سوناتِ پاییزی
خسرو باقرپور
•
من جنگلی تشنه را در چشمِ تو بیدار می کردم؛
تو مرا به هیئتِ درختی خشک به خواب می بردی.
من نامِ تو را با شعرِ شراب و بنفشه می خواندم؛
تو شعرِ مرا به زهرِ دُشنام و دشنه می کُشتی.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲٨ آبان ۱٣۹۵ -
۱٨ نوامبر ۲۰۱۶
مهر:
این شب از چشمانِ تو رویید
و روزِ من زیرِ پِلک هایِ تو گم شد.
مهرِ مرا چنان پاداشی بود آیا
که اندوهِ مهربانی و شکیبایی را
در اوجِ ناشکیبایی اینک؛
آرام گریه کنم؟
آبان:
آبان، انبوهِ ارغوان، از شاخه ها می افتند
پرندگانِ خوش آواز خاموش می مانند؛
و زخمِ سینه ی من
درد را به ستوه می آرد.
بر این پاییزِ ناگهان؛
می شایدم آیا؛
آرام گریه کنم؟
آذر:
من جنگلی تشنه را در چشمِ تو بیدار می کردم؛
تو مرا به هیئتِ درختی خشک به خواب می بردی.
من نامِ تو را با شعرِشراب و بنفشه می خواندم؛
تو شعرِ مرا به زهرِ دُشنام و دشنه می کُشتی.
ای ابرِ آذرخشی ی آذر!
چگونه می بایدم بر این کویرِ سترون؛
آرام گریه کنم؟
اسن. پایانه ی مهر ماه ۱۳۹۵
|