حمید مافی
جنگ نیابتی مدافعان دولت در خاک سوریه
•
دولت امنیتی «اعتدال» در چهار سال گذشته توانسته خواستهی رهبر جمهوری اسلامی را در «همدلی دولت و ملت» تحقق ببخشد تا آن گروهی که افراطیهای اصولگرا خوانده میشوند، بگویند که علی اکبر ولایتی –مشاور امور بینالمللی رهبر نظام– و حسن روحانی، رهبر نظام را فریب دادهاند. شاید آنها هنوز دلشان میخواهد اینگونه باشد، اما واقعیت ماجرا این است که دولت روحانی راهحل نظام جمهوری اسلامی برای برونرفت از بحران شکاف در درون بود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲٨ ارديبهشت ۱٣۹۶ -
۱٨ می ۲۰۱۷
این نوشته باید بسیار پیش از این نوشته میشد، آنهنگام که دستگاه قضایی جمهوری اسلامی حکم به اعدام دستهجمعی 17 زندانی اهل سنت داد، شاید هم پیشتر از آن وقتی که «قاسم سلیمانیهای اکتیویستنما» خوشحال از اعدام حبیب گلپریپور به جستجو و کشف عکس اسلحه به دست او برآمدند، تا نشان دهند که حکام قضایی «بیجهت» حکم اعدام ندادهاند.
این نوشته باید چند سال قبل منتشر میشد، وقتی که «مستشاران نظامی» جمهوری اسلامی در سوریه و عراق نیروی سرکوب سازماندهی میکردند تا «عمق استراتژیک نظام» را گسترش دهند و «امنیت ملی» را کیلومترها دورتر از «تهران» تضمین کنند.
حالا اما دیر شده اما نه آنقدر دیر که نتوان از فاشیسم برآمده از «همدلی دولت و ملت» بنفشِ در قامت «اعتدال» در ایران چیزی نوشت و حرفی زد. همین حالا هم تبلیغاتچیهای «اعتدال» که اسفند 94 با خلق مثلث «جیم» با افتخار به ریشهری، درینجفآبادی و دیگر جلادان رای دادند تا خبرگان «امید» بسازند، دوگانهی جعلی دیگری ساخته و برای دعوت مردم به صندوقهای رای «ناامنی سوریه و عراق» را به رخ میکشند تا هراسی بزرگ اما کاذب بیافرییند که در غیاب دولت حسن روحانی و جواد ظریف حتمن به وقوع خواهد پیوست. آنها ما را از سرنوشت سوریه، عراق و ترکیه میترسانند و مینویسند که حالا بعد از پیروزی اردوغان در رفراندوم قانون اساسی، ایران «جزیرهی ثبات» و «تنها دموکراسی منطقه» است.
برای بازخوانی طاعون «اعتدال» و گفتار «امنیت ملی» باید به هشت سال پیش بازگشت. هنگامی که «بهار عربی» تازه وزیدن گرفته و تهران هم پسلرزههای انتخابات 88 را تجربه میکرد. پس از سرگونی بنعلی در تونس شبکههای اجتماعی فارسی مملو شد از کنایه و طنزی تلخ «چرا تونس تونس و ایران نتونس». آخرین فراخوان عمومی میرحسین موسوی و مهدی کروبی، همان کسانی که معترضان شعار میدانند «اگر دستگیر بشه/ ایران قیامت میشه»، که به دستگیری و حصر خانگی حالا هفت سالهی هر دوی آنان انجامید، به قصد «همبستگی با اعتراضهای مردمی کشورهای عربی» بود.
سه سال بعد از آن روزها در حالی که نیروهای ناتو به نفت لیبی رسیدند، در مصر نظامیان برای بازپس گرفتن قدرت به کودتا متوسل شدند و سوریه به کارزار جنگ همه با هم تبدیل شد، در ایران تئوریسینهای برآمده از دستگاههای حکومتی که پیش از این «ساختار دوگانهی حاکمیت» و «تضعیف نهادهای انتصابی به نفع نهادهای انتخابی» را راهکار «گذار دموکراتیک» میدانستند، دست در دست هم «گذر از احمدینژاد» را برای «حفظ وضع موجود» و «تضمین امنیت ملی» تئوریزه کردند و همهی نکبت «نظام» را به احمدینژادی نسبت دادند که تا پیش از این دستنشاندهی ولی فقیه خوانده میشد.
گروهی از معترضان به نتیجهی انتخابات سال 88 که ریاستجمهوری دوبارهی احمدینژاد را کودتا میدانستند و امیدوار به اینکه تحولات منطقهای، حاکمیت ایران را نیز ناچار به عقبنشینی کند، سرنوشت سوریه و لیبی را بدون توجه به نقش ایران در جنگ سوریه دستمایه قرار دادند و راه «آشتی با نظام» را در پیش گرفتند تا «خطر جنگ و تجزیه» از سر ایران برداشته شود.
در این راه تئوریپردازان جریان اصلاحطلبی که پیشتر به کمتر از ابطال انتخابات 88 رضایت نمیدانند و در جریان اعتراضهای پس از خرداد 88 بازداشت و زندانی شده بودند، از موضع پیشین خود کوتاه آمدند. حجاریان در نقش تئوریپرداز بزرگ، «تدلیس» را جایگزین «تقلب» کرد و به تبع او، دیگران هم راهکار را در «مصالحه و کوتاه آمدن» نامزدهای معترض به نتیجهی انتخابات –مهدی کروبی و میرحسین موسوی– دیدند.
تحلیلگران جریان اصلاحطلبِ راندهشده از قدرت که نگران «از بین رفتن نظام» بودند، تحلیل خود را برای تغییر موضع و بازگشت به بازی انتخاباتی بر سه گزاره استوار کردند: نخست- تحریمهای اقتصادی و مالی غرب که به باور اینان تنها با برآمدن یک دولت میانهرو در ایران رفع آنها ممکن میشد. دوم – خطر جنگ که راهکار خروج از آن باز هم برآمدن دولتی میانهرو یا هر فرد دیگری غیر از احمدینژاد که بتواند با غرب مذاکره کند، بود. سوم – خطر تجزیهی ایران.
این جریان بدون توجه به نقش ایران در جنگ سوریه و چشم بستن بر واقعیت آغاز مذاکرات هستهای پیش از برآمدن دولت روحانی، به کمک رسانهها و تحلیلگران داخلی و خارجیشان در فضای ملتهب خاورمیانه و سربرآوردن داعش، گفتار «امنیت ملی» و «حفظ تمامیت ارضی» را برجسته کردند. گفتاری که امروز نیز برای دعوت دوبارهی مردم به حمایت از دولت «اعتدال» از تهران تا واشنگتن تکرار میشود.
دوم- گفتار «امنیت ملی» سالها قبل از برآمدن روحانی در مقام «منجی»، در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام مورد بررسی قرار گرفته بود و محصول آن دو کتاب «دیپلماسی و امنیت ملی» و «امنیت ملی و نظام اقتصادی ایران» بود که توسط روحانی و همکارانش در این مرکز تدوین شده بود.
برآمدن روحانی البته همزمان بود با حضور پررنگ نظامی ایران در سوریه و در کنار بشار اسد. فردای انتخابات صدای بلند رسانههای نزدیک به اصلاحطلبان و فعالان این جریان این بود: «ملت ایران نشان دادند که راه بهتر را انتخاب میکنند»، «خوبی ما این است که از تجربهی دیگران درس گرفتیم» و «ایرانیان گامی دیگر به سوی اصلاحات برداشتند».
شادی جمعی پس از انتخابات 92 حتی به کار گرفتن «امنیتیترین» سیاستورزان را در کابینه نمیدید و از قرار گرفتن مصطفی پورمحمدی در مقام وزیر دادگستری، علی ربیعی در وزارت کار و مشاوران متعدد امنیتی خوشحال بود. هر آنکه با دولت احمدینژاد سر سازگاری نداشت و به صف منتقدان پیوسته بود، در دولت «اعتدال» با آغوش باز پذیرفته شد.
گفتوگوهای هستهای ایران با غرب و معاملهی بزرگ برای رفع تحریمها، محمدجواد ظریف را که همانند احمدینژاد و پیشینیانش «زندانیان سیاسی» و «اعدامها» در ایران را انکار میکرد، در جایگاه یک «قهرمان ملی» و یکی از «دو بال نظام» نشاند و بال دیگر هم شد قاسم سلیمانی، فرماندهی سپاه قدس که در سوریه و عراق «عمق استراتژیک» نظام را پیش میبرد.
در این گفتار، ایرانِ پس از 92 دو قهرمان داشت، یکی وزیر امورخارجه بود که به وقت انکار زندانیان سیاسی هم از زندان نامه میگرفت که «سرت سلامت» و دیگری هم فرماندهی سرکوب که حالا ردای «سردار عارفی» را به تن داشت که «یادآور شکوه سرداران ایران باستان» بود. پیوندی ناب از «ایرانیگری و شیعیگری» که طیف گستردهای از نیروهای متضاد را در کنار هم قرار میداد تا در برابر «مدافعان تحریم» و «وابستهگان به بنیادهای امریکایی» دوگانهی دشمن و امنیت ملی را برجسته کنند و در قامت «مدافعان حریم نظام» اوضاع را در دوگانههای خودساخته تحلیل کنند.
سوم- در این فرایند، فصلنامهی مهرنامه و برادر و خواهرخواندههایش نقش تئوریپردازی برای گفتار امنیت ملی را عهده دار شدند. محمد قوچانی در ویژهنامهی نوروز 93 مهرنامه ظریف و سلیمانی را «مکمل یکدیگر» دانست که برای دفاع از امنیت و منافع ملی در دو جبهه میجنگند. او یکسال بعد به بهانهی ساخت فیلم بادیگارد، قاسم سلیمانی را «سرداری فراجناحی» دانست که «حتی با دست خالی هم در حال دفاع از نخبگان است».
در ادامهی همین روند محمود دولتآبادی در گفتوگو با مهرنامه میگوید: «اتفاقا من هم قاسم سلیمانی و امثال او را میپسندم در جای خود و همینطور آقای ظریف و امثال او را». رماننویس نامدار که در این سالها بارها به تیغ سانسور گرفتار آمده سلیمانی را کسی میداند که «جلوی آدمکُشان» ایستاده و نمیگذارد آنها «وارد کشور ایران شوند».
آقای نویسنده برای تکمیل دفاعیهاش به سالهای نخست انقلاب میرود و به خوانندگان یادآور میشود که «این مجموعه هستند که مملکت را حفظ کردند. در آستانه و شروع انقلاب توجه داشتهاید چطور و با چه نیرنگهایی نیروی نظامی ما را تهی کردند». نمونههای بسیاری از این گفتار را میتوان در مهرنامه و رسانههای همسو با آن دید که همزمان با خاک پاشیدن به صورت حقیقت، به دنبال برساختن «قهرمانهای خیالی» از چمران، سلیمانی و تیم روحانی هستند و در این راه گویی به موفقیت نسبی هم دست یافتهاند.
چهارم- «قهرمانان جدید» دوران «امید و اعتدال» زودتر از آنچه که تصور میشد جایگاه خود را در فضای عمومی و یا بهتر در میان بخشی از فعالان سیاسی و رسانهای یافتند. مجموعهای از این «فعالان» در شبکههای اجتماعی و رسانههای جریان غالب –به ویژه بیبیسی و صدای امریکا- در بیرون از مرزهای ایران و نیز در رسانههای داخلی، از فرصت رویارویی با جریان جنگطلب و وابسته به بنیادهای امریکایی بهترین استفادهی لازم را برد تا نشان دهد که قهرمانهای ملی جدید به چه میزان برای ایران ضروری هستند.
علی علیزاده در خط اول و در کنار علیرضا نامدار حقیقی، اکبر گنجی، فرخ نگهدار و ملیحه محمدی از هر برنامهی تلویزیونی برای حمله به جریان جنگطلب که پیشتر با عنوان «دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال» فعالیت میکرد و حال در قالب موسسه و نهادهای وابسته با عناوین مختلف، بهره برد تا دوگانهی مدافعان و مخالفان تحریم را برجسته سازد و خود را به عنوان دغدغهمند ایران معرفی کند.
خوششانسی علیزاده و مدافعان حریم نظام، بدنامی و وابستگی عیان مخالفانش به بنیادهای امریکایی و اسرائیلی بود. از مهدی خلجی و سعید قاسمینژاد که به صورت علنی از حملهی نظامی به ایران و سایر کشورهای منطقه از سوی امریکا و متحدانش دفاع کرده و آن را خواستار شدهاند، تا عمار ملکی و دیگر مدافعان مداخلهی نظامی که در پوشش مداخلهی بشردوستانه خواستار حملهی نظامی به سوریه توسط ناتو شدهاند.
این وضعیت به حذف بخش دیگری از جریانهای سیاسی که همزمان هم با «مداخلهی نظامی به هر شکل، از سوی هر دولت- ملتی و در هر کجا» مخالف بودند و هم مخالف جمهوری اسلامی، انجامید، تا گفتاری دوگانه در دو سو شکل بگیرد. یکی در حالی که مخالفت خود را با حملهی نظامی نمایش میدهد، از مداخلهی جمهوری اسلامی در سوریه و عراق با عنوان «امنیت ملی و عمق استراتژیک» دفاع میکند و دیگری نیز به بهانهی مخالفت با جمهوری اسلامی و در نقش «اپوزیسیون دغدغهمند فردای ایران دموکراتیک» –بخوانید منطقهی خاورمیانه با الگوی رژیم اشغالگر فلسطین- تنها راه نجات را عراقیزه و افغانستانیزه کردن منطقه با حضور امریکا و متحدانش میداند. در این دوگانه فرصت برای پر و بال دادن و رشد دوبارهی ناسیونالیسم ایرانیِ آمیخته به مذهب تشیع فراهم شد و دوگانهی عربستان سعودی و جمهوری اسلامی راه را برای خودنمایی فاشیسم ایرانی هموارتر کرده است.
پنجم- دوگانهی «سعودی – جمهوری اسلامی» در دل خود دو ستیز تاریخی را پنهان دارد. ستیز نخست ایرانی – آریاگری در مقابل عرب و ناسیونالیسم عربی است و دیگری نیز جدال تشیع و تسنن که هر یک جداگانه ظرفیت شعلهور کردن ستیزهای ناسیونالیستی و مذهبی در منطقه را دارند.
جمهوری اسلامی برآمدن دولت اسلامی – داعش- را به مثابه یک فرصت استثنایی برای قدرتنمایی و تداوم بازیهای منطقهای به کار گرفت تا در غیاب دشمنی که حالا به یکی از طرفهای مذاکره و همکاری در مداخلهی منطقهای تبدیل شده است، از دوگانهی ایرانی- عربی به بهترین شکل ممکن بهره ببرد. دو حکومت مستقر تهران و ریاض اگرچه ممکن است در ظاهر و شکل، تفاوتهای بسیاری داشته باشند، اما هر دو در سرکوب مخالفان و گسترش حوزهی نفوذ شباهتهای بیشماری دارند. عجیب نیست که در درگیریهای بحرین، یمن، سوریه و حتی عراق میتوان رد پای آشکار این دو دولت را دید که به دنبال گسترش سرزمینهای تحت نفوذ خود هستند.
علاوه بر تریبونهای رسمی دولتی و عالیترین مقامهای نظامی و سیاسی و مذهبی که پیدرپی خطر عربستان سعودی و ضرورت ایستادگی در برابر آن را تکرار میکردند، گروهی از فعالان سیاسی و رسانهای و تحلیلگران سیاسی نیز به همین راه رفتند و در هر واقعه و حادثهای پیش از آنکه مسئولیت دولت جمهوری اسلامی را یادآور شوند، تهدید و کارکرد سعودی در منطقه را به تحلیل نشستند.
پرچمدار این تحلیلها احسان سلطانی است که به گفته خودش از فرماندهان پیشین سپاه پاسداران بوده. او که روزانه تحلیلهای متعددی در صفحه فیسبوکش منتشر میکند و در قامت تحلیلگر مسائل منطقه مورد پرسش رسانهها قرار میگیرد، 27 جولای در تحلیل خبرهای منتشر شده در وبسایت العربیه مینویسد: «خیال العربیه را راحت کنید که تمام جهان عرب هم جمع شود، نخواهد توانست با این خبرسازیها و دمیدن در آتش منازعات قومی از این کشور [ایران] سوریه و عراق دیگری بسازد». او البته به سان دیگر همراهان خود فراموش میکند که نقش ایران در سوریه و عراق امروزی را یادآور شود.
سلطانی که به لطف نزدیکی و همسویی با بارزانیها در اقلیم از تحولات کردستان عراق، ترکیه و سوریه مینویسد، هنگامی که به مسئلهی اقلیتهای تحت ستم در ایران میرسد به یاد «مظلومیت مرزبانان» میافتد که توسط «گروهک تروریستی» هدف گلوله قرار گرفتهاند. [1] و یا در نوشتهی دیگری که به ظاهر در نقد بیبیسی و صدای امریکا دربارهی خبرسازی پیرامون حضور نظامی ایران در سوریه است، به تحلیلگر الجزیره تمسک میجوید تا حضور حزبالله لبنان و ایران در سوریه را به «وجود تروریستهای خطرناک» پیوند بزند و از زبان او مینویسد: «من باور نمیکنم آنچه در سوریه اتفاق افتاده یک انقلاب است و آن را طرح بههمپیوسته از سوی اسرائیل و آمریکا و کشورهای عربی با هدف سرنگونی اسد در سوریه، به منظور تضعیف عقبهی حزبالله در خطوط لبنان و آمادهسازی برای جنگ با ایران میدانم.» [2]
و در نهایت این تحلیل از سلطانی که با طرح سوال «واقعا اگر با داعش و دیگر گروههای "سلفی-جهادی" در عراق و سوریه نجنگیم باید در آینده در مرزهای ایران با آنها روبرو شویم؟» با نتیجهگیریای به پایان میرسد که حضور نظامی ایران در سوریه را در یک همسویی کامل با فرماندهان سپاه و سیاست خارجی جمهوری اسلامی به «امنیت ملی» و «دور نگه داشتن دشمن از مرزهای ملی» پیوند میزند: «سوریه پس از ورود نیروهای وابسته به القاعده و دولت اسلامی به این کشور عملا به عنوان "لبهی جلویی منطقهی نبرد" برای ایران بشمار میرود که با توجه به تهدیدات مکرر داعش و نگاههای گروههای سلفی وابسته به القاعده از جمله النصره به کشورمان، استقرار یگانهای رزمی ایرانی در آن منطقهی جنگی، بخشی از فرمول کلاسیک و شناخته شده در بحث پدافندی، نیازی کاملا ضروری بشمار میرود که بیتردید آزاد گذاشتن این گروههای تروریستی در این کشور-به عنوان عقبهی پشتیبانی-امدادی نیروهایشان در عراق میتواند در آینده خطرات جدی برای مرزهای ایران داشته باشد.».
سلطانی که با نقد مواضع دولت مستقر در ترکیه در سرکوب «کردها» برای خود اعتبار میخرد در این نوشته آشکار و صریح اتهامهای دستگاه قضایی ایران علیه زندانیان و اعدامشدگان اهل سنت را تکرار میکند: «مگر گروه "توحید و جهاد"-که از قضا اسمی کاملا مشابه با گروهی دارد که زرقاوی در ۲۰۰۴ تاسیس کرد- و همین سال گذشته تعداد زیادی از اعضایش در ایران اعدام شدند متاثر از اندیشههای "سلفی-جهادی" دست به عملیات متعدد تروریستی در استان کردستان نزد؟ مگر گروهی مانند جندالله متاثر از اندیشههای "سلفی-جهادی" در اواسط دههی ۸۰ با انجام اقدامات تروریستی متعددی در شرق کشور به کشته شدن ۳۰۹ نظامی و غیرنظامی و زخمی شدن ۴۹۷ نفر منجر نشد؟ یا پس از آن مگر گروهی مانند جیشالعدل بارها اقدام به ربودن مرزبانان ایرانی در مرزهای شرقی و بمبگذاری و شبیخون زدن به پستهای مرزی نکرد؛ گروههایی که به بهانهی مطالبات قومی در سیستان و بلوچستان شکل گرفتند اما بیانیههایشان به عربی در سایتهایشان منتشر میشد و نه در پرچم و نه در منشور گروهشان هیچ نشانی از مطالبات قومی دیده نمیشد.»
و در نهایت حکم میدهد که «کدام منطق میگوید باید از سوریه و عراق عقبنشینی کرد و با سابقهی اینچنینی در کشور، در مرزها با داعش و گروههای وابسته به القاعده روبرو شد؟ با وجود چنین پایگاههای فکریای در کشور چه تضمینی وجود دارد که نیروهای نظامی ایرانی مقابله با داعش و گروههای وابسته به القاعده را در مرزهای کشور دنبال کنند و همزمان چنین گروههایی در فضای ناامن مرزها دوباره شکل نگیرند؟» [3]
راهی که سلطانی در پیش گرفته از سوی دیگران نیز پیموده میشود. درست در بزنگاههایی که اخباری از سرکوب، اعدام و یا تبعیض سیستماتیک علیه اقلیتها در ایران منتشر میشود، «مدافعان سردار عارف» به میدان آمده و با برجسته کردن سرکوب شیعیان در بحرین و یمن توسط عربستان سعودی، سرکوبشدگان در ایران را هم وابسته به دولتهای منطقه و به صورت ویژه سعودی مینامند.
مدافعان حریم نظام در عرصهی مجازی که از دل حادثهی 88 برای چند صباحی لباس اپوزیسیون به تن کردند تنها به احسان سلطانی و علی علیزاده محدود نمیشوند. این گروه به سان «ارتش سایبری نظام» نوشتههای یکدیگر را به اشتراک میگذارند و در پیوندی به ظاهر نانوشته اما در پنهان هماهنگ شده، در جدال دوگانهی خونبار سعودی- ایران مدافع جمهوری اسلامی میشوند.
یک نمونهی دیگر از این مدافعان حریم نظام فرهمند علیپور خبرنگار سابق خبرگزاری فارس است که در انتخابات خرداد 88 به ستاد مهدی کروبی پیوست. او برای اینکه نشان دهد در ایران اقلیتهای مذهبی و ملی تحت ستم نیستند، حضور شمخانی، که خود از نظامیان سرکوبگر است، به عنوان یک عرب در شورای امنیت ملی و یا دو نمایندهی کرد اهل سنت در هیئت رییسهی مجلس را نشانهی مشارکت همهی اقلیتها در امور سیاسی و رعایت حقوق آنان میداند و 28 ژوئن در برنامهی تلویزیونی بیبیسی از حضور نظامی ایران در بحرین و سوریه دفاع میکند و میگوید که در اینباره «ظریف و روحانی حرفی را میزنند که مورد تائید مردم است». او البته نشانی از مردمی که از مداخلهی نظامی در سوریه، بحرین و... دفاع میکنند، نمیدهد و تحلیلش بر این فرض استوار است که مردم همانی هستند که در خرداد 94 به روحانی رای دادند و از ظریف و سلیمانی همزمان تجلیل میکنند.
علیپور البته یک نکته را درست میگوید. آنجایی که 10 می 2015 در یک یادداشت فیسبوکی دفاع حسن روحانی از سپاه را پایانی بر تحلیل و گمانههایی که بر وجود اختلاف میان دولت ایران و نظامیان در خصوص حضور نظامی در سوریه تاکید دارند، تحلیل میکند تا ثابت کند که اگر در درون نظام اختلافی وجود دارد، برای «امنیت ملی» و «حفظ مرزهای مقدس» همه همسو و همنظرند.
علیپور که در نوشتههای فیسبوکی متعددش نحوهی خبررسانی رسانهها دربارهی سوریه را «یکسویه» و «ضدایران» میداند، خود از حضور تانکهای نظامی ترکیه در عراق ابراز ناخرسندی میکند. [4] اما چند روز بعد از برنامهی صبحگاهی بیبیسی شاکی است که چرا پیام یکی از مخاطبان را که از حیدر عبادی به خاطر عدم اعتراض به حضور نظامیان ایران در عراق ناراضی است، پخش کرده است. [5] او که در همهی نوشتههایش یمن و بحرین و البته فقط شیعیان را به یاد میآورد و وضعیت آنان را با سوریه و عراق مقایسه میکند، در لابهلای نوشتههای به ظاهر بیطرفانهش، کارکرد رسانهها در مورد «کثافت و نکبت سعودی» را که واقعیتی انکارناپذیر در منطقه است، بازنمایی میکند تا نکبت جمهوری اسلامی را پنهان کند.
علیپور حتی نمیتواند خوشحالیاش از فتح شرق حلب و شکست مخالفان از ارتش بشار اسد- ایران و روسیه را پنهان کند و با تکرار واژهی «جنگ نیابتی»، ایران را از نوشتههایش حذف میکند و نمیگوید که نظامیان ایران در خاک سوریه چه میخواهند تا مبادا «امنیت ملی ایران» خدشهدار شود: «ناتو و متحدان عرب و القاعدهاش (جبهه النصره و دیگر شرکا) جنگ را در زمین حلب باختند. جنگ را اما اکنون رسانههای ناتو و متحدانش ادامه میدهند. آنها اما موفق نخواهند شد. پروپاگاندای رسانههای غربی و عربی نه وضعیت در حلب را برمیگرداند و نه به چشمهای اشکبار این رسانهها کسی اعتنا میکند. زیرا که این رسانهها خیلی پیش از اینها، قبل از شکست نیروهایشان بر روی زمین، اعتبارشان را باختند.» [6]
نمونههای بسیاری از نوشتههای علیپور، احسان منصوری، احسان سلطانی و دیگر اعضای این حلقهی مجازی را میتوان فهرست کرد که در واکنش به هر خبری دربارهی سرکوب، اعدام و تبعیض در ایران، رفتار سعودی را برجسته و اینگونه خبررسانی را به زیان امنیت ملی و منافع کشور میدانند و در نهایت هم به خیل مدافعان اعدام زندانیان میپیوندند.
ششم- شاید حافظهی جمعی ما اعدام حبیبالله گلپریپور را به خاطر نداشته باشد. فردای اعدام او محمد صادقی از اعضای پیشین دفتر تحکیم وحدت که پس از انتخابات 88 برای خروج چندمدتی را در اردوگاه حزب کومله گذرانده بود، به سان خبرگزاریهای امنیتی و روابط عمومی وزارت اطلاعات تصویری از گلپریپور را با اسلحه منتشر کرد تا «اعدام» او را توجیه کند.
این کنش تنها محدود به محمد صادقی که در این راه گروهی از پانایرانیستهای نژادپرست و فاشیست را نیز به همراه داشت، نماند. پویان فخرایی از اعضای شاخهی جوانان نهضت آزادی هم در دفاع از حکم اعدام 17 تن که پیشتر از سوی احسان منصوری و فرهمند علیپورها به همدستی با «سلفی»ها متهم شده بودند، به «متن مقدس» توسل جست تا از اقدام دستگاه قضایی برای «اعدام محاربان» دفاع کند. او البته برای اینکه نمایش بیطرفی بدهد «فکت»هایش را در یک نوشتهی فیسبوکی «رو» میکند تا بگوید که شاید اعدامشدگان از حق دادرسی عادلانه برخوردار نبودند، اما در نهایت از نگاه فخرایی و مدافعان حریم نظام حق آنان بود که اعدام شوند. [7]
این گفتار ترسناک در همهی سالهایی که «ایران» به معنای امروزیاش شکل گرفته وجود داشته. گاه اما کمی ضعیفتر و گاه نیز شمشیر کشیده و ایستاده بر سر گذرگاه برای دریدن دیگری. گفتاری که بر سازهی دروغین و کذایی «دولت – ملت» استوار شده و «شکوه» گذشتهاش را طلب میکند.
گفتار «همدلی دولت و ملت» گفتاری است ترسناک و ستایشگر نیروی سرکوب و حامی «کشتن هر دیگری». این گفتار در چهار سال گذشته و به دنبال بازگشت دوبارهی بخشی از محذوفان از قدرت به درون نظام جمهوری اسلامی، بار دیگر سر برآورده و به مدد رسانهها و «ارتش سایبری» نمایشی پررنگتر دارد و با عناوینی چون «حامی تجزیهطلبان»، «وابسته به دولتهای خارجی» و «تروریست» خواستههای اقلیت تحت ستم را جرم تعریف میکند و با عباراتی چون: «خوب شد که اعدامشان کردند»، «یعنی باید میایستادیم تا میآمدند در تهران بمبگذاری میکردند»، «تجزیهطلب بودند»، «به رژیم سعودی وابسته بودند»، «اینها داعشی بودند»، «محیطبان را اینها به قتل رساندند»، «دقت کنید امنیتی که امروز ایران دارد، در کیلومترها دورتر از خاورمیانه هم در دسترس نیست» و در نهایت «باید قدردان سلیمانی بود و نیروهای نظامی و امنیتیای که امنیت مرزهای ایران را تامین کردهاند»، راه را برای ماشین سرکوب دولتی هموارتر کرده است.
هفتم- جریان حامی گفتار «امنیت ملی» و «اعتدال» که پس از 88 به رای دستگاه قضایی مبنی بر محکومیت همفکران خود معترض بود، پیوندی خانوادگی با جمهوری اسلامی و نظام حاکم دارد. اگر هزاران مهاجر افغانستانی در ایران با عنوان «مدافعین حرم» به سوریه فرستاده و در آنجا کشته میشوند، «مدافعان حریم نظام» در رسانهها و شبکههای مجازی از هر ابزاری برای «تداوم نظام» بهره میگیرند.
آنها مدافع کشتن دیگری برای تامین امنیت ملی و حفظ تمامیت ارضیاند. پیش از این نیز همین بودهاند، در دههی دهشتناک 60 که زندانیان سیاسی اعدام شدند، بسیاری از قبلههای فکری و سیاسی و مراجع مذهبی آنان در قدرت بودند و در مراکز امنیتی و قضایی. در خانهنشینی منتظری که تنها صدای معترض درون حکومت به کشتار است، همراهند و حامی و سالها بعد برای کسب اعتبار از اعتبار اجتماعی او، حامی «مرجع مظلوم» میشوند و البته که همزمان ستایشگر «امام راحل»اند و استاد جعل تاریخ.
همانطور که در مهرنامه و رسانههای متعدد و دستگاههای تاریخسازشان خاک به صورت حقیقت میپاشند، در تبلیغات انتخاباتی هم تلاششان جعل شخصیت همان «امام» و حالا «سردار عارف» و «رییسجمهوری معتدل» است که سالیان دراز بر مسند دبیری «شورای عالی امنیت ملی» نشسته تا «پاسدار» امنیت و تمامیت ارضی جمهوری اسلامی باشد.
این صدا حالا به بهانهی انتخابات بلندتر شده و با دوگانهی رئیسی عضو «هئیت مرگ» و روحانی «معتدل» و سردار «گازانبری» میخواهد چهرهای دیگر از نامزد مورد حمایتش ارائه دهد. برای همین هم چارهای جز این ندارد که گذشته را بریده بریده به خورد دیگران دهد و مدام در گوش همه بخواند که چارهی کار ما «حکومت عقلا»یی است که اگرچه روزگاری حکم به کشتن دیگران دادهاند، اما از سر «ضرورت» بوده و «واجب برای حفظ حریم نظام».
گفتاری که از شکست و ناکامی برای مقابله با «نهادهای انتصابی» بیرون آمده و حال برای ماندن در همان ساختار و سهم بردن از کیک قدرت، به دامان «پدر نظام» پناه برده و میخواهد به او بباوراند که «نفع نظام» در ماندگاری دولت کنونی است و هیچکس برای نظام «دلسوزتر از اصلاحطلبان» نیست که راه و روش مذاکره با غرب را میداند.
دولت امنیتی «اعتدال» در چهار سال گذشته توانسته خواستهی رهبر جمهوری اسلامی را در «همدلی دولت و ملت» تحقق ببخشد تا آن گروهی که افراطیهای اصولگرا خوانده میشوند، در آخرین نسخهای که به گمان خود برای تخریب دولت اعتدال به بازار روانه کردهاند، بگویند که علی اکبر ولایتی –مشاور امور بینالمللی رهبر نظام– و حسن روحانی، رهبر نظام را فریب دادهاند. شاید آنها هنوز دلشان میخواهد اینگونه باشد، اما واقعیت ماجرا این است که دولت روحانی راهحل نظام جمهوری اسلامی برای برونرفت از بحران شکاف در درون بود.
دولتی با حضور پرتعداد مهندسان امنیتی نظام که در گفتار خود «امنیت ملی» را به مسئلهی اصلی و معترضان پیشین را به سربازانی که دستهای آلودهی نظام را میشویند، تبدیل کرده و وظیفهی پاسداری از حریم نظام در «دیپلماسی عمومی» و «عرصهی عمومی» را به آنان سپرده است تا ارتش یک شکل و متحد «آریایی- شیعی» امنیت ملی و ثباتش را خاور ملتهب با حضور نظامی در سوریه و عراق در بیرون از مرزها و تحت عنوان عمق استراتژیک و در درون با سرکوب و اعدام اقلیتشدگان جشن بگیرد و همزمان در میزهای بینالمللی بده و بستان کند.
مدافعان نظام در نوشتهها و گفتوگوهای رسانهایشان با یکدیگر شاید اختلاف نظرهای جزئی دارند اما در اصول که «امنیت ملی» و بازسازی «ایران شکوهمند» است، همسویند. آنجا که سعید برزین و حسین باستانی تحلیلگران بیبیسی که خط مشی خبر رسانیاش با نقدهای فراوان «ارتش سایبری بنفش» روبرو است، در دفاع از اعدام زندانیان و حضور نظامی ایران در سوریه و عراق یک صدا و همراهند و مدافع «عمق استراتژیک نظام».
منبع: منجنیق
[1] نگاه کنید به اینجا https://goo.gl/zJyx8a
[2] نگاه کنید به اینجا https://goo.gl/WdQloK
[3] نگاه کنید به اینجا https://goo.gl/Vmsdfy
[4] نگاه کنید به اینجا https://goo.gl/2zMvEE
[5] نگاه کنید به اینجا https://goo.gl/IdFkzO
[6] نگاه کنید به اینجا https://goo.gl/STxODs
[7] نگاه کنید به اینجا https://goo.gl/bAua0N
|