سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پوسته ها باید شکافته شوند! به گردهمآیی (کنگره) پیش رو - ناصر پسانیده



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٨ فروردين ۱٣۹۷ -  ۲٨ مارس ۲۰۱٨


حجم افزایی سیاسی؛ دریارگیری و پیوند و پیوست ها، و بقولی در"اتحادِ" افراد و نیروهای متشکل ازارگانهای متعدد و مختلفِ پراکنده در مجموعه ای «فراگیر» است که دراصل ـ باید ـ ازنیاز و ضروتی که ازایده های برجسته و اجتناب ناپذیرو شفاف و روشن متولد می شود، به خود معنی دهد.

تولدِ چپِ فراگیرـ درشکل حزب و سازمان ـ در گذاراز ضرورت و جبرِ یافتنِ بستر مناسب برای خود و با شروع به جستجو آغازمی شود.

جستجوی واقعی ودرپیوند با ایده و فکرِراه گشا و پیوندگر، نمی تواند کورمال وـ تنها ـ با اندیشه ی «آزمون و خطا» با سرانجام عدالت و آزادی خاتمه ای دلخواه داشته باشد.
جستجو برای بستر و سپس رشد، روند طبیعی و نهادی هر ارگانی است و قابلیت یا توانایی رشد و توسعه ی ارگانی یک جریان سیاسی دربسترمناسب، رابطه ی مستقیم و بی واسطه با اجزاء، اعضا و آراء تشکیل دهنده ی آن ارگان دارد.

«بیماری» یا آفت فراگیر امروزی ـ درتمامی سطوح ـ بخصوص درجعرافیاهای مشابهی چون ایران ـ اِلیته گرایی ـ ستایی ـ یا روشنفکرگرایی ـ ستایی ـ همچنین علم گرایی ـ ستاییِ ـ بی حد وحصراست، و گذشته از این؛ عواملی چون؛ فرهنگ قبیله ای و عشیرتی؛ در ریش سفید گرایی، ازموانع دیگری است که کارگشایش و پیوند و همچنین شکاف بین افراد و نسلها را تشدید می کند و مانع پیوندهای ارگانی جهت رشد یک ارگان مشخص می شود.   

ضرورت و نیاز به اتحاد و به بیانی دیگر «حجم یابی» سیاسی و تشکیلاتی و غیره ـ که با پیوند و پیوستهای پروسه ای و متعدد تا به تولدِ «یک ارگان» ومجموعه ی بهم پیوسته ی متحد به سرانجام می رسد ـ امروزه و ـ جبران ـ معمولاـ و بشکل «ناخودآگاه» ـ و تحت تاثیرعوامل ـ کنش زا و واکنش زای ـ درونی و بیرونی شکل می گیرد.

اتحاد ارگانی و تشکیلاتی ـ درشکل مذکور ـ بمثابه تصورات و افکار مهندسی شده و برجسته در سمت گیری بسوی حزب یا سازمانی منسجم چون ماشین یا اتومبیلی است، که به قرار برنامه یا منشورهای ارایه شده می باید ـ درـ جهت هدفی مشخص ساخته، پرداخته، و به حرکت درآید.

درچنین شکل و شمایلی، البته وبا توجه به ـ فکرها و مهندسی ها ـ و صدمات تاریخی که به تجربه از این سو انسان متحمل شده، او را به راه کارهای متفاوتی سوق داده که البته و قطعا تشکیلات همچنان تشکیلات و ماشین همچنان ماشین مانده با این تفاوت که الزامات بیرونی پیوسته قابل دستکاری و متناسب با منافع و زمان تغییر پذیرند ـ در ساخت و سازو تغییر رویه و ظاهر وغیره ی ماشینِ احزاب مستقیم و غیرمستقیم نقش تعیین کننده ایفا کرده و می کنند.   

دراشکال متداول و مذکور افراد و مجموعه ها در فضاها و کارزارهای شکل گرفته یا شکل داده شده، متاثر از فضاهای اطلاعاتی و داده های سیال و «هدایت شده» به واکنش یا کنش های متعدد سوق پیدا می کنند.
سامان و بنای ارگانهایی که ـ خواسته یا ناخواسته ـ شکل و شمایل و تولدِ خویش را متاثر و وام دار شرایط و عصر اطلاعات و گردش آزاد آن، و از چمله، تاثیرات محیطی واز این دست می انگارند، نمی توانند، و نباید مولفه های گوناگونی چون ابزارها و هدایت و تزریق اطلاعات برای کنش زایی و تعبیراتی از این دست را از نظر دور نگاه دارند.

«عصراطلاعت» عصری نیست که کسی بتواند ادعا کند که گویا؛ ـ از گزند یا برکت ـ آن به اصطلاح در امان و... هست.
اطلاعات به اشکال گوناگون خبری و با محتوای تعیین و تبیین وتزیین شده؛ به بیانی «جَبرَن» وبه بیان دیگر«سَهوَن» خود را از محتوا به ـ شکل ـ تعمیم می دهد و تحمیل می کند، ومستقیم یا غیرمستقیم، سکان کشتی ما را به دست خود می گیرد.
کس یا ارگانی که بواسطه های متعدد «باخبر»می شود یعنی «اطلاعات» کسب می کند، کنش به عمل و شکلی می کند که در محتوای خبر یا اطلاعاتِ دریافتی بدآن دسترسی پیدا کرده.

شکل و نوع اطلاعات یا اینفورماسیون درذاتِ ذرات و اجزایش فرم دهنده و مشخص کننده هست. یعنی «راه» و حتی «هدف» ـ می تواند ـ و ضرورتن در اندرونِ خبر مراسله شده موجود هست. چون مخلوطی شیمیایی که بمثابه «دارو» یا «سم» به بدن یا ارگانیزمی که تزریق می شود تا به نتیجه ی مورد نظر برسد، اینگونه اطلاعات و خبردر نهاد خود قادر به تاثیر، تکثیر و تغییر یا شکل دهی است.
      
کسی نمی تواند منکر این ادعا شود که: به اصطلاح با رشد روزافزون تکنولوژی وبا دسترسی انسان به وسایل گوناگونِ ارتباط جمعی و اطلاع رسانی "جهت پیوند و پیوست جهانی"، جهان کوچک و کوچکترشده.
ولی گویی و علی رغم این ادعا و اذعان: به اصطلاح «وسیله ی پیوند» ـ «خود » ـ وسیله ا ی جهت تشدید بحران انسانی و عمیق ترشدن آن را فراهم آورده.
جهان «کوچک»، «آلوده»، و سرتاسر درگرداب بحرانهای زنجیره ای است. مسبب این بحرانها
ـ بدون شک ـ خودِ انسان هست. زیاده خواهی، جاه طلبی و سواستفاده ی انسان از جهان و خانه و خانواده خود یعنی زمین و انسانهایش، اینک او را مقابل بن بست بزرگ قرار داده.
و اینک تکنولوژی رسانه ای بر موج این بحران در بحرانها می افزاید. انسانهای سرگردان در میان امواج تودرتو و بی وفقه ی اطلاعات تنها و بیمارمی شوند و ماشین سرمایه داری پیوسته برموج این بحرانها می دمد. متاسفانه جریانهای سیاسی آرمانگرا در دامِ این افسون و جادوی سرمایه داری افتاده و شیفته درآینه ی ـ خود ـ به بازیگر میدانِ اتوماسیون سرمایه تبدیل شده اند.


کوتاه و در جمع بندی این سطور:
ـ فدایی یک جنبش کثیربه مفهوم و درقالبِ: طبقه، فکر یا اندیشه و اقلیم یا جعرافیاست (بدون اشاره به نژاد). همآیش و همآورد پیش رو باید بتواند ـ نه به شکل اراده گرایانه ی مرسومِ شناخته شده ـ کثرت واقعی را ـ نه تنها در کنگره و همآیش ـ بلکه بمفهوم واقعی و عینی از باور به مصوبه ی نهایی برساند.

ـ نسل فدایی امروز ـ در شکل کنونی ـ و بزعم من ـ از دو نسلِ پیش و پس از انقلاب بهمن قابل تعریف و تجربه هست. تقاوت این دو نسل را می شود نه تنها در نگرش و منش زندگی که دراختلافات یا تقابلات و جدالهای درون و برون تشکیلاتی و در قلم زنی ها و غیره مشاهده کرد.

این به اصطلاح «اختلافات» کمتر در «تفاوت فکر و اندیشه» که بیشتراز «تفاوت فردی» برخواسته تا تفاوت اندیشه. یعنی به بیان دیگر به رسمیت شناختن دیگری نه در «فکر» که در «شخص» و«خود» ویا «منِ» او یا دیگری هست که مشکلِ فهم را چندان و بدین شکل فراهم ساخته.


دراین راستا و برای رفع سوتفاهمات راه کارها و روش های متعددی وجود دارد. از جمله برنامه ریزی، تدارک و دعوت به سمینارهای متناسبی که امروزه به اشکال گوناگون ارایه می شود، هست.   

دوستان و رفقا و پیش کسوتان فدایی که دغدغه ی فهم و اتحاد را داشته، همواره ـ باید حاضرباشند وهزینه کنند وبرای رفع چنین مشکلاتی از امکات موجود بهره مند شوند.

ـ چپ ایران بعنوان مدعی، مدافع و پرچمدار عدالت و آزادی باید در جایگاهی باشد که بتواند با شناسایی و شناخت حداقلی از جهان امروز ـ حدالامکان ـ خود را ازعوارض و صدمات جانبی جهان بی در و پیکر رسانه ای محفوظ نگاه دارد.

گردهمآیی های حضوری و چهره به چهره و تلاش برای اجتناب جستن از جلسات پال تاکی و رسانه های از این دست، یکی از راههایی است که ما رابرای فهم و نزدیکی به همدیگر کمک می کند.      

روزگاری فداییان در دام عوام، شمع محفل بی خردان گشته، سوخته و ازموجی به موجی دیگر زورق خود را به دست باد و امواج سپردند.

اینک در ساحل و جزیره ی اندیشه و خِرَد، و درمقابل زورق شکسته ی خود، من از«عوام» و«خلق» فاصله می گیرم، می اندیشم، نگاه می کنم، و در خود می غلتم تا ازخاکستر خود برخیزم. «فدایی» بدون پیش و پسوند می مانم، بی آنکه خود را به امواج بی امان و کورِ «خلق» و «توده» بسپارم.


بعنوان نگارنده ی این سطور، به نیاز و سهم خود ـ پیش ازهمآیش و گنگره ی پیش روـ کوشش کردم نکات و محسوسات دریافتی و تجربی را درامواج اخبار رها کرده، شاید مخاطبی هم فهم چون شعله با شمع یافته تا روایت و حکایت راه را روشنترکرده و دوام آینده ی راهمان کنم. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست