سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در مرگِ رفسنجانی


اسماعیل خویی


• حالیا، هرجا که روضه خوانی است،
گفت و گو از مرگِ رفسنجانی است.

آن که القاب اش «ستونِ انقلاب»،
نیز«کوسه»، نیز «رسما جانی» است! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۵ اسفند ۱٣۹۵ -  ۵ مارس ۲۰۱۷


حالیا ،هرجا که روضه خوانی است،

گفت و گو از مرگِ رفسنجانی است.

آن که القاب اش «ستونِ انقلاب»،

نیز«کوسه»،نیز «رسما جانی»است!

«ر. فِسِنجانی»هم او را خوانده اند:

وین زجوغ اش، ویژه در مهمانی،است!

همچُنو، البتّه، خیزاند لجن

انقلابی کز سرِ نادانی است.

گفت بازرگان کلامی که هنوز

یادمانِ طنزِ بازرگانی است.

گفت:ـ «باران خواسیتم، افتاد سیل»؛

این سخن را حُجّتی بُرهانی است:

شهر و ده آماده گر دارد مسیل،

ابرِ نیسان پیکِ آبادانی است؛

آذرخش اش، ورنه، هُشدارِ خطر،

تُندرش پیغمبرِ ویرانی است.

باری،اکنون ،بیشتر از هرچه ای،

گفت و گو از مرگِ رفسنجانی است.

از چه آنچ آن دُزدِ جانی را دهند

غسلی از تطهیرِ ناگاهانی است؟

مُرد یا میرانده شد؟در مرگ اش،این

پُرسشِ امروزِ هر ایرانی است.

هر که شد میرانده، گویی، ور که شیخ،

آدمی خوب، آیتی روحانی است.

«حجّت الاسلام» می خواندش امام؛

حُجّتِ اسلام آن که ش دانی است:

حُجّتِ اسلام برهان نیست،بل،

تیغِ تک زخم، آیتِ بُرّانی ،است!

بهتر است او را «حسام الدین» شناخت:

زآن که کارِ تیغ خون افشانی است.

آری،او،با قتلِ عامِ دیگران،

شیخ را افزارِ سَروَرمانی است.

یعنی او،با کافران و مومنان،

دشمنِ جانی و یارِ جانی است.*

گفت:ـ «با بمبِ اتم،قومِ یهود،

مرد و زن، شایانِ مرگی آنی است!»

وین نشان می داد کآن مردِ جهاد

ویژه در کُشتار،«امامِ» ثانی است.

یا، چو شمر اندر یزید اندر زیاد،

جانی اندر جانی اندر جانی است.

ور که کُشت و کُشته شد در راهِ دین،

جنّت اش پاداشنِ قرآنی است:

جنّتی کز دیدِ یک صحرا نشین

همچو رُم در چشمِ یک تهرانی است؛

یا که چون تهرانِ پیش از انقلاب

در نگاهِ خامِ شهرستانی است!

ترسم، امّا، او در آنجا پی بَرَد

که چه جای پرتی اش ارزانی است!

«نهرهایی زیرِ اشجاری روان**»:

وآنچه بر صحرا نشین مجّانی است!

و نشان آنجا نه از سازندگی،

نه خبر از جنگ و از ویرانی است؛

هیچ فریادی نه از بی مسکنی،

نه ز بی کاری،نه از بی نانی است.

وَ نه زامریکا نشان ،نزاسرَایل،

نز یکی زندانِ پُرزندانی است!

پیش نآید هیچ گه کاوضاعِ آن،

همچو اوضاعِ جهان،بُحرانی است!

زندگی آنجا چنان بی های و هوست،

که ملال اش موجبِ حیرانی است!

وین همه خوابیدن اش یا حوریان

را ثمر نفرت ز شهوترانی است!

وَ، چو دشواری نباشد در میان،

آنچه بیزارش کند آسانی است!

هست دشواری و بسیاری، ولی

آن همه وجدانی و ایمانی است.

اصل و فرعِ شرع را با طبعِ او

بیند از بنیاد ناهمخوانی است!

کارِ پنهان نیست ممکن در بهشت:

چون فضای اش روز و شب نورانی است!

کارِ انبوهی ز غلمان هم در آن

یا نگهبانی ست یا دربانی است!

پس، در آن، قاچاق نتوان کرد:کان

گونه ای پنهان ز بازرگانی است!

یادش آید «مصلحت»سنجِ نظام

بوده؛ وآن بنیاد را خود بانی است.

در می یابد که بهشت ،از بهرِ او،

زیستن در کاخِ فرمانرانی است:

گر چه فرمانرانی ی او تام نیست،

بل به شرکت با گروهی جانی است.

کم کم،اندیشد به دوزخ که، در آن،

هرچه ای جذّاب، ور شیطانی، است!

وَ می اندیشد که قدرت در جهان

بهترین چیز است، نیز ار فانی است!

لذّت آرَد این که بیند، تا که هست،

بر گدایان کارِ او سلطانی است.

ور خدا فرمان دهد، مست اش کند

لذّتِ نابی که نافرمانی است.

هی بخور، یا هی بکن، یا هی بخواب:

بی گمان، این جنتّی حیوانی است!

خدعه و تزویر و طرّاری بهین

مایه های لذّتِ انسانی است!

خورد و خواب و کرد هم در پرده به:

کیف در کاری ست کآن پنهانی است!

اینچنین، در یابد آن عالی جناب

کاو به جان رنجور از این مهمانی است!

بیند او را سور هست و شور نیست:

وین، گُماند، کیفری یزدانی است!

کم کمک بیند که، چون هر مومن، او

نیز مکرالله را قربانی است!

وآنچه حیران اش بدارد تا ابد

شیوه ی مکّاری ی ربّانی است!





بیست و نهم بهمن ماه ۱۳۹۵،
بیدرکجای لندن



* چون شهیدان زنده اند از بعدِ مرگ،

«است»را با «بود»شان همسانی است!

** از قرآن است،در وصفِ بهشت.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست