هرجا که قدرت هست، زنان نیستند!
خدیجه پاکضمیر معلم
•
در سازمانهای اداری و صنعتی، روشهایی از طبقهبندی مشاغل تحت عنوان تقسیم کار جنسیتی عمودی وجود دارد که بر حسب آن، احراز سمتهای مدیریتی براساس جنسیت صورت میگیرد. در آموزشوپرورش نیز که نزدیک به ۵۳ درصد پرسنل آن را زنان تشکیل میدهند، درصد مدیران زن نسبت به کل شاغلان زن در این وزراتخانه، ۰,۰۷ درصد است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱ اسفند ۱٣۹۵ -
۱۹ فوريه ۲۰۱۷
وقایع اتفاقیه- در سالهای اخیر، اگرچه با توسعه آموزش عالی، زنان در کسب مشاغل بیرون از خانه، موفقیتهای نسبی کسب کردهاند ولی هنوز در اشغال سمتهای مدیریتی از تبعیضهای چندگانهای رنج میبرند. هنوز در سازمانهای اداری و صنعتی، روشهایی از طبقهبندی مشاغل تحت عنوان تقسیم کار جنسیتی عمودی وجود دارد که بر حسب آن، احراز سمتهای مدیریتی براساس جنسیت صورت میگیرد و احتمال اینکه زنان در مشاغلی با پایگاه بالا و موقعیتهای قدرتمند به خدمت گرفته شوند، به مراتب بسیار کمتر از مردان است. براساس آمار منتشرشده، سال۲۰۰۹، واحد مطالعات توسعه انسانی و جنسیتی سازمان ملل متحد، در ایران، سهم زنان در اشتغال، ٣٣ درصد و سهم آنان در گروه مدیران عالیرتبه کشور، فقط ۱۶ درصد است. همچنین براساس آماری که بانک جهانی و بخش زنان سازمان ملل در سال ۲۰۱۴ در زمینه سهم زنان در موقعیتهای وزارتی منتشر کرده است، از بین ۹۷ رتبه موجود، ایران در رتبه ۷۲ قرار دارد، درحالیکه افغانستان حائز رتبه ۶۹ است.
در آموزشوپرورش نیز که طبق آمار منتشرشده ازسوی مرکز فناوری اطلاعات و ارتباطات این وزارتخانه، نزدیک به ۵٣ درصد پرسنل آن را زنان تشکیل میدهند، جایگاه زنان در پستهای مدیریتی میانه و رده بالا نسبت به سایر دستگاهها، جایگاه مطلوبی نیست. درصد مدیران زن نسبت به کل شاغلان زن در آموزشوپرورش، ۰,۰۷ درصد و این وزارتخانه جزء یکی از سازمانها و وزارتخانههای کشور بوده که از نرخ پایین رشد در تعداد مدیران زن نسبت به مدیران مرد برخوردار است؛ البته این آمارها مربوط به سالهای ۱٣۷۵-۱٣٨۰ بود و آمار دقیق مدیران زن در دستگاههای مختلف دولتی ازجمله آموزشوپرورش در هیچجا یافت نمیشود. تحقیقات و بررسیهای انجامشده در سالهای اخیر، همگی نشاندهنده این واقعیت است که عامل عمده حضورنداشتن زنان در سطوح مدیریت، مسائل بیولوژیک و نقش دوگانه آنها در خانه و محل کار نیست بلکه عوامل سازمانی، اجتماعی و فرهنگی است که مانع حضور موثر زنان در سطوح مدیریتی بالا میشود.
بر اساس نتایج بهدستآمده از یک پژوهش که با هدف بررسی نگرش کارکنان آموزشوپرورش شهر اصفهان نسبت به مدیریت زنان و موانع ارتقای آنها به جایگاههای مدیریتی صورت گرفته است، عوامل فرهنگی و اجتماعی بهعنوان مهمترین موانع در ارتقای زنان به جایگاههای مدیریتی ازسوی آنها شناخته شدند. همچنین نتایج حاصل از تحقیق دیگری که با هدف بررسی چالشهای مربوط به مدیریت زنان صورت گرفته، نشان میدهد که میان تسلط دیرینه مردان بر ساختار اداری، رواج فرهنگ مردسالاری در سازمان، افزایش قدرت مردان در سازمان و ایجاد سقف شیشهای بهعنوان مانعی در دستیابی زنان به پستهای مدیریتی بالا در آن سازمان، رابطه مستقیم وجود دارد. فرهنگ سازمانی که برخاسته از فرهنگ جامعه و نگرشهای کلیشهای تصمیمگیرندگان است، باعث میشود همه سازوکارهای سازمانی، هنجارها و ارزشها به طرفداری از مردان طراحی شده و به ایجاد و تقویت هرچه بیشتر باور «تفکر مدیریتی- تفکر مردانه» منجر شود؛ نگرشی که الگوی مدیریتی موفق را شکلگرفته بر پایه صفات مردانه میداند.
برایناساس، زنانی نیز که جایگاههای مدیریتی کلیدی را به دست آوردهاند، به ویژگیهای کاملا مدیریتی مردانه اقتدا میکنند و این خود به نهادینهشدن هر چه بیشتر فرهنگ مردسالاری کمک کرده است. نفوذ و تأثیر فرهنگ مدیریتی مردسالارانه بهعنوان عاملی بازدارنده در دستیابی زنان به جایگاههای مدیریتی بالا فقط محدود به فضای سازمانها نیست. نفوذ و تأثیر این فرهنگ بر مناسبات خانوادگی نیز خود عاملی بازدارنده در این مهم بهشمار میآید. زندگی خانوادگی بهجای اینکه مانند مردان، از پست مدیریتی زنان پشتیبانی کند، سد راهشان میشود. تأکید سنت مدیریت مردسالارانه بر نقشهای مادری و خانهداری زنان باعث شده است که برای کارمندان زن، کار در مرتبه دوم بعد از وظایف خانهداری و مادری قرار گیرد. این ادراک مردانه سبب شده که عموما برخی از مشاغل، مخصوص زنان و برخی، مخصوص مردان تلقی شوند. اگرچه در سالهای اخیر، مباحث توانمندی و توانمندسازی مدیریتی زنان در راستای تقویت تعادل در نقشهای جنسیتی در سطح فرهنگ جامعه ایران مطرح شده ولی واقعیت این است که تا زمانی که بستر اجتماعی مناسب در راستای بهکارگیری زنان در سمتهای مدیریتی موردملاحظه مسئولان و برنامهریزان اجتماعی قرار نگیرد، مباحث صرفا در سطح فرهنگ باقی مانده، عمدتا جنبه ارشادی داشته و توان تغییر و تحول در سازمانها به نفع زنان را ندارد زیرا فرهنگ موجود، حاصل تولید و بازتولید نقشهای جنسیتی است که صرفا براساس بستر اجتماعی و سازمانی اجازه فعالیت مییابند؛ ازاینرو، چنانچه بستر اجتماعی و سازمانی بتواند قانونمند و در یک رابطه شفاف بین زنان و مردان، خدمات و امکانات را به زنان منتقل کند، میتوان امیدوار بود که این تفاوتها در توزیع نابرابر نقشهای اجتماعی زنان و مردان در یک دوره بلندمدت کاهش یابد.
|