سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

شراره‌هایِ شهید


زرتشت خاکریز


• برویم به یادگیری‌یِ بالارفتنِ درخت از خویش   
به ستاره‌چینی و قوس‌قزح‌بویی    به شاگردی‌یِ گُردانِ عرصه‌یِ دانایی
به طرف‌داری‌یِ پیک‌هایِ پاکِ نیکویی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٣ آذر ۱٣۹۶ -  ۱۴ دسامبر ۲۰۱۷


 

دوست دارم کز نشیبِ جویبارِ زندگانی

قطره‌ای شفاف باشم در دلِ دریا بریزم

سرهنگ محمدعلی مبشری، سالِ شهادت: ۱٣٣٣ شمسی



یک شراره‌یِ شهید آیا مگر از یادِ هیزم‌ها می‌رود!؟   

مگر جرق‌وجروقِ جانِ لجن‌آلودِ جاهلان و جانیان   

به جانبِ جهنمِ عدم می‌رود!؟    تا ما بی‌ترس    به رقص و ترانه تبدیل شویم

در این عصرِ ابری   

به شعله‌یِ شورشی‌یِ شمعی به تنگ آمده از تندرهایِ تهی‌مغز مبدل شویم

برویم به یادگیری‌یِ بالارفتنِ درخت از خویش   

به ستاره‌چینی و قوس‌قزح‌بویی    به شاگردی‌یِ گُردانِ عرصه‌یِ دانایی

به طرف‌داری‌یِ پیک‌هایِ پاکِ نیکویی    صدسال هزاران هیزم گِردِ هم آمدند

از قعرِ سکوت به اوجِ نجوا آمدند    رزمیدند و پیروزی   

رزمیدند و شکست را تجربه کردند    اما دریغا که باز به خاکْ رجعت

باز به میهمانی‌یِ دانه‌هایِ خام مراجعت کردند   

و در جهان گویی اصلن نبوده است    جرق‌وجروقِ جلیلِ جان‌هایِ آتشین

جان‌بازی‌هایِ زیبایِ آن همه سین و شین   

گویا اصلن نبوده است در هیچ عصرِ ابری    ببری که به سویِ ناممکن

ببری که به سویِ ماه و عدالت چنگ بیندازد    حالا از یاد مبَر ای من

خرمن‌خرمن‌هایِ شکست را    من‌من‌هایِ منیت   

و کیلوکیلوهایِ کودِ کودنی را    که به گیاهان   

بارآوری‌یِ سنگ و سرنیزه و سنان را آموختند!    به جایِ مشعل‌هایِ راه

خواری‌یِ زنان را افروختند!    کیلو و من و خرمن‌هایی که ندانستند

که کودکان بالاتر از هر چیز    بالاتر از هر کس    که کودکان والاتر از خدا

والاتر از قانون‌اند    حالا مردی چنگ‌به‌دست   

که حسابِ سال و ماه و خورشیدش رفته از دست    مردی طرف‌دارِ بی‌طرفی

یعنی هواخواهِ هم هوایِ گرمی و هم هوایِ برفی   

پشت به تندرهایِ پوچ و بی‌پیام    خطاب به ببرها و پلنگ‌هایِ عالی‌مقام

چنین می‌خواند:«درختی که امروز از خودش بالا می‌رود   

تا کجا می‌رود که فردای‌اش فرود را در پی دارد؟   

و آیا یادگیری‌یِ ذاتِ مسایلِ مهمِ هر زمانی    ظرافتِ رزمِ زبان‌هایِ گذشته

و یادگارهایِ ذره‌ذره به دستِ روزگار سرشته را    می‌دهد بر باد؟»    چنین مباد!

زنده‌باد آن زنده‌دلی که قدرِ شریفِ شراره‌هایِ شهیدِ تاریخ را می‌شناسد

آن زنده‌دلی که شهدِ پیامِ خجسته‌یِ خطِ زرینِ زیرین را درمی‌یابد:

«به امیدِ درمانی از سویِ ستاره‌گانِ سوره‌خوانِ آسمانی اگر بمانی

جاودانه در این منجلاب درجا می‌زنی و   

در درجه‌یِ لجن‌آلودِ مرتبه‌یِ تبِ رجاله‌گان و جانوران توقف کرده

هرگز جمالِ کاملانِ کمانه‌به‌دستِ خورشیدْشکار را نمی‌بینی

هرگز جمله‌یِ جرقه‌آسایِ جانِ عاشقانِ آسیایی   

و واقعه‌یِ داغ و تازه‌یِ اسبانِ تازنده‌یِ بی‌تازیانه‌یِ شرقی را نمی‌خوانی!»


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست