آن سبیل هیتلری
مجید نفیسی
•
کی آن سبیلَک را گذاشتی
و چرا آن را برداشتی؟
به چشمانِ خندانت در عکس مینگرم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۴ شهريور ۱٣۹۶ -
۱۵ سپتامبر ۲۰۱۷
کی آن سبیلَک را گذاشتی
و چرا آن را برداشتی؟
به چشمانِ خندانت در عکس مینگرم
و شرمگینانه از خود میپرسم:
آیا پدر میدانست که هیتلر
اردوگاههای نسلکُشی داشته؟
آن زمان, پزشکِ وظیفه بودی
شبها با دوستانت در اصفهان
گردِ جعبهی جادو مینشستید
و به کینِ روس و انگلیس
برای پیشرویهای ارتش آلمان
هورا میکِشیدید:
"دشمنِ دشمنِتو, دوست تو است."
امروز آن دوره, دور مینماید:
تو سالهاست که پشتِ لبت را تراشیدهای
آن عکس در گوشهی آلبوم خاک میخورَد
و خانوادهی ما
خاطراتِ آن فرانک را خوانده است.
وقتی هشت ساله بودم یک تابستان
دو هفتهای به باغِ محمدیه رفتیم
و عصرها هنگامِ صرفِ چای
خواهر بزرگم نفیسه
آن فرانک را برای ما میخواند.
آنجا اولین دفترِ خاطراتم را خریدم
و زود دریافتم که بقولِ آن
کاغذها از آدمها, صبورترند.
و لابد در پاسخ, از من میپرسی:
"رفیق!
کی آن سبیلِ پُرپِشت را تراشیدی؟"
بیستوهفتم مه هزارونهصدونودوهشت
|