من فمینیست نیستم؛ ولی…
نوبهار محجوب
•
هم میان فعالان حوزه ی زنان و هم میان افراد تحصیلکرده و آگاهی که به برابری جنسیتی اعتقاد دارند، شاهد مقاومت در برابر فمینیسم و فمینیستبودن هستیم و این امر بهخصوص برای زنان برابریخواه جای سوال دارد! سوال اینجاست که آیا این مقاوتها بهدلیل محافظهکاری و ترس از طردشدگی است؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۰ اسفند ۱٣۹۵ -
۲٨ فوريه ۲۰۱۷
مشیانه- سالها طول کشید تا به این آگاهی برسم که من بهعنوان یک زن همواره در حال سرکوبشدن هستم. تمام تبعیضها و نابرابریهایی را که در خانه، مدرسه، کوچه و خیابان برایم اتفاق میافتاد، کاملاً بهنجار میدیدم و بدون چون و چرا آنها را میپذیرفتم.
در خانواده ی ما ویژگیهای زنانگی ضعیف و فرودست تلقی میشد و این فقط نظر مردان فامیل نبود، بلکه زنان و دختران فامیل نیز همین نظر را داشتند. بعد از اینکه کنکور دادم، بهدلیل اینکه رتبه ی خوبی کسب نکرده بودم، در رشتههای درجه یک علومانسانی، مثل حقوق و روانشناسی، پذرفته نشدم و بهناچار شروع به تحصیل در رشته ی علوم سیاسی کردم. در آن زمان بود که با خواندن اندیشههای غرب و متون فمینیسمی، تازه فهمیدم چقدر شیوه ی تربیتی من ناشیاز دنیایی مردسالار و پر از تبعیض و نابرابری جنسیتی است. اما حتی پس از دانستن اینکه میتوانم این هنجارها و عرفهای غلط را مورد پرسش قرار دهم، باز هم حس میکردم باید با عبارت «من فمینیست نیستم؛ ولی…» جملات برابریطلبانه ی خود را آغاز کنم.
چرا اینقدر مردد بودم و هراس داشتم که خود را فمینیست معرفی کنم؟!
فمینیسمهراسی من دلایل مختلفی داشت:
من در جامعهای زندگی میکردم که گرایشهای سنتی و مذهبی در ساختارها و نهادهای مختلف آن بهشدت مشهود بود و این امر باعث میشد احساس کنم اوضاع و شرایط بر من بهعنوان یک فمینیست تنگ خواهد شد و از این رو، از اینکه با واژه ی فمینیست هویتیابی کنم، هراس داشتم.
من در جامعهای زندگی میکردم که گفتمان و مطالبات فمینیستی بهطور کامل شناختهشده نبود و افراد جامعه فکر میکردند فمینیسم کلیتی واحد است. این شناخت کاملاً سطحی و اشتباه بود، چون فمینیسم از نظریات و دیدگاههای مختلفی تشکیل شده است که هریک تلاش میکند ستمهایی را آشکار کند که در طول تاریخ بر زن روا داشته شده است. بهطور مثال، یکی از دلایلی که جامعه ی ما به این واژه واکنش نشان میدهد، این است که افراد جامعه احساس میکنند فمینیسم با نهاد خانواده ضدیت دارد. اما این امر واقعیت ندارد. فمینیستها با نهاد خانواده ضدیت ندارند؛ بلکه با نوع خانواده ی مردسالار ضدیت دارند و تنها در معدودی از شاخههای فرعی مطالعات فمینیسمی است که از ضدیت با خانواده سخن به میان میآید.
بسیاری از اعضای جامعه ی ما فکر میکنند که فمینیسم باعث رشد و گسترش بیبندوباری در جامعه میشود؛ در صورتی که فمینیستها در تندترین ارزیابیهایشان میگویند لذت جنسی هم حق مرد و هم حق زن است. اما در خانوادههای مردسالار فقط به لذتجویی مردان توجه میشود و این امر بههیچوجه دلیل نمیشود که ما فمینیسم را به اباحهگری فرو بکاهیم.
