ترامپ هم مثل ِ همهی پادشاهان عوضی از تخت به زیر کشیده خواهد شد
کوشیار پارسی
•
دربارهی این پادشاهان عوضی هرچه گفته شود، کم است. موجودات ِ عوامفریب، برونمرکز و خودپسندی که توده به دنبال خود میکشند. موجوداتی چون دونالد ترامپ، خرت ویلدرز (هلندی)، سیلویو برلوسکونی یا ماری له پن، نمونهی روشن سیاست ِ خودپسندیاند. در رأس حزبهای عوامگرای سیاسی قرار دارند و ادعا میکنند که هدفشان 'بازگرداندن قدرت به دست تودههاست'.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۰ بهمن ۱٣۹۵ -
٨ فوريه ۲۰۱۷
تصویر: پادشاه عوضی. لوسهبر (شاعر و نگارگر هلند)، ۱۹۷۴
انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رییس جمهوری امریکا بی تردید یکی از غریبترین رویدادهای سیاسی این کشور است. با همهی ناآگاهی و بیتجربهگی، لجبازی کودکانه در پذیرش آگاهی سیاسی و اقتصادی، خودپسندی غیرقابل باور که همهی ساختارهای سیاسی را تکهپارچهای میبیند برای پاک کردن کفشهاش و بیادبی در گذشتن از همهی مرزهای رفتار اجتماعی و دیپلماتیک، هنوز بخش زیادی از جماعت رایدهنده را جذب کرده تا براش دست بزنند و هورا بکشند. آگاهان سیاسی، دانشمندان اجتماعی و اقتصادی کوشیدهاند تا معنایی برای این پدیده بیابند. اهل فرهنگ نیز میتوانند سهمی داشته باشند.
ترامپ جذابیت دارد، چون خود را به گونهی غول سیاسی بیرون از معیارهای سیاسی و اجتماعی ِ پذیرفتهی جهان قرار داده است. برای خیلیها او نمونهی باستانی ِ آدم دغل، نیرنگباز اسطورهای یا دلقک ِ غولوارهای چون جوکر (شرور عامهپسند ِ داستانهای بَتمَن) است. کاسبکار با زلف ِ بلوند، شده است شکل مجسم ِ نیرنگ، دروغ و دزدی که نظم اجتماعی به چالش میکشد. پدیدهای غیرعادی که همهی هدفاش آشوبآفرینیست و به زیر سئوال کشیدن هر شکلی از نظم. مردمشناسان چنین موجودی را 'شخصیت در گذار' مینامند، بر گرفته از ریشهی لاتینی limen به معنای مرز و درگاه، زیرا در بیرون از مرزهای عادی قرار میگیرد.
مناسک ِ گذار به بزرگسالی
'شخصیت در گذار' در اصل برای دورانی است در برخی فرهنگهای قومی که جوان با انجام برخی مناسک به مرحلهی بزرگسالی پای میگذارد. مردمشناسی فرانسوی - آرنولد وان گنپ – در کتاب 'Les Rites de Passage' (۱۹۰۹) برای نخستین بار از این مرحله نام برده است. جوان باید از توجه خودخواهانه به خود درمیگذشت تا به عنوان آدم ِ مستقل ِ خودآگاه در جامعه پذیرفته شده و مسئولیتپذیر بشود.
در گذر از حالت گذشته به نو، باید مرحلهی گذار پشت سر میگذاشتند که جهانی است نه مربوط به نظم کهنه و نه نو، چون منطقهی بیطرف مرزی که گونهای شیدایی است، غیرعادیست و همه چیزی به معنای واقعی کلمه وارونه میشود. این منطقهی مرزی واقعیت به چالش میکشد و از همان چیزی تشکیل شده که 'alternative facts' – بخوان خبر رسانی جعلی- نامیده میشود. جوان باید گاهی لباس زنانه یا ژنده میپوشید و تا میتوانست رفتاری غیرعادی از خود بروز میداد. مرحلهی گذار باید تضاد میداشت با نظم اجتماعی موجود، تا نیرو و توان ببخشد به همان اجتماع.
مفهوم 'شخصیت در گذار' تنها به مناسک گذار محدود نمیشود. میتواند برای هر حالتی به کار رود که علیه نظم و ساختار موجود است. نمونهی آشنای دیگر، سنت کارناوال است که معیارهای اجتماعی به چالش میکشد. شرکت کنندگان در کارناوال، لباسهای غریب به تن میکنند و دیده میشود که مردان لباس زنانه و زنان لباس مردانه میپوشند. در زمان کارناوال هم رهبری میگزینند با نام ِ شاهزاده کارناوال. در فرانسهی سدههای میانی چنین نمایشی 'خُلبازی' (Price des Sots) نامیده میشد.
این پادشاه ِ خُلبازی رهبر ِ عادی به چالش میکشد و 'شلوغکاری' میکند. این سنت شباهت دارد به جشن 'ساتورنالیا' (Saturnalia) از روم ِ باستان که پادشاه ِ جعلی میگزیدند و در قلمرو او همه کاری ممکن بود. لازم نیست آدم تخیل قوی داشته باشد که ترامپ را هماین پادشاه ِ خُل ِ جعلی ِ ببیند. خودش در زندگینامهی منتشر شده به سال ۲۰۰۵، ادعای پادشاهی کرده است:
"They all kiss my ass. They leave and say: 'Isn't he horrible'. But I'm the king."
این بگویم که 'شاه ترامپ' امکان ندارد وجود داشته باشد بی احساس ِ خودکمبینی، تنهایی و انزوا. احساسی که در گروه زیادی از مردم دیده میشود.
این از ویژگیهای دوران ِ ماست در گذار به مرحلهی نو. تنشهای اجتماعی و تردید در گذار از مرز کهنه به نظم نوین، آشوب و سردرگمی هم میشناسد.
جامعه به دوران مغلطهی ژرفی رسیده که ساختارهای آشنا در هم میشکند و موقعیت اجتماعی انسان ناروشن شده است. ساختارهای کلاسیک سنتی چون خانواده و ازدواج دیگر محلی از اعراب ندارند. تفاوت ِ طبقاتی در شهرهای بزرگ، برای مردم تشخیص ِ فرهنگ ِ جامعهای که در آن زندگی میکنند؛ ناممکن کرده است.
کارگران سپید امریکا هویت خود با حقوق شهروندی، برابری زنان، جنبشهای همجنسگرایان و دگرباشان به زیر تهدید میبینند. بازار آزاد، جهانیسازی، رشد فناوری، هوش ِ مصنوعی، جایگزینی ربات و سامانههای دیجیتالی را به آن باید افزود. احساس این دارند که نه در جامعه، که در محیطی دشمنانه و تهدیدگر به سر میبرند.
این مردان ِ سپید که امریکای گذشته را چون یخی در حال آب شدن میبینند، به گفتمانی چنگ میاندازند که قول امنیت میدهد. گفتمان پدرخواندهی نرسالاری که وعدهی نظم میدهد. این حسرت ِ گذشته تنها در امریکا نیست. پیامبران ِ ترس در اروپا نیز چنین میکنند: لولوی ترور دستاویزیست تا بیاویزند به دامن کلام ِ مقدس ِ پدرسالاری، با عوامفریبی در نستالژی ِ هویت. همهشان التماس ِ مناسک گذار دارند در بازگشت به دوران ِ بیدغدغهی خردسالی تحت قیمومیت ِ پدرسالار.
موجوداتی چون دونالد ترامپ به دلیل نبود پاسخ به ترس و سردرگمی، پای میگذارند به دورن خلأ قدرت. او خود را به عنوان 'فرد بیرون قدرت' به نمایش میگذارد که پشیزی ارزش قایل نیست برای همهی آنچه در جامعهی بزرگسال خودآگاه عادی است. شیوهی رهبری او بیشتر به باندهای تبهکار نوجوانان شباهت دارد. ترامپ با خودپسندی بیمارگونهی قایم به خود، جنبههای روانی پیشابلوغ به نمایش میگذارد. مرحلهی گذار که رسیدن به خودآگاهی و پذیرفته شدن در اجتماع هنوز باید شکل بگیرد. تکلفگرایی دلقکوار، رفتار آزارنده و بی ادب، توهینها و شوخیهای بینزاکت جنسی، ترس از زنهای دشتان، شیوهی فکر کودکان (همه چیز یا great است یا horrible) میتواند زمانی او را بر اریکهی پادشاهی ِ در گذار نگه دارد.
ترامپ میتواند خود را حلال مشکلات در دوران سردرگمی ببیند، اما در واقعیت تنها و تنها نشانهی بیماریست، چون همهی پادشاهان عوضی و جعلی، که بیتردید از تخت به زیر کشانده خواهد شد. استحالهی گذار به بزرگسالی اجتماعی در جامعهی نوین امکانپذیر است.
گره اما هماینجاست. کسی نمیداند جامعهی فردا به چه شکل خواهد بود. چالش بزرگ این است. گذار باید به شکل درست صورت گیرد. اما کسی نباید از قافله جا بماند. همه باید در جامعهی نو پذیرفته شوند. تار و پود جامعه به این شکل تاب ِ همه چیزی، حتا دیوانهگی برخی رهبران خواهد داشت. اگر تارها درست گره نخورند، در همان مرحلهی گذار مسخرهگان درجا خواهیم زد.
اما:
بیکاری در اروپا مسالهای جدیست. کسانی که در تار و پود ِ دام ِ پادشاهان ِ مسخره گرفتارند، آن را به گردن پناهندگان / مهاجران میاندازند. وقاحت ِ موجود در جملههای اینان نسبت به پناهندگان، نشان ِ ذرهای همدردی با قربانیان جنگی نیست که خود سهمی در آن نداشته و ندارند. انگار اینان آمدهاند تا لقمه از سفرهی اروپاییان سختکوش برگیرند. اروپاییان خود را اکنون قربانی میخوانند.
دربارهی این پادشاهان عوضی هرچه گفته شود، کم است. موجودات ِ عوامفریب، برونمرکز و خودپسندی که توده به دنبال خود میکشند. موجوداتی چون دونالد ترامپ، خرت ویلدرز (هلندی)، سیلویو برلوسکونی یا ماری له پن، نمونهی روشن سیاست ِ خودپسندیاند. در رأس حزبهای عوامگرای سیاسی قرار دارند و ادعا میکنند که هدفشان 'بازگرداندن قدرت به دست تودههاست'.
عوامگرایی چونان آهنربا برای رهبران خودپسند جاذبه دارد. سیاستمداران عوامگرا همه شبیه هماند در عشق به رهبری، انکار پیچیدگی واقعیت، گرایش به تندروی و میزان زیادی رفتار 'کالیمیرو' – جوجه سیاه زشت در فیلم کارتون- در مقصر دانستن همه چیز و همه کسی به بیعدالتی.
این بزرگترین معمای سیاست عوامگراست: رهبری قدرتمند که هیچ اعتنا ندارد به 'مردم عادی'، اما ادعاهای دهنپرکن دارد در نمایندگی آنان. موفق هم میشود. از این که چون 'مردم کوچه و خیابان' خود را بیرون از انستیتوی کنونی سیاسی، ارگانهای سیاسی و برگزیدهگان قوم میبیند، به خود جرات میدهد بگوید که میداند 'توده/خلق' چه میخواهد. این جماعت ِ اهل سیاست میتواند با سوءاستفاده از احساسات مردم عادی بر جریان سوار شود.
مهمترین جنبهی ثابت عوامگرایی هماین احساس بیرون ماندن است. چشمهی 'مقصرتراشی' است. این احساس کالیمیرو که خود را قربانی میداند و همه را مقصر، در همهی رهبران عوامگرا دیده میشود: از ترامپ گرفته تا نئونازیها و نئوفاشیستهای اروپا.
ویژگیهای رهبران خودپسند ِ عوامگرا یکی است. هرگز در موقعیتی نیستند که در چارچوب ساختار حزبی بگنجند و میکوشند تا حزبی تشکیل دهند بدون عضو، اما با مشتی بلهقربانگوی چاکرمنش از همهجا رانده و مانده یا به دست گرفتن رهبری حزبی که نفسهای آخر میکشد. این کار میتوانند، چون همهشان استعداد استثنایی دارند در سخنوری. میکوشند همدردی ِ گروهی خشمگین بیانگیزند با ایجاد اختلاف و فراافکنی. همهشان رفتاری دارند برای انگیختن ِ واکنش تا سر دادن ناله که 'ببینید چه بر سرمان میآورند'. از این راه توجه رسانهها را جلب میکنند. از تردید و نارضایتی بهره میگیرند برای کاشتن تخم ترس، تا رمه جذب کنند. راه حل ساختارمند ندارند؛ تنها نعره میکشند. اساس رفتار عوامگرای خودپسند این است: مخالف خوانی با همه چیز. هیچ ابا ندارند از دروغگفتن به رمهی دور و بر خودشان برای گرفتن مهار و افسار به دست. وقاحتی دارند در ستودن ِ رهبران بزرگ یا آرمانهای بزرگ گذشته، تا نسبت دادن خودشان به آن؛ از 'سزار' گرفته تا 'روشنگری'. چنان داد ِ سخن میدهند که نگو و نپرس. میکوشند توجه مثبت دیگران جلب کنند که نوازشگر ِ 'من'شان است، اگر نشد چه باک از خلق توجه منفی. بیادب، پرخاشگر و بدرفتارند با هرکسی که جز آنان بیندیشد و یا به گونهی جدیتری بیندیشد. (همین امشب [هفتم فوریه ۲۰۱۷] در اخبار دیدم که خبرنگاری رو به "خرت ویلدرز" هلندی گفت: 'این شیوهی حرف زدن سیاستمداری نیست که قصد دارد نخست وزیر بشود'. پاسخ این بود: 'بهش عادت کن!') به طور جدی از هر مرز و معیاری میگذرند. خودبزرگبینیشان چنان است که باور دارند از هر تلهای خواهند جست. البته انکار میکنند این را و میگویند احساس همدردی دارند با همه. اگر لازم باشد از حقوق اقلیتها و همجنسگرایان دفاع میکنند؛ تنها در کلام. اما گزینششان سنجیده و استراتژیک است. در واقعیت هیچ علاقهای به دفاع از حقوق دیگران ندارند، تنها به عنوان ابزار به کارشان میگیرند تا بگویند 'آنها' دارند 'هویت' ما را تهدید میکنند. عوامگرای ناسیونالیست هیچ علاقهای به هویت اقلیتها ندارد. جامعه را چون واحدی یگانه میبینند که همه در آن یکساناند – در حرف البته. تا ادعا کنند که نمایندهی آناناند. تنها کس که میبینند خودشاناند و بس.
در جامعهی وابسته به رسانه که دستخوش دیگرگونیهای سریع است، جادوگران ِ عوامگرای عوامفریب سربرآوردهاند که سادهترین راه حل برای پیچیدهترین مشکل دارند. از این جادوگران، امید خیر نمیتوان داشت. اینان جادوگران ِ ترساند و خودبینانی خطرناک. نباید دستکمشان گرفت. میتوانند آسیب جدی و درازمدت بزنند به تنهی جامعه (ی جهانی).
هفتم فوریه ۲۰۱۷
|