سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اتحاد پایدار چپ؛ ضرورتی عاجل!


هلمت احمدیان


• همگرایی و هویت یابی قطب چپ جامعه در ایران دیگر نه تنها یک امر خوب و مثبت، نه تنها یک پروژه عملی که ظاهرا همه نیروهای چپ به آن اذعان دارند، بلکه یک ضرورت عاجل در اوضاع سیاسی کنونی ایران است. پارامترهایی که این امر را در اوضاع کنونی در جایگاه محوری قرار می دهد از جمله عبارتند از ضرورت ایفای نقش طبقه کارگر و رادیکالیسم درون جامعه ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۶ تير ۱٣۹۷ -  ۲۷ ژوئن ۲۰۱٨


همگرایی و هویت یابی قطب چپ جامعه در ایران دیگر نه تنها یک امر خوب و مثبت، نه تنها یک پروژه عملی که ظاهرا همه نیروهای چپ به آن اذعان دارند، بلکه یک ضرورت عاجل در اوضاع سیاسی کنونی ایران است.
پارامترهایی که این امر را در اوضاع کنونی در جایگاه محوری قرار می دهد از جمله عبارتند از ضرورت ایفای نقش طبقه کارگر و رادیکالیسم درون جامعه:


ضرورت ایفای نقش طبقه کارگر

یکی از وظابف نیروهای چپ و کمونیست کمک به ابفای نقش محوری و هژمونیک طبقه کارگر در اوضاع سیاسی است. چرا که اگر طبقه کارگر نتواند در خیزش و تحولات اجتماعی ایفای نقشی راهبرانه داشته باشد، دستاوردهایش پس گرفتنی است و جریانات بورژوایی، این طبقه و سایر جنبش های اجتماعی را به عقب خواهند راند. نمونه های تاربخی از جمله قیام ۵۷ در ایران گواه این امر است.

آمار و ارقام در جامعه ایران نشان می دهد که جنبش کارگری نیرومندترین و در صحنه ترین جنبش اجتماعی در ایران است. روزی نیست ما شاهد مبارزات کارگری در سطوح و به اشکال مختلف نباشیم. اما وقتی به نقش و جایگاه مبارزات کارگری به عنوان مثال در "خیزش ده روزه دی ماه" نظر می افکنیم، می بینیم که جنبش کارگری اگر چه در این روزها و قبل و بعد از آن هم، همواره با اعتصابات و اعتراضات خود در صحنه بوده است، اما نقشی هژمونیک و راهبرانه در این خیزش ایفا نکرد. یک ارزیابی ساده از این عدم همخوانی، یعنی پتانسیل بالای مبارزاتی از یک طرف و ناتوانی در بهره برداری از آن از طرف دیگر نشان می دهد که این طبقه اگر چه در صحنه مبارزه است، اما هنوز کار و سازهای لازم برای رهبری را نساخته است. طبقه کارگر هنوز از فقدان تشکل های مستقل توده ای خود رنج می برد. ایده و تلاش برای تحزب یابی کارکری در میان این طبقه هنوز ضعیف است و...

در این شرایط سئوالی که در مقابل هر نیروی کارگری و یا طرفدار طیقه کارگر قرار می گیرد، این است که چه باید کرد؟ پاسخ های درستی که به این سئوال داده می شود، از جمله این است که آگاهی را به میان طبقه برد، پیشروان و رهبران کارگری را برای تشکیلات سازی تشویق و پشتیبان بود و سایر نکات درستی که سالهاست گفته می شود، ولی گفتن آنها کافی نیست و باید راه برای تحقق شان جست.

از این روی این صورت مسئله از این زاویه و در پاسخ به این ضرورت، برای نیروهای چپ و کمونیست پررنگ تر می شود که از چه راهی می توان الگوهای درست همکاری، همگرایی و فعالیت مشترک را در میان طبقه کارگر تقویت کرد و پاسح چیزی به جز نشان دادن عملی این الگو نیست. یعنی وقتی نیروهای چپ وحدت و همکاری کارگران مبارز را طلب می کنند، خود نیز باید الگوی این جهت گیری باشند. تلاش برای هویت بخشی به یک حرکت ماکرو و جنبشی که در آن طبقه کارگر به عنوان ستون فقرات قطب چپ جامعه بتواند نقش راهبرانه خود را موثرتر ایفا کند به یک بستر سازی وسیع تر اجتماعی و طبقاتی نیاز دارد و این امر در شرایط فعلی، در توان یک نیرو (هرچند هم قدرتمند باشد) نیست و تلاشی جمعی و هماهنگ را می طلبد. عدم همکاری مشترک نیروها برای پاسخگویی به این ضرورت و تاکید سکتاریستی و یک جانبه به پتانسیل تشکیلاتی خود به این امر کمک نمی کند. از این روی یکی از پارامترهای مهمی که در مقابل هر نیروی صادق مدافع منافع طبقه کارگر است دخالت فعال در این تلاش جمعی است.

تردیدی در این مسئله نیست که اتحاد عمل و همکاری پایدار نیروهای چپ و کمونیست به همان درجه که بتواند با پاسخگویی و ارائه راه حل به معضلات اجتماعی مختلف، و اتخاذ مواضع سیاسی درست در قبال رویدادهای سیاسی مهمی که اتفاق می افتد، توجه جامعه را به خود جلب کند و نگاه طبقه کارگر را به طرف خود برگرداند، می تواند احزاب و سازمان های سیاسی را در موقعیت بهتری برای امر سازمانیابی در میان کارگران قرار دهند. از این رهگذر است که استراتژی و سیاست و مواضع احزاب و سازمان های کمونیستی از جانب فعالین و پیشروان کارگری مود قضاوت و داوری قرار می گیرد و اگر آنها را پاسخگوی معضلات جنبش کارگری بدانند، به آن حزب می پیوندند. بنابراین اتحاد عمل های پایدار احزاب و سازمانهای چپ و کمونیست را در موقعیت بهتری برای پیشبرد فعالیت در زمینه تحزب یابی کارگران قرار می دهند و این هنوز به معنی پر کردن خلاء نبود حزب کارگری نیست.
این فعالیت ممکن است در خارج کشور بخشا ظاهری نمادین داشته باشد و یا به اندازه همکاری فعالین چپ در داخل موثر نیاید، اما بطور واقعی مرز داخل و خارج مدتهاست مانند سابق مانع نیست و مبارزات داخل و خارج مکمل همدیگرند. زمانی که جنبش کارگری و فعالین و پیشروان جنبش کارگری یک صدا پژواک صدایشان را در میان همه بخش های نیروهای چپ و کمونیست می شنوند، با اعتماد به نقس بیشتری به سوی رفع کمبودها و ضعف هایشان می روند و در موقعیت بهتری برای ایفای نقش سرنوشت ساز خود قرار می گیرند. انتقاد بعضی از فعالین جنبش کارگری از تشتت و فرقه گرایی بین نیروهای چپ دقیقا از این موضع و یا به عبارت دیگر بازگو کننده این انتظار است.

از این روی جنبش کارگری ایران و جنبش چپ و کمونیستی ایران در این شرایط بیشتر از هر زمانی هم به هم وابسته اند و هم امکان تاثیر گیری و تاثیرگذاری روی همدیگر را دارند. وقتی صحبت از ضرورت عاجل همگرایی نیروهای چپ و کمونیست می شود از روی تعهد و وظیفه ای است که جنبش کارگری فراروی همه فعالین چپ و کمونیست قرار می دهد.

   
رادیکالیسم درون جامعه

خیزش دی ماه نشان داد که چه پتانسیل های قدرتمند و رادیکالی در جامعه وجود دارد. این خیزش گسترده و سراسری با شعارها و مرزبندی های رادیکالش در برابر راهکارهای لیبرالی، نشان داد که جامعه آبستن شورش های عظیم تری در آینده برای نان و آزادی است.

اگر تفاهم روی چشم اندازی انقلابی در بین نیروهای چپ و کمونیست در مورد اوضاع آتی ایران وجود دارد، سئوال این است که چگونه می توان به مصاف آینده رفت تا بتوان نقش متقاوت تر و موثری از آنچه در خیزش دی ماه نشان داده شد، ایفا کرد؟

گرایشی ضعیف در بین نیروهای چپ و کمونیست بر این تصور است که همگرایی نیروهای چپ و کمونیست عملی و یا در اولویت نیست، مخدوش کردن مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک بین این نیروهاست و... و نتیجتا این رسالت را به تنهایی "برای جریان خود قائل است". این خود محوربینی و سکتاریسم ریشه اش را تنها از مشکلات موجود بین نیروهای چپ و کمونیست نگرفته، بلکه این رسالت را در مورد طبقه کارگر "ناآماده" هم برای خود قائل است و این امر را به توجیهی برای نیابت طلبی خود، هم در میان نیروهای چپ و هم برای کارگران تبدیل کرده است.

این سطور قصد نقد این گرایش را ندارد، چون خوشبختانه این گفتمان اکثریت نیروهای چپ و کمونیست نیست و بعکس در سال های اخیر ما شاهد تلاش های مکرر غالب نیروها برای فایق آمدن به تشتت بین خود هستیم و این نشان درک ضرورت همکاری و اتحاد و همراهی است.

روی شکل این همکاری ها می توان تبیین ها و اشکال مختلفی از قبیل "اتحاد حزبی"، "اتحاد جبهه ای"، "اتحاد عملی پایدار" و یا "همکاری های موردی و عملی" را مشاهده کرد. هر یک از این انواع اتحادها ضمن اینکه ملزومات خود را می طلبند و به نوبه خود مثبت هستند، اما نه مانعه الجمع همدیگرند و نه موردی برای مناقشه، چرا که بحث بر سر وحدت و اتحاد تشکیلاتی و حزبی بین این نیروها نیست. صحبت اصلی این است که با وجود اختلافات سیاسی و استراتژیک بین نیروها، پاسخ شایسته و متحدانه به یک نیاز مبرم سیاسی و مبارزاتی داد. از این روی شکل پاسخگویی به این امر، اگر چه مهم است، اما تنها قالب و فرم مسئله است. تصور ما این است که ساختار این همکاری ها باید با در نظر گرفتن واقعیات موجود و میزان عملی شدن آن رقم بخورد. اگر بیان اینکه: "همه خود را منحل کنیم و همه با هم یک حزب بزرگ کمونیستی را تشکیل دهیم" امری غیرعملی و ایدآلیستی است، کم توقعی از ظرفیت های خود و دیگران و دل خوش کردن به پاره ای فعالیت ها و آکسیون های محلی هم، برخوردی پاسیفیستی به یک نیاز واقعی است.

بر این اساس نیروهای های چپ و کمونیست هم به اعتبار نیاز تقویت جنبش کارگری و هم در پاسخ به رادیکالیسم درون جامعه ایران، احتیاج به خیزی جسورانه و با اعتماد به نفس بیشتری دارند تا بتوانند به این ضرورت و به رادیکالسیم درون جنبش های اجتماعی در جامعه ایران، که فورانی از آن را در روزهای دی ماه ما شاهد بودیم، پاسخ دهند.
***

مختصات یک پاسخگویی عاجل

اگر نقطه عزیمت برای پاسخگویی به اوضاع خطیر کنونی، نه طول و عرض، سابقه و مفاد برنامه ای و در یک کلام تفاوت های واقعی میان نیروهای چپ و کمونیست، بلکه هویت بخشی به یک قطب قدرتمند و متحدانه این نیروها در جامعه ایران است، باید معیارهای معقول و عملی برای این همکاری ها داشت و این نه معیارهای برنامه ای، استراتژیک و حداکثری (که هر نیرویی برای خودش دارد)، بلکه نقاط اشتراک و نحوه پاسخگویی به دو مولفه واقعی از طرف این نیروها است. یکی شکل سرنگونی جمهوری اسلامی و دومی جایگرینی آن.

در این راستا نیروهایی که به شکلی از اشکال برای سرنگونی رژیم، به راهکارهای رفرمیستی و استحاله گرایانه و یا راهکارهای امپریالیستی عبور از رژیم متوسل هستند، نمی توانند در هیچ شکل و فرمی به زعم ما در کاتگوری قطب چپ قرار گیرند. این هدف اولیه یعنی چگونگی عبور از جمهوری اسلامی، که بجاست خود را در منشوری (که مختصات سرنگونی انقلابی را به صورت بندهای ملموس و قابل تحقق تصویر می کند) پیش روی جنبش های رادیکال در جامعه گذاشته شود، می تواند به بستری واقعی برای چفت دادن گفتمان چپ و رادیکال با جنبش رادیکال موجود در جامعه تبدیل شود.

روشن کردن مختصات پلاتقرم سرنگون خواهی نیروهای چپ و کمونیست همچنین قدم های اولیه را برای رسیدن به قدم دوم، یعنی آلترناتیو چپ و سوسیالیستی فراهم می سازد. در این امر تردیدی نیست که تعابیر و تعاریف چپ و حتی گزینه های آنها برای جامعه ای سوسیالیستی با هم فرق دارد. اما این تفاوت ها امری نیست که همکاری نیروها را برای نزدیک شدن به گزینه موردنظرشان زیر سئوال ببرد. چه بسا همگامی توام با مبارزه نظری برای شفافیت بخشیدن به گزینه ها، بر این بستر بسیار واقعی تر و عملی تر است. وقتی حتی در یک حزب سیاسی معین و پا روی زمین، می توان روی مسائل مختلف تفاوت سیاسی داشت و مبارزه مشترک و مبارزه ایدئولوژیک را تواما در همان ظرف پیش برد، چرا نمی توان این امر را در بین نیروهای چپ و کمونیست پبش برد که ریشه در سنت ها و سوابق کاملا متفاوتی دارند ولی حاضرند با هم همکاری کنند.

بر این بستر چندین سال است نیروهای چپ و کمونیست در شکل های مختلف بر پایه درک این ضرورت این امر را پیش برده اند و جدا از هر نقدی که بر روند پیشبرد این همکاری ها باشد، توانسته اند قدم های مثبت (ولی ناکافی) بردارند به گونه ای که اینک گفتمان غالب در بین نیروهای چپ ضرورت همکاری متحدانه است. امری که در گذشته یا ممکن نبود یا به سختی پیش می رفت. این روند باید هر چه بیشتر تقویت شود و در جریان همکاری های مشترک روال مناسب خود را با درس گیری از فعالیت های تاکنونی پیدا کند.


جایگاه منفردین و یا مستقلین

تشتت و پراگندگی و انشعابات در بین سازمان های سیاسی چپ، محدویت فعالیت برای نیروهای چپ و کمونیست در میان جنبش های اجتماعی در داخل ایران و... از عوامل جداشدن بخشی از فعالین سیاسی از تشکل هایشان در طی سالیان گردیده است. بخشی از این منفردین در اشکال جدید و به صورت فعالیت در انجمن ها و کمیته های مختلفی که برای خود وظیفه دفاع از جنبش کارگری، زنان، جوانان و ... را قائل شده اند، فعالیت های ارزنده ای را پیش برده اند و بخشی دیگر اگر چه مسائل و روندهای سیاسی را تعقیب می کنند اما هنوز به فعالیتی متشکل و جمعی مجاب نشده اند.

بدون شک نیروهای سیاسی و احزاب سیاسی وظیفه و رسالت خود را برای جلب اعتماد دوباره این نیروها و تشویق و دعوتشان به کار متشکل و جمعی، باید در دستور داشته باشند، اما در عین حال باید از همه این عزیزان، که بخش عمده ای از زندگی شان را وقف مبارزه متشکل کرده اند این سئوال را مطرح کرد که رسالت شما در پاسخ به اوضاع سیاسی کنونی در جامعه ایران چیست؟ آیا ادامه فعالیت فردی، پاسخی شایسته به تعهدی است که شما نیر مانند افراد مستقل و منفرد دارید؟ موانع سر راه، اگر نقد به سیاست و یا عملکرد این یا آن نیروی چپ و کمونیست است، می شود اشکال دیگری از کار جمعی را در هر محلی پیدا کرد. از این روی به تصور من افراد متعهد چپ و کمونیست که در این اوضاع کماکان بر فعالیتی مستقل تکیه دارند، هر اندازه هم فعالیتشان قابل احترام و تقدیر باشند، ولی سنگینی این توقع و انتظار را از آنها، در پاسخگویی به یک تعهد جمعی و اجتماعی کم نمی کند. در این دوران تنها ماندن اگر چه تا حدی قابل درک است، ولی پاسخی شایسته به مبارزه طبقاتی حی و حاضر در جامعه ایران نیست.


چپ در کردستان

بارزترین نمایندگی قطب سوسبالیست و رادیکال در کردستان را کومه له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) به عهده دارد. این رسالت محصول یک جنبش اجتماعی و بازتاب پلاریزاسیون طبقاتی در جنبش مردم کردستان بوده و هست. کومه له در کردستان به این اعتبار، یک جریان اجتماعی و قدرتمند است که با رادیکالیسم و تعهدش به منافع کارگران و اقشار تهدیست کردستان شناخته شده و می شود.

کردستان به این اعتبار یکی از سنگرهای قابل اتکا همه نیروهای چپ و کمونیست در سراسر ایران بوده و هست. این ویژگی نه فقط در قامت همکاری نیروها و احزاب سیاسی شناخته شده چپ، بلکه در میان فعالین جنبش های اجتماعی کردستان هم خود را نشان داده است. فعالین عرصه های مختلف اجتماعی در کردستان در همگامی با فعالین جنبش های سراسری کار کرده اند. بسیاری از فعالین تشکل های مستقل در کردستان نه تنها در سطح کردستان، بلکه در سطح سراسری هم چهره های شناحته شده و قابل اعتماد هستند.

از این روی رادیکالیسم و پتانسیل جنبش کردستان، یکی از ستون های مهم قوی تر شدن قطب چپ در جامعه ایران است. اگر نیروهای ناسیونالیست در کردستان، که اساسا امیدشان به تغییر رژیم به کمک نیروهای خارجی و آمریکاست، در سطح سراسری هم در پی همکاری با نیروهای هم سنخ خود هستند. چپ و کمونیست هایی که در کردستان فعالیت دارند، برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و جایگرینی نظامی سوسیالیستی به متحدین سراسری خود متکی هستند.

کمونیست ها و چپ های فعال در جنبش انقلابی کردستان، هم باید از همه امکانات و نفوذ و اعتبار کومه له برای تقویت قطب چپ جامعه بهره بگیرند. دل مشغولی های "روشنفکرانه"، بی ربط و غیرلازم، که هر از چندگاهی به بهانه شفاف سازی تیشه به ریشه نیازها و ضرورت های مبارزاتی و طبقاتی می زند، کمک به راست جامعه است که مایل نیست صفوف کمونیست ها را قوی تر و متحدتر ببنید.

در این امر تردیدی نیست این پروژه برای کومه له، تنها به نیروی سازمانی خود و نیروهای پراکنده ای که به کومه له سمپاتی دارند ولی منفردانه عمل می کنند، نباید محدود بماند، بلکه به تبع همان سیاستی که در سطح سراسری برای حزب کمونیست ایران وجود دارد، اولویت باید همکاری های مشترک، با همه سازمان ها و احزاب چپ و کمونیست فعال در کردستان که با معیارهای برشمرده همخوانی دارند، باشد.

اگر با نیروها و احزاب کرد حاضر و فعال در کردستان که استراتژی متقاوتی برای مناسبات و عبور از جمهوری اسلامی دارند و متحدین سراسری آنها نیروهای معلوم الحال لیبرال، مشروطه خواه و ناسیونالیست هستند، در سطح مسائل عملی و موردی در کردستان بر اساس مصوبه کنگره کومه له می توان همکاری و هماهنگی داشت، اما رفتن پای اتحاد عمل  های پایدار و استراتژیک با آنها موضوعیتی ندارد. متحدین واقعی و اصلی کومه له، نیروهای چپ و کمونیست هم در سطح سراسری و هم در کردستان هستند که به سرنگونی انقلابی و از پایین رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی اعتقاد دارند و برای بدیلی سوسیالیستی می رزمند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست