سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نقد زبان (۳۶ تا ۴۲)


سهراب مبشری


• نقد زبان (۳۸):‌ است و هست| درباره تفاوت «است» و «هست» زیاد نوشته شده است اما به نظر می رسد تذکر ها در مورد نحوه استفاده درست از این دو فعل هنوز کم است. نکته جالب اینجاست که ما در فارسی محاوره ای در این مورد کمتر خطا می کنیم تا در نوشتن. مثلا در مکالمه تلفنی کمتر می پرسیم «تو سهراب هستی؟» و بیشتر می پرسیم «تو سهرابی؟». اما نوبت نوشتن که می رسد، دستمان نمی رود که بنویسیم «تو سهرابی؟» ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣۰ مرداد ۱٣۹۶ -  ۲۱ اوت ۲۰۱۷


هر موردی که از نظر شما به کار نقد زبان می آید را به نشانی اخبار روز برای ما ارسال کنید. ما همچنین از مقالات ارسالی مستقل شما در این عرصه استقبال می کنیم.

                                                             * * *
نقد زبان (۳۶):‌ جمع عربی برای واژه های فارسی

حتما شما هم بارها به موارد استفاده از جمع عربی برای واژه های فارسی برخورده اید. رایج ترین خطاها از این گونه، «پیشنهادات» و «گزارشات» است. پیشینه این لغزش آزاردهنده به ده ها سال پیش باز می گردد. معلوم نیست کدام شیرپاک خورده ای برای نخستین بار الف و ت را بار دو واژه پیشنهاد و گزارش کرد. هر که بود، شاید در مخیله اش نمی گنجید که خطایش در چه ابعاد بزرگی تکرار خواهد شد. دوستانی که دست به قلم می برید و سخن می گویید، خانم ها و آقایان محترم، جسارت این حقیر را ببخشید. جان مادرتان ننویسید و نگویید «پیشنهادات» و «گزارشات». مگر پیشنهادها و گزارشها چه عیبی دارد؟

                                                             * *‌ *
نقد زبان (۳۷):‌ اهم و اعم

«اهم» و «اعم» در گوش طنین مشابهی دارند. شاید همین باعث شده است که به خطا به جای هم به کار روند. اهم یعنی مهمتر، اعم یعنی فراگیرنده تر. دو معنی کاملا متفاوت. وقتی می خواهیم یک مفهوم همگانی و شامل گونه های متفاوت را برسانیم، می توانیم بگوییم اعم. مثلا وقتی می خواهیم بگوییم همه مردم صرفنظر از تفاوتهایشان از حادثه ای اندوهگین شدند، می توانیم بنویسیم همه مردم اعم از مرد و زن و پیر و جوان و مذهبی و غیر مذهبی در اندوه فرو رفتند. در اینجا استفاده از اهم به کلی بی معنی است. اما وقتی می خواهیم مفهوم مهمتر (یا مهمترین، چرا که در عربی برای صفات تفضیلی و عالی از صیغه واحدی استفاده می شود) را برسانیم، می توانیم اهم را به کار بریم. مثلا: نابودی محیط زیست از اهم مشکلات کشور است. یعنی از مهمترین معضلات است.
                                                             * *‌ *
نقد زبان (۳۸):‌ است و هست
درباره تفاوت «است» و «هست» زیاد نوشته شده است اما به نظر می رسد تذکر ها در مورد نحوه استفاده درست از این دو فعل هنوز کم است. شاید بهترین توصیه در این مورد،‌ این باشد که قلم به دستان، خود در یک ماشین جستجوگر «فرق هست و است» را وارد کنند. برخی از مقالاتی که در همان صفحه اول نتایج جستجو نشان داده می شوند، حاوی خطای اساسی نیستند. به طور خلاصه می توان گفت موارد استفاده غلط از «هست» به جای «است» بسیار بیشتر از موارد بر عکس است.
شاید یکی از علل تورم استفاده از بن مضارع «هست»،‌ این باشد که به غیر از سوم شخص ثالث،‌ یعنی همان «است»،‌ استفاده از فعل مورد نظر در مورد اشخاص دیگر در فارسی نوشتاری به نگاه اول نامأنوس می آید. صرف فعل بودن در زمان حال بسته به معنی آن دو گونه است:
هستم، هستی، هست، هستیم، هستید،‌ هستند.
یا
ام، ای، است، ایم، اید، اند.
تفاوت در اینجاست که اولی «فعل خاص» است و دومی «فعل ربطی». فعل خاص «هستم...» به معنای وجود داشتن به کار می رود. فعل «ام» در جمله «من در خانه ام» فعل ربطی است و تنها در ارتباط با «در خانه»‌ است که معنی پیدا می کند.
نکته جالب اینجاست که ما در فارسی محاوره ای در این مورد کمتر خطا می کنیم تا در نوشتن. مثلا در مکالمه تلفنی کمتر می پرسیم «تو سهراب هستی؟» و بیشتر می پرسیم «تو سهرابی؟». اما نوبت نوشتن که می رسد، دستمان نمی رود که بنویسیم «تو سهرابی؟» که تنها فرمول درست برای این معنی است.
البته گاه فرمولی که درست تر است در نوشتار بسیار نامأنوس می نماید،‌ مانند:‌ «ما خواهان آزادی رضا شهابی ایم». ناچار نوشته می شود: «ما خواهان آزادی رضا شهابی هستیم». در مورد اینکه این جمله آخری درست است یا نه، در میان ادبا اتفاق نظر وجود ندارد. بعضی ها آن را نظر به معنی جمله، نادرست می دانند و برخی می گویند در مواردی اینچنینی،‌ می توان استفاده نادرست از بن «هست» را پذیرفت،‌ البته با اغماض.
یک معیار این است که از خود بپرسیم اگر فاعل جمله سوم شخص مفرد بود،‌ جمله را چگونه می نوشتیم. آیا می نوشتیم «این گروه خواهان آزادی رضا شهابی است» یا می نوشتیم «این گروه خواهان رضا شهابی هست». طبعا اولی درست است و دومی غلط.
اگر من بودم می نوشتم «ما آزادی رضا شهابی را خواهانیم» که قطعا درست است و نامأنوس هم نیست.

                                                             * *‌ *
نقد زبان (۳۹):‌ فی الواقع

قبلا در همین سلسله مطالب آمد که استفاده افراطی از ترکیب «در واقع» به ویژه در کلام شفاهی چقدر بی معنی شده است. چند روز پیش بی.بی.سی. فارسی با محسن کدیور مصاحبه ای داشت. کدیور در این مصاحبه چند بار گفت «فی الواقع» که همه دفعاتش زائد بود. شاید آقای کدیور خواسته است حفره های کلامش را با خرج کم پر کند اما در عین حال کاری کند متفاوت و نگوید «در واقع»، در نتیجه «در واقع» را به عربی ترجمه کرده است. همان گونه که یکی با استفاده از واژه های انگلیسی می خواهد نشان دهد انگلیسی می داند، کسانی هم هستند که هدف مشابهی را با استفاده غیرضروری از اصطلاحات عربی مد نظر دارند. این گروه اخیر معمولا دستار به سر دارند. اما داشتن عمامه با اشتغال در دانشگاه دیوک آمریکا زیاد جور در نمی آید. از این رو آقای کدیور عمامه به سر نمی گذارد اما عادات آخوندی را حفظ کرده است. اشتغال در دپارتمان مطالعات مذهبی دیوک مانع از این نیست که به ایشان بگوییم آقا، استفاده بیجا از «فی الواقع» هیچ مزیتی بر متوسل شدن به «در واقع» ندارد.
                                                             * *‌ *
نقد زبان (۴۰):‌ تشبیه انسانها به جانوران

تشبیه انسان به جانوران اغلب به منظور تحقیر انسانها و محروم کردن آنها از حقوق انسانی صورت می گیرد. نازی ها یهودیان را به انگل تشبیه می کردند و این تشبیه، مقدمه ای بر کشتار یهودیان بود. از هولوکاست بدین سو، لااقل در اروپا حساسیت ویژه ای در مورد مقایسه انسان با جانوران وجود دارد.
اما در ایران گاه تشبیه به جانوران به منظور دشنام دادن، از فرهنگ کوچه و بازار به نوشتارها راه پیدا می کند. جدا از این که هیچ انسانی حق اخراج انسانهای دیگر از مقام انسانیت را ندارد، مرتکبان تشبیه انسان به حیوان هنوز نفهمیده اند که حیوان هم حقوقی دارد و از بسیاری زشتی ها و پلیدی های انسان مبراست. هر کس از نام یک جانور به عنوان دشنام استفاده کند، دست به تعرض به حرمت آن جانور می زند. مقایسه فردی مانند هیتلر با کفتار، ستمی بزرگ به جانوری است با خصوصیات شگفت آور و منحصر به فرد. تکامل طبیعی به کفتار آرواره هایی داده است که با آن می تواند طعمه را تا آخر بخورد و استخوانهایش را هم بجود و نگذارد ذره ای از آن به هدر رود. در زمانی که فیلمهای حیرت آور از زندگی حیواناتی مانند کفتار در دسترس است،‌ شگفت آور است که هنوز برخی از ما از «کفتار» و «گرگ» و «کرکس» و غیره به عنوان دشنام استفاده می کنیم.

                                                             * *‌ *
نقد زبان (۴۱):‌ با سر افراشته

دوستی در جایی در وصف یک نفر نوشته است فلانی «با سر افراشته» به روحانی رأی داد و در عین حال اکنون از روحانی انتقاد می کند.
در وصف کسانی که بهای قیام علیه ستم را با جان خود پرداختند،‌ می شنیدیم و می خواندیم که با سر افراشته به میدان های تیر یا به پای چوبه دار رفتند. اگر ترکیب زیبای «سر افراشته» را در مورد کسی به کار بریم که روی برگه ای اسمی نوشته و در صندوقی انداخته است، زبان را از وصف کسانی درمانده می کنیم که جان به کف می گیرند تا به ستمگر «نه» بگویند.
                                                             * *‌ *
نقد زبان (۴۲):‌ لکنت زبان

اخیرا رسم شده است برای توصیف تردید و سستی در موضعگیری یا سخن گفتن،‌ از استعاره «لکنت زبان» استفاده شود. این استعاره، نابجا و تبعیض آمیز است. لکنت زبان یک اختلال است که از اراده فرد مبتلا بدان خارج است. استفاده از این اصطلاح برای انتقاد از سستی و عدم شهامت، به سخره گرفتن انسانهایی است که به نوعی اختلال دچارند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست