سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آیدین صورتگر
ماه مه: از خیابان تا نمایشگاه؛ از پاره سنگ تا آفیش


• فردای اول ماه مه، به نمایشگاه «آفیش های مبارزه» رفتم و با مجموعه‍ی ارزشمند و منحصر به فردی روبرو شدم که فقط به آفیش و تابلوهای نقاشی و عکس محدود نمی شد. چند فیلم کوتاه، صدای ضبط شده‍ی تظاهرات ها و میتینگ های مه ۶۸ مرتبا پخش می شد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱٨ ارديبهشت ۱٣۹۷ -  ٨ می ۲۰۱٨



یک هفته پیش می خواستم با نوشته ای به استقبال اول ماه مه بروم. با توجه به جریان ادامه دار اعتراضات کارگری و دانشجویی در فرانسه، انتظار می رفت که تعداد زیادی در تظاهرات این روز شرکت کنند. در دقیقه‍ی ۹۰ خبر از بالا گرفتن اختلاف میان چند سندیکای اصلی رسید و اینکه بخشی از این نهادها در مخالفت با اعمال فشار از پایین بر حکومت مکرون و قوانین و طرح های تشدید استثمار، صف خود را جدا کرده اند و در کنار بقیه به خیابان نخواهند آمد. می دانستم که به طور کلی از سیاست های سندیکاها آبی گرم نمی شود. چون حتی چپ ترین شان، افقی فراتر از حک و اصلاح وضع موجود ندارند و فکر و عمل شان از دایره‍ی رفرم در درون سیستم خارج نمی شود. می دانستم که این روزها توهم بازگشت به سرمایه داری «دوران دولت رفاه» را در جامعه می پراکنند. می دانستم که با محدود کردن ذهن مردم به چند شعار اقتصادی ـ رفاهی ـ اجتماعی، راه را بر نگرش و روحیه‍ی انترناسیونالیستی و انقلابی می بندند. سکوت معنی دار یا نق زدن های ضعیف این ها را در برابر سیاست ها و اقدامات امپریالیستی و مداخله جویانه‍ی دولت خودی در جنگ های ویرانگر منطقه ای دیده بودم. با چنین دیدی بود که در آستانه‍ی اول ماه مه جملات زیر را تایپ کردم:
«اول ماه مه همین نزدیکی هاست. نمی خواهم سنتی فکر کنم؛ نمی خواهم سنتی عمل کنم. نمی خواهم مثل جماعتی باشم که هر سال به یاد کارگر بودن یا چپ بودن شان می افتند و با بلوز یا شال گردن سرخ راهی تظاهرات رسمی بی خاصیت می شوند و همصدا با بلندگوهای قوی شعارهای رفرمیستی سر می دهند و دست آخر، به سلامتی طبقه‍ی کارگر گیلاسی شراب می نوشند و به خانه بر می گردند و راحت می خوابند.
اول ماه مه همین نزدیکی هاست و بهتر است این حضور، صدای کر کننده‍ی شیپور باشد به گوش دنیایی که جز انقلاب هیچ راه نجاتی دارد. دنیایی که کمر زیر بار استثمار و فوق استثمار و بردگی و ستم جنسیتی و ملی و مذهبی خم کرده است. دنیای سرمایه داری امپریالیستی که در هر گوشه اش فاشیسم و بورژوا دمکراسی و بنیادگرایی مذهبی و پدرسالاری جولان می دهد و جنگ و ترس و فریب و نومیدی می پراکند.
اول ماه مه همین نزدیکی هاست. می تواند بی تاثیر بیاید و برود. یا می تواند کبریت کم فروغ نوستالژی را روشن کند و حسرتی تلخ در جان مان بریزد برای آرزوهایی که برآورده نشد. اول ماه مه می تواند به جای اینکه پرچمی در اهتزاز باشد تا راه آینده را نشان مان دهد، پتویی باشد برای به سر کشیدن برای فرار از سرمای درون.
اول ماه مه همین نزدیکی هاست. یک روز تاریخی در تقویم؛ بی آن که «عالیجناب تاریخ» حکمی یا پیامی برای ما در جیبش گذاشته باشد. اول ماه مه به خودی خود پیام آورِ هیچ چیز نیست. این مائیم که پیام اول ماه مه را می سازیم. پیام رسان اول ماه مه مائیم.»
نمی دانم چه شد که این متن را ناتمام کنار گذاشتم و فردا، مثل هر سال راهی تظاهرات شدم. حتما خبرهای آنچه در اول ماه مه پاریس گذشت را در رسانه ها دنبال کرده اید. درگیری زود هنگام.... شلیک گاز اشک آور....دود سیاه و شیشه های شکسته.... ماسک و سپر.... نبرد تن به تن.... محاصره و سرکوب.... تغییر مسیر اجباری صف تظاهرات و پراکنده شدن گروه های صدها نفره در خیابان های اطراف. اما مهم ترین عنصری که در آن فضای پر شور و به هم ریخته حس می شد، تغییر روحیه‍ی بدنه‍ی تظاهرات بود. خشم و سرخوشی در نوجوان و جوان و پیر موج می زد. زنان و مردان پا به سن گذاشته ای را دیدم که روی پل اوسترلیتز خاطرات مه ۶٨ را مرور می کردند. واقعا از گاز اشک آور خوردن به وجد آمده بودند. از دیدن درگیری ها در چند قدمی شان، روحیه گرفته بودند ـ درگیری هایی که شاید در سال های پیش، باعث هراس شان می شد و آن ها را به زیر چتر«امنیت» سیستم هل می داد. یکی شان فریاد زد: «بریم کارتیه لاتن را تسخیر کنیم!» دیگری به طنز گفت «اگر مکرون کوتاه نیاد شاید باید الیزه را بمب بارون کنیم!!» به خودم گفتم، چیزی دارد تغییر می کند. این تغییر را نمی شود صرفا به پای تبلیغات رسانه ها حول برگزاری یادبودهای ویژه پنجاهمین سالگرد مه ۶٨ گذاشت. این روحیه صرفا ناشی از نوستالژِی قدیمی ترها و تهییج زود گذر نسل جوان از آن واقعه‍ی تاریخی نیست. این دستان خود سیستم سرمایه داری امپریالیستی است که با تضادهای بنیادینش، با تشدید استثمار و سرکوب و ستم های طبقاتی و جنسیتی و اجتماعی گوناگونش، زمینه ساز خشم و نارضایتی گسترده می شود. زمینه ساز مقاومت و مبارزه می شود. زمینه ساز نزدیکی و اتحاد صف رنگارنگی از مردم در برابر حکومت ها می شود. و مهم تر از همه، پتانسیل دگرگونی ریشه ای جامعه ـ پتانسیل یک انقلاب اجتماعی، یک انقلاب سوسیالیستی ـ را دائما بازتولید می کند. اما این فقط و فقط، پتانسیل است. نیروی بالقوه ای که برای بالفعل شدن نیاز به آگاهی و تشکیلات و نقشه و استراتژی و نیروی رهبری کننده‍ی کمونیست انقلابی دارد. این اساسی ترین نیاز ـ و بزرگترین کمبود ـ در صحنه‍ی سیاسی نه فقط در فرانسه که در کشورهای مختلف دنیا است.
در یکی از وقفه های راهپیمایی، به طور اتفاقی با یکی از فعالان مه ۶٨ هم صحبت شدم. فیلمسازی که از مائو و آنارشیسم و گُدار در آن دوران می گفت. از خودش که دوربین به دست از خیابانی به خیابان دیگر، از دانشگاهی به دانشگاه دیگر سر می کشید تا تاریخ را بسازد. و فعالیت آن روزهایش، بعد از فروکش و سپری شدن جنبش دهه‍ی ۶۰ و ۷۰ در خدمت ثبت تاریخ قرار گرفت. پیشنهاد کرد نمایشگاهی که در محل دانشگاه هنرهای زیبای پاریس (بوزآر) تحت عنوان «آفیش های مبارزه» ـ فرهنگ تصویری چپ افراطی از ۱۹۶٨ تا ۱۹۷۴ـ بر پا است را حتما ببینم. پیشاپیش گفت که یک فرم ابداعیِ تصویری ماه مه ۶٨ در این نمایشگاه نیست و البته به علل سیاسی! این فرم، «فتو ـ تراکت» نام گرفته بود. فیلمسازان جوان با دوربین از هر تراکت و اعلامیه ای که آن روزها در گوشه و کنار پخش می شد و مشاهده می کردند فیلم می گرفتند و شب ها در مجامع عمومی دانشگاه های تسخیر شده به نمایش می گذاشتند تا دانشجویان تا آنجا که ممکن است از تمامی مواضع و تحلیل های سیاسی و خواسته هایی که طی روز در سطح شهر مطرح شده بود با خبر شوند. می گفت به علت مضمون انقلابی بخش بزرگی از اعلامیه ها و تراکت های مه ۶٨ علیه کل سیستم سرمایه داری امپریالیستی، در نمایشگاه بوزآر خبری از فتو ـ تراکت ها نیست.
فردای اول ماه مه، به نمایشگاه «آفیش های مبارزه» رفتم و با مجموعه‍ی ارزشمند و منحصر به فردی روبرو شدم که فقط به آفیش و تابلوهای نقاشی و عکس محدود نمی شد. چند فیلم کوتاه، صدای ضبط شده‍ی تظاهرات ها و میتینگ های مه ۶٨ مرتبا پخش می شد. تعداد زیادی از کتاب ها و جزوه ها و نشریات گروه های مختلف سیاسی و نهادهای اجتماعی را در قفسه ها و یا روی میز گذاشته بودند که می شد برداشت و ورق زد. چند سند تاریخی مربوط به تصمیم گیری های مجامع عمومی دانشجویان هم در ویترین های حفاظت شده قرار داشت که معلوم بود جزء نادر نسخه های باقیمانده از آن روزها است. تا توانستم عکس گرفتم که اینجا چند تا از آن عکس ها را با شما شریک می شوم. توصیه می کنم اگر امکانش را دارید این نمایشگاه را از دست ندهید که غنیمت است و الهام بخش.

آیدین صورتگر
نشانی وبلاگ
Ideaydin.blogspot.com 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست