سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مارکسیسم؛ علم یا ایدئولوژی؟


خسرو صادقی بروجنی


• چیزی که آلتوسر بر نظریه مارکسیستی دولت افزوده و گونه‌ای «نوآوری» است، تأکید بر دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت است. وی با بیان اینکه باید میان قدرت دولت و دستگاه دولت تمایز قائل شد، به واقعیت دیگری توجه می‌کند که به دید او اگر چه از لحاظ کیفی مشابه دستگاه سرکوب دولت است، ولی همچنان متمایز از آن و این واقعیت در وجود دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت‌ است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۹ آبان ۱٣۹۶ -  ۲۰ نوامبر ۲۰۱۷



علم و ایدئولوژی/ لویی آلتوسر/ پژوهش، گزینش و برگردان: مجید مددی/ انتشارات نیلوفر/ ۵۴٨ صفحه/
۵۵ هزار تومان.


«علم و ایدئولوژی» جلد اول از مجموعه‌ای هفت‌جلدی است که به قلم «مجید مددی» به نگارش درآمده است. به گفته مددی این مجموعه برگردان نوشته‎هایی از آلتوسر درباره‎ مقوله‎ ایدئولوژی است که به ‌صورت پژوهشی با نوشته‎های کوتاه و بلند و یادداشت‎هایی از خود وی در تبیین و توضیح مقالات آلتوسر نگاشته شده است.
این کتاب، اثری است که در جای جای آن، مترجم حضوری فعال در قامت یک پژوهشگر دارد و با مقدمه‌ها، یادداشت‌ها و پانوشت‌هایی که نوشته، کتاب را از یک اثر ترجمه‌ای صرف تبدیل به یک کتاب پژوهشی در مورد آلتوسر کرده ‌است. چاپ این کتاب با فراز و نشیب‎های زیادی همراه بوده است. در ابتدا با مقدمه‌ای دویست ‌صفحه‎ای آماده شده بود و سرانجام ئبا کاهش نزدیک به دوسوم از مقدمه به ناشر سپرده شد و آن بخش از مقدمه که اشاره‌هایی به زندگی و فعالیت‎های سیاسی مجید مددی در گذشته دارد، قرار است در کتابی جداگانه (زندگی‎نامه خودنوشت) به چاپ برسد. با این وجود کتاب با «سخنی با خواننده» به قلم مددی شروع می‌شود که بالغ بر ۵۵ صفحه است و در مورد زندگی و فعالیت‌های سیاسی ایشان توضیحات جالبی را به خواننده می‌دهد. از شروع فعالیت سیاسی در جوانی و احضار و زندان گرفته تا سفری پر مخاطره به انگلستان، یادگیری زبان انگلیسی در سن ٣۵ سالگی و تحصیل در رشته فلسفه سیاسی در دانشگاه منچستر. به گفته مددی کتاب «علم و ایدئولوژی» تلاش دارد خواننده را با مقوله‌ای به نام ایدئولوژی، تعریف صحیح آن و کارکرد و نقش آن در عرصه‌های گوناگون آشنا کند و با تحلیلی که آلتوسر از این مفهوم دارد به این شناخت برسد که بر خلاف آنچه همواره گفته می‌شود «مارکسیسم ایدئولوژی نیست بلکه علم است».

