یک «یا»ی دیگر باقی است هنوز!
هی مَعذورِ بازمانده از تازیانهی کبود/ هی شاهدِ خاموشِ آخرین سَحَر
امیر خوش سرور
•
راقم این سطور جزءِ «چپهای خارج از کشور» نیست و قاعدتاً نمیتواند مخاطب ن. نوریزاده باشد. با وجود این، اما در مُقام جزء کوچکِ خانوادهی بزرگ چپ ایران به این بارکش غول بیابان میگوید: آدم شدن که در مرام ما نیست، دکان جمهوریخواهی نیز ارزانی شما و دُمودنبالچههایتان در فرنگ، تجارت و مقاطعهکاری نیز بمانند برای دبیرکل برجسازِ نهضت آزادی ایران و ایضاً دبیرکل میلیاردر جنبش مسلمانان مبارز
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲٨ آبان ۱٣۹۷ -
۱۹ نوامبر ۲۰۱٨
آنچه در ذیل میآید ملاحظاتی به موضع اخیر رفیق فرهیختهمان؛ فرج سرکوهی و فراتر از آن یادداشتِ کوتاهِ «ابول چپ«1 است. گرچه بررسی همهی موارد مندرج در این دو متن مجالی بیش از یک یادداشت میطلبد، با وجود این اما میکوشیم با نگاهی شتابزده، زوایایی از این موارد را تبیین کنیم.
ناگفته پیداست که در یادداشت حاضر، فرج، بهانه است. از اینرو نشانه، متناسب با روتیتر و تیتر معطوف/خطاب به نویسندهی بیمایهای است که در زمانهی استیلا و رجحانِ «ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است»، به خیال خام خود که چون آب سر بالا رود، قورباغه ابوالعطا میخواند، اندکی - البته در حد و اندازهی بضاعت ناچیزش- شکرخواری کرده است.
... او که حکم به اندوهِ آدمی میدهد
زودا خود نیز
پشیمان از هزار و یکی امضاء
آواره خواهد شد.
ملاحظهی یک: تیر در چلهی کمان ماسیده!
پس از انتشار متن «در برابر تحریمها با ما همصدا شوید»2، فرج سرکوهی در یادداشتِ کوتاهِ «از سبکباری ساحل امن به اسیران گرداب هایل»3 به این مهم واکنش نشان داد و پس از همراهی و همدلی با برخی از امضاکنندگان که «شرافت فردی، استقلال شخصی و هنری و فرهنگی خود را حفظ کرده، تن به حمایت از استبداد نداده، با رانتخواران همکاسه نشده و تا آنجا که توانستهاند زبان به انتقاد و اعتراض باز کردهاند»، استبداد و رانتخواری را به رخ دیگرانی میکشاند که «مداح قدرت، پادوی استبداد، همکاسهی رانتخواران و سلبریتی قلابی رانتی هستند» و البته در متن بینامونشان رها شدهاند.
باری! فرج در مولفهی سوم یادداشتش، تکلیفش را با کسانی که خود را «در حد مهرهی تبلیغات انتخاباتی فرهنگکشها و سرکوبگرانی چون رفسنجانی و روحانی، مبلغ فهرستهای رسوایی چون فهرست قاتلان امید و زینتالمجالسِ نشستهای تبلیغاتی دولتمردان فرهنگکش تقلیل دادهاند» روشن کرده و «مشتی سلبریتی قلابی و دکانداران ابتذال فرهنگی» را بهدرستی نواخته است! اما واکنش او بیتردید و بیرودربایستی کمفروشیِ تمام عیاری است؛ او با توجه به «شخصیت شریف و آزاده و کارنامهی خلاق» برخی از امضاکنندگان متن، خصلت طبقاتی و مهمتر از آن آماجِ آن را نادیده گرفته و آشنایی، دوستی و رفاقتش با برخی از امضاکنندگان را بهانه کرده تا شکستهنفسی ذاتی و بزرگوارانهاش را در قالب «تذکار» بگنجاند و بس! و این یعنی تیر در چلهی کمان ماسیده!
فرج اما غافل از این است که در مبارزهی طبقاتی، «تعارف» تکهپاره نمیکنند. چپها هیچگاه فلان کنش و بهمان واکنش افراد و گروهها را به «شخصیت شریف و آزاده و کارنامهی خلاق» اینوآن تقلیل نمیدهند. برای ما آنچه مهم است و در قضاوتمان نقش تعیینکننده دارد پاسخ به یک پرسش ساده و مشخص است؛ در میانهی مبارزهی استثمارشوندگان و استثمارکنندگان، «کجا ایستادهای؟!» همین و بس!
چه اینور، چه آنور؛ وسطیها اما بیتردید و بیکموکاست جِر میخورند. و اگر کسی از «زبان شاید تلخ» راقم این سطور آزرده شد به جهنم! تعهد ما به خوشایند اینوآن نیست، ما - اگر چپ هستیم، که هستیم- تعهدمان به کارگران هفتتپه و فولاد و شرکت واحد و... است نه فلان بازیگر شریف یا بهمان نوازدهی آزاده یا این یکی شاعر خلاق و آن یکی کارگردان فرهنگپرور...
بله! ما طرف «اسماعیل بخشی» هستیم که ناله میکرد: «چهار تا کارگر رفتهاند خودشان را آتش زدهاند؛ برای یک میلیون و دویست. لعنت به این زندگی. آقا بیایید ما را دار بزنید. من به قرآن به دار راضیام. این چه زندگی است برای ما ساختهاند...». بله! ما طرف آن کارگری هستیم که گفت: «چند روز است داریم اعتصاب میکنیم، صدایمان به هیچ جا نرسیده، اما اگر یکی از مسئولین اتفاقی برایش بیفتد کل صداوسیما پخش میکردند. این اشکها مال خودم نیست مالِ خیلیهاست که مشکل دارند. این اشک را از چشم مسئولان در میآوریم. دنیا این طور نمیماند. نوبت ما هم میشود». بله! ما طرف آن کارگر جنسی هستیم که به خانهی خورشید شوش مراجعه کرد و برای مصرف یک روز ده تا کاندوم خواست، وقتی بهش گفتند این برای یک روز خیلی زیاد است، گفت: «آخر ماهه. هنوز پول اجاره را ندارم. انشاله جبران میکنم». بله! ما طرف آن پدری هستیم که از شرم سرخ شد و بهجای گوشت، پوست مرغ خرید تا به سیخ بکشد و بچههایش یک دل سیر کباب بخورند و مَلچمُلوچ کنند و او صفا کند. بله! ما طرف کودک کاری هستیم که در سرمای استخوانسوز شمالِ تهران چشمش بهدنبال یک لیوان چای داغ به هر سو میدود. بله! ما طرف فروشندهگانِ کلیه و کبد و قرنیهی چشم و... هستیم. و این همه به سلبریتیهای کذایی چه ربطی دارد؟!
این همه، بیتردید، «گردابی چنین هایل» نیست! این همه اخبار یومیهای است که به رسانههای حکومتی راه یافته و صدای جناحهای مختلف رژیم را نیز درآورده است. دریغ اما از یک حرکت جمعیِ سلبریتیهای کذایی. آوخ!
ملاحظهی دو: آدم شدن در مرام ما نیست!
در این میان اما موضعِ ماسیدهی فرج یک واکنش جنونآمیز به همراه داشت که جای تأمل بسیار دارد.
«ن. نوریزاده» یکی از قلمبهدوشان سایت ندای آزادی4 -گویا وابسته به طیف ملی- مذهبیها و مشخصاً! نهضت آزادی ایران است- که بهزعم گردانندگانش «با هدف بسط آگاهیهای سیاسی، اجتماعی و خبری ایجاد شده است» و البته «پژواکِ دیگری از مبارزات مسالمتآمیز ملت ایران میباشد» و مهمتر از آن بر این باور است که «... خشونت، تنها در اسلحه بهدستگرفتن خلاصه نمیشود ]و[ از پخش مقالات و موضوعاتی که مروج خشونت ذهنی، دگماندیشی، فرد یا نظریهای را حق مطلق دانستن، منافی فردیت و مختار بودن انسان و هر آنچه حرمت انسان و انسانیت را خدشهدار مینماید»، پرهیز مینماید، در یک فقره وقاحت و رذالت از نوعِ حیاتِ خفیف و خائنانهی پدران عقیدتیاش، ابتدا، فرج را به «ابول چپ»بودن مفتخر ساخته و پس از آن به پاچهگیریِ چپهای خارج از کشور پرداخته است.
ن. نوریزاده پس از نثار انبوهی بدوبیراه به فرج و همچنین ابراز وجودهای ناشیانه، آن هم در حدواندازهی مندرآوردیدانستن «ساختار و بافت و زبان» در ارزیابی یک متن که طبیعتاً در چهارچوب «بسط آگاهیهای سیاسی، اجتماعی و خبری»، «مبارزات مسالمتآمیز ملت ایران» و از همه مهمتر «خشونت، تنها در اسلحه بهدستگرفتن خلاصه نمیشود...» معنا مییابد، مینویسد: «ابول چپهای خارج از کشور چند گزینه پیشرو دارند. اول: یا مانند دیگر چپهای باسابقه “آدم شده” و از گذشته درس آموخته، دکان جمهوریخواهی راه اندازند و با مواضع پراگماتیک خود ما را مستفیض نمایند. و یا به تجارت روی آورند و مقاطعهکار شوند و مانند ابول چپهای خطهی ما “مسجد بسازند” و یا از حیطهی متعصبانهی ایدئولوژیک خود دست بردارند و به واقعیات جامعهی جهانی و ایران توجه کنند.»
باری! راقم این سطور جزءِ «چپهای خارج از کشور» نیست و قاعدتاً نمیتواند مخاطب ن. نوریزاده باشد. با وجود این، اما در مُقام جزء کوچکِ خانوادهی بزرگ چپ ایران و بهموجب رفاقت (بهمعنای طبقاتیاش) به این بارکش غول بیابان میگوید: آدم شدن که در مرام ما نیست، دکان جمهوریخواهی نیز ارزانی شما و دُمودنبالچههایتان در فرنگ، تجارت و مقاطعهکاری نیز بمانند برای دبیرکل برجسازِ نهضت آزادی ایران و ایضاً دبیرکل میلیاردر جنبش مسلمانان مبارز و...، در مورد مسجد و... نیز حوالهتان به عماد بهاورِ خوشنام که گفته بود: «به محمدجواد ظریف افتخار میکنم.»5
گفتند: آرامش دوباره بودن را،
در این فلات،
در این زمینهی زرد،
دوباره به هم زدید.
گفتند یاران: کرکسانید.
نظم کهن به ناف شما بسته است.
دریوزگان خاک،
بوزینگان مجلس اوباش،
سرکردگان شرم و شرنگید...6
باری! به قول رفقای جدیدمان در لوکوموتیو: «... بیدلیل نیست که برای نیروهای مترقی امروز جدال با اصلاحطلبان جدالی حیاتی است. آنها جامعه را همواره فریب میدهند و اکنون چنگال آنها دیگر یارای سابق را ندارد. بهقول خودشان 50 دانشجوی مارکسیست خواب را از چشمانشان گرفته و حالا دربهدر به دنبال چه کنم هستند. میگویند نکنید، ایران سوریه میشود اما کیست که نداند عامل اصلی سوریهای شدن یک جامعه فلاکت و فقر همهگیر است که ماحصل عبای شکلاتی خاتمی، لبخندهای تهوعآور رفسنجانی و جیغهای بنفش روحانی است. امروز اصلاحطلبی بیآبروتر از آن است که بخواهد چیزی را تغییر دهد اما تجربهی سالهای میانی دههی 80 که وضعیت اصلاحطلبان مشابه وضع فعلی آنها بود نشان میدهد با قطع کردن دمِ مار، حیاتش به اتمام نمیرسد، باید سنگ را به سرش کوبید. آنها مسبب وضعیت امروز هستند، نه راه نجات از آن.»7 و این کارِ ناتمام چپ است.
ملاحظهی سوم: آن «بذر» و این «جوانه»ها
بله! حرف همین است و بس! یک «یا»ی دیگر باقی است هنوز!
پس از دیماه 1396 و طرح شعار استراتژیک «اصلاحطلب، اصولگرا؛ دیگه تمومه ماجرا»، ن. نوریزادهها بیدندهوترمز، عاری از چنگالهای فریب، دربهدر به دنبالِ چه کنم چه کنم افتادهاند و به درد بیدرمانشان یک روز با خلق روشنفکران تروریست و فداییان جهل و...، روزی دیگر با دمجنباندنهای حقیرانهی اقتصادنامه و بیشرمیهای خلاقانهی دبیر انجمن اسلامی دانشجویان مستقل و... مرهم میزنند و امروز با رسواییِ یک بارکش غول بیابانِ افسارگسیخته. آخر آنها سالهاست که «سعی کردند ما را دفن کنند غافل از آنکه ما بذر بودیم.» و این «بذر» در هنگامهی «جوانه» چهها که میکند! بنشینید و «خوشههای خشم» را نظاره کنید.
این همه را به فال نیک میگیریم.
...سرانجام
دلهره از خوابِ خستگان
خواهد گریخت.
ما میمانیم وُ
کافهای حوالیِ اوین
تا باز
دور هم
از رستگاریِ رویاهای ستاره و گُل سرخ
سخن بگوییم. (سیدعلی صالحی)
تهران- بیستوهفتم آبانماهِ هزاروسیصدونودوهفت
پینوشت:
1. www.nedayeazadi.net
2. www.iran-emrooz.net
3. www.akhbar-rooz.com
4. www.nedayeazadi.net
5. www.nedayeazadi.net
6. ماهان، سیروس؛ سربداران (مجموعه شعر)، قطعهای از شعر «سربداران در خون»، انتشار الکترونیک، (1392).
7. azadi-b.com
Amir.khs@gmail.com
|