سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

قهوه و قهوه خانه: در زنجیری از سروده ها


دکتر منوچهر سعادت نوری


• نه لفظ دانم و نی معنی اینقدر دانم
که‌ گر سخن ز تو باشد جواب دشوار است

نمی ‌تپد دل خون‌ گشته در غبار هوس
سراغ قهوه به جام شراب دشوار است... : بیدل دهلوی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٣ آذر ۱٣۹۶ -  ۱۴ دسامبر ۲۰۱۷


 چون قهوه بدست گیرد آن حب نبات/ از عکس رُخش قهوه شود آب حیات
عکس رُخ او به قهوه دیدم گفتم
خورشید برون آمده است از ظلمات: شاطرعباس صبوحی
*
نه لفظ دانم و نی معنی ا ینقدر دانم/ که‌ گر سخن ز تو باشد جواب دشوار است
نمی ‌تپد دل خون‌ گشته در غبار هوس
سراغ قهوه به جام شراب دشوار است... : بیدل دهلوی
*
قهوه بس تلخست‌ کش نوشند مردم صبح و شام
لیک بس شیرین شود چون گشت با شکر عجین... : قاآنی
*
دایم به قهوه‌ خانه سماور صدا دهد/ یکبار هم سماور بابا صدا نداد
بقال بی‌مروت از آن میوه ‌ها به من/ یک آلوی کفک زدهٔ کم‌ بها نداد
نزدیک نانوا سر پا بودم و کسی
یک لقمه نان به دست من ناشتا نداد... : ملک ‌الشعرای بهار
*
آن قهوه های تلخ دهن سوز/ وان حلقه های دود پریشان
بر پیشخوان کافه ی میعاد/ در شهر دوردست جوانی
آن قلب کودکانه ی ساعت بر سینه ی برهنه ی دیوار/ وان ساعت تپنده ی پنهان
درماورای پیرهن من/ هر یک ز شوق لحظه ی دیدار در اوج اضطراب نهانی
آن بوسه ی درشت نخستین بر سرخی عطش زده ی لب/ با خنده ای به گسترش موج
بر چهره ای به روشنی آب/ در لحظه ای که افتد و دانی... : نادر نادرپور
*
آن روزها رفتند/ آن روزهای عید/ آن انتظار آفتاب و گل
آن رعشه های عطر در اجتماع ساکت و محبوب نرگس های صحرایی
که شهر را در آخرین صبح زمستانی دیدار می کردند...
بازار در بوهای سرگردان شناور بود/ در بوی تند قهوه و ماهی
بازار در زیر قدم ها پهن می شد/ کش می آمد با تمام لحظه های راه می آمیخت
و چرخ می زد در ته چشم عروسک ها... : فروغ فرخزاد
*
بالای پلکان تا بوی قهوه ، سرسرای قهوه ای و گام های وسوسه انگیز تو
امید مشترکی که در بلندترین بام ها به حقیقت پیوست
آواز عشق اینده کی یا کجا نوشته شود/ بالای ماه؟
پاشنه بلند طلا/ زیر چراغ های چشمک زن، پایین پای ما؟
یا کاغذ سپید که بر زانوی سپید تو می ساید؟
دستی که دست های تو را جست سرشار بود از فیروزه ی رباعی خیام
انگشتری قواره ی انگشت توست ، البته می پذیری ، بانوی سربلندی ها
آن باغ زیر پوست ، با عطر کال نارنج ، با چشمه ی نمک ، جزیره ی مثلثی
روشن از آب دریا، آن ساقه های نیشکر که واژگان را در انزوای شان آزاد کرد
و گام های مصمم که به رغم تو پله ها را پیمود فروزان باد: محمد علی سپانلو
*
چشم های او هزاران درخت قهوه بود که بی خوابی مرا تعبیر می نمود
باران بود که می بارید و او بود که سخن می گفت
و من بود که می شنود آوای لیمویی لیمویی لیموییش را
او می گفت باید قلبهای خود را عشق بیاموزیم و من می گفت
عشق غولی است که در شیشه نمی گنجد/ باران بود که بند آمده بود
و در بود که بازمانده بود/ و او بود که رفته بود: کیومرث منشی زاده
*
شب که دستان خسته اش را می گشاید،
سُر می خورد از لای پستان هایش ماهِ تمام و از پهن راهی روشن و رویایی
شیر می بارد از آسمان و تو ملافه را/ از روی سینه ی روشنت پس می زنی
نوزاد تشنه ی رویایم
می مکد از دایره ی داغی/ قهوه ی روشن را و شیر را/ داغ داغ
می سوزد لب هایم
هزار خورشید سر زده انگار/ از مشرق لب هایت/ داغ داغ
و خدای من! گونه های گلگونت!
پنهان شده به زیر طره ای عرق کرده و بی تاب/ داغ داغ... : خسرو باقرپور
*
رباعی: فایده و زیان قهوه
مصرف قهوه گفته اند ای دوست/ سودمند است، بهر_ مو و پوست
گر که نوشی تو قهوه را بس داغ/ "سرطان_ مری" بیایدت به سراغ
دکتر منوچهر سعادت نوری
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست