سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

عوض کردن حاکمان لذت احمق‌هاست!
در حاشیه‌ی اعلام موجودیتِ جبهه ملی ششم


امیر خوش سرور


• این وعده‌ها چه‌قدر برای‌مان آشنا است. هنوز ۴۰ سال از وعده‌‌های پوک بهمن ۵۷ نگذشته است. پرسش‌ها اما ساده است؛ در نظرگاه جبهه ملی ششم نظام بانکداری چگونه است؟ آیا به شکل امروز خواهد بود به انضمام سرمایه‌گذاری خارجی (و البته بدون حضور نهادهای نظامی حکومت فعلی)؟! آیا قراردادهای «سفید امضا» یا یک‌ماهه و سه‌ماهه و... برچیده می‌شود؟ دستمزدها را چه کسی مشخص می‌کند؟ تولید را چه کسی مدیریت می‌کند؟ و... ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۱ آذر ۱٣۹۷ -  ۲ دسامبر ۲۰۱٨


* به احترام شهید «حسین فاطمی» که از ۲۵ تا ۲٨ مرداد ٣۲، بارها از «جبهه ملی» عبور کرد!

در وانفسای مبارزه‌ی نفس‌گیرِ «نان و کار و آزادی»، جبهه ملی ششم نیز در مورخه‌ی ۲۷ آبان ۱۳۹۷ با ادعای «دست‌یابی به استقلال سیاسی، کشورداری مردمی و مداراگرانه و حقوق‌بشری کورش بزرگ... و برون‌رفت مسالمت‌آمیز و بدون خشونت و آشوب از بحران اقتصادی و سیاسی خطرناک کنونی» پا به عرصه‌ی وجود نهاد.
گویا جمعِ نیروهای راست از سنتی و مدرن، از فرشگرد‌ی‌های فاشیست‌مآب تا جبهه‌ ملی‌های نئولیبرال و... جمع‌ِ جمع است و در این میان فقط «چپ» است که هم‌چنان در لاک دفاعی‌اش دوره می‌کند دیروز را و امروز را و هر روز را... و اگر نبود «روژآوا»، به قول آن عالم‌ عرب «مرگ بر ما سزاوارتر بود». آوخ!

باری! جبهه ملی ششم اما از زبان مهران بختیاری؛ یکی از امضاءکنندگان بیانیه‌ی اعلام موجودیت مدعی رهایی از یک مانع سترگ به‌منظور «پیشبرد اهداف سیاسی این جریان» نیز شده است. مهران بختیاری در این زمینه می‌گوید: «ما براین عقیده‌ایم که کار سیاسی برای رسیدن به هدف دموکراسی و حقوق بشر برای همه‌ی شهروندان الزامی نیست چرا که حکومت بر این آزادی‌خواهان هزینه‌های سنگینی ایجاد می‌نماید ولی اگر شخصی وارد یک جریان سیاسی چون جبهه ملی ایران شد بایستی به این نتیجه رسیده باشد که نمی‌توان هم از اعتبار سیاسی جبهه ملی بهره برد و هم همسو با نیروهای اطلاعاتی در راه جلوگیری از پیشبرد اهداف سیاسی این جریان عمل کرد. پس با ایجاد جبهه ملی ششم برگی نو در جهت شکوفایی این یادگار دیرین دکتر محمد مصدق برداشتیم.»

از سوی دیگر جبهه ملی ایران- اروپا نیز در بیانیه‌ی ٨ آذر ۱٣۹۷ با اشاره به این‌که «هم‌اکنون ملت ایران به یک جبهه ملیِ کوشا و رهنما نیازمند است، نه به جبهه‌ای که از ترس هزینه‌هایی چون زندان و درگیری با نیروهای حکومتی عملا خودزنی نماید و چون شمعی باشد که همه هدفش دست بالا کورسویی در آسمان شبی بی‌ستاره. این عافیت‌پذیری هرگز کنشی ملی مصدقی نبوده است» تأسیس جبهه ملی ششم را شادباش گفته و وعده‌ی پشتیبانی صمیمانه داده است.

خدا قوت! بنابراین جبهه ملی ششم با «برگی نو در جهت شکوفایی»اش، رها شده از شخص یا اشخاصی «همسو با نیروهای اطلاعاتی» و البته «جبهه‌ای که از ترس هزینه‌هایی چون زندان و درگیری با نیروهای حکومتی عملا خودزنی نماید»، «پس از چهل سال خفقاق و محدودیت‌های امنیتی در هر دو رژیم»، بالاخره کمر «راست» کرد و به نیروهای برانداز پیوست.

دیرآمده‌ها اما زود به گِل می‌نشینند. جبهه ملی ششم نیز از این قاعده مستثنی نیست. آن‌ها که چهل سال است، یعنی؛ پس از ٣۰ خرداد ۶۰، تابستان خون‌فشان ۶۷، قتل‌های زنجیره‌ای، تیر ماه ۱٣۷٨، خرداد ۱٣٨٨، دی ماه ۱٣۹۶ و... هم‌چنان اسیرِ «خفقاق و محدودیت‌های امنیتی» بوده‌اند و آش‌شان آن‌قدر شور بوده که «ظرفیت فکری و توانمندی عملیاتی جبهه ملی ایران به شدت کاهش یافته و همان‌گونه که مشاهده شده است نتوانسته نسبت به رویدادهای مهم و حیاتی کشور و شرایط به شدت بحرانی و خطرناک واکنش‌های ضروری را نشان دهد و راهکارهای گذر از بحران را عرضه نماید، به طوری که در طی این سال‌ها حجم کار پژوهش و واکنش‌های سیاسی تنها بر دوش سه تن از اعضای شورا بوده است»، به یک‌باره و بدون اشراف به زمانه‌ای که «کشتی‌بان را سیاستی دگر آمد» (بخوانید ترامپ و دارودسته‌اش) فیل‌شان یاد هندوستان می‌کند و «اکتیو» می‌شوند. یاللعجب!
این اکتیویسم اما چه مبنایی دارد؟ به بیان دیگر آن‌ها کدام چشم‌انداز را در مقابل دیدگانِ «همه‌ی کنش‌گران سیاسی و حقوق‌بشری، اصناف، کارگران، فرهنگیان کشور و هم‌میهنان برون‌مرز» قرار می‌دهند؟!

بله! «بیانیه‌ی شماره‌ی ۳ شورای جبهه ملی ششم» آب پاکی را بر روی «برگی نو» می‌ریزد و همه چیز را در همان ابتدا به گِل می‌نشاند و تمام!
ملاحظه بفرمایید! در ماده‌ی ۹ بیانیه‌ی شماره‌ی ۳ شورای جبهه ملی ششم آمده است: «امنیت اقتصادی و مالکیت: از آن‌جا که استقلال راستین یک کشور بدون یک اقتصاد سالم و نیرومند و رفاه همگانی امکان‌پذیر نیست، ما بر این باور هستیم که برای تشویق مردم به سرمایه‌گذاری در ابزار تولید و کارآفرینی، امنیت اقتصادی و مالکیت فردی بایستی تضمین گردد. هزینه‌های جاری دولت باید فقط از محل درآمدهای جاری کشور تامین شود و همه افراد ملت به تناسب قدرت و بنیه‌ی مالی و به میزان درآمد و بهره‌مندی از امکانات و منابع کشور، تامین هزینه‌های اداره‌ی کشور را با پرداخت مالیات بر عهده گیرند. ما سامانه‌ی مالیاتی کشور را وسیله‌ای برای تعدیل ثروت، تشویق تولید، پشتیبانی از صنایع و فرآورده‌های داخلی و افزایش سرمایه‌گذاری در امور تولیدی و خدماتی می‌دانیم. اقتصاد ایران در دست مردم ایران خواهد بود و دولت یا هیچ نهاد حکومتی یا نظامی حق فعالیت اقتصادی نخواهد داشت، به استثنای برخی صنایع راهبردی و نظامی با تصویب مجلس‌های شورای ملی و مهستان.» آن‌ها در ماده‌ی ۱۰ می‌نویسند: «منابع طبیعی: همه‌ی منابع و امکانات طبیعی و سراسری مانند نفت و گاز، معادن و جنگل‌ها، دریاها، دریاچه‌ها، تالاب‌ها و رودخانه‌ها و سواحل کشور متعلق به همه‌ی مردم ایران است، بایستی برای مواردی بهره‌برداری شود که سود آن مستقیما به نفع همه‌ی ملت ایران با الویت مردم دورافتاده‌ترین و عقب‌مانده‌ترین نقاط کم برخوردار کشور باشد. مردم در هر سطح کشوری هزینه اجرای مصوبات مجلس‌های خود و روش تامین آن هزینه‌ها را خود تصویب می‌کنند. هیچ مرجع دیگری حق تصمیم‌گیری برای بهره‌برداری از منابع طبیعی، مالی و خزانه کشور را نخواهد داشت. مردم باید از جزئیات هرگونه درآمد و هزینه که کارگزاران آنان دریافت و پرداخت می‌کنند آگاه باشند. همه نامزدان پُست‌های انتخابی یا انتصابی بایستی پیش از انتخابات یا انتصاب حکومتی، درآمدها و دارایی‌های خود و منابع آنها را گزارش کنند.»

آن‌ها اما در ماده‌ی ۱ وعده داده بودند که «‌همه‌ی مردم، بی‌توجه به باور، جنسیت، مذهب، زبان یا نژاد بایستی از فرصت‌های برابر برای پیشرفت در تحصیل و فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی برخوردار باشند. هرگونه تبعیض به هر دلیل علیه یک شهروند ایرانی جرم به‌شمار خواهد آمد و قابل پیگرد قانونی خواهد بود.»

بنابراین فردا متناسب با چشم‌اندازِ «بیانیه‌ی شماره‌ی ۳ شورای جبهه ملی ششم» یک «فاجعه» است. جالب اما آن‌جاست که آن‌ها این فاجعه را در سینی طلا عرضه می‌کنند و به خورد خلق‌اله می‌دهند!
آن‌ها به «همه‌ کنش‌گران سیاسی و حقوق‌بشری، اصناف، کارگران، فرهنگیان کشور و هم‌میهنان برون‌مرز» وعده می‌دهند که در ایران فردا با هدایتِ جبهه ملی ششم که به زعم‌شان چون اسلاف‌‌اش «همیشه با مردم ایران و برای مردم ایران بوده»، «قطار از خط خارج شده‌ی میهن‌مان به روی خط پیشرفت» قرار می‌گیرد. وعده‌ی آن‌ها اما یک دولت سرمایه‌دار (متناسب با ماده‌ی ۹) و رانتی (متناسب با ماده‌ی ۱۰) است که از همین امروز برای چپ‌ها متناسب با بند آخرِ ماده‌ی ۱، «جرم» می‌تراشد و «پیگرد قانونی» را پیش می‌کشد.

باری! بنابراین (بر فرض تحقق این برنامه) ما در ایران فردا با یک جابه‌جایی قدرت (سرنگونی و نه انقلاب) مواجه هستیم؛ جایگزینی قدرت سکولار به‌جای قدرت مذهبی. همین! یعنی در خوش‌بینانه‌ترین حالت (به استناد مواد ۹ و ۱۰ و بدتر از آن، ماده‌ی ۷) در ایران فردا همه‌چیز برخلاف رویه‌ی معمول در جمهوری اسلامی است به‌غیر از فرماسیون اقتصادی- اجتماعی که وجه اشتراک نظام فعلی با نظام بعدی و از قضا نظام قبلی خواهد بود!
یعنی؛ «همه‌ی‌ کنش‌گران سیاسی و حقوق‌بشری، اصناف، کارگران، فرهنگیان کشور و هم‌میهنان برون‌مرز» گِرد این بیانیه‌ی کذایی جمع شوند که برای تحقق چه چیزی مبارزه کنند؟ برقراری یک نظم سرمایه‌داری و رانتی جدید البته با روبنای سکولار؟! یعنی؛ می‌گویند برویم به «همه‌ی‌ کنش‌گران سیاسی و حقوق‌بشری، اصناف، کارگران، فرهنگیان کشور و هم‌میهنان برون‌مرز» بگوییم که «رفقا! قرار است به زعامت جبهه ملی ششم، پس از ۴۰ سال مبارزه‌ی بی‌امان با جمهوری اسلامی برگردیم به فرماسیون اقتصادی- اجتماعی قبل از انقلاب ۵۷. نگران نباشید البته؛ «فرصت‌های برابر برای پیشرفت در تحصیل و فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی» فراهم است». یعنی؛ می‌گویند در ایران فردا، قرار است به‌جای کارخانه‌ی «جهان چیت» که رفقای فدایی ما به‌درستی مالک ثروتمند و البته کارآفرین آن را در سال ۵٣ مجازات کردند به‌عنوان مثال در وجه داخلی‌اش؛ «کاله» و «امرسان» و در وجه خارجی‌اش؛ «اپل» و «ماکروسافت» و... بیایند و «فرصت‌های برابر» فراهم کنند؟! یا «هفت‌تپه» از این‌و‌آن گرفته شود و به آن‌واین تحویل شود؟ همین؟! یعنی؛ در ایران فردا زندگی کارگر همان است و زندگی سرمایه‌دار همان و وظیفه دولت حامی طبقه‌ی حاکم هم همان و اگر از میان این کارگران، یک نفر فریاد زد: نه! ماده‌ی ۱ تکلیف‌اش را مشخص کرده است. چرا که او متناسب با ماده‌ی ۷ فقط حق دارد در قالب کانون، سندیکا یا اتحادیه، «چند و چون» کند و نه «چون و چرا»!

از سوی دیگر تمامی مواد ذکرشده در این بیانیه در چارچوب انتقادات غرب به جمهوری اسلامی می‌گنجد و نه در قالب رویارویی طبقاتی اکثریت قریب به اتفاق مردم با جمهوری اسلامی. به‌عبارت دیگر همه چیز در این بیانیه یافت می‌شود به‌غیر از مطالبات اقتصادی نظیر افزایش دست‌مزد و بیمه بی‌کاری و... از مطالبات کلان‌تر همچون چگونگی مناسبات کارگر و کارفرما، نقش شوراهای کارگری در مناسبات قدرت و... می‌گذرم. به ماده‌ی ۱۲ بیانیه توجه کنید: «فقرزدایی: هدف ما مشارکت موثر همه‌ی مردم ایران در تعیین سرنوشت خود است؛ و مشارکت موثر تنها در توانایی جسمی و روانی مردم به‌دست می‌آید. از آن‌جا که آسیب‌پذیرترین و عقب‌مانده‌ترین بخش‌های جامعه ایران، بی‌سوادان، طبقات فقیر در سنین بالا و مردم ساکن در حاشیه‌ی شهرها هستند، برنامه‌های فقرزدایی، سوادآموزی، توسعه‌ی اجتماعی و فرهنگی با الویت بر مبنای نیازهای آنان تنظیم خواهد شد. در تخصیص منابع و امکانات سرمایه‌گذاری به طبقات عقب‌مانده و نقاط عