سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

برلین: گزارش مراسم یادمان کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٣ مهر ۱٣۹۷ -  ۲۵ سپتامبر ۲۰۱٨



گزارش مراسم یادمان جانباختگان کشتار سال ۱۳۶۷
سازمان فداییان خلق ایران( اکثریت) برلین

این مراسم با حضور جمعی از ایرانیان ساکن برلین برگزار گردید.در آغاز رفیق بیژن اقدسی با یاد رفقای جانباخته از حضار خواست به احترام و یاد یاران از جانباخته یک دقیقه سکوت کنند.
در این مراسم, عفت ماهباز ,رضا کاویانی و آقای فرهاد فرجاد سخنرانی کردند.


در محاق وحشی شب - بیژن اقدسی

۳۰ سال از جنایت هول‌ناک کشتار دسته‌جمعی زندانیان سیاسی از سوی نظام اسلامی می‌گذرد. در هفته‌های گذشته و آینده ده‌ها و صدها آیین و یادمان در سراسر جهان به یاد قربانیان سربلند تابستان ۶۷ از سوی آزادی‌خواهان ایرانی برگزار شده است و خواهد شد. این راستی، حکم قطعی شکست نظام مستبد ولایی در سرپوش گذاشتن بر این جنایت عظیم علیه بشریت است. فریاد آزادی‌خواهان قربانی و پای‌داری همهٔ ما بازماندگان قربانیان آن جنایت بزرگ در جار زدن ظلم بدکاران، بر دیوار بلند سکوت استبداد فائق آمده است. ما توانسته‌ایم مهر این راز مخوف را بشکنیم و نظام را به اعتراف به وقوع آن واداریم.

کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ علیرغم گستردگی خود تنها جنایت نظام ولایی علیه مردم ایران و علیه بشریت نیست. این نظام ۴۰ ساله، چهل سال است که می‌کشد. نشان خونین این نظام ستم‌بنیاد از پشت بام مدرسهٔ رفاه تا جای جای ایران و تا برلین و وین و قبرس و عراق و پاریس و ترکیه و از بهمن ۱۳۵۷ تا شهریور ۱۳۹۷ نمایان است. و هیچ بخشی از جامعهٔ ایران نیست که از این شخم خونین وحشی در امان بوده باشد. و حتی تعلق به بالاترین محافل حاکم نظام نیز مصونیتی در برابر کشتار و جنایت به هیچ کس اعطاء نمی‌کند. نظام جمهری اسلامی ایران، نظامی جنایت‌کار است.

کشتار تابستان ۶۷ در گستردگی خود نیز منحصر به فرد نیست. کشتارهای سال‌های آغازین پس از انقلاب بهمن در کردستان و کشتارهای بی‌رحمانهٔ سال‌های آغازین دههٔ ۶۰ نیز کم‌تر از کشتار تابستان ۶۷ مخوف و گسترده نبودند. چه بسیار نوجوانان و جوانانی که گمنام کشتار شدند، چه جان‌های شیفته‌ای که به عشق مردم و با آرزوی آزادی و عدالت برای میهن و مردم بدون محاکمه، بدون وکیل و نابرحق قربانی نظامی مستبد شدند که هر روز توجیهی دیگر برای کشتارهای خود خلق می‌کرد.

وجه تمایز کشتار ۶۷ با دیگر کشتارها و جنایات نظام اسلامی در دو نکته است. نخست این که همهٔ قربانیان کشتار تابستان ۶۷ از سوی خود این نظام محاکمه شده بودند و دوران زندان خود را سپری می‌کردند. بسیاری از آنان حتی فراتر از دوران محکومیت خود را زندان کشیده بودند. نکتهٔ دوم این که کشتار ۶۷ و بزرگ‌داشت و یادمان قربانیان آن در این میان تبدیل به نماد فراگروهی چهار دهه کشتار و جنایت نظام جمهوری اسلامی ایران شده است.

استبداد حاکم بر میهن ما سال‌ها و دهه‌ها کوشید فرزندان این خاک و بوم را در خفا زندانی کند، در خفا و حتی با نقض قوانین قضایی خود این نظام به دادگاه بلخ بسپارد، در خفا بکشد و در خفا به خاک سرد میهن آبا و اجدادی‌مان بسپارد. اما کشتار ۶۷، یادمان‌های قربانیان کشتار ۶۷، تلاش هم‌سوی همهٔ آزادی‌خواهان ایرانی در زنده نگاه داشتن نام و یاد این قربانیان، خط بطلان بر سیاست خفاکارانه و حقیرانهٔ نظام اسلامی کشید.

آری، ما هنوز نتوانسته‌ایم، با فراتر رفتن از نظام ولایی و به تاریخ سپردن آن بر این نظام غلبه کنیم، اما ما توانسته‌ایم، آن محاق وحشی شب را بشکنیم که بر کشتار فرزندان این آب و خاک از هر گروه و تعلق اجتماعی و سیاسی حاکم گشته بود. دیوار استبداد فرونریخته است، اما همهٔ ما با هم توانسته‌ایم در آن شکاف بیاندازیم.

آری، قربانیان سرفراز تابستان ۶۷ توانسته‌اند فریاد خود را از فراز ۳۰ سال به امروز ما برسانند و ستون یادبودی باشند برای همهٔ قربانیان استبداد ۴۰ ساله. باشد تا همهٔ ما این بار با عزمی آگاهانه و هم‌گام مبارزه با کشتار و نقض ابتدایی‌ترین حقوق ذاتی مردمان‌مان را پاس داریم و با تلاش متحد و یک‌پارچه برای عقب نشاندن و منکوب کردن این نظام کشتار، گامی تا فراسوی ایرانی سربلند و آباد و آزاد برداریم.

چه باک از این که این نظام حقیر انتقام رزم پای‌دار قرباینان خود را از خاک گور آنان نیز می‌گیرد و آرام‌گاه‌های اجباری آنان را نیز ویران می‌کند. نام سرفراز عزیزان جان‌باختهٔ ایران نه بر خاک گور که بر برگ برگ تاریخ این سرزمین و بر قلب داغ‌دار هر ایرانی آزاده‌ای حک شده است.

به یاد یکایک کسانی که در ظلمات نظام ولایی، در محاق وحشی شب، جان خود را سرمایهٔ نور رزم آزادی‌خواهانه و دادپژوهانه کردند و به سرفرازان تاریخ دیرپای ایران کهن پیوستند، برخیزیم و دقیقه‌ای را در سکوت به یاد آنان بگذرانیم.


هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
دعوت به مبارزه مشترک
برای به رسمیت شناخته شدن کشتار ۶۷ به عنوان جنایت علیه بشریت


سه دهه از فاجعهٔ کشتار زندانیان سیاسی می‌گذرد. در سال ۶۷ در چنین روزهایی هزاران زندانی سیاسی به فرمان رهبر وقت جمهوری اسلامی به قتل‌گاه فرستاده شدند. آیت الله خمینی مسئول اصلی آن جنایت هولناک بود. اما فرمان او به دست کسانی اجراء شد که اکنون در حکومت مقام های بالایی دارند. از جمله حسینعلی نیری، مصطفی پورمحمدی و ابراهیم رئیسی. ابراهیم رئیسی از سوی علی خامنه ای به تولیت آستان قدس منصوب شده و کاندیدای جریان حاکم در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ بود.

در این سه دهه جمهوری اسلامی از هیچ تلاشی برای به فراموشی سپردن این فاجعه فروگذار نکرد و سیاست انکار و سکوت را پیش برد. اما کوشش بی وقفهٔ بازماندگان، خانواده جان باختگان، سازمان های سیاسی و فعالین حقوق بشر، سیاست انکار و سکوت را با شکست مواجه کرد. با شکست این سیاست، بسیاری از مقامات آن روز و امروز حکومت ناگزیر شده اند به توطئه سکوت پایان دهند و در پی توجیه جنایت هولناک سال ۶۷ برآیند. آن ها وانمود می‌کنند همه جان‌باختگان وابسته به سازمان مجاهدین خلق ایران بوده اند و علت اعدام آن ها شرکت در اقدامات مسلحانه بوده است.

گرچه بیشترین اعدام ها در سال ۶۷ از سازمان مجاهدین خلق بود، اما صدها تن از نیروهای چپ و بیش از ۱۵۰ تن از اعضای سازمان ما اعدام شدند. آن ها نه به اقدام مسلحانه دست زده بودند و نه به آن باور داشتند. کشتار آن ها به خاطر عقاید و دفاع از موضع سیاسی شان بود. تقریبأ همه جان‌باختگان پیش‌تر در دادگاه های جمهوری اسلامی محاکمه و دوران محکومیت خود را می‌گذراندند.

بیش‌ترین فعالیت در افشای کشتار دسته جمعی زندانیان، زنده نگهداشتن یاد قربانیان، برافراشتن پرچم دادخواهی و مراجعه به مجامع بین المللی توسط نیروهای چپ صورت گرفته است. خاوران به همت خانوادهٔ قربانیان نیروهای چپ به مدرک جنایت هولناک جمهوری اسلامی تبدیل شده است. چگونه می توان با وجود خاوران، در مورد اعدام شدگان چپ توطئه سکوت را در پیش گرفت.

در سی امین سالگرد کشتار ۶۷ باید برای به رسمیت شناخته شدن کشتار ۱۳۶۷ به عنوان جنایت علیه بشریت و محاکمه عوامل آن مبارزهٔ مشترک کرد. بازماندگان کشتار دهه ۶۷ در خارج از کشور می توانند درباره این فاجعه  شهادت دهند. آنچه آن‌ها در سه دههٔ گذشته به رشته تحریر درآورده اند از درجه ای بسیار بالا از مطابقت دیده ها و شنیده‌های‌شان برخوردار است. هر دادگاه صالح و عادلی برای این شهادت ها اعتباری بالا قائل خواهد شد. کشتن انسان‌ها آن هم در آن ابعاد، در هیچ نظام حقوقی مشمول مرور زمان نمی شود.

ما در سی‌امین سال‌گرد جان باختن هزاران تن از فداکارترین و پرشورترین مردان و زنان ایرانی و از جمله شمار زیادی از فداییان خلق، در برابر خاطرهٔ تابناک آنان سر فرود می‌آوریم و تلاش خانواده‌های جان‌باختگان برای اجرای عدالت را ارج می‌نهیم.

هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)


دفتر امور بین‌الملل حزب چپ آلمان :
پیام به یادمان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
برای قربانیان کشتار تابستان ۶۷ در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران


خانم‌ها و آقایان محترم،
دوستان عزیز،
رفقای گرامی!
امروز از فصلی تاریک در تاریخ ایران یاد می‌کنیم؛ از اعدام دسته‌جمعی هزاران زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷ به دستور حاکمان وقت؛ از پرده‌ای وحشت‌بار از حکومتی جابرانه که تا امروز نیز در ایران تلاش می‌شود تا پرده از راز آن برنیافتد.

علیرغم درخواست‌های مکرر صورت گرفته از سازمان ملل متحد و جامعهٔ بین‌المللی تا امروز هیچ تلاشی برای روشن‌سازی زمینه‌ها و بازخواست قضایی از عاملین این جنایت به عمل نیامده است.

سازمان حقوق بشری عفو بین‌الملل در ماه آوریل امسال گزارشی نگران‌کننده منتشر کرده است که بر مبنای آن در سال‌های گذشته دست کم ۷ گور دسته‌جمعی که در آن‌ها زندانیان سیاسی اعدام‌شده دفن شده بودند، از بین برده شده شده است. گل‌ها و دیگر یادمانده‌های بازماندگان با بولدوزر از زمین کنده شده و محل گورها ویران شده‌است. با این اقدام محلی سوگواری نیز از بازماندگان قربانیان سلب شده است. و علاوه بر آن به این وسیله مدارک ردشناسانهٔ مهمی نابود شده است.

سیاست نظام مبنی بر لاپوشانی و سرپوش‌گذاری کماکان ادامه دارد. هنوز هم روشن نیست که در جریان این کشتار چند انسان به آغوش مرگ فرستاده شده‌اند، چرا که دهه‌هاست همه چیز لاپوشانی و اسناد و مدارک نابود می‌شوند. هنوز هم کسی در این ارتباط مورد بازخواست قرار نگرفته است. در عوض مجرمان آن روزگار در انظار عمومی آزادانه میدان‌داری می‌کنند. حتی ابراهیم رئیسی، یکی از مسئولین اصلی اعدام‌ها، در سال گذشته نامزد کسب مقام ریاست جمهوری شد. این اقدام دهن‌کجی دیگری به بازماندگان قربانیان بود. روی‌کرد نظام در ارتباط با کشتار سال ۱۳۶۷ به غایت وقیحانه است.

ما در کنار بازماندگان و به یاد و بزرگ‌داشت جان‌باختگان‌ایم و هم‌دردی عمیق خود را با شما و بازماندگان قربانیان اعلام می‌کنیم.

دیری است زمان آن رسیده است که این کشتار از سوی سازمان ملل متحد به عنوان جنایت به رسمیت شناخته شود و بر پایهٔ حقوق بین‌الملل مورد پی‌گرد قضایی قرار گیرد. ما به عنوان حزب چپ آلمان عزم آن داریم که در این راستا تلاش کنیم.

برای شما آرزوی توان و جسارت برای رویارویی با چالش‌های آینده و اهداف فراروی سیاسی‌تان داریم. همهٔ ما در دورانی متحول زندگی می‌کنیم. بیایید تا شانه به شانهٔ هم در این دوران گام بسپاریم.

برلین، ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۷
دفتر امور بین‌الملل حزب چپ آلمان


متن سخنرانی رضا کاویانی:
در یادمان کشتار جمعی در سال های دهه ۶۰ زندانیان سیاسی - برلین


من هم به سهم خود از حضور شما قدر دانی میکنم و مانند همه مردم ایران آرزو دارم که روزی کشور ما هم روی آرامش و صلح را ببیند و آمران کشتار زندانیان سیاسی ایران در تابستان سیاه ۱۳۶۷ که ما در آستانه ۳۰ سالگی آن هستیم, به دادگاه سپرده شوند و بازماندگان جانباختگان این فاجعه بزرگ ملی از این همه بی حرمتی به انسان و شرافت انسانی , سر انجام بتوانند دادخواهی کنند.

پیش تر از خواندن متنی را که آماده کرده ام, جا دارد از رفیقی نام ببرم که همه ساله ما را در تدارک این مراسم در برلین کمک میکرد, برای ما فیلم و نوار تهیه میکرد, پوستر و تومار جانباختگان را آماده می نمود و همیشه صاحب ایده بود و از ما بطور جدی پشتیبانی میکرد, جایش خیلی خالی است. امسال رفیق تهماسب ما تنها آمده است. یاد رفیق فرزانه صابری همیشه گرامی است.

من دو بار در این زمان حیات این رژیم بهیمی دستگیر شده ام. وحله اول در خرداد سال ۱۳۶۰ بود که تا اواخر سال ۱۳۶۱آزاد شدم.که پس از حدود دو ماه بعد, یورش وسیع به حزب توده ایران آغاز شد, فضای سیاسی کشور و بویژه زندان ها را در این سال های سیاه میشود تا حدودی با زندان های کشور های آمریکای لاتین مقایسه کرد. هم به دلیل میزان دستگیری ها و هم به دلیل میزان قساوت و شکنجه و کشتار زندانیان . در دستگیری دوم, پس از یورش سراسری به سازمان فداییان خلق ایران ( اکثریت) در تابستان سال ۱۳۶۵, همراه همسرم و فرزند ۸ ماهه ما به زندان منتقل شدیم که در همان لحظات اولیه , شاید کمتر از ۵ دقیقه پس از انتقال به زندان کمیته مشترک, بر اثر ضربات بازجوی من, از ناحیه هر دو گوش به شدت آسیب دیدم و دچار خون ریزی شدند و استخوان ترقوه سمت چپم بر اثر ضربه به شدت آسیب دید و هیچ دارویی هم به من داده نشد. و حتی کاملا آگاهانه و عامدانه از دادن دارو به من جلوگیری شد. و هنوز هم از آن درد می کشم.

واقعیتی است که کشتار زندانیان سیاسی و مخالفین و اصولا پروژه حذف, از همان آغاز تاسیس جمهوری اسلامی برنامه ریزی شده بود و من اعتقاد دارم , تشکیل یا بازسازی سازمان امنیت که با همکاری تیمسار فردوست مسول بخش ضد مارکسیست ها ( چپ ها) ساواک رژیم گذشته , با توجه به حذف و مقابله با چپ ها سامان داده شد و صورت گرفت . هم تیمورتاش بنیان گزار ساواک در سال ۱۳۲۵ و هم تیمسار فردوست, هر دو به این نکته تاکید داشتند. بعد ها در گزارش ها و خاطرات بازمانده های رژیم پهلوی که در بعد از انقلاب بهمن انتشار یافت, همگی بر تاسیس ساواک را برای مقابله با چپ ها تاکید کرده اند. اگر نگاهی هم به تعداد پایه گذاران ساواما توجه نماییم , افرادی مانند بهزاد نبوی, محمد رضا خاتمی,حجاریان, نعمتی وزیر کار آقای روحانی را می بینیم که با فاصله گرفتن از مبدا انقلاب بهمن, اختلافات آنها هم در مدیریت و سهم گرفتن از شرایط, آنها را حتی در مقابل هم قرار داد و شیوه حذف برای آنها هم به اجرا در آمد, هدفشان مقابله با چپ ها بود. آنها حتی در تصورشان نبود که در کشور اسلامی شده, کسانی جز چپ ها در مقابل آنها صف آرایی کنند و بهمین دلیل در حذف چپ ها از همان آغاز, بدون هیچ شائبه ای همصدا بودند و اقدام کردند. اما نباید فراموش کرد که هیچ یک از افراد این مجموعه پیدا و پنهان, در مورد چگونگی کارکرد و اختلافات خود اقدام بیرونی نکردند و باید گفت همگی در مورد شیوه حذف دگر اندیشان تا به امروز اتفاق نظر دارند. قتل های سیاسی که بعد ها یکی بعد از دیگری به کوشش روزنامه نگاران , فعالین سیاسی و حقوق بشری , وکلای مستقل از دستگاه های دولتی, و همچنین وابستگان سازمان های سیاسی , از آنها رونمایی می شد, در هیاهو و بحران روزمره ناشی از انقلاب بهمن, صدای بلندی نداشت و جامعه دیروز نسبت به امروز کمتر از آن آگاهی پیدا میکرد و از طرفی محافظه کاری جامعه ایرانی, خود را کمتر به مداخله در این امور راغب نشان میداد.به این مفهوم که برای مبارزه و افشاگری با کشتار و حذف مخالفین توسط دستگاه های امنیتی رژیم, راه درازی در پیش است.

اما کشتار های اصلی سازمان داده شده جمهوری اسلامی را باید از خرداد سال ۱۳۶۰ رصد کرد که در تابستان سال ۱۳۶۷ با حکم مشهور آیت الله خمینی در قتل عام زندانیان سیاسی صادر شد,به اوج خود رسید.امری که هر گز, بویژه در مورد فعالین سیاسی و مخالفین حمهوری اسلامی. اهل قلم, نویسندگان و هنرمندان, وکلا و طرفداران حقوق بشر و بعد ها حتی فعالین و طرفداران محیط سبز را هم در بر گرفت و منجر به کشتار و حذف آنها هم گردید, هیچ موقع قطع نگردید و همچنان ادامه دارد.

در سال ۱۳۸۷- ۲۰۰۸ کتاب " فراموشم نکن" توسط رفیق عفت ماهباز منتشر گردید. این کتاب , ۱۴ سال پس از آزادی ایشان از زندان که به مدت هفت سال طول کشیده بود نوشته شده است. در این کتاب آمده است".. شنیده بودم که نوشتن خاطرات زندان آسان نیست.شنیده بودم که با درد و رنج همراه است, اما فکر نمی کردم بدین گونه باشد که گاه با یاد آوری خاطره ای دو یا سه روز به گریه بیفتم ". شاید در حدود صد عنوان کتاب خاطره از زندان, توسط زندانیان سیاسی جان بدر برده از کشتار های رژیم بهمی جمهوری اسلامی تا کنون انتشار داده شده استکه باید گفت این تعداد فقط بخش کوچکی از آن همه بده و کشت ها است. که از مصائب و درد های زندانیان سیاسی را در مبارزه ای کاملا نا برابر در مقابل دستگاه کشتار و وحشی سفاک, بازگو کرده باشند.اما وقتی به آمار های چندین هزار نفری - بیش از ۴۶۰۰ نفری اعدام های سال سیاه ۱۳۶۷ نگاه می کنیم, می بینیم که جای خالی گفتار ها و نوشتار ها و تصویر هزاران نفر باقی است و این افراد هم حذف فیزیکی شده اند و هم رژیم جنایتکار از ارائه نام و نشان و محل دقیق گور های آنها تا امروز جلو گیری کرده است. . به گمانم این فقدان بزرگ هر گز جبران نخواهد شد. هیچ کس نمی توانست و نمی تواند بهترو روشن تر از خود این زندانی ها از آنچه که بر سرشان آمده گزارش کند. در واقع باید بگویم ما متاسفانه دستمان خیلی خالی ست, و عامل آن هیچ کس جز مسولین دیروز و امروز رژیم نمی باشند, زندانیانی که در یک نسل کشی برنامه ریزی شده توسط همه دستگاه مخوف جمهوری اسلامی به مفهوم واقی کلمه؛ قتل عام شده اند.

ما ایرانی ها طی ۸ سال جنگ بین کشور ما و عراق, که طولانی ترین جنگ های بشری است, به کمک دوربین عکس ها و فیلم های تلویزیونی و همچنین جراید,شاهد روزانه صد ها از تصویر کشته شدگان, اندام های مثله شدن جوانان , دست ها و قطعات از بدن جدا شده بوده ایم اجساد کودکان ناشی از یک بمباران, بقایای خانه ای متلاشی شده که دود از آن به هوا می رود, خانه ای که روزی یا شاید تا لحظاتی پیش, اعضاء آن در باره آینده ای بهتر صحبت می کردند. یا شاید باز هم صحنه های بد تر از آن, که دیگر بین مصالح بازمانده از در و دیوار و اعضاء تکه تکه شده ساکنین آن نمیشد تمیز قائل شد و تفکیک کرد. حال اگر به میان بازماندگان جانباختگان برگردیم و به عنوان یک ناظر و یا یک گزارشگری که به دنبال سوژه ای باشد, دیگر سوژه ها هم از پی این همه وحشیگری ناشی از قتل عام که با هدف قرار دان همه حرمت انسانی صورت گرفته, نمانده و همه چیز نابود شده اند. یعنی بازماندگان از دسترسی به به بقایای جان و جسم مثله شده جانباختگان محروم مانده اند و هم از این رو , در انتقال یاد آوری و خاطره نگاری از آنها معذور مانده اند. بازماندگان, امکان ارائه تصویر از آنهمه درد جانکاه و بیداد فوق طاقت بشری را ندارند! ما میتونینم امیدوار باشیم که سرانجام در کشور ما, جلو کشتار ها که مصداق نسل کشی است گرفته شود,یعنی بتوانیم ماشین کشتار دولتی را از کار بیندازیم.و پرده از این همه کشتار برداریم و از تکرار آن جلوگیری نماییم.

شاید مردم سارایو و , سر انجام توانستند به کشته شدگان خود که در گور های دسته جمعی ومدت ها نامعلوم بود و دست پیدا کردند, کمی آرام گرفتند, آنها موفق شدند با دیدن استخوان ها و جمجمه شکسته شده پسران و مردان خود کمی تسلی پیدا کنند. مادران و زنان و فرزندان توانستند با بقایای آنها بنشینند و گریه کنند و عزاداری نمایند و شاخ گلی نثآر بقایایی کنند که سال ها بود رنج بی نام و نشانی شان, بیشتر از هر چیز آزارشان میداد. سنگی بر سنگ مزارشان بگذارند و دنیا را شاهد بگیرند و با کمی غرور نشانشان بدهند که این ها, این ۸۰۰۰ نفر مردان خفته , همان هایی هستند که عفریت جنگ آنها را از ما گرفت و سوگواری ما تمامی نخواهد داشت. حال آنچه برای بازماندگان کشتار های سال های دهه ۶۰ برای شان مانده, سکه هایی است که با عشق سوهان داده شده, کار های دستی است که تا ابدیت برای شان خواهد ماند و چند صفحه نامه سانسور شده همراه بوسه هایی که در سطور آنها از چشم مامورین پنهان ماند. اما هر بازمانده ای که یکی از پی هم به دلیل پیری و فرسودگی جسم و جان, این دنیا را وامی گذارندو می روند, دستشان از خاک بیرون خواهد ماند , تا روزی که همه عوامل کشتار های زندانیان سیاسی به دادگاه ها نسپرده باشند.هیچکس نمی تواند از نامه های جانباختگان, از عکس های یادگاری به جا مانده از آنها, از اه و افسوس خانواده ها و از دید و بازدید همیشه همراه ترس و توهین جمعه های محزون بر تربت های به خاک و خون افتاده ها,را ببیند و عذاب نکشد و منزجرانه از این همه شناعت منقلب نشود.هر آن گاه بازمانده ای فریاد بر آورد و نسبت به واکنش جامعه خسته از ظلم و تجاوز و فساد نهادینه شده از طرف مسولین اسلامی, دردمندانه اعتراض میکند و فریاد بر می آورد که چگونه و چرا تا کنون در رسانه ای کردن آن, همتی بیش از این از خود نشان نداده اند, نباید دلگیر شد, بلکه باید به آن پاسخی در خور داد و در عزم تاریخی مردم ایران, قصور محافظه کرانه ای است که در تخیل و نوع ابراز همدردی های ما گره خورده و نهفته است و نتوانسته ایم قد راست کنیم و واقعیت واقعه را به نوعی شایسته بازنمایی کنیم. ما مردم ایران هنوز نتوانسته ایم گواهان جدی و شایسته صفحه های مخوف و تاریک تاریخ جنایاتی باشیم که با پوست و خون خود آن را لمس کرده ایم, ما هنوز هم نتوانسته ایم خط سرخ و خون آلود کامیون های گوشت و یخچال داری را که انباشته از اجساد مثله شده فرزندان این سرزمین بود که از زندان اوین تا خاوران بر آسفالت خیابان از خود رد خون به جا میگذاشت, برجسته نماییم و به دنیای بفهمانیم و بقبولانیم.ما باید در مورد علت سکوت متمادی و جانکاه خود بر واقعه ای چنین مخوف, پاسخگو باشیم.

علیرغم اعتراض های شورای بین المللی حقوق بشر نسبت به نقض مکرر حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی علیه شهروندان کشور ما ایران که آخرین مورد آن در همین سه شنبه گذشته صورت گرفت,ما هنوز هم نتوانسته ایم این رژیم را به عقب نشینی جدی وادار نماییم تا اجازه بازدید نمایندگان بین المللی حقوق بشر را از ایران بپذیرد. تا از زندانهای کشور بازدید به عمل آورند و ملاقات با زندانی ها ی سیاسی و فعالان حقوق بشری در کشور و حقوقدانان و وکلای مستقل, عملی گردد.جمهوری اسلامی تا کنون از هیچیک مفاد قانون شریعت اسلامی که از آنها جز بوی کشتار و خون ریزی وفناتیزم خیال پردازانه ضد بشری به مشام می رسد عقب نشینی نکرده است. هنوز هم نمایندگان رسمی جمهوری اسلامی در مجامع بین المللی , از افرادی انتخاب میشوند که خود در کشتار صد ها نفر شرکت داشتند و دارند.

در آخر از جامعه ایران و همه بازماندگان جان های شیفته که دیگر در میان ما نیستند و ما با خطره های آنها باقی عمر را بسر خواهینم کرد, می خواهم:
۱- در مورد علت سکوت طولانی خود نسبت به واقعه ای بزرگی که صورت گرفت به بحث و گفتگو بنشینند.
۲- بهتر است با هر وسیله و امکان, زندانیان جان بدر برده را برای نوشتن خاطراتشان از زندان حمایت کنند.
۳- لغو شکنجه و اعدام , دو مورد غیر انسانی را باید در مباحث عمومی, رسانه ای کرد و از آن به عنوان دو موضوع غیر انسانی و شناعت که توسط انسان ها علیه انسان های دیگر انجام می گیرد نام برد و با کمک نهاد های حقوق بشری, رژیم را به عقب نشینی واداشت.
۴- باید خواست دادخواهی و محاکمه عادلانه امران کشتار جمعی و بویژه کشتار های دهه ۶۰ در زندانهای ایران را به خواست عمومی مردم ایران فرا رویاند و از حقوق خود به عنوان " نه نمی بخشیم و فراموش نمی کنیم", دفاع نماییم.
یاد همه جانباختگان راه آزادی سرزمین ما ایران را گرامی میدارم و به آنها درود می فرستم.به امید ایرانی آزاد و آباد و مردمی سرفراز. درود!


در سی امین سال فاجعه شصت و هفت
عفت ماهباز


سی سال پس از کشتار جمعی زندانیان سیاسی تابستان ۶۷، حقایق همچنان در پس پرده آمرین و عاملین آن مسکوت مانده است پرونده کشتار بزرگ زندانیان سیاسی ایران پرونده ای گشوده است هنوز بسیاری از ابعاد فاجعه برای همگان روشن نشده است . هنوز میلیون ها نفر از مردم ایران از فجایع تابستان ۶۷، جنایاتی که به درستی و بر طبق قوانین بین المللی مصداق جنایت علیه بشریت است، در زندان های ایران بی اطلاعند. در زمان فاجعه و پس از ان مادران خاوران - در کنار همسران، خواهران و برادران یعنی خانواده اعدام شدگان- برای یافتن مکان دفن فرزندانشان تلاش بسیار نمودند. آنها در بحبونه درد و رنج، خاک خاوران را که از سال شصت مکانی شناخته شده -برای خانواده های اعدامی - بود پس زنند و از اجساد فرزندانشان در گورهای دست جمعی عکس گرفتند و بدست رسانه های برون مرز رساندند. آنها همچنین به سازمان ملل نامه نوشتند. آنها موفق شدند، در همان شرایط خفقان و درد، پرده حقایق را کنار زنند . بخش کوچکی از فاجعه را روشن و حقایق را به افکار عمومی جهان برسانند. بگونه ایی که رژیم پس از گذشت سی سال از کشتارو فجایع تابستان ۶۷ با همه تلاش برای فراموشی سپردن آن و با حکایت های متعدد نتوانسته داستان مورد دلخواه خود را به جامعه بقبولاند چرا که هنوزبسیاری از پرسش ها برای بازماندگان فاجعه ۶۷ و مردم ایران باقی است
چرا قتل عام سال ۶۷ اتفاق افتاد؟ و چگونه اجرا شد ؟. چراچندین بارخاوران ودیگرگورستان‌های بی نام ونشان اعدام شدگان درتهران، تبریز،رشت و قروه،مشهد،‌اهوازو … راتخریب کرده اند؟ چرا درخاوران بسته شده است؟ابعاد دیگر جنایت سال ۶۷ کدام ها هستند ؟.* آیا فرمان کشتاراز طرف آیت الله خمینی صادر شد *؟.چطوز اعدام زنان که در سال ۱۳۶۳ به پیشنهاد آیت الله منتظری و به دستور ایت الله خمینی حذف شده بود دوباره برقرار گردید .ایا این اعدام ها به ورود مجاهدین به مرزهای ایران ارتباط داشت ایا " شکنجه نماز" در سال ۶۷ با حکم وِیژه آیت الله خمینی صورت گرفته است
امروز پرسش دیگر این است چگونه است هنوز مخاطبان آیت‌الله منتظری در آن دیدار تاریخی (سه مقام تراز اول ، یعنی مصطفی پورمحمدی، وزیر سابق دادگستری،- امروز به جای او علیرضا آوایی یکی دیگر از دست اند کاران کشتار ۶۷ را که عضو اصلی و گرداننده‌ هیأت کشتار در زندان یونسکو دزفول وزیر عدالتخانه می شود - ابراهیم رئیسی، تولیت آستان قدس، و حسینعلی نیری، رییس دادگاه عالی انتظامی قضات اشراقی و ربیعی و...) بر سر قدرت باقی مانده اند و و مستقیم و غیر مستقیم از جنایت سال ۶۷ دفاع می کنند .
پاسخ به این پرسشها یک گریز ناگزیر است. از موضع دادخواهانه معتقدم پاسخ دادن به این پرسشها به مردم و آیندگان این سرزمین کمک خواهد نمود.تا دیگراجازه ندهند چنین جنایتی در سرزمین ما صورت گیرد
صدای اعتراض آقای منتظری که اعدام دسته‌جمعی زندانیان سیاسی را "بزرگترین جنایت" خواند را میلیون ها نفر مردم ایران شنیدند. شنیدن صدای معترض آیت‌الله منتظری در بحث با هیئت مرگ و رد توجیهات آنها بعد تازه ای به جنایت سال ۶۷ داد. آنچه را که روزی اقایانی همچون مصطفی پور محمدی وزیر دادگستری و بسیاری از مسئولین بالای حکومتی که دست داشتن در آن جنایت را به راحتی انکار می کردند را غیر ممکن کرد.
سال۶۷ ابعاد پنهان دیگری نیز دارد که کمتر بدان پرداخته شده است از جمله "شکنجه نماز"است .
در هفت شهریور ۶۷،من جزو اولین سری هفت نفره زندانیانی که در سالن سه بند زنان آموزشگاه به نزد هیئت مرگ فرستادند، بودم .
"برای دادگاه صدایم زدند:.
از راهروی تاریک، به داخل یک اتاق کوچک بردند.
صدایی با تحکم گفت: «چشم بندت رو بالا بزن و بنشین.»
نشستم. دور اتاق را نگاه کردم. پنج نفر در اتاق بودند. قبل از همه مجتبی حلوایی را با کابلی که در دستش بود دیدم. بعد حسینعلی نیری (رئیس حکام شرع اوین)، مرتضی اشراقی (دادستان انقلاب) و رئیسی (معاون دادستان)، و مصطفی پورمحمدی (نماینده وزارت اطلاعات) را دیدم. آن ها دور تا دور اتاق نشسته بودند.
یکی از آن ها پرسید: نام؟
- عفت ماهباز.
- نام پدر؟
- سید عیسی.
- مسلمان هستی؟
- پدر و مادرم مسلمانند.
- اتهام؟
- فداییان خلق ایران اکثریت
- سازمانت را قبول داری؟
- بله.
- نماز می خوانی؟
- نه
در آن لحظه، محکم و با اعتماد به نفس، بی ترس و تردید حرف می زدم و دلم گواهی بدی نمی داد.
حسینعلی نیری (خطاب به مجتبی حلوایی) گفت: «برادر؛ ببرینش و در هر وعده نماز شلاقش بزنین تا آدم بشه.».
گفتم: «در اعتراض به عمل شما از همین حالا اعلام اعتصاب غذای خشک می کنم.».
.
سهیلا هم چون من به دادگاه رفت و آمد کنارم نشست به من چسبیده بود. داشتیم پچ پچ می کردیم که دادگاه چگونه گذشت.
" کتاب فراموشم مکن"
حکم "شکنجه نماز" برای سهیلا درویش کهن، دختر ۲۷ ساله چراصورت گرفت جرم سهیلای جوان چی بود؟ او که از ارامترین دختران بند سالن سه آموزشگاه –زنان- محسوب می شد!.امروز مسئولیت مرگ او را چه کسی به عهده می گیرد؟ سهیلا درویش کهن زیر شلاق ها نماز پنجگانه کشته شد و یا بر اثر ان خودکشی کرد ایا اسلام انقلاب اسلامی واقعا نیاز به مسلمان شدن من و امثال او داشت انهم به این شیوه قرون وسطایی ؟آیا این مسلمانی نتیجه ایی جز مرگ و ویرانی حاصل داشت؟
هیئت مرگ مارا برای خواندن نماز به شکنجه روزانه پنج بار در وعده های نماز محکوم کردند در حالیکه مسلمانان شیعه نمازشان را صبح و ظهر و شب یعنی سه گانه می خوانند آنها برای انکه آن شکنجه اثراتش درد و رنج روحی و روانی بیشتری را برای زندانیان فراهم کند چون مسلمانان سنی روش پنجگانه نماز را انتخاب کردند و روزی پنج بارما را شکنجه کردند و ان شکنجه را با صدای و اذان و ندبه های اهنگران و صدا های دیگر همراه کردند و عین همان صداها را در هر وعده تکرار می نمودند و طبق روش پاولوف زندانی را با ان صداها شرطی می نمودند و اینگونه در فواصلی که فرد شکنجه نمی شد با ایجاد صدا های مشابه همان کنش و واکنش شکنجه را داشت وشاید از این روست است که شکنجه شدگان نماز هنوز بعد ازگذشت سال ها از ان به سختی رنج می برند.
ایا اصولا چنین شیوهایی می تواند کسی را مسلمان کند؟ هم بند و همراه من سهیلا درویش کهن ۲۷ ساله آین شیوه وحشیانه را تاب نیاورد.در آذر ماه به خانواده او گفته بودند سهیلا خودکشی کرده است. اینکه خودکشی کرده باشد .ویا زیر شلاق نماز کشته شده فرقی نمی کند پیامد ان نابودی خانواده او و مرگ زود هنگام مادر سهیلا بود امروز من به جای سهیلا هم می پرسم مگر ما چه کرده بودیم مگر نمی گویید به خاطر نامه یا فتوا آیت الله خمینی در ارتباط با ورود واحدهای نظامی مجاهدین از داخل خاک عراق به ایران کشتار صورت گرفته بود من و سهیلا هردو به عنوان یک هوادارفدائیان آکثریت محاکمه شده بودیم خسارت این رنج و نابودی را چه کسانی تقبل می کنند ؟.اینگونه که من هنوز بعد از سی سال از ان واقعه هنوز در رنج و عذابم .علیرغم اینکه سالها تلاش کردم از طرق مختلف رواشناسی کمک بگیرم و آن را ازوجودم بزدایم تا متنفر نباشم تا به دین مردم احترام بگذارم اما هنوز بعد سال ها ....می دانم خیلی از هم بندانم این رنج و درد روی شانه هایشان سنگینی می کند .
«از صف اعدامیان ۶۷ بگویم. ما در بند سه سالن آموزشگاه اوین بودیم. شاید اولین سری آنان را در ساعت یازده شب چهار مرداد ماه آعدام کردند. آن شب بدون تلویزیون و در سکوت و درد شام خوردیم. ظاهراً همه سرگرم و مشغول کارهای معمولی‌مان بودیم. شب از یازده گذشته بود. به خاطر ساعت خاموشی بند، چراغ اتاق‌ها همه خاموش و تنها لامپ کوچکی که حکم چراغ خواب را داشت، روشن مانده بود. البته چراغ راهروی بند زندان تا صبح روشن می‌ماند. زندانیان تازه در رختخواب‌های پتویی‌شان خزیده بودند. بعضی از زندانی‌ها هنوز نیم‌خیز و بعضی‌ها هم هنوز در جایشان نشسته بودند و پچ پچ می‌کردند.
من در راهروی رو به روی اتاق‌ صد و سیزده، نشسته بودم و روزنامه‌های روز قبل را می‌خواندم. ناگهان صدای همهمه گنگی از دور به گوش رسید. در آن شب، در آن سکوت این صدا عجیب می‌نمود. همه آن‌هایی که بیدار بودند گوش تیز کردند. صدا نزدیک شد. زندانیان به هم نزدیک‌تر شدند. صدای چکمه پاسدارها و همهمه می‌آمد. گویی مارش نظامی است. در واقع تپه‌های اوین پشت سر ما قرار داشت.
فردین از اتاق صد و دوازده بیرون آمد. رنگ بر چهره نداشت. آرام و بی گفت‌ و ‌گو کنارم نشست. همه گوش شدیم. صدای شعارها در شب پیچید و به پشت پنجره آموزشگاه رسید. صدا در همان جا ماند: "مرگ بر ملحدین کافر، مرگ بر ملحدین کافر". شعارها مرگ بر منافق نبود. زندانیان رنگ به رنگ شدند. با نگاه از هم می پرسیدند چه خواهد شد؟! صدای شوم رگبار سینه شب را درید. سپس صدای تک تیر آمد. شروع به شمارش کردم اما دلشوره و درد سبب شد نتوانم ادامه بدهم.
اندوهی تلخ سراسر وجودم را فرا گرفته بود. هیچ کس حرف نمی‌زد. چند نفر یا چندین نفر اعدام شده بودند. تا صبح صدای پارس سگ‌ها می‌آمد. چه کسانی بودند؟ آیا مجاهدین بودند یا چپ‌ها؟ هما و مریم از بچه‌های مجاهد بودند یا شاپور و رحمت و محمدعلی و خلیل و منصور؟ اصلاً فرقی می‌کرد که چه کسی آن جا پشت دیوار به گلوله بسته شده و غرقه در خون به زمین افتاده است؟ او هر کس بود حتماً عزیز مادر و پدری بود و فرقی نمی‌کرد؛ چه مجاهد، چه فدایی، چه توده‌ای، چه راه گارگر و چه خط سه. همه انسان‌هایی بودند که به خاطر اعتقادشان به آزادی انسان و عدالت اجتماعی اعدام شده بودند.
ملحدین کافر
صبح فردای آن شب، زهره تنکابنی را برای رفتن به بهداری صدا کردند. او هنگام بازگشت حرف‌های دو پاسدار را می‌شنود که ظاهراً بی‌توجه به حضور او بلند بلند با هم حرف می‌زدند. آن‌ها در مورد حمله مجاهدین به مرز ایران و یا همان حمله مرصاد با هم حرف می‌زدند و این که:
"دیدی دیشب چه طور همه شون رو به درک واصل کردیم؟
ولی حاج آقا اینا که مجاهد نبودن! همه شون ملحد و کافر بودن.
اینا از اون‌ها پدر سوخته‌ترن… اگه دستشون برسه بهتر از او‌ن‌ها عمل نمی‌کنن"
زهره این حرف ها را شنیده بود. پاسدارها عمداً خبرها را این گونه به گوش ما می‌رساندند. بعدها عده‌ای گفتند در آن شب بیش از صد نفر از زندانیان چپ را اعدام کرده‌اند.
دوباره هفت تن از مجاهدین را صدا کردند. دیگر می‌دانستیم آن‌ها بازگشتی نخواهند داشت. هنگام خداحافظی کسی خود را کنترل نمی‌کرد. اشک بی‌اختیار بر گونه‌های‌مان رها می‌شد. عده‌ای با بی‌قراری و صدای بلند و سوزناک می‌گریستند. این افراد که برای همیشه با ما وداع می‌کردند، انسان‌های پر مهر و دوست داشتنی‌ای بودند که هر کدام‌شان از بهترین فرزندان خانواده‌های شان و از..."
زنان اعدامی تابستان ۶۷
فروزان عبدی راکه از اعضای تیم ملی والیبال ایران بود،. او و همه ۳۸ مجاهدی که نزدیک به دوسالی در بند سه سالن آموزشگاه کنارم می‌زیستند را با حکم ویژه آیت الله خمینی در سال ۶۷ اعدام کردند.
«سودابه منصوری، اعظم (شهربانو) عطاری، سپیده زرگر، اشرف فدایی تبریزی،– ، سپیده زرگر، ناهید (فاطمه) تحصیلی، ملیحه اقوامی، میترا اسکندری، فضیلت علامه، سهیلا فتاحیان، سیمین بهبهانی، مهین حیدریان، مهناز یوسفی، اشرف موسوی، زهرا شب زنده دار، فرزانه ضیاء میرزایی، محبوبه صفایی، مریم عزیزی، منیر رجوی، سهیلا محمد رحیمی و خواهرش مهری محمد رحیمی، شورانگیز کریمیان خواهرش مهری کریمیان، آزاده طبیب، رفعت خلدی فرحناز مصّلا دانش آموز - اشرف احمدی مادر چهار فرزند- فرحناز ظرفچی، مهین حیدریان، مریم محمدی بهمن آبادی، مژگان سربی، مریم گلزاده غفوری، مهین قربانی، مهری قنات آبادی، سوسن صالحی، فریده رازبان، آسیه فتحی، فرشته حمیدی، لیدا حمیدی، اشرف فدایی، سیمین نانکلی، مهتاب فیروزی، اعظم طاقدره، فرزانه ضیاٍ میرزایی.
اکثر این زنان در زمان دستگیری دانشجو و جوان بودند و یا حتی مثل آزاده طبیب دانش‌آموز. برخی‌شان در زندان به ۱۸ سالگی رسیدند. جوانی و عشق را با خود به گور بردند. با مرگ‌ شان، لبخند بر لب مادران و پدران‌شان برای همیشه خشکید. چه کرده بودند؟ اکثرشان را سال ۱٣۶۰ در خیابان دستگیر کرده بودند. مجله مجاهد فروخته بودند و یا شاید در تظاهراتی چند شعار داده بودند
سهیلا درویش کهن، فدائیان خلق اکثریت.
فاطمه مدرسی تهرانی (فردین) ازحزب توده ایران تنها زن چپ اعدامی در زندان اوین. در سال ۶۷ بارها و بارها او را بردند فقط برای اینکه انزجار بدهد و از مرگ برهد او اما اینگونه زندگی کردن را انتخاب کرد و به هیئت مرک و به همه انها نه گفت او را سرانجام در ۶ فروردین ۶۸ اعدام نمودند


* زیرنویس
حمله مجاهدین به غرب کشور در سال ۶۷. مجاهدین نامش را "فروغ جاودان"، گفتند و حکومتیان "مرصاد"،
اواخر سال ۱٣۶۴ و اوایل سال ۱٣۶۵ آیت الله منتظری بر اساس آیات قرآن، از آیت الله خمینی می خواهد که زنان را اعدام نکند. طبق این دستور زنان زندانی را از سال ۱٣۶۴ تا تابستان ۱٣۶۷ اعدام نکردند. سال ۱٣۶۷ با حکم ویژه آیت اله خمینی، زنان مجاهد و از زندانیان چپ زن، فاطمه مدرسی تهرانی (فردین) عضو مشاور کمیته مرکزی حزب توده ایران را در تاریخ فروردین ماه سال ۱٣۶٨ اعدام کردند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست