زنگها برای که به صدا در میآیند؟
امیر خوش سرور
•
در مواجهه با بدیلِ «مجاهدین خلق» یا هر نیروی دیگری که موضعاش، رژیمستیزی فراطبقاتی است (و نه فقط «رژیم چنچ»یها)، بهجای اکتفا به «انشاالله گربه است»، بهجای فراخوانهای فاقد مبنا و «خوانشِ عملیاتی»، ... شایستهتر و بایستهتر آن است که چپ به ریشه «پراکسیس»ی خود (به مثابه فعالیت «عملی- انقلابی» و «عقلانی- انتقادی» در قالب وحدت کاری مادی و کار فکری) باز گردد و به مبارزه با خودِ واقعیت و نه «سایههای واقعیت» بپردازد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۲ تير ۱٣۹۷ -
٣ ژوئيه ۲۰۱٨
«رومن رولان» گفته بود: «هر کس در اعماق دل خویش گورستان کوچکی دارد از آنان که دوستشان میداشته است.»
به احترام رفیق جاودانه؛ «تقی شهرام» که در گذشتههای دورِ دور، بهویژه در کتاب «روایتی از یک قرائت» (تأملاتی پیرامون نظام اندیشهگی «سازمان مجاهدین خلق ایران»)، در حقاش «جفا» کردهام.
۱. رفیق فرزانهمان؛ «اکبر معصومبیگی» در نقل خاطرهای از رفیق عمریاش؛ «حمید ارضپیما» نوشته است: «روزی در یکی از اتاقهای اوین شنیدم که مسعود رجوی خطاب به خیابانی و سیدی کاشانی و چند تن دیگر میگفت: بچهها، بچهها، الان وقتش است که بیرون برویم، الان... یک سال بعد، طرفهای دیماه سال ۵۷، وقتی رژیم شاه کاملاً ناتوان از چیرهگی بر موج کوبنده اعتراضها و اعتصابها و تظاهرات و راهپیماییهای گسترش یابنده، دسته دسته زندانیان سیاسی را آزاد میکرد، باز شاهد صحنهای مشابه بودم. خیابانی داشت با رجوی گفتگو میکرد: مسعود داریم آزاد میشویم، داریم میرویم بیرون، فکرش را بکن! رجوی آه سردی کشید: ولش کن! دیگر دیر است، جنگ را باختیم. دیر است، دیر، میفهمی؟»
این خاطره را داشته باشید تا بعد...!
۲. رفقای گرامی «تریبون چپ»، گویا نذر دارند که در ماه ژوئن هر سال برای هزارمین بار مقاله «رویاهای ممنوع مجاهد» را بازنشر کنند تا احتمالاً، بهزعمشان، از زبان لیدر فقید یکی از بانفوذترین احزاب چپ، پس از شکست انقلاب ۵۷، به سوسیالیستها پیام بدهند که رفقا! آرام بخوابید. چرا که «دولت مجاهدینی غیرممکن است»!
٣. رفیق «مهرنوش موسوی» در نوشتار کوتاهی در کانال تلگرام «آلترناتیو ما»، قبل از برگزاری مراسم سالانه «شورای ملی مقاومت»، با عمده کردن «روبنا» در مواجهه با مجاهدین خلق مینویسد: «چیزی که این فسیلها (یعنی؛ آمریکا و مجاهدین) نمیدانند اینکه مردم ایران محالِ ممکن است به هیچ واریانت اسلامی در اوضاع سیاسی آتی ایران رضایت بدهند. عربستان میتواند یک چهار تا رفرم سرپایی انجام و جامعه را به حق رانندگی زنان راضی کنند. در ایران اما محالِ ممکن است که مردم پای این نقشهها بروند...»
یعنی؛ رفقا! آرام بخوابید. چرا که «محالِ ممکن است ...»
۴. رفیق «مهدی مینیاتور» در کانال تلگرام «آلترناتیو»، بعد از برگزاری مراسم سالانهی «شورای ملی مقاومت»، با خلق یک فقره «تئوری توطئه» در حد و اندازههای «رفیق آیت الله» نوشت: «اگر واقعگرایانه نگاه کنیم، ترسی از مجاهدین وجود ندارد. حتی اگر آمریکا به ایران حمله کند (که احتمالش صفر است) و به کمک ارتش خودش و بدون کمک هیچ نیروی شبهنظامی داخلی، همه ساختمانهای اداری را یک به یک فتح کند و اعضای مجاهدین را با هواپیما وارد ایران کرده و با اسکورت وارد این ساختمانها کند و در دفتر ریاست بنشاند، باز هم مجاهدین نمیتواند قدرت را اعمال کنند چون تعداد سمتهای عالیه اجرایی از تعداد اعضای مجاهدین و طرفداران وفادار آنها بیشتر است. سمتهای میانرتبه و پایینرتبه که بداند.»
یعنی؛ رفقا! آرام بخوابید. چرا «... که جمهوری اسلامی با دو جناحش، بالاخره یک پایگاه ده درصدی دارند ولی مجاهدین پایگاه یک درصدی هم ندارند...»
۵. بازگردیم به خاطره رفیق جاودانه؛ «حمید ارضپیما» و به «آه سرد» مسعود در دیماه سال ۵۷ متمرکز شویم و این جمله را یکبار دیگر بخوانیم: «ولش کن! دیگر دیر است، جنگ را باختیم. دیر است، دیر، میفهمی؟»
در اینجا اما مهمتر از بازخوانی یک «شکست تاریخی» و قبلتر از آن، این جمله کلیدی «مریم رجوی»، به نقل از «مسعود رجوی» در همایش ۲۰۱٨ را از نظر بگذرانیم: «ما رقیب کسی برای رسیدن به قدرت نیستیم و قطعاً کسی هم رقیب مجاهدین در مسیر صدق و فدا و پرداختکردن نیست». بر این مهم، جمله «صنعت آلترناتیوسازی مجازی و مونتاژ در بازار سیاست البته با کپیچسبان، این روزها رونق یافته است، که اینهم از علائم دوران پایانی رژیم است. اما مسأله این است که چگونه میخواهند این رژیم را زمین بزنند؟ ...» بیفزایید و پاسخاش را دریابید: «سرنگونی این رژیم، لاجرم قیمت میخواهد. صداقت و فدا میخواهد. سازمان و تشکیلات و جایگزین مستحکم سیاسی میخواهد. کانون شورشی میخواهد و ارتش آزادی»، تا در سپهر مخاطبان اصلی همایش و در وانفسای تسخیر «پایین» (= جنبشهای اعتراضی تودههای مردم) توسط ناسیونالیسم راست (خیمهشببازی روز کورش، رضاشاه روحت شاد و...) و فتح بالا (= قدرتهای امپریالیستی و ارتجاع منطقه) توسط شکستخوردهگان دیروز و متعاقباً خیز بلند امروزشان برای تصاحب قدرت سیاسی، وقتی رفیق «تقی روزبه»، ۴۰ سال پس از شکست انقلاب بهمن ۵۷، سطح توقع از «فعالین و کنشگران چپ و ضدسرمایهداری و گروهها و سازمانهای ترقیخواه» را «بازسازی نسبی خود و برون شد از تفرقه و تشتت به عنوان گرایشی ترقیخواهانه در درون جنبش ضداستبدادی» و «وظایف کنونی را در دو محور سازمانیابی و شبکهسازی سراسری جنبش ضداستبداد- مطالباتی و گفتمانیابی ترقیخواهانه و افشاء بدیلهای ارتجاعی» خلاصه میکند به زبان سیاسی قابل فهم و با تأسی به آموزه دقیقِ رفیق «روبن مارکاریان» که در مقاله «یک راه وجود دارد: راه اول...» گفته بود: «همه هنر مبارزه تودهای در آن است که اکثریت مردم دشمن عمده را به درستی شناخته، بدون هیچ ابهامی آماج اصلی مبارزه را تعیین کرده و همه قوای طبقاتی و تودهای خود را بر آن حلقه از زنجیر، که راه پیشرفت آنها را به سوی رهائی اجتماعی میگشاید، متمرکز سازند»، یعنی؛ «ولش کن! دیگر دیر است، جنگ را باختیم. دیر است، دیر، میفهمی؟»
۶. اما چرا؟! پاسخ به این چرا، بهمثابه پتک هوشیاری را اما سالها پیش «جمعی از رفقا» به گردانندهگان «ایسگرا» گوشزد کرده بودند:
«مشکل اصلیِ این نشریه، که همچون خط سرخی خود را در تمام ستونهایش نشان میدهد و تمام عیبهای دیگرِ آن را اعم از بزرگ و کوچک باعث میشود، اهمیت مبالغهآمیزی است که به تأثیر ایدئولوژیستهای جنبش بر جریانهای گوناگون نسبت میدهد. درعینحال، ایسکرا توجه بس اندکی به عناصر مادی و محیط مادیِ جنبش میکند، عناصر و محیطی که کنش متقابلشان نوع معینی از جنبش کارگری را میآفریند و مسیر آن را تعیین میکند، مسیری که ایدئولوژیستها- با تمام تلاشهایشان- نمیتوانند آن را عوض کنند، حتی اگر از درستترین نظریهها و برنامهها الهام بگیرند.»
در این وانفسای نفسگیر اما، ما؛ «همه نیروها و جریانهای مدافع آزادی و برابری و بهویژه هواداران سوسیالیسم»، «مرثیه» میخوانیم و...
و ما همچنان
دوره میکنیم
شب را و روز را
هنوز را...
و همچنان تأکید میکنیم که «اتحاد پایدار چپ؛ ضرورتی عاجل!» است. آیا بهراستی و البته شوربختانه، ما فراموش کردهایم که وظیفهمان «تغییر جهان» است و نه «تفسیر» آن؟
۷. جای بسی شگفتی است؛ «جمعی از رفقا» در سال ۱۹۰۱ (یعنی؛ ۱۶ سال قبل از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷)، «ایسکرا» را به این دلیل که «توجه بس اندکی به عناصر مادی و محیط مادیِ جنبش میکند»، بهدرستی نکوهش کردهاند، جمعی از رفقای ما، امروز، یعنی؛ ٣۷ سال پس از خرداد خونین ۶۰ و ۲۹ سال پس از آوارِ فروپاشی «سوسیالیسم واقعاً موجود» و مهمتر از این دو، در این «مقطع حساس کنونی»، با اتکاء به «ایدئولوژی»، مسأله روزشان نه مبارزه سرمایهستیز طبقه کارگر بر ضد دولت سرمایهداری و نه ارزیابی رابطه جنبش خودانگیخته کارگران و آگاهی سوسیالیستی و لذا نه ارتقای جنبش «در خود» به «برای خود» و... بلکه مهمتر از آن، یعنی؛ مهمتر از «مبارزه طبقاتی»، نفی ایدهآلیستی «دولت مجاهدینی»، محالِ ممکن خواندن یک «واریانت اسلامی»، شمارش «سمتهای عالیه اجرایی» و نسبت آن با «تعداد اعضای مجاهدین و طرفداران وفادار آنها»، ایفای نقش مأموران اداره مالیات (پولشان را از کجا میآورند؟)، ایفای نقش مأموران اداره کفن و دفن (ترکیالفیصل گفته بود: رجوی مرحوم شده است.)، ایفای نقش مأموران اداره مهاجرت (چند درصد شرکتکنندهگان همایش ایرانی، سوری، لهستانی و... هستند؟) و... و در اندیشهمندانهترین وضعیت «سازمانیابی و شبکهسازی سراسری جنبش ضداستبداد- مطالباتی و گفتمانیابی ترقیخواهانه و افشاء بدیلهای ارتجاعی» است.
آیا این چپ، پژواک صدای «کیانوری» است؟! مسلماً نه. این چپ، پژواک صدای ناکوک «احسانالله خان»ها است!
٨. این همه یعنی؛ چپ (به قید کمونیستیاش) نه همچون یک آرمان یا مکتب فکری بلکه بهعنوان جنبش واقعی و مادی طبقه کارگرِ خودآگاه، جنبشی که وضع موجودِ چیزها یعنی نظم سرمایهداری و بهطور کلی جامعه طبقاتی را از میان برمیدارد. چرا که بهقول مارکس: «کمونیسم برای ما اوضاع و احوالی نیست که باید استقرار یابد، آرمانی که واقعیت باید خود را با آن منطبق کند. ما کمونیسم را آن جنبش واقعی میدانیم که وضع موجودِ چیزها را از میان برمیدارد.»
بله! ما کمونیسم را آن جنبش واقعی میدانیم که وضع موجودِ چیزها را از میان برمیدارد و نه آن «خیالبافیِ معصومانه و کودکانه»ای که مارکس در «ایدئولوژی آلمانی» به نقد تیپیکال آن پرداخته است:
«روزی روزگاری شخصی بر این باور بود که انسانها فقط به این دلیل در آب غرق میشوند که به جاذبه زمین اعتقاد دارند. اگر آنان این عقیده را از سر به در کنند- مثلاً با اعلام اینکه خرافی و مذهبی است- از هرگونه خطر غرقشدن در آب یکسره مصون خواهند ماند. او تمام عمر خود را با توهم جاذبه زمین، که همه آمارها شواهد تازه و متعددی از نتایج زیانبار آن را به وی نشان میداد، جنگید. این شخص نمونه اعلای فیلسوفان انقلابی جدید آلمان بود.»
بنابراین در مواجهه با بدیلِ «مجاهدین خلق» یا هر نیروی دیگری که موضعاش، رژیمستیزی فراطبقاتی است (و نه فقط «رژیم چنچ»یها)، بهجای اکتفا به «انشاالله گربه است»، بهجای فراخوانهای فاقد مبنا و «خوانشِ عملیاتی»، بهجای ردیفکردن کینتوزانه صفتهایی چون «یک سکت به شدت بسته، مافیایی، ضددمکراتیک و پادوی هر قدرت و نیرویی» و... شایستهتر و بایستهتر آن است که چپ به ریشه «پراکسیس»ی خود (به مثابه فعالیت «عملی- انقلابی» و «عقلانی- انتقادی» در قالب وحدت کاری مادی و کار فکری) باز گردد و به مبارزه با خودِ واقعیت و نه «سایههای واقعیت» بپردازد. چرا که ما از قول مارکس و صد البته به تجربه آموختهایم؛ «هر مبارزه طبقاتی یک مبارزه سیاسی است» اما هر مبارزه سیاسیای یک مبارزه طبقاتی نیست.
۹. در این میان اما، من ترجیح میدهم «موسی» باشم تا «مسعود»!!! چرا که شاید... بله! شاید بهقولِ زیبای «محمود درویش»؛
... هنگامی که به دیگران در دور دست فکر میکنی
به خودت فکر کن
بگو: ای کاش شمعی باشم در این ظلمت...
بعد از تحریر:
بهراستی معنای امروزینِ «دولت مجاهدینی» چیست؟ به بیان دیگر آیا پس از کلنگی شدن خاورمیانه توسط امریکا با همراهی قاطع «اتحادیه اروپا»، دولت مجاهدینی یعنی همین «لیبرال دموکراسیِ» نیمبندِ برآمده از بمبارانهای عراق و لیبی و حتی برآمده از «بهار عربی» یا منظور رفقا (و نه نظر زندهیاد رفیق «منصور حکمت»)، یک دولت فرقهگرای تمامیتخواه مذهبی است؟ و مهمتر آنکه آیا طبق نظر رفقا، ناتو (یعنی؛ کل سیستم تهاجمی غرب) متناسب با طرح «خاورمیانه بزرگ» و با توجه به درسآموزی از تجربیات دردناک افغانستان، عراق، لیبی و... از یک «لیبرال دموکراسی» حمایت میکند یا یک «دولت فرقهگرای تمامیتخواه مذهبی»؟! و اگر پاسخ به این پرسش «اظهر من الشمس» است، آیا رفقا این دولت فرضیِ لیبرال دموکراتِ سرمایهمحور که متناسب با طرح ده مادهای مریم رجوی بهویژه مواد ٨ و ۹ و ۱۰ تکلیفاش در آینده با صندوق بینالمللی پول و بانک تجارت جهانی، بهرسمیت شناختن دولت حرامزاده اسراییل و ارائه تضمین امنیتی در قالب عدم برهمزدن توازن قوای منطقهای و بینالمللی مشخص است را «سرنگونی» (به مثابهرژیمستیزی فراطبقاتی و فاقد موضع طبقاتی یا همان مرحله کذایی بورژوا- دموکراتیک) میدانند یا شکست مهلک استراتژیک؟! و لذا اگر پاسخ به این پرسش، گزینه اول است، مشکلشان چیست و اگر پاسخشان گزینه دوم است، استراتژیشان چیست؟
تهران- دوازهم تیرماه ۱٣۹۷
Amir.khs@gmail.com
|