سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آیدین صورتگر
روحِ بیروحِ سرمایه
چرا و چگونه«کوین اسپیسی» از فیلم «هر چه پول در دنیاست» حذف شد


• یکی از متهمان تعرض و آزار جنسی در هالیوود، «کوین اسپیسی» بازیگر مشهور بود که در فیلم «هر چه پول در دنیاست» ساخته «ریدلی اسکات» در نقش «پل گِتی» ظاهر شده بود. «ریدلی اسکات» تصمیم گرفت، او را به طور کلی از فیلمش حذف کند و تمامی صحنه های مربوط به «گِتی» را این بار با هنرپیشه ی کهنه کار «کریستوفر پلامر» از نو فیلمبرداری کند... ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۶ دی ۱٣۹۶ -  ۱۶ ژانويه ۲۰۱٨


 فیلم «هر چه پول در دنیاست» آخرین ساخته‍ی «ریدلی اسکات»، یک اثر متوسط (یا حتی زیر متوسط) سینمایی است. با وجود این، روحِ سرمایه را ناخواسته در برابر چشم تماشاگر قرار می دهد. قصه‍ی فیلم برگرفته از ماجرایی واقعی مربوط به سال 1973 در ایتالیا است. اکثر شخصیت های قصه با همین اسم و رسم وجود داشته اند. در متن توضیحی پایان فیلم می خوانیم که این ماجرای واقعی برای تبدیل به یک اثر سینمایی، در مواردی دراماتیزه شده است. «ریدلی اسکات» با وارد کردن شخصیت های متنوع به قصه‍ی فیلم و روابط متضادی که بین آن ها ترسیم کرده، تلاش داشته اثرش را عمیق جلوه دهد که البته در این کار، موفق نشده است.
ماجرای فیلم چیست؟ یک باند تبهکار در ایتالیا، نوه‍ی نوجوان «پل گِتی» میلیارد آمریکایی را می دزدند. «پل گِتی» در دهه‍ی 1960 به «سلطان نفت دنیا» مشهور بود. او اولین کسی بود که در شبه جزیره‍ی عربستان نفت استخراج کرد و از طریق عقد قراردادهای انحصاری با شیوخ حاکم، به سودهای کلان دست یافت. در فیلم می بینیم که او وقتی خبر دزدیدن نوه اش را می شنود در برابر دوربین تلویزیون اعلام می کند که خیال ندارد برای آزادی او پولی بپردازد.
«گِتی» فریبکار است. به راحتی دروغ می گوید و سِر نزدیکانش را شیره می مالد. جنس بنجل را جای عتیقه به آن ها هدیه می دهد و سرشان منت می گذارد. اگر چه «ریدلی اسکات» در فیلمش، «گِتی» را به عنوان یک فرد غیر عادی انگشت نما می کند اما این بیرحمی و خونسردی و فریبکاری در ذات سرمایه است. همیشه چنین بوده و تا وقتی که سرمایه به عنوان یک رابطه‍ی اجتماعی وجود دارد و بازتولید می شود، چنین خواهد بود. دینامیسمی که فردِ «گِتی» را هدایت می کند همان دینامیسمی است که حکم به بهره کشی بی وقفه از نیروی کارِ میلیاردها انسان، انباشت بی وقفه سود و گسترش بی پایانِ سرمایه در جنگ مرگ و زندگی می دهد؛ در رقابتی هولناک با جزء جزء پیکر خویش.
«گٍتی» هیچ نیست مگر سرمایه‍ی شخصیت یافته. طبق منطقِ سرمایه، هزینه کردن برای نجات جان نوه‍ی نوجوان هیچ توجیهی ندارد. «گِتی» صبح تا شب را در میان اشیاء قیمتی سر می کند. همنشین تندیس ها و سردیس ها و تابلوهای نقاشی است. دغدغه اش بالا و پایین رفتن لحظه به لحظه‍ی بهای نفت در بازار جهانی و ارقام بورس است. در رفتارش نه شادی جایی دارد و نه غم. فقط عصبی شدنش را می بینیم و یا آرامش نسبی اش را؛ درست مثل سرمایه! موقعیت او (بی آن که فیلمساز بداند یا بخواهد) بیان فتیشیسم کالایی است. خود او هم از نظر شریکان و کارگزارانش، چیزی بیش از یک فتیش نیست. و همان طور که در پایان فیلم می بینیم، وقتی می میرد هیچ حسی در اطرافیانش برنمی انگیزد. انگار مجسمه ای به زمین افتاده و شکسته است و تنها کاری که باید کرد جمع کردن خرده ریزه ها و ریختنش در سطل زباله است.
اگر حوصله کنید و «هر چه پول در دنیاست» را خوب زیر و رو کنید به یک ضدِ حقیقت و یک حقیقت می رسید. البته این برداشت من از فیلم «ریدلی اسکات» است و فکر نمی کنم که خود او به قصه‍ی فیلمش این طور نگاه کند، یا به آن واقف باشد. فیلم به اینجا می رسد که همسر سابق فرزند «پل گِتی» که سرپرست نوه های «گِتی» هم هست، تصمیم می گیرد هر طور شده مبلغ مورد نظر آدم ربایان را فراهم کند تا جان پسرش را نجات دهد. آدم ربایان از رقم قابل توجه اولیه کوتاه آمده اند و به چهار میلیون دلار رضایت داده اند، اما «پل گِتی» به عروس سابقش کلک می زند. او را وادار می کند در ازای تامین پول مورد نظر، از سرپرستی نوه هایش بگذرد و آن ها را قانونا در اختیار همسر سابقش قرار دهد. «گِتی» آگاهانه صحنه را طوری می چیند که فقط یک میلیون دلار به دست عروس سابقش برسد. در اتخاذ این تصمیم، دو انگیزه عمل می کند. یکم، انگیزه‍ی مادی. مشاوران مالی «گِتی» به او اطمینان داده اند که این یک میلیون دلار از مبلغ مالیاتی که وی باید بپردازد کسر خواهد شد و بنابراین حتی یک پنس هم از حسابش کم نخواهد شد! دوم، انگیزه‍ی معنوی که همانا وفاداری به اصل مقدس مالکیت است. عروس سابق «گِتی» جرات کرده و آنچه بر اساس خرافه‍ی خانواده و پیوندهای خونی به خاندان گِتی «تعلق» داشته را تحت سرپرستی خود گرفته است: فرزندان خردسال و نوجوانش را! این تعرض به ساحت مالکیت از نظر «گِتی» غیر قابل تحمل است و مستوجب مجازات.
در شرایطی که همه چیز به بن بست رسیده و هر آن، انتظار مثله شدن قربانی به دست آدم ربایان می رود، یک مرتبه فکری سرمایه دارانه به مغز مادر راه می یابد: اینکه چگونه می توان از اعتبار یک میلیون دلاری استفاده کرد و از آن چهار میلیون دلار بیرون کشید. اینجاست که مسئول امنیت و مباشر شخصی «پل گِتی» (که در داستان فیلم با مادر همراه شده) با لحنی حاکی از تایید یا تشویق به مادر می گوید: «حالا داری مثل یک عضو خاندان گِتی فکر می کنی!» و راه حل سرمایه دارانه، جواب می دهد. ضدِ حقیقت همین است. نه در چارچوب تنگ قصه‍ی فیلم، بلکه در یک مفهوم کلان و به عنوان یک پیام فراگیر، این ضدِ حقیقت است.
در پایان فیلم، آزادی نوجوان هم زمان می شود با مرگ «پل گِتی» و نشستن ناگزیر مادر در راس امپراتوری نفتی خاندان «گِتی». این «پایان خوش» می تواند حقیقتی را در پی آن ضدِ حقیقت برای تماشاگر آشکار کند. اگر دنبال راه حل های سرمایه دارانه بروی، حتی اگر پیروز بشوی، به ناگزیر به ساز سرمایه خواهی رقصید و به روحِ جسمیت یافته‍ی سرمایه تبدیل خواهی شد. مهم نیست که مثل شخصیت مادر، از پول «گِتی»، از رفتار و ارزش های «گِتی» و از روابطی که دور خود تنیده بود دل خوشی نداشته باشی. مهم نیست که در زندگی تلاش کرده باشی به امثال «گِتی» گردن نگذاری.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت: نکات متن بالا را در ذهن داشتم که با خبر دیروز رسانه ها پیرامون فیلم «هر چه پول در دنیاست» روبرو شدم. احتمالا خبر دارید اتمام کار ساختن فیلم همزمان شد با جریان بزرگی که علیه تعرض و آزار جنسی در هالیوود به راه افتاد و سریعا به عرصه های دیگر و کشورهای دیگر گسترش یافت. جنبش همبستگی و شعار «می توو» هزاران هزار قربانی تعرض و آزار و تجاوز جنسی را به هم پیوند داد و به چندین دهه سکوت و پرده پوشی خاتمه بخشید. یکی از متهمان تعرض و آزار جنسی در هالیوود، «کوین اسپیسی» بازیگر مشهور بود که در فیلم «ریدلی اسکات» در نقش «پل گِتی» ظاهر شده بود. «ریدلی اسکات» تصمیم گرفت، او را به طور کلی از فیلمش حذف کند و تمامی صحنه های مربوط به «گِتی» را این بار با هنرپیشه‍ی کهنه کار «کریستوفر پلامر» از نو فیلمبرداری کند. این کار انجام شد و فیلم با حضور «کریستوفر پلامر» اکران شد. حالا خبر می دهند که «ریدلی اسکات» بابت بازی در صحنه های مجددا فیلمبرداری شده به «مارک والبرگ» بازیگر نقش مسئول امنیت «گِتی» یک و نیم میلیون دلار پرداخته است، در حالی که مبلغی کمتر از 1000 دلار به «میشل ویلیامز» بازیگر نقش مادر داده است! این تبعیض و نابرابری آشکار جنسیتی، پرده از روی ارزش های ادعایی کسانی که به ساز سرمایه می رقصند برمی دارد. نشان می دهد که تصمیم سریع به حذف «کوین اسپیسی» نه در راستای مخالفت با معیارها و رفتارهای ستمگرانه بلکه اقدامی برای نجات «آبروی» فیلم و در واقع نجات سرمایه گذاری و سود بری بوده است. درست طبق همان منطق حسابگرانه‍ی «گِتی» در فیلم که می دانست اگر امروز مبلغی را هزینه می کند فردا از میزان مالیات پرداختی اش کسر خواهد شد.

نشانی وبلاگ:
Ideaydin.blogspot.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست