تحولات نوین در ایران: از کجا حرکت کنیم - سامان
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۵ مهر ۱٣۹۷ -
۷ اکتبر ۲۰۱٨
رخداد ظهور و قدرتگیری جمهوری اسلامی در ایران بیشک با همه حقهها و وعدههای اسلامی و بین المللی آن، فاجعهای در مقابل گذر از یک دیکتاتوری دست نشانده امپریالیستی به جامعهای نو، دموکراتیک و آزاد بود چرا که ایران را از کشوری نیم ساخته، در حال توسعه و سکولار به قهقرای جامعهای از نوع استبداد عتیق، با یک ایدئولوژی پوسیده، فرمانروایی تئوکراتیک- مذهبی شیعه و سیاهی مطلق فرو برد.
پس از انقلاب ۵۷ در میان نیروها و احزاب سیاسی عادتی رایج شد که همواره به جای پرداختن به نحوه زندگی تودههای میلیونی، خواستهایشان، کنشها و واکنشهایشان، و نگرش از پایین به چگونگی تکوین و توسعه مبارزه طبقاتی عمدتا و به طور معکوس حرکات و تحولات سیاسی رژیم جدید را از بالا مد نظر قرار داده و تحلیل میکرد. بر این مبنا یکی تاکتیک خود را در دفاع از حاکمیت جدید « ضد امپریالیستی» یا «خط امام» قرار میداد و لیبرالها را خطر عمده برای انقلاب تلقی میکرد و دیگری از لیبرالها در برابر خطر ارتجاع و استبداد نعلین دفاع می کرد و جریان ثالث با موضعگیریهای درست یا نادرست بر علیه هردو جناح، پرهیزگارانه و آرمانگرایانه یک انقلاب بی عیب و نقص را آرزو داشته و تمجید میکرد. جالب آن که پیروان « مرگ بر آمریکا» و « خط امامیها» برای تامین اهداف برادر بزرگتر آگاهانه به ایجاد توهم در میان تودهها پرداخته و بالاخص در زمان جنگ با عراق همکاری کامل و همه جانبهای را در زمینه امنیتی بر علیه سایر نیروها با رژیم اسلامی به عمل آوردند و خود نیز عاقبت قربانی این تجانس و جهت گیری شدند. نماینده این جریان حزب توده و فدائیان اکثریت بودند که با توجه به سوابق حزب توده پس از کودتای ۲۸ مرداد و پیش از انقلاب همواره سعی داشتهاند ضمن مبارزه با دیکتاتوری فردی و فعال مایشاء محمدرضاشاه با تکیه بر اتحاد جماهیر شوروی تکلیف را در یک حرکت تاکتیکی ( بخوان کودتای روسی) تعیین و «حاکمیت خلق» را برقرار کنند. این جریان برای دسترسی به اهداف خود و مرجع تبعیتاش تا حمایت کامل از یک جناح ناراضی هیات حاکمه رژیم سابق «که حزب مردم» بود پیش رفت. غرض آن که نگاه به بالا، هم صدایی و همکاری با آن از یک طرف، و ایجاد توهم، خیانت و نمک پاشیدن به چشم تودههای فرودست جامعه پیشینه و سنت دیرینهی جریان روس فیل بوده و آن را تحت نام مبارزه با امپریالیسم، هواداری از انقلاب، و ترقی خواهی رایج کرده و همچون سمی خطرناک و ماندگار در جامعه پراکنده است. به همین مناسبت می توان ازاین حزب به عنوان حزب همه تاکتیک یا همیشه تاکتیک یاد کرد.
دسته دوم لیبرالهای سنتی بازمانده از سالهای۳۲ شامل ملیون و ملی- مذهبیهای نهضت آزادی است که تاریخا همواره نگاهی محترمانه و گرایشی سیاسی به دموکراسی غربی و آمریکا داشتهاند. در مقطع انقلاب اینان علیرغم تمایلات غرب گرایانهشان جذب حاکمیت جدید گردیده و در رقابت و دشمنی با جریانات چپ، کارگزار مطیع خمینی و انقلاب اسلامی شدند. از ابراهیم یزدی و قطب زاده که کارچاق کن سازمان سیا در ایران و اطرافیان نزدیک خمینی بودند تا بازرگان، بنی صدر، صباغیان، معین فر با گرایش ملی- مذهبی، و ملیونی همچون کریم سنجابی، داریوش فروهرهمگی از روز اول با دوری جستن از منافع تودههای انقلابی و ترسان از عوارض انقلاب (باران میخواستیم سیل آمد)، راه سازش و مشارکت مستقیم سیاسی در رژیم جدید را پیش گرفتند. دولت موقت نماینده برجسته سیاسی این گرایش و نگاه به بالا بود تا سهم سیاسی خود را برخلاف گذشته از رژیم اسلامی مطالبه کند. شرکت مهندس بازرگان، ابراهیم یزدی و صباغیان در کنفرانس الجزایر برای داد و ستدهای سیاسی با آمریکاییها از جانب خمینی نمونه بارز دغلبازیهای جریان انگلوفیل و آمریکن فیل در جامعه ماست. اینان که هیچگونه اعتقادی به پایینیها نداشته و بندبازهای استخوان خرد کرده عرصه سیاست بودند نیز قربانی کردار، سیاستها و دیدگاههای خود شدند تا کیفر مشارکت با اسلام خمینی و یارانش را بپردازند.
دسته سوم اما بیشتر جریانات کوچک و بزرگ چپ را شامل می شود که با تکیه بر استقلال سیاسی و پرهیز از هرگونه مشارکت سیاسی با رژیم و به دفاع از دموکراسی و عدالت اجتماعی برای کارگران و زحمتکشان پرداخته و با نگرش به پایین، قطعیت انقلابی، گسترش و تداوم انقلاب را تا برقراری جمهوری دموکراتیک خلق دنبال میکردند. این جریان با دیدگاهی ذهنی گرایانه و آرمان گرایانه بدون آن که خود را آلوده وعدهها و مغازلات سیاسی با حکومت جدید نماید مستقیما اقدام به پیوند با کارگران و زحمتکشان و فرودستان جامعه کرد و به یاری آنان همت گماشت. این نیروها بواسطه نداشتن برنامه و استراتژی مدون و معینی قادر به تبدیل خویش به یک نیروی اجتماعی تاثیر گذار نشدند و قربانیان بی شماری نثار ایدهها و اهداف خود کردند، تنها جرمشان آن بود که سر تمکین و تسلیم در برابر خمینی و اسلام سیاسی فرود نیاوردند. سوای هجوم وحشیانه فیزیکی و برنامهریزی شده هیولای رژیم خمینی و یارانش و قتل عام در زندانها، آدم ربایی در خیابانها و محل کار، یورش به خانههای تیمی و دستگیری فعالین سیاسی، خطای محاسبه این جریان درارزیابی قدرت و بستراجتماعی رژیم ارتجاعی جدیدالولاده و حامیان آمریکاییاش نیز مانع از آن شد تا با اتخاذ تاکتیکی بجز تقویت ایدئولوژیک خود و اکتفا به شعارهای انقلابی به حزب یا جبهه سیاسی بزرگی بروید. حزب یا جبههای که بتواند در تناسب قوای طبقاتی تاثیر گذار و اجتماعی باشد. نماینده این طیف بیشترگروههای انقلابی موسوم به خط ۳، سازمان پیکار، وحدت انقلابی، سازمان فداییان اقلیت، چریکهای فدای خلق، سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان( کومله) و بسیاری از گروههای محلی دیگر بودند. در واقع می توان از این احزاب و گروهها به عنوان احزاب بدون تاکتیک نام برد که بجز نفی و نفرین بدون انکار حاکمیت جدید، حزب جمهوری اسلامی، لیبرالهای حکومتی و غیرحکومتی علیرغم نگاه به پایین تاکتیک مشخصی برای رشد و روییدن به ثقل اجتماعی چشمگیر و موثر نداشتند.
با وقوف بر آن که خصلت هر جامعهای را چگونگی ماهیت جریان حاکم بر آن تعیین کرده و لذا ردگیری و رصد اهداف، برنامهها، ایدئولوژی و عملیات راهبردی آن مهم هستند، اما این امر تنها یک وجه از ترکیب جامعهای ناموزون و ناهمگون را بازتاب میدهد، و در واقع یگانه عنصرمحرک یا تعیین کننده تمامی فرآیند حیاتی آن نیست. در هرجامعهای و بویژه جوامع توسعه نیافته یا در حال توسعه توده کثیر پایینی به طور روزمره در تعامل، تعارض، جدال و کشمکش با بالایی هاست و ضمن تاثیر گذاری بر آن گاه لرزههای شدیدی در تغییر سیاست بالاییها یا کنار زدن دولتها، رژیمها و برنامههای غلط آنها بازی میکند. در واقع کردار عرصه سیاسی در تعارض با زندگی روزمره تودههای انبوه مردم، بالاخص اقشار و طبقات پایینی که دایم از هرلحاظ مورد تهدید قرار میگیرند، ناگزیر جامعه مدنی را شدیدا سیاسی کرده و به مرحله تعیین تکلیف و دگرگونیهای بنیادی میکشاند. از این منظر جامعه ایران شدیدا حساس و سیاسی بوده و برای حفظ سرنوشت و تامین آینده خود وارد درگیری، دخالت جویی و جدال مستقیم از پایین شده است.
طبعا بخش اساسی عملکرد هر دولت و رژیمی هدایت و توزیع ثروت عمومی بصورتی نسبتا عادلانه بوده و از این دیدگاه به طور مسنمر با جامعه مدنی یعنی مردم، کسبه و خدمتگزاران و تولید کنندگان ثروت اجتماعی برایتداوم حیات ملی در حین تعامل عینی دچار مشکل و تعارض و تصادم میگردد. هر رژیم سیاسی حاکمی برای تثبیت و تداوم حکومت خود ناگزیر باید حداقل از مشروعیتی رسمی و نسبی برخوردار باشد تا قادر به بازتولید منطقی ثروت ملی و گردش و انباشت سرمایه در جهت توسعه و بقای چرخ اقتصادی باشد. رژیم جمهوری اسلامی ایران پس از۴۰ سال حاکمیت ننگین خود با تکیه به اهرمهای قدرت، فساد جامع و همهگیر، تخصیص بخش عمده ثروت اجتماعی به روحانیون حاکم و کارگزاران آن، جامعه را به فروپاشی مهلک اقتصادی و مرحله تعیین سرنوشت کشانده است.
با توجه به نکات فوق باید اظهار داشت که حکومت و دولت ایران به بسامد و بن بستی رسیده که آن را به سمت پایان رسالت عملی- تاریخی و ایدئولوزیک آن هدایت و شتابان در راستای فروپاشی کامل میراند.
در این وانفسا بسیاری از نیروهای مخالف از بدو انقلاب تاکنون با الهام و آموزشی غلط از متدهای ایدئولوژیک دوران جنگ سرد و جهان دوقطبی تنها به تفسیر و تحلیل دعواهای جناحی بالاییها گرفتار آمده و نقش ناظر بازی میکنند، در سمت راست آن که همواره تابع و مطیع گردش کار، بزرگنمایی یا درست نمایی تا قدرتهای ماورایی با شیوههای ژورنالیستی و تأسی به ایدئولوزیهای لیبرالیستی بی خطر و رایج بوده و می باشند همیشه با تحلیلهای بی خاصیت روزمره، شایعه پردازی، و دنباله روی از نشریات کارگزار امپریالیسم جهانی نظر به بالا داشته و سیاست را تنها در چارچوب و هیبت قدرتهای موجود حاکم داخلی و جهانی ارزیابی نموده به آن ابدیت میبخشند.
واقعیت اما آن است که هردوی این عادات و نگرشها از چپ و راست در اساس گرایشی و اعتقادی به حرکت از پائین و مشارکت مردمی نداشته و آن را نیروی تعیین کننده در معادلات زنده، برهم زننده و مسیر دهنده برای آینده جامعه نمی بینند. ویژگی تفکری که از نقش تودههای مردم و اهمیت آن در تصمیمگیریها یا تعیین سرنوشت جامعهای بسرعت در حال تغییر کاسته و ازسمتگیریهای نو دوری و اجتناب میکند به طورکلی پیوندی بنیادین، حیاتی و کارساز با تودههای فرودست نداشته و اهداف دیگری را در سر میپروراند.
گسترش و تکوین جنبشهای خودبخودی که اخیرا در صحنه سیاسی ایران بروز کرده و میکنند با شعارهایی روشن و بدون ابهام، دیکتاتوری مذهبی را هدف گرفته و با گسست کامل از آن نسبت به کنار گذاشتن تمامیت یک حکومت ناتوان، فاسد، عفونت زده و خونخوار و ارتجاعی تعیین تکلیف نموده و راه خود را برای برقراری آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی گشوده و هموار می کند.
در شرایط امروز حرکت هر نیروی پیشرو و خواهان دگرگونیهای ساختاری و رادیکال باید با هشیاری از این نقطه آغاز شده و چشم انداز خود را با نگاهی کاملا سیاسی به تحولات از پایین مشخص نماید. در واقع گرایشات طبقاتی همه نیروهای سیاسی و ادعای دموکراسی خواهی آنها در چگونگی برخورد به این نقطه حرکت بزرگ معلوم می شود. حرکت از پایین نه بالا.
سامان
پاییز ۲۰۱۸ – هلند
|