وضع جوامعی که در آن زنان و مردان حقوق و شرایط برابر دارند، برایندهای ناخواستهای دارد که با جامعه ی مردسالار متفاوت است. بهطور مثال جامعهای که از برابری صحبت میکند، مخالف تقسیم کار جنسیتی است و خواهان این است که زنان با ورود به اجتماع بهصورت پویا حضور خود را در عرصه ی عمومی تثبیت کنند و حوزه ی عمومی و خصوصی را مختص جنس خاصی نمیداند. این امر با پیشفرضها و باورها و ایدئولوژی مردسالارانه مغایرت دارد و همین امر این نگرانی را بهوجود میآورد که با تغییر هنجارهای مردسالارانه، نظم موجود بههم بریزد و منافع مردان زیر سوال برود. درنتیجه اندیشه و سبک زندگی فمینیستی در چنین جامعهای زیر سوال میرود و نوعی تهدید محسوب میشود؛ چون این جامعه با فواید برابری جنسیتی آشنایی ندارد و نمیداند که ازبینرفتن تبعیض بهنفع هر دو جنس مرد و زن است و بستر رشد را برای کل جامعه فراهم میکند و اصلاً فمینیسم بهمعنای مردستیزی نیست، بلکه بسیاری از مکاتب و نظریات مهم و شاخهی اصلی آن، خواهان رفع تبعیض و ستم از زنان است و این بهمعنای زیرسوالبردن حقوق مردان یا برتردانستن زنان نیست.
بهنظر میرسد یکی از دلایل اصلی فمینیسمهراسی ناآگاهی از تمام نظریات فمینیسمی است. باید چشماندازی جامع از اندیشهها و گفتمانهای فمینیستی داشت و این حقیقت را درک کرد که رهایی زنان از ستم و نابرابری در گرو این است که بر سر خوان گستردهای از اندیشههای فمینیستی بنشینیم و برابری و رفع تبعیض جنسیتی را در گرو حقیقتی یگانه نبینیم، بلکه چندین و چند حقیقت (نظریه ی فمینیسمی) باید دست به کار شوند تا برابری حاصل گردد.
بسیاری از فعالان حوزه ی زنان تأکید دارند که ما مدافع حقوق زنان هستیم، اما فمینیست نیستیم!
کارگردان زنی را بهیاد میآورم که در رسانه ی ملی در زمان اکران فیلمش مدام تکرار میکرد که موضوع فیلم من مرتبط با مشکلات زنان در جامعه ی امروز است، اما من فمینیست نیستم!
عکاس جوانی را در نمایشگاهش دیدم که عکسهایش بهشدت مرا مجذوب خود کرد. عکسها زنانی را به تصویر میکشیدند که همه بهنوعی با خشونت ناشیاز تبعیضهای جنسیتی دستوپنجه نرم میکردند، اما همین هنرمند جوان تأکید میکرد که «من برابریطلبام، اما فمینیست نه!»
زنی جوان مهندس معدن بود و در برنامهای تلویزیونی دعوت شده بود. او اصرار داشت که زنان توانمندی انجام کارهای سنگین را دارند و میتوانند در مشاغل مختلف کار کنند. حتی زمانی که مجری برنامه از او پرسید «آیا در این رشته پذیرفته شدهاید یا با علاقهی خود این رشته را انتخاب کردهاید؟» پاسخ داد که عاشق رشته ی مهندسی معدن است و شغل خود را دوست دارد و از کسبوکارش راضی است، ولی او نیز پافشاری میکرد نشان دهد فمینیست نیست!
بسیارند زنان و دختران تحصیلکردهای که اعتقاد دارند مهریه مناسب کرامت زنان نیست، زنان باید کار کنند و نفقهبگیر نباشند و تقسیم کار جنسیتی، ایدئولوژی زن خانهدار و مرد نانآور باید از بین برود، یا زنان قادرند شغلهای مختلف را بر عهده بگیرند و عرف و قوانین اجتماعی نباید آنها را محدود کند. اما همین زنان و دختران در محیط کار شاهد این امرند که مردان با شایستگی کمتر، جای زنان ماهر و متخصص را در بسیاری از مشاغل و مناصب اشغال کردهاند و به این مسئله اعتراض نمیکنند. یا همسر مردان تحصیلکردهای هستند که حق طلاق و حق حضانت از فرزند را فقط برای خود نگه میدارند و حاضر نیستند این حق و حقوق را با همسرانشان شریک شوند. این زنان با وجودی که به برابری زن و مرد اعتقاد دارند، هرگز این واقعیت تلخ را فریاد نمیزنند که موقعیت برتر تکتک مردان در جامعه و خانه و خانواده فقط نتیجه ی شایستگیهای فردی آنها نیست؛ بلکه نتیجه ی امتیازاتی است که جامعه ی مردسالار به آنها میدهد. آیا این اعتراض نکردنها بهسبب پذیرش موقعیت فرودست خویش در جامعه ی مردسالار است یا ترس از عواقب فمینیست خواندهشدن؟
همانطورکه در متن اشاره شد، هم میان فعالان حوزهی زنان و هم میان افراد تحصیلکرده و آگاهی که به برابری جنسیتی اعتقاد دارند، شاهد مقاومت در برابر فمینیسم و فمینیستبودن هستیم و این امر بهخصوص برای زنان برابریخواه جای سوال دارد!
سوال اینجاست که آیا این مقاوتها بهدلیل محافظهکاری و ترس از طردشدگی است؟ بهطور مثال، بسیاری از ما خیلی از آموزههای فمینیسم را پذیرفتهایم و سعی میکنیم در زندگی شخصی و اجتماعی خود بهکار گیریم؛ اما گاهی دیده میشود که در مواجهه با باورها و هنجارها و ارزشهای مردسالارانه متوقف میشویم و واکنش شایستهای نشان نمیدهیم. شاید به تجربه از طردشدن در جامعه ی مردسالار هراسانیم. طرفدار برابری هستیم؛ ولی خیلی جاها خودسانسوری میکنیم و برای اینکه تأیید جامعه را کسب کنیم، خواستهها و تمایلاتمان را مطرح نمیکنیم یا خیلی از مشکلات ناشیاز تبعیضهای جنسیتی را نقد نمیکنیم. بسیارند زنان شاغلی که از ترس اینکه شغلشان را از دست بدهند، به اوضاع نابرابر شغلی خود اعتراض نمیکنند.
هرکسی به دلایلی پیرو مکتب یا جنبش خاصی میشود؛ ولی شاید یکی از دلایل مقاوت در برابر پذیرش اینکه با فمینیسم هویتیابی کنیم این باشد که در جامعه ی امروز ما، فمینیسم را با تندروی و مردستیزی و رادیکالیسم برابر میدانند. بهطور مثال، بسیاری از فعالان حوزه ی زنان این نگرانی را دارند که با برچسب فمینیست موانعی بزرگ بر سر فعالیتهای برابریطلبانهشان قرار بگیرد و وادار به انفعال شوند.
بسیاری نیز بر این عقیدهاند که فمینیسم هم نوعی ایدئولوژی است و ایدئولوژیها تنها قسمتی از یک اندیشه را میگیرند و بقیهاش را رها میکنند. تجزیهوتحلیل و پذیرفتن یا نپذیرفتن هر مکتبی حق هر انسان متفکری است. بهتر است بررسی و تحقیق کنیم و ناآگاهانه و فقط از روی برداشتهای سطحی و عامیانه، مبارزات برابریطلبانه را سرکوب نکنیم.
|