"یک روز..." و یک سروده ی دیگر
سعید یوسف
•
یک روز همه، چون ملخ و مور، میآئیم
از کوه و کمر، تپّه و ماهور، میآئیم
چون ابر که ناگه فکند سایه به هرجا،
چون لشکر غوغاگرِ زنبور، میآئیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱ تير ۱٣۹۷ -
۲۲ ژوئن ۲۰۱٨
* یک روز...
یک روز همه، چون ملخ و مور، میآئیم
از کوه و کمر، تپّه و ماهور، میآئیم
چون ابر که ناگه فکند سایه به هرجا،
چون لشکر غوغاگرِ زنبور، میآئیم
با نعره ی مستانه و با نغمه ی شادی،
با هلهله و پُر شر و پُر شور میآئیم،
با جمله همالان، همه یاران و رفیقان،
همگام و همآواز، به جمهور، میآئیم
با پیکر خونین و نگاهی شررافکن،
چون مرده ی برخاسته از گور، میآئیم
با عشقی و با فرّخی و با گُلِسرخی،
همراهِ سعیدِ سلطانپور، میآئیم
بر رایتِ ما، غایتِ ما نقش توان دید:
مِهر است، که گوید به چه منظور میآئیم
تا مهرِ حقیقت همه جا نور فشاند،
وآید به سر این دولتِ شبکور، میآئیم
ما مژده ی آزادیات آریم و عدالت؛
با بانگِ دُهل، نعره ی شیپور، میآئیم
امروز در این سایه توان اندکی آسود –
از منزل دوری، ز رهی دور، میآئیم
**********
* سالی دیگر، سالگردی دیگر
از مرکبِ خود بهار چون زیر آید
یاد تو به شکل شعر و تصویر آید
بر گورِ نبوده ات نویسد خیّام:
خرداد به آخر چو رسد، تیر آید
سعید یوسف
۳۱ خرداد ۱۳۷۹
|