سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

فرجام "برجام"! چشم اندازها!


هلمت احمدیان


• واقعیت این است که خروج آمریکا از برجام به رغم عوامفریبی ها و ادعاهای دروغین ترامپ مبنی بر حمایت از مبارزات مردم ایران و توهمات اپوزیسیون بورژوایی ایران، روند رو به گسترش مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار می دهد و عملا در خدمت بقای جمهوری اسلامی است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۶ خرداد ۱٣۹۷ -  ۲۷ می ۲۰۱٨


با خروج آمریکا از توافق موسوم به "برجام" سرنوشت این توافق نامه زیر سئوال رفته است و سخن از فرجام "برجام"، (لغو یا ادامه) و کلا تجدید آرایش جدید نیروها و بویژه ایران و دیگر امضا کنندگان این توافق نامه است. اهداف توافق "برجام" چی بود؟ چرا آمریکا از روند پیشرفت آن راضی نبود و از آن خارج شد؟ دیگر امضا کنندگان بعد از این تغییر چه خواهند کرد؟ امید بستن اپوزیسیون بورژوایی رژیم به فشارهای آمریکا بر ایران، چقدر برایشان مال می شود؟ و نهایتا تکلیف توده های مردمی که از قبل کشمکش طرفین این ماجرا و افزایش فشارها و تحریم ها زندگی شان دشوارتر خواهد شد، چیست؟

"برجام" چی بود!

در آوریل ۲۰۱۵ بعد از ۲۰ ماه مذاکره توافقنامه ای تحت عنوان "برنامه جامع اقدام مشترک" یا "برجام" بین گروه پنج به علاوه یک (آمریکا، آلمان، بریتانیا، فرانسه، روسیه و چین) و ایران شکل گرفت .بر اساس این توافق قرار شد که ایران ذخایر اورانیم غنی شده متوسط خودش را پاکسازی کند و ذخیره سازی اورانیوم با غنای کم را تا ۹٨ درصد قطع کند، تعداد سانتریفیوژها را حدود دو سوم و حداقل به مدت ۱۵ سال کاهش دهد. ۱۵ سال بعد، ایران موافقت کرده است که اورانیوم را بیش از ٣.۶۷ درصد غنی سازی نکند یا تأسیسات غنی سازی اورانیوم جدید یا رآکتور آب سنگین جدیدی را نسازد. فعالیتهای غنی سازی اورانیوم به مدت ۱۰ سال به یک تک ساختمان که از سانتریفیوژهای نسل اول استفاده میکند محدود خواهد بود. دیگر تأسیسات نیز طبق پروتکل الحاقی آژانس بین المللی انرژی اتمی برای اجتناب از خطرهای تکثیر سلاحهای اتمی تبدیل خواهند شد. برای نظارت و تأیید اجرای توافقنامه توسط ایران، آژانس بین المللی انرژی اتمی به تمام تأسیسات اتمی ایران دسترسی منظم خواهد داشت. در نتیجه این توافقنامه، ایران از تحریمهای شورای امنیت ملل متحد، اتحادیه اروپا و ایالات متحده (تحریمهای ثانویه) بیرون خواهد آمد.
این توافق نامه از زمان به قدرت رسیدن ترامپ زیر سئوال رفت و بالاخره در ۱٨ اردیبهشت ۱٣۹۷ خورشیدی، برابر با هشتم ماه می، ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا بعد از یک دوره تهدید رسما از "برجام" خارج و بازگشت تحریمها به صورت گذشته را اعلام کرد.
در ادامه این اقدام روز دوشنبه ۲۱ مه، -٣۱ اردییهشت، مایک پومپئو وزیر امور خارجه آمریکا اعلام کرد که اگر جمهوری اسلامی مسیرش را تغییر ندهد، قویترین و محکمترین تحریمها علیه جمهوری اسلامی آغاز خواهد شد و فشار مالی بی سابقه ای بر رژیم ایران اعمال میشود و شروط توافق جدید را موکول به اجرا و رعایت مفاد زیر کرد:
ایران باید همه جنبه های نظامی فعالیتهای هسته ای قبلی اش را به آژانس اتمی اعلام کند. غنی سازی را به طور کامل قطع کند و هیچوقت دنبال بازپردازی پلوتونیم نرود. دسترسی بی قید و شرط بازرسان آژانس اتمی به همه پایگاهها در همه نقاط کشور. توقف برنامه موشکی بالستیک و پرتاب موشکهایی که قابلیت حمل سلاح هسته ای دارند. آزادی همه شهروندان آمریکا و همینطور شهروندان دیگر کشورهای همپیمان. توقف حمایت از حزب الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی. به رسمیت شناختن استقلال عراق و خلع سلاح شبه نظامیان شیعه عراق. توقف حمایت از حوثی های یمن. عقب نشینی همه نیروهای تحت امر جمهوری اسلامی از سوریه. پایان دادن به حمایت از طالبان و دیگر گروههای تروریستی در افغانستان. پایان دادن به حمایت نیروی قدس سپاه از گروههای تروریستی و همپیمانان شبه نظامیاش. پایان دادن به تهدید اسرائیل و پرتاب موشک به عربستان و امارات.

"برجام" بهانه بود!

با توجه به این صورت مسئله اولین سئوالی که در مقابل ما قرار می گیرد این است که آیا دلیل خروج آمریکا از توافق موسوم به برجام، عدم رعایت توافقات فی مابین بود یا دلایل دیگری آنها را به این تصمیم مجاب ساخت. توافق نامه "برجام" همانگونه که در بالا ذکر شد اساسا به محدود کردن جمهوری اسلامی به فعالیت های هسته ای و عدم دسترسی به سلاح های اتمی معطوف بود و در این رابطه صرفنظر از اینکه چه نظری به ماهیت رژیم جمهوری اسلامی داشته باشیم، واقعیت این است که اولا این رژیم در چنین موقعیتی نبوده که در این رابطه سرکشی بکند و ثانیا گزارشی از طرف بازرسان آژانس اتمی مبنی بر عدم رعایت مفاد "برجام" از طرف جمهموری اسلامی وجود ندارد و یا ارائه نشده است. لذا علت خروج آمریکا به عدم تحقق اهداف دیگری برمی گردد که در توافق موسوم به برجام منظور نشده است.
آنچه که از طرف رژیم ایران رعایت نشده است برآورده نکردن اهداف نانوشته این توافق نامه است که اکنون به صراحت در "دستور عمل" وزیر امور خارجه آمریکا بیان شده است. آمریکا و متحدین غربی اش انتظار داشتند توافق نامه "برجام" از زیاده خواهی، مداخله گری و ماجراجویی های رژیم ایران در کانون های بحران در منطقه بکاهد و این امر فرجی برای رام شدن این رژیم در راستای منافع قدرت های امپریالیستی در منطقه باشد.
جمهوری اسلامی بعد از توافقات هسته ای و امضای توافق نامه "برجام" نه تنها این انتظارات را برآورد نکرد، بلکه از فرصتی که رفع تحریم های اقتصادی برایش فراهم آورده بود بهره برده و به مداخله جویی های خود در کانون های بحران خاورمیانه افزود و به تولید و آزمایش موشک های دوربرد خود ابعاد تازه ای بخشید. همین عملکرد جمهوری اسلامی بعد از توافقات هسته ای باعث شده که قدرت های اصلی اروپا برای کنترل مداخله گری های رژیم در منطقه و برنامه های موشکی آن اعمال فشارهای جدیدی را در دستور کار قرار دهند. در واقع نه نقض مفاد "برجام"، بلکه ادامه ماجراجویی ها و حمایت جمهوری اسلامی از جریان های تروریست اسلامی در منطقه بود که فرصتی برای تبلیغ و اجرای سیاست های امپریالیستی ترامپ را نیز تأمین کرد.

سرنوشت "برجام"

اگر "برجام" بهانه ای برای تنظیم روابط بین قدرت ها در خاورمیانه و کلا منطقه بود، سرنوشتش را هم قبل از هر چیز، روند اوضاع و آرایش قدرت ها در منطقه رقم می زد. نافرمانی و زیاده خواهی های جمهوری اسلامی با اهداف استراتژیک آمریکا در خاورمیانه نمی خواند و این رژیم عملا با دخالت هایش در کانون های بحران در منطقه مزاحم تجدید آرایشی است که آمریکا برای جبران بهم خوردن قدرقدتی اش لازم دارد. از این روی آمریکا عدم رضایتش را اینگونه فورموله کرد که "اقدامات بی ملاحظه ایران امنیت خاورمیانه را به خطر انداخته است"، و برای برای تامین این "امنیت" درخواست همراهی دیگر قدرت های امپریالیستی را برای فشار بر ایران کرد.
همراهان اروپایی آمریکا در توافق نامه "برجام" اگر چه منافع اقتصادی معینی با ایران دارند و از این تصمیم ترامپ زیاد خشوند نیستند، اما نهایتا با توجه به منافع و روابط اقتصادی چندین برابر بیشتری که با آمریکا دارند، نمی توانند نهایتا یکجانبه و بدون آمریکا توافق "برجام" را حفظ کنند. مضافا اینکه برای اروپایی ها هم نه فقط توافقات بر سر فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی، بلکه فعالیت ها و زیاده خواهی های این رژیم در سوریه، عراق و یمن و لبنان و ... نیز مسئله است و از این زاویه هم همسویی هایی با آمریکا دارند. از این روی در این اوضاع و احوال و در شرایطی که ضرورت تجدید آرایش قدرت های امپریالستی در منطقه برای هر یک از آنها حرف اول را می زند، "برجام" برایشان اکنون به "جنازه ای که روی دستشان مانده" تبدیل شده است.
به بن بست رسیدن "برجام" برای رژیم ایران هم، چالش های جدیدی را بوجود آورده و جدال باندهای رژیم را تشدید کرده است. هر یک از جناح ها، دیگری را عامل این شکست قلمداد می کند. جناحی عوامفریبانه علیرغم توافقش با این قرارداد می گوید که ما از اول هم می گفتیم نباید به آمریکا اعتماد کرد و جناح دیگر تندروی های جناح مقابل را عامل به بن بست کشاندن این توافقنامه می داند.
اما هر چه هست واقعیت این است که خروج آمریکا از برجام به رغم عوامفریبی ها و ادعاهای دروغین ترامپ مبنی بر حمایت از مبارزات مردم ایران و توهمات اپوزیسیون بورژوایی ایران، روند رو به گسترش مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار می دهد و عملا در خدمت بقای جمهوری اسلامی است.

"امید" اپوزیسیون بورژوایی

زیر سئوال رفتن توافقنامه "برجام" و از سرگرفتن فشارهای تحریمی آمریکا بر علیه رژیم جمهوری ایران، بار دیگر امید کاذب نیروهای رنگارنگ اپوزیسیون بورژوایی رژیم را که از یک انقلاب توده ای و کارگری بیشتر در هراسند به همراه داشته است. بخشی از این اپوزیسیون ترامپ را ناجی و ترامپیسم را راه خلاصی از جمهوری اسلامی می بیند و بخشی دیگر امیدوار به باقی ماندن اروپایی ها در "توافق برجام" و امید به سیاست های جناح "اصلاح طلب" رژیم و روحانی که در فکر حفظ "برجام" است. نامه ۱٨۵ نفر از چهره های اطلاح طلب در خارج کشور به موگرینی نماینده اتحادیه اروپا که خواستار نجات این توافقنامه شده اند نمونه ای از این تلاش است.
نتیجه هر دو نوع تلاش، یعنی هم آنهایی که به بهانه ماجراجویی های رژیم جمهوری اسلامی موافق تحریم ها و لغو "برجام" هستند و هم آنهایی که به بهانه تحریم ها عملا مردم را به پشتیبانی از جناحی از رژیم فرا می خوانند، پاشیدن خاک در چشم توده های مردم است و علیرغم سمت گیری های متفاوت، ماهیتا یکی هستند. نقطه اشتراک آنها هراس از خیزش توده های تهی دیست جامعه و هدفشان دور کردن توده های معترض و انقلابی از خیزش های اجتماعی و راهکارهای مستقل خود است.
هر دوی این برخوردها، که یکی را نیروهای کنترایی همچون "مجاهدین خلق"، سلطنت طلبان و بخشی از جریانات ناسیونالیست (مستقیم یا غیرمسقیم) نمایندگی می کنند و بخش دیگر را جریاناتی لیبرالی از قبیل "اتحاد جمهوریحواهان ایران"، در واقع دو روی یک سکه هستند. بخشی با چرخش های اخیر هیات حاکمه آمریکا و بیرون آمدنش از برجام و تحریم ها و فشارهای در راه، بار دیگر سودای تغییر رژیم جمهوری اسلامی توسط آمریکا را دارند و بخشی دیگر امید استحاله و سرعقل آمدن جمهوری اسلامی را از طریق دست بالا پیدا کردن سیاست های جناح اصلاح طلب رژیم. این دو جهت گیری اگر چه به دو نوع دخالت گری از بالا اتکا دارد، اما ماهیتا فرقی اساسی با هم ندارد. نقطه مشترک آنها هراس از خیزش توده های تهدیست جامعه و هدفشان دور کردن توده های معترض و انقلابی از خیزش های اجتماعی و راهکارهای مستقل خود است.
از آنجا که پروژه "رژیم چنچ" یعنی براندازی رژیم جمهوری اسلامی از بالا، در دستور روز هیچ نیروی امپریالیستی نیست و رویدادهای اخیر و بلوک بندی های جدیدی که در منطقه در جریان است، اساسا هدف مهار و رام کردن و کوتاه کردن نفوذ و دخالت گری های جمهوری اسلامی در کانون های بحرانی در خاورمیانه را منظور دارد، سرمایه گذاری مجدد اپوزیسیون بورژوایی رژیم، از هر دو نوعش برای بهره گیری از این موقعیت مجالی ندارد. نه آمریکا در پی ارسال تانک های جنگی اش به ایران است و نه اصلاح طلبان حکومتی میدان و شانسی برای کسب هژمونی در دستگاه حاکمیت ولایتی جمهوری اسلامی دارند.

اوضاع جاری و آتی

تا آنجا که به مردم محروم و تهیدست ایران بر می گردد، در اوضاع جدید هم، "در بر همان پاشنه می چرخد" و آنها بیشتر از هر کسی از این تحریم ها و فشارها ضرر می بینند. اوضاع جدید، زندگی و معیشت و کار و مبارزه کارگران و اقشار فرودست جامعه را بیشتر تحت فشار قرار خواهد داد. قیمت کالاهای وارداتی افزایش می یابد. بحران در بازار ارز و فرار سرمایه ها بیشتر خواهد شد، مردم فقیرتر و قدرت خرید آنها بیشتر کاهش می یابد، نرخ بیکاری افرایش می یابد و ... و در یک کلام در مجموع شرایط زندگی برای کارگران و تهدیستان و اکثریت مردم ایران به مراتب سخت تر خواهد شد. ناگفته نماند که مردم در دوران رفع تحریم ها هم تغییری در زندگی و معیشت خود ندیدند. همه وعده هایی که در مورد شکوفایی اقتصادی بعد از قرارداد "برجام" و هجوم سرمایه های خارجی داده می شد، نانی به سفره مردم نیاورد.
از این روی و از آنجا که بحران اخیر و تحریم ها سنگینی بیشتری بر نان و سفره مردم خواهد داشت، از آنجا که این فشارها بهانه بیشتری به رژیم برای سرکوب جنبش های مطالباتی و اعتراضی خواهد داد، از آنجا که قرار نیست مردم دوباره به فعال مایشایی یکی از طرفین این جدال ها تبدیل بشوند، باید راه سوم را، یعنی راه مرزبندی با هر دو سوی این جدال را برگزید. راه سوم یعنی راهکار قطب چپ جامعه، قطب کارگران، تهدیستان، زنان، جوانان و همه جنبش های اجتماعی و دموکراتیک درون جامعه. تنها این جبهه و راهکاری که این جبهه که باید با شفافیت بیشتری به زبان حال همه اعتراضات توده ای در جامعه تبدیل شود، می تواند پاسخی به نفع مردم در دل بحران و اوضاع کنونی بدهد. کمونیستها و پیشروان جنبش های رادیکال اجتماعی نباید این فرصت را به رژیم بدهند که ناتوانی خود جهت پاسخ دادن به فقر و گرسنگی و بیکاری میلیون ها تن از مردم را به گردن تحریم ها بیاندازد. راه حل نجات مردم گسترش اعتراضات و مبارزات در همه سطوح و به زیر کشیدن جمهوری اسلامی به نیروی خود است.
موقعیت اکنون بیش از هر زمان دیگری برای تحقق این استراتژی، یعنی به زیر کشیدن رِژیم جمهوری اسلامی و ساختن آلترناتیوی سوسالیستی و از پایین فراهم است. توازن قوای جدیدی در جامعه ایران به نفع جنبش های اجتماعی بوجود آمده است و اوضاع کنونی فشار مضاعفی را بر پیکر هراسناک رژیم جمهوری اسلامی وارد کرده است. خیزش های توده ای و گسترده ای که در "ده روز" دی ماه "ایران را لرزاند" و در بیش از ۱۰۰ شهر ایران بر پاشد، سنگینی این تهدید را مانند پتکی بر بالای سر هیات حاکمه نگهداشته است. نسیم تغییر اوضاع مانند "آتش زیر خاکستر" در فضای جامعه ایران بر علیه رژیم حس می شود. موضوعی کوچک در این فضای ملتهب به اعتراضی وسیع و بزرگ تبدیل می شود و مردم را به جوش و خروش می اندازد. مبارزات کارگران در ابعاد آنچه در "هپکو اراک" در روزهای اخیر اتفاق افتاد، نمونه ای از مبارزات گسترده و هر روزه کارگری است و این فضای سیاسی جامعه را تحت تاثیر گرفته است. خطر فروپاشی رژیم و احتمال سر برآوردن شورش های توده ای حتی از زبان سران حکومت شنیده می شود. همه به تکاپو افتاده اند. اپوزیسیون بورژوایی رژیم که در خیزش دی ماه تا حد زیادی مایوس شده بود در پرتو فشارهای آمریکا و متحدینش به رژیم ایران، در حال تجدید آرایش و جمع و جور کردن صفوفش است و با کمک میدیای نوکر خود را بار دیگر برای یارگیری و بهره گیری به مناقصه گذاشته است، ولی به نظر نمی رسد در این شرایط خریداری جدی داشته باشند، چرا که بهره گیری از آنها تنها در مقوله گروه های فشار معنا می دهد و گزینه ای در این شرایط برای قدرت های امپریالیستی برای ایران نیستند.

توده های تهیدست مردم هیچگونه منافعی در این جدال ندارند. منافع آنها در گسترش مبارزات اعتراضی برای سرنگونی رژیمی است که زندگی شان را به قهقرا برده است. مسئولیت این امر بیش از همه به دوش کمونیست ها، رهبران و فعالین رادیکال و سوسیالیستی جنبش های اجتماعی است. نباید فرصت را از دست داد و از همین امروز باید بنای حاکمیت مردم کارگر و تهیدست جامعه را ساخت.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست