سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تقی روزبه
احمدی نژاد در نقش چوپان دروغگو، که یک بار راست گفت و کسی باور نکرد؟!


• این طنز تاریخ است که بجای «اصلاح طلبان»، این اوست که با داشتن برخی ویژگی های شخصی و هنر موج سواری و با بهره گیری از رانت مصونیت نسبی، منادی اصلاحات کمینه و قابل تصور برای حفظ نظام گردد. گرچه رفرم هائی که او پیشنهاد می کند نه وقوعش در سیستم کنونی امکان پذیر است و نه اگر تجرا شوند راه نجاتی برای رژیم باشند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۴ اسفند ۱٣۹۶ -  ۵ مارس ۲۰۱٨


با درنگ بر «نامه ساختارشکنانه» احمدی نژاد به خامنه ای و برشی از فیگور و مطالبات مطرح شده در آن می توان به گوشه ای از زوایای پیچیده اوضاع سیاسی پی برد و نوری بر تاریکخانه قدرت انداخت:
۱- برای جناح حاکم و اصول گرا مدتی است که احمدی نژاد دوران مصرفش تمام شده است. به خصوص با توجه به تمردش از توصیه های رهبرنظام در عدم ورود به حوزه انتخاباتی و کلا دشواری کنترل وی و تبدیل شدنش به موی دماغ جناح حاکم، شروع به قیچی کردن پروبالش کردند. احمدی نژاد برآشفته از این بی مهری و ناسپاسی از خدماتش به تحصن (یاران نزدیکش) در شاه عبدالعظیم تا سخنرانی های تند و تیز و نامه پراکنی به خامنه ای روی آورد تا ثابت کند که نمی توان او را نادیده گرفت.
۲- با این وجود شخص خامنه ای همانطور که به هنگام خدمت در حمایت از او - در قیاس با دیگرروسای جمهور- قائل به تبعیض مثبت بود، اینک نیز، در تحمل وی با وجود عبور از برخی خطوط قرمز نانوشته نظام، با تبعیض مثبت برخورد می کند. این تبعیض چنان عیان است که حتی خود اصول گرایان و دستگاه قضائی هم از توضیح آن قاصرند و اندر حکمت اغماض «مقام معظم» سر به گریبان! اگر بفرض دیگر کارگزاران نظام چنین جسارتی بخود می دادند که رهبر نظام را مستقیما به چالش بکشند، بر همه گان مسلم است که رفتارخامنه ای و نظام با آن ها به گونه ای دیگر می بود، همان گونه که در مورد چالش هائی کوچکتر چنان بوده است. «بیچاره» کروبی و موسوی که با وجود تحمل هفت سال حصر خانگی در قیاس با این نظرکرده هیچ گاه بخود اجازه ندادند چیزی بالاتر از گل به رهبر نظامشان بگویند مگر آن که خواهان اجرای بی تنازل قانون اساسی و خاطرنشان کردن مسئولیت وی نسبت به اوضاع آشفته کشور باشند. فراتر از آن، ممنوع التصویری آن «سیدمظلوم» است با آن همه خدمات خالصانه و بی چشمداتش به نظام! پایان ریاست جمهوری اگر برای احمدی نژاد عملا پایان خدمت بود، برای آن سید جلیل و خیل حامیان اصلاح طلبش سر آغاز خدمات بی غل و غشش به نظام بود. این که او مثل پرنده ای که فقط در قفسش حق پرواز دارد و حتی نمی تواند بدون اجازه از خانه اش برای حضور در یک مراسم و بزرگداشت بیرون برود، گرچه هنوز نمی دانیم که آیا رئیس دادگاه ویژه روحانیت- ابراهیم رئیسی- به او اجازه داده است که به بقالی سرکوچه اش سرک بکشد یانه؟!. در هرحال هیچ کدام از این بی مهری ها نمی توانست خللی در خدمات او به نظام وارد آورد. وقتی روزنامه ای چون جوان، وابسته به سپاه و از برکشندگان احمدی نژاد، در مقایسه حال و احوال امروزی احمدی نژاد با رفتار موسوی ناگزیر می شود که به دومی نمره بیشتری بدهد بیانگر همین واقعیت است.
بارها قوه قضائیه برای توضیح رفتارهای دوگانه اش در این باره مورد پرسش و انتقاد و استهزاء قرار گرفته است، اما آن ها به تلویح و با لکنت زبان علت عدم تشکیل پرونده و احضار و محاکمه و دستگیری و ساکت کردنش از طریق حصر و خانه نشینی را عدم اذن رهبر و این که گویا هنوز زمان مناسب محاکمه اش فرا نرسیده است عنوان کرده اند. اما در واقع چنین اغماضی بدون حکمت بالغه نیست و در اصل به نوعی رابطه شکست، اتوریته و خطر برملاشدن عدم بصیرت در بالاترین سلسه مراتب قدرت برمی گردد که در سطور بعدی به آن بیشتر خواهیم پرداخت. آیا او نظرکرده رهبر است؟ بر کسی پوشیده نیست که احمدی نژاد لااقل تا کنون از مصونیت ویژه ای برخوردار بوده است و هر کس می کوشد که در ذهن خود توضیحی برای آن یافته و پرده از این معمای غامض بردارد، اما گویا معما هم چنان غامض و پیچیده باقی می ماند. پرده برداری نسبی از این معما گرچه بیانگر گوشه ای از شرایط سیاسی و بحرانی حاکم بر کشور و مناسبات پیچیده و هزارتوی قدرت در نظام جمهوری اسلامی است، اما روشن است که تصویر کامل بخصوص در جزئیات مشروط به داشتن اطلاعات کافی کافی از آن چه که در پشت صحنه مناسبات قدرت و بده و بستان های آن جریان دارد هست. از همین رو تا دست یابی به آن ها، تنها می توان به خیره شدن به روندهای عمومی و مشهود، به طرح فرضیاتی پرداخت که حتی الامکان با امر واقع فاصله کمتری داشته باشند. در همین رابطه ترکیبی از عوامل درونی و مربوط به ساختار قدرت و عوامل بیرون از آن، توضیح دهنده این پدیده خواهد بود.
دو دلیل عمده:
در وهله اول دو دلیل برای توضیح چنین تبعیض مثبتی مطرح می شود: نخست حمایت قاطع و بی سابقه خامنه ای (و دولت غیررسمی و پنهان) از او، بویژه در دوره اول برکشیدنش به پست ریاست جمهوری. اما مسأله مهم محتوای این حمایت است: در واقع خامنه ای در عروج وی به دنبال تحقق مرحله سوم از راهبرد پنجگانه ای بود که از مدت ها پیش برای تحقق اهداف انقلاب اسلامی ترسیم کرده است. باین ترتیب بین احمدی نژاد و سیاست راهبردی خامنه ای خواه ناخواه رابطه خویشاوندی وجود داشته است. عروج او به ریاست جمهوری به معنای ورود نظام به مرحله سوم یعنی تشکیل حکومت اسلامی دولتی با باور و پای بندی به اسلام ناب محمدی و قواعد و احکام اسلامی، به عنوان پیش شرط ورود به مرحله چهارم راهبرد مزبور که جامعه اسلامی باشد محسوب می شد مرحله چهارم راهبرد چهارم بود. او کارگزاری وفادار به ولایت انگاشته می شد و برآمده از میان «بچه حزب اللهی» برای تحقق سودای دولت اسلامی به معنای واقعی خود. بهمین دلیل تا زمانی که مستی تصرف هر سه قوه نظام توسط کارگزاران وفادار به خود، هنوز از سر رهبر نظام نپریده پریده بود، خامنه ای با دمش بشکن می زد که «اکنون دیگر خیالم راحت است» و می توانم آسوده بخوابم! او دیگر به تصریح خودش نگران مسافرت رئیس دولت به خارج از کشور و بندوبست با سران قدرت ها نبود... به روحانیون حوزه و مراجعی که نگران این برگماشته اش بودند می گفت خیالتان راحت باشد، او همان گوهر کمیابی است که یافته شده است. اما دوام این سرمستی زیاده طول نکشید و بتدریج درد خمارآلودگی آهسته آهسته فرا رسید. معلوم شد که آن لقمه لذیذی که فکر می کرد غورتش داده، بویژه در دوره دوم بدجوری در گلویش گیر کرده است. بدیهی است که گیرکردن لقمه در گلوی سکاندار و شخص اول نظام موضوع کوچکی نبود که بتوان پنهانش کرد. دستکاری صندوق آراء که مقدمه شروع اعتراضات میلیونی مردم در سال ۸۸ بود، و در مرحله بعدی بحران هسته ای و محاصره شدید اقتصادی شدید، خامنه ای را ناگزیز ساخت ولو به شکل تاکتیکی از سودای یکدست سازی قدرت پس به نشیند. گرچه مجددا در در دوره دوم ریاست روحانی در قامت رئیسی تهاجم ناکام دیگری را صورت داد که خارج از حوصله این نوشته است. پس اگر احمدی نژاد تبلور سودای مرحله سوم یکدست سازی قدرت بود، اما طبعا تشکیل پرونده و حصر و زندان برای وی به معنای نواختن طبل یک شکست راهبردی با صدا در بام جهان است. نه فقط اعلام شکست با صدای بلند است بلکه مهم تر از آن به معنی اعلام عدم بصیرت رهبری با صدای بلند هم هست. ترک خوردن بصیرت به معنی ترک خوردن ستون برپادارنده خیمه نظام است. در آن صورت چه کسی می تواند از زانوزدن شتر «رهبر بی بصیرت» جلوگیری کند! پنجرشدن رهبر در نظامی رهبرمدار که او قلب تپنده اش هست، مسأله کوچک و ناقابلی نیست. البته ناکامی در تحقق راهبردهای ۵ گانه و گیرکردن لقمه در گلو چنان مشهود بوده است که خامنه ای بناگزیر خود به کرات و به شیوه ای کاملا بهداشتی کوشیده است که چاشنی انفجاری آن را به گونه ای بیرون بکشد که ترکش های آن به خودش اصابت نکند. و بهمین دلیل سعی کرده است تا آن جا که ممکن است محتاطانه از کنار آن عبور کند و از برخوردی که موجب کانونی شدن «عدم بصیرتش» بشود اجتناب ورزد. او خوب می داند که به نمایش در آمدن «عدم بصیرت رهبر» به معنای شکستن اتوریته نظام هم هست. خمنیی گاهی با اتکاء به پشتوانه قوی حمایتی خود،‌ اگر لازم می شد می توانست بگوید «من توبه می کنم از اشتباه خود»؛ اما حتی او هم معمولا این نوع اقرار به شکست را با توسل به یک تعرض و معرکه گیری سیاسی (مثل اشغال سفارت و...) پیش می برد. اما خامنه ای، هم به جمیع جهات فاقد چنان موقعیت و اعتمادبه نفس است و هم وضعیت و دامنه بحران هائی که نظام با آن مواجه است به او اجازه ریسک نمی دهد. البته در کنار این عامل این نکته را هم باید افزود که احمدی نژاد هم فاقد آن پایگاه اجتماعی و تشکیلاتی است که خامنه ای نسبت به آن نگران باشد. مجموعه چنین عواملی سبب شده است که خامنه ای علیرغم انتظار اصول گرایان، فعلا و تا آن جا که ممکن باشد، سعی می کند با کسی که قرار بود رویای حکومت اسلامی اش را متحقق کند این چنین محتاطانه برخورد نماید. فروخوردن خشم و حتی می توان گفت به نوعی احساس شکست و حقارت از این که نمی تواند، آن گونه که باید پاسخ این گستاخی را بدهد، وصف الحال درونی این روزهای قلب تپنده نظام است! در چنین احوالی طبعا احمدی نژاد با وقوف به همه این احوالات «رهبر بی بصیرت»، به او و دیگر اصول گرایان حامیش پیام می دهد که اجازه نخواهد داد برای نجات خودشان او را بی سروصدا غرق کنند! لارم است و همه باید بدانند که غرق کردن وی و یارانش برایشان هزینه خواهد داشت. ظاهرا احمدی نژاد آگاه است که سرقفلی رازسر به مهر«رهبر بی بصیرت» در دستان اوست!
در دوره های بحرانی معمولا سیاست ورزی به یک قمار واقعی تبدیل می شود. شاه سابق با فرستادن هویدا و بهترین خادمانش به زندان به قماری خطیر که بازنده بزرگش خود وی بود دست یازید. در ایران کنونی هم پرتاب سکه قمار سیاست به هوا به تدریج رونق بیشتری خواهد یافت. این که چند دور در هوا چرخ بزند و با کدامین رویه به زمین فرو افتد و برندگان و بازندگانش چه کسانی باشند هنوز چندان روشن نیست. بر اساس سناریو و فرضیه مکملی، در شرایطی که نظام با بحران های بزرگ و فزاینده ای دست و پنجه نرم می کند و اصول گرایان حامی رهبر شقه شقه شده و منازعات درون حکومتی تشدید می شوند، احتیاط حکم می کند که رهبر نظام برای حفظ و بهبود موقعیت تضعیف شده خود، در بازی پیچیده بین باندها و جناح ها و با ایفاء نقش باصطلاح فراجناحی، ورقی را که تنها او می تواند با آن بازی کند از دست ندهد. در چنین شرایطی احمدی نژاد یکی از این ورق هاست. احمدی نژاد هم با وقوف به ابعاد بحران و دامنه شکاف ها برای شرکت در این قمار سیاست به صحنه آمده است، بی اعتنا به هشدار ضمنی خامنه ای به او منبی بر آن که؛ کسی که در نظام بالاترین مسئولیت های اجرائی را به عهده داشته است حق ندارد در قامت اپوزیسیون نظام خودآرائی کند!
۳- اما بخش مهمی از شرایط به عوامل بیرون از ساختار قدرت مربوط می شود. از همین رو منشأ عمده این «گستاخی و خیره سری» را که به موجب آن، احمدی نژاد با اعلام شرایط اضطراری اوضاع، خطاب به خامنه ای خواهان اتخاذ تصمیمات مهم و فوری، تغییر سیاست های راهبردی نظام در حوزه های متعدد، تغییر دفتر رهبری، برکناری رئیس قوه قضائیه و انحلال مجلس و برکناری رئیس جمهور و برگزاری انتخابات مجدد، الغاء نظارت استصوابی شورای نگهبان و انتخابات بدون مهندسی شده، و بالأخره آزادی زندانیان سیاسی گردید؛ ریشه در تشدید بحران ها و نارضایتی جامعه، بویژه خیزش دیماه دارد که به عنوان نقطه عطفی همه جریان های درون و بیرون از حاکمیت را تحت تاثیر خود قرار داده است. در همین رابطه احمدی نژاد که به عنوان یک پوپولیست با شامه ای تیز و توان موج سواری شناخته می شود با بوکشیدن خشم و نارضایتی جامعه و ارتقاء مطالبات آن، ضرورت و اجتناب ناپذیربودن تغییرات در فضای عمومی برای حفظ نظام را دریافته است. او حتی در گامی از مخاطب قراردادن رهبر نظام هم فراتر رفته و خواهان رفراندومی حول این مطالبات شده است.
۴- در حالی که اصلاح طلبان با احساس خطر نسبت به کلیت نظام یک گام بزرگ به عقب برداشته و در صدد برآمده اند که تحت عنوان آشتی ملی به هسته اصلی قدرت نزدیک شوند و بر هویت و وفاداری خود هم چون بخشی از نظام و وفادار به آن تأکید ورزند؛ در چنین شرایطی،‌ همانطور که شعارهای خیزش دیماه برآن دلالت داشت، شکاف بین آن ها و مردم بیشتر شده و به طوراجتناب ناپذیر با ریزش نیرو مواجه شده اند، احمدی نژاد با فیگور جدیدخود در سودای جمع آوری آن در سبد خویش است. این طنز تاریخ است که بجای «اصلاح طلبان»، این اوست که با داشتن برخی ویژگی های شخصی و هنر موج سواری و با بهره گیری از رانت مصونیت نسبی، منادی اصلاحات کمینه و قابل تصور برای حفظ نظام گردد. گرچه رفرم هائی که او پیشنهاد می کند نه وقوعش در سیستم کنونی بدلیل هسته صلب و قرون وسطائی آن امکان پذیر است و نه اگر بفرض اجرا شوند با توجه به انباشت بحران ها و گسل های گوناگون راه نجاتی برای رژیم باشند.
۵- «اصلاح طلبان»،‌ بخصوص پس از برداشتن یک گام بزرگ برای نزدیک شدن به هسته اصلی قدرت، آن هم بطوریک جانبه و بدون شنیدن حتی یک دست مریزاد از سوی حاکمیت، از معلق زدن احمدی نژاد خشمگین هستند، بخصوص که وی علاوه بر قوه رئیس قوه قضائیه خواهان برکناری رئیس جمهور و انحلال مجلس فرمایشی که هردو از فیلتر شورای نگهبان عبورکرده اند نیز شده است. چنان که مثلا عباس عبدی هرگونه سکوت در برابر احمدی نژاد را خیانت خوانده و محسن هاشمی رئیس شورای شهر تهران که پدرش توسط شورای نگهبان خلع صلاحیت شد و شکایت از آن را با خود- و مرگ مشکوکش- به دنیای دیگر برد، با انتقاد از هنجارشکنی احمدی نژاد به دفاع از شورای نگهبان و نهادهای نظام پرداخته است. گرچه در این میان معدود کسانی هم بوده اند مثل علی مطهری که حرف های او را درست، اما مصداق کلمه الحق یرادبها الباطل (حرف حق با نیت باطل) دانسته اند. که هم او مقصر اصلی فتنه ۸۸ است. غرض آن که افلاس سیاسی اصلاح طلبان تا به آن جا رسیده است که اکنون باید در مقابله با احمدی نژاد از شورای نگهبان و نظارت استصوابی دفاع کنند و دایما هم از قوه تحت امر صادق لاریجانی بخواهند که او را محاکمه و ساکت کند. باین ترتیب نامه پراکنی و کنشگری احمدی نژاد، نه فقط بی بصیرتی رهبری را که به او دل بسته بود، بلکه انحطاط و چرخش به راست اصلاح طلبان و روحانی و اعتدالیون و مجلسی را که از فیلتر شورای نگهبان عبورکرده اند به روی صحنه آورده است و البته خویشتن را که خود از متهمین ردیف اولی است که توسط همین شورای نگهبان و سیستم برکشیده شد؛ اما وقتی خواستند پروبالش را قیچی کنند زبانش دراز شد. یافتن پاسخ برای این پرسش که انگیزه احمدی نژاد چیست و این که نظام با گستاخی و درشتی های او چه خواهد کرد، تحمل یا بازداشت، در نهایت اهمیت چندانی دارد. در عالم سیاست توضیح دلایل وقوع رویدادها و پی آمدهای اجتماعی آن از خود انگیزه ها و پیش بینی سرنوشت یک فرد مهم ترند.
به تجربه دیده و یا خوانده ایم که نارضایتی های انباشته شده در جامعه و ترس از وقوع زمین لرزه های بزرگ سیاسی و اجتماعی بطور اجتناب ناپذیر در داخل سیستم های حاکم هم بازتاب پیدا می کنند و چه بسا کسانی در ساختار قدرت با تغییر فیگور خود، ولو عموما فرصت طلبانه، سعی می کنند که از صلابت طوفان پیشارو و کمینه خطرات بکاهند. وقتی دریا متلاطم شود و کشتی با خطرغرق شدن مواجه شود، موش ها از سوراخ های خود بیرون می دوند. بنابراین، وقوع و ظهور چنین پدیده هائی نه فقط خود علائم وخامت بحران هستند، بلکه به منزله هشداری با فرکانس بالا به نظام جهت مقابله با بحران هم بشمار می روند.
اصل بازتاب بحران در صفوف حاکمان امر عجیبی نیست، اما آن چه که در این مورد عجیب می نماید و براستی طنزی است تاریخی، این واقعیت است که چرا بجای باتاب دادن آن توسط کسانی که مدعی اصلاح طلبی بوده اند و گوش جهانیان و چندین نسل را با ادعاهای پرطمقراق خود کر کردند، باید فردی از تراز احمدی نژاد بازتاب دهنده آن باشد؟! این پدیده افشاگر کدام حقیقت پنهان نگهداشته شده است؟ آیا اصلاح طلبان دولتی، آن گونه که در واکنش به خیزش دیماه نشان دادند، اگر آبی برای شنا پیدا کنند، همان خط امامی های سابق هستند و فقط لباس عوض کرده اند؟! اصلاح طلبان دولتی همان گونه که در ترمیدور آغازین انقلاب اسلامی در کسوت خط امام نقش مهمی را در سرکوب مخالفین و تثبیت نظام ایفاء‌ کردند، و علیرغم بی مهری نظام به خدماتشان و به حاشیه رانده شدنشان، اینک و باردیگر در زمانی که نظام اسلامی در تیررس مردم خشمگین قرار گرفته است، به سرشت اصلی و جایگاه واقعی خود بازگشته اند؟
پرده برداری از این گژدیسی، پرده برداری از سازوکار پیچیده تکنولوژی قدرت است که تاکنون هم چون سپر حفاظتی برای هسته اصلی و قرون وسطائی رژیم، امکان سوخت و ساز با محیط ناهمساز پیرامون و جهان را فراهم ساخته است. این که آن ها بخش جدانشدنی از سازوکار بقاء نظام و «تکنولوژی قدرت و مهندسی آن» و رازبقاء و سرسختی رژیم در مقابل مطالبات مردم هستند. باندازه ای که جامعه بتواند صفوف خود را پیرامون دوقطبی مطالبات و سیستم آرایش بدهد و بتواند از زیرنفوذ وعده های فریبنده اصلاح طلبان خارج شود، و با مبارزات خود کلیت رژیم را در انزوای سنگینش محاصره کند، ‌ بهمان اندازه طلسم سلطه و ماندگاری حاکمیت شکسته و بی اثر می شود. با قرارگرفتن آن ها در همان مکان و جایگاه واقعی خود، کارکردشان به عنوان «تولید سراب در بیابان» و آشفتن صفوف مردم در برابر استبداد حاکم به پایان می رسد. در این صورت بندی و صف آرائی نوین، اکثریت بزرگ استثمارشوندگان و آزادیخواهان در بیرون از چتر و اغواگری های این یا آن جناح و بدون دخیل بستن به آن ها به مقاومت و کنشگری می پردازند. مثل هر نبرد واقعی از منازعات درونی اردوی دشمن، برای انزوای بیشتر رژیم و تشدید محاصره آن استفاده می شود و به رژیم و جناح های آن اجازه داده نمی شود که با ادعای نمایندگی مردم صفوف آن ها را پراکنده و متشتت کنند.
معمولا در دوره های برآمدخشم عمومی و گسترش اعتراضات و احساس خطر از امکان خیزش انقلابی مردم، شماری از صفوف حاکمان دانسته و ندانسته و به شیوه خود، به گرده افشانی سیاسی می پردازند. ایفای چنین نقشی در شکل کمیک و توسط احمدی نژاد با آن سوابق ننگینش، خود نشانه انحطاط و فقر سیستم از منتقدین درونی است و بیانگر اصلاح ناپذیری آن. آیا در قوس بلند عروج و افول اسلامی سیاسی، احمدی نژاد نقش آن چوپان دروغگو را بازی می کند که یک بار راست گفت و کسی باور نکرد؟!

فرایندانقلاب اسلامی و مراحل آن:
farsi.khamenei.ir


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست