بگو به هادی ی خوشخو!
برای هادی خرسندی
اسماعیل خویی
•
دگر به مجلسِ اهلِ بگو مگو نروم:
به جُز به محفلِ رندانِ شادخو نروم
به مسجد و به کلیسا، کنشت و مُغکده نیز
همین ز نفرت ام از ژاژ و های و هو،نروم.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲٣ دی ۱٣۹۶ -
۱٣ ژانويه ۲۰۱٨
دگر به مجلسِ اهلِ بگو مگو نروم:
به جُز به محفلِ رندانِ شادخو نروم
به مسجد و به کلیسا،کنشت و مُغکده نیز
همین ز نفرت ام از ژاژ و های و هو،نروم.
نخود سیاهِ خدای ام دگر ز پی نبرد:
نبوده را دگر- ای من! – به جست و جو نروم.
برای بودن، اگر علّتی ست بایسته،
بس است حضرتِ کیهان، فرای او نروم.
رها کنم، که من، از بیمِ گم شدن، دیری ست
ز هیچ روز نه در این هزار تو نروم.
چو آن غلام که رفت آبِ جو بیارد،به
که، بی توانِ شنا،تا کنارِ جو نروم.
خوشا توانِ گزینش: که گورگاهِ من است
دوراهه ای که به تایی ش از دو سو نروم.
به دیدنِ گُهری روشن ام نگردد چشم
به گودِ تیره ی دریا اگر فرو نروم.
به آرزو سپری شد جوانی ام: عیب است،
به پیری ار که به دنبالِ آرزو نروم.
به شیخ گو که، به پاس و سپاسِ بینی و چشم،
ز من مخواه به دنبالِ رنگ و بو نروم.
کجا به جنگ به انبوه می کشد پیکار:
به جنگِ تن به تن ار خویش با عدو نروم؟!
شکستِ شیخ ببینم، به شرطِ پیگیری:
که او ز رو برود، من اگر ز رو نروم!
مگیر جام ز دست ام ،که من، دُرُست چو خُم،
پُر آیم از می و از دست، چون سبو ،نروم.
بگو به هادی ی خوشخو که دق کنم ز ملال،
اگر به محفلِ آن رندِ بذله گو نروم.
بیست و چهارم آذرماه ۱۳۹۶،
بیدرکجای لندن
|