زمینه و زمانه لویی آلتوسر

«لویی پی‌یر آلتوسر» منتفذترین فیلسوف دوره تجدید نظریه مارکسیستی تحت تأثیر جنبش رادیکال دهه ۱۹۶۰، در اکتبر ۱۹۱٨ در الجزیره در خانواده‌ای کاتولیک زاده شد. او فرزند بزرگ یک معلم بازنشسته بود و خانواده‌اش در ۱۹٣۰ به پاریس آمدند. آلتوسر در الجزیره، لیون و مارسی بزرگ شد، در همان جا به مدرسه رفت و در سپتامبر ۱۹٣۹ در آزمون ورودی مدرسه معتبر «اکول نُرمال سوپریور» در پاریس پذیرفته شد. با آغار جنگ جهانی دوم، به خدمت سربازی فراخوانده شد و در ژوئن ۱۹۴۰ به اسارت درآمد و به اردوگاهی در شمال آلمان منتقل شد. در اردوگاه به بیگاری و کار سخت و طاقت‌فرسا کشیده شد که موجب بیماری و بستری شدن او شد. اما پس از بهبودی، از بیگاری معاف و به پرستاری بهداری اردوگاه گمارده شد. در دوران اسارت بود که توانست ادبیات و فلسفه بخواند و پس از آزادی، مطالعات خود را در اکول نرمال دنبال کرد و پایان‌نامه دکترایش را در ۱۹۴۷ درباره فیلسوف ایده‌آلیست آلمانی، هگل نوشت و یک سال پس از آن، در ۱۹۴٨، به استادی فلسفه برگزیده شد و بقیه دوره کار و فعالیت خود را در اکول نرمال گذراند. آلتوسر در ۱۹۴٨ مانند بسیاری از روشنفکران فرانسوی آن دوران، به عضویت حزب کمونیست درآمد. زیرا به قول خود او «پس از شکست آلمان، پیروزی استالین‌گراد و امیدها و درس‌های جنبش مقاومت، کمونیسم فراگیر شده بود» اما حوادث بعدی مانند مرگ استالین و استالین‌زدایی توسط خروشچف، اختلاف میان اتحاد شوروری و چین و تاثیر «جنبش مائوئیستی» و شکل‌گیری یک گروه کوچک انقلابی و مائوئیستی درون حزب کمونیست فرانسه که درون‌مایه خود را از انقلاب فرهنگی چین و رویدادهای ۱۹۶٨ فرانسه می‌گرفت، تأثیرات خود را روی اندیشه آلتوسر و آثار او در این دوره باقی گذاشت.
آلتوسر با خوانش دوباره‎ آثار مارکس، متوجه «عدم استمرار» اندیشه‌ مارکس شد و برخلاف همه‎ مارکسیست‌های زمان، بر «گسست» در اندیشه‌ مارکس انگشت گذارد و با بیان «مارکس جوان» و «مارکس بالغ» آثار دوره‌ نخستین (مارکس جوان) را یک‌سره «غیرعلمی، ایدئولوژیک و ایدئالیستی» خواند و بر آثار دوره‌ بلوغ او مانند «سرمایه» تأکید کرد. دوره‌بندی آلتوسر از حیات فکری مارکس به این شرح است: آثار اولیه ۱۸۴۰-۱۸۴۴، آثار دوره‌ گسست ۱۸۴۵، آثار دوره‌ گذار ۱۸۴۵-۱۸۵۷ و آثار دوره‌ بلوغ ۱۸۵۷-۱۸٨٣.
با این «دوره‌بندی»، آلتوسر تنها تأکید بر «آثار دوره‌ بلوغ» مارکس و در رأس همه‌ آنها «سرمایه» دارد و می‌گوید مارکس را باید دوباره شناخت و شناخت مارکس یعنی شناخت قاره‌ تاریخ و «علم تاریخ» که به قول آلتوسر همان «ماتریالیسم تاریخی» است که پس از پدید آمدنش باید فلسفه خود را که همانا «ماتریالیسم دیالکتیک» یعنی فلسفه‌ مارکسیستی است به وجود آورد که به گفته‌ آلتوسر، مارکس فرصت تدوین آن را پیدا نکرد و ماند تا لنین آن را تدوین کند (کتاب مشهور ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم) که نطفه آن همان تز (برنهاد) یازدهم فویرباخ مارکس است؛ «فلاسفه تاکنون جهان را به اشکال گوناگون تفسیر کرده‎اند، غرض تغییر آن است»
هرجا صحبت از آلتوسر و اندیشه‎ او است به این نکته اشاره می‎شود که وی ساختارگراست و مارکسیسمی که او معرفی می‌کند «مارکسیسم ساختارگرا» و نظامی غیرفلسفی است، اما خود آلتوسر درباره‌ این دو مقوله معتقد است مارکسیسم ساختارگرایی نیست زیرا برتری و تفوق «فرایند» را بر «ساختار» تأکید می‌کند و نیز برتری و اولویت «تضاد» بر فرایند و با تأکید اعلام می‌کند «ما هرگز ساختارگرا نبودیم».
نکته‌ دیگری که در اندیشه‌ آلتوسر جذاب و قابل تأمل است، رد ادعای «مارکسیست‌های هگلی» یا مارکسیست‌های انسان‌باوری است که مارکسیسم را فلسفه می‌دانند، ولی فلسفه‌ای از نوع دیگر که گاهی با عبارت «فلسفه‌ عملی» از آن یاد می‌شود؛ چراکه مارکس (به تعبیر آنان) با فلسفه‌ هگل آغاز کرد و با نقد برخی از جنبه‌های آن به انسان‌گرایی سوسیالیستی رسید و آزادی انسان از قید بیگانگی را در گرو تغییر مناسبات اجتماعی دانست؛ درحالی‌که به نظر آلتوسر مارکس جز در دوره‌ کوتاهی از زندگی علمی‌اش که گرایش به فلسفه داشت و در آثار دوره‌ جوانی‌اش منعکس است به فلسفه اعتنایی نداشت و به‌شدت به نقد و رد آن می‌پرداخت.
آلتوسر با خوانش دوباره آثار مارکس توانست نشان دهد «مارکسیسم چه نیست». وی توانست سه ویژگی مهم تفسیرهای ارتدوکس از مارکسیسم را شناسایی کند و نشان دهد مارکس بالغ مرتکب هیچ یک از این خطاها نشده و در نتیجه آن مارکسیسم: «۱- اکونومیست (اقتصادباور) نیست؛ ۲- هیستوریسیسم (تاریخ باوری) نیست؛ ٣- اومانیسم (انسان باور) نیست.». آلتوسر تلاش داشت با زدودن این مفاهیم از علمِ مارکسیسم، نشان دهد که این پیرایه‌ها بر مارکسیسم تنها برای پوشاندن «هسته انقلابی» آن و بی اثر کردن این سلاح برنده در دست طبقه زحمتکش جامعه برای تغییر و بنیان نهادن جامعه‌ای رها و به دور از بهره کشی و بیگانگی انسان‌ها است. به گفته وی «در چارچوب مفاهیم مارکسیستی، مفهوم «سوسیالیسم» مفهومی به واقع علمی است. در حالی که مفهوم «اومانیسم» چیزی بیش از یک مفهوم ایدئولوژیک نیست».

آلتوسر و ایدئولوژی

یکی از شاخص‌ترین و با اهمیت‌ترین نظریه‌های ابراز شده آلتوسر نظریه پیچیده و دشوار او درباره ایدئولوژی است که در آثار او جنبه محوری دارد. آلتوسر در مقاله‌ای بلند با عنوان «ایدئولوژی و دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت»، بحثی را ارائه می‌دهد که به گفته مددی «می‌توان مدعی شد تأثیر شگرف آن تقریباً در تمامی عرصه‌های اندیشگی اکنون نمایان شده و بسیاری تعبیر و تفسیرهای به اصطلاح علمی را سست و بی‌اثر کرده است». آلتوسر در سر آغاز این مقاله با نقل قولی از مارکس می‌گوید: «اگر در یک نظام اجتماعی، همزمان با تولید، شرایط تولید بازتولید نشوند، آن نظام اجتماعی یک سال هم دوام نخواهد آورد. پس شرط نهایی تولید همانا بازتولید شرایط تولید است.»
بنابراین مساله مهم برای آلتوسر به‌عنوان نقطه شروع پرداختن او به ایدئولوژی، مساله‌ بازتولید است؛ از این‌رو وی با مطرح کردن مساله‌ بازتولید به ایدئولوژی می‌رسد و اهمیت تحلیلی آن را به تصویر می‌کشاند. سرمایه‌داری برای بقای خود هم به بازتولید «نیروی کار» احتیاج دارد و هم بازتولید «شرایط تولید». بازتولید نیروی کار با تحقق شرایط مادی صورت می‌پذیرد، اما تحقق شرایط مادی نیروی کار کفایت نمی‌کند؛ چراکه این نیرو باید کارا نیز باشد.
چیزی که آلتوسر بر نظریه مارکسیستی دولت افزوده و گونه‌ای «نوآوری» است، تأکید بر دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت است. وی با بیان اینکه باید میان قدرت دولت و دستگاه دولت تمایز قائل شد، به واقعیت دیگری توجه می‌کند که به دید او اگر چه از لحاظ کیفی مشابه دستگاه سرکوب دولت است، ولی همچنان متمایز از آن و این واقعیت در وجود دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت‌ است. آلتوسر می‌گوید این دستگاه‌ها با دستگاه سرکوب دولت (ارتش، پلیس، دادگاه‌ها و زندان) یکی نیستند. دستگاه‌های ایدئولوژیک مورد نظر آلتوسر عبارتند از:
۱- دستگاه ایدئولوژیک مذهبی (سیستم کلیساها، مساجد مختلف)؛
۲- دستگاه ایدئولوژیک آموزشی (سیستم مدارس دولتی، عمومی و خصوصی مختلف)؛
٣- دستگاه ایدئولوژیک خانواده؛
۴- دستگاه ایدئولوژیک حقوقی، قضایی؛
۵- دستگاه ایدئولوژیک سیاسی (سیستم سیاسی از جمله احزاب مختلف)؛
۶- دستگاه ایدئولوژیک سندیکایی؛
۷- دستگاه ایدئولوژیک خبری (مطبوعات، رادیو، تلویزیون، سینما و غیره)؛
٨- دستگاه ایدئولوژیک فرهنگی (ادبیات، هنر، ورزش و ...)؛
به گفته آلتوسر توجه به این نکته ضروری است که دستگاه سرکوب دولت متحداً و کلاً به بخش عمومی تعلق دارد، در حالی که بخش اعظم دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت (با پراکندگی ظاهری‌شان) متعلق به بخش خصوصی هستند؛ مانند کلیساها، مساجد، احزاب، سندیکاها، خانواده، روزنامه و .... اما دولت که دولت طبقه مسلط است، نه عمومی است و نه خصوصی؛ بلکه خود «شرط هرگونه تمایزی میان عمومی و خصوصی است». همین مطلب درباره دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت نیز صادق است. خصوصی یا عمومی بودن نهادهایی که تحقق این دستگاه‌ها در آن نمودار می‌شود، چندان مهم نیست؛ آنچه که اهمیت دارد کارکرد آنها است، زیرا نهادهای خصوصی هم می‌توانند به عنوان دستگاه‌های ایدئولوژیک عمل کنند؛ چرا‌که دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت با ایدئولوژی عمل می‌کنند. به عبارت دیگر دستگاه ایدئولوژیک هم با قهر کار می‌کند و هم با ایدئولوژی. دستگاه سرکوب دولت با اتکا به سرکوب و اعمال خشونت (سرکوب فیزیکی) عمل می‌کند و ایدئولوژی در آن کارکردی ثانویه دارد؛ در حالی که دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت، که با ایدئولوژی عمل می‌کنند، خشونت و سرکوب در آنها دارای کارکرد ثانوی است.
آلتوسر از این تحلیل خود نتیجه می‌گیرد که «هیچ طبقه‌ای نمی‌تواند به گونه‌ای پایدار قدرت دولت را در دست داشته‌ باشد، بی آن که همزمان تسلط (Hegemony) خود را بر دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت مسلط نگرداند و در آن‌ها اعمال قدرت و نفوذ نکند. و در این جا است که نقش لنین در برجسته کردن این امر خطیر و توجه دادن ما به دستگاه‌های ایدئولوژیک آموزشی، علاوه بر سایر چیزها توسط او مشخص می‌شود؛ به این معنا که طبقه مسلط (برای مثال، پس از انقلاب و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا) ضرورتاً نفوذ و قدرت خود را در امر آموزش تا پایان دوره گذار به سوسیالیسم حفظ کند»
به گفته مددی «این امر به ما می‌فهماند که چرا دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت نه تنها تیر حائل مبارزه طبقاتی‌اند، بلکه جایگاه و محل استقرار این مبارزه هستند. طبقه یا (اتحاد طبقات) دارنده قدرت، نمی‌توانند به آن سهولتی که در دستگاه سرکوب فرمان می‌راند، در دستگاه‌های ایدئولوژیک نیز حاکم باشد؛ و این به دلیل آن است که طبقات مسلط پیشین (که اکنون سرنگون شده‌اند) همچنان تا مدت‌ها می‌توانند موضع نیرومند خود را در دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت حفظ کنند و با استفاده از تضادهای موجود در این دستگاه‌ها مجالی برای بروز و ظهور پیدا کنند.»
آلتوسر در بحثی که در مورد بازتولید روابط تولیدی در دوران سرمایه‌داری پیشرفته مطرح می‌کند، اهمیت ویژه‌ای را برای نهاد آموزشی اعم از مدرسه و دانشگاه قائل است. وی از این نهادها به عنوان دستگاه ایدئولوژیک آموزشی نام می‌برد که کارکرد بازتولید مناسبات و روابط طبقاتی سلطه‌گرانه نظام سرمایه‌داری به برعهده دارند. بنابراین آلتوسر معتقد است «دستگاه ایدئولوژیک که بر اثر مبارزه طبقاتیِ سیاسی و ایدئولوژیک خشونت بار بر ضد دستگاه ایدئولوژیک دولت مسلط سابق و در موقعیت جدیدش، در نظام‌های سرمایه‌داری پیشرفته در موضع مسلط قرار گرفته است، همانا دستگاه ایدئولوژیک آموزشی است» به گفته وی در دوران اخیر دستگاه آموزشی همان عملکرد کلیسا در دوران گذشته را دارد و می‌توان مدعی شد زوجِ «مدرسه- خانواده»، جایگزین زوج «کلیسا- خانواده» شده است.
از این رو آلتوسر انقلاب کبیر فرانسه را می‌ستاید و مدعی است که «دستاور اصلی انقلاب فرانسه حمله آن به نهاد مذهب (کلیسا) بود که در آن زمان دستگاه اصلی ایدئولوژیک دولت به شمار می‌رفت» اما از زمان انقلاب به بعد، مدرسه، هم پیمان با خانواده، به مثابه قدرتمندترین سرچشمه ایدئولوژی جایگزین کلیسا شد. به عبارت دیگر، هر چند مدرسه (و نیز نهادهای دیگر دولت مانند کلیسا دستگاه‌های دیگر مانند ارتش) مکان آموزشی «کاردان»هاست، ولی این آموزش در اشکالی صورت می‌گیرد که «اطاعت» از «ایدئولوژی مسلط» یا تسلط بر پراتیک (به کار بستن) این ایدئولوژی را تأمین کند. گذشته از «کارگزاران حرفه‌ای ایدئولوژی» (اصطلاح مارکس)، همه کارگزاران تولید، استثمار و سرکوب باید به نحوی از انحاء «تحت نفوذ» این ایدئولوژی قرار گیرند تا «وجداناً» از عهده وظیفه خود برآیند- خواه این وظیفه استثمار شدن (پرولترها)، یا استثمار کردن (سرمایه‌داران)، یا دستیاری استثمار (کارمندان عالی رتبه) و یا ایفای نقش واعظان ایدئولوژی مسلط (کارگزاران این ایدئولوژی) و امثال آن باشد.

و اما در پایان مجید مددی هدف خود از نگارش این کتاب را این گونه شرح می‌دهد:
«من خواستم با ترجمه و در دست قرار دادن آثار آلتوسر، تفاوت مارکسیسم به‌مثابه علم را از دیگر انواع آن (مارکسیسم غربی، هگلی، ایدئولوژیک، اومانیستی، چپ نو و ...) نشان دهم تا خطاهای استراتژیک و تاکتیکی پویندگان این اندیشه‌ انقلابی را که گفته می‌شود به بن‌بست رسیده و کارایی خود را از دست داده، اصلاح کرده و مسیر هموار رسیدن به هدف، یعنی تغییر بنیادی جامعه‌ انسانی را آشکار سازم، همان کاری را که مارکس و پیروان راستینش کردند.»


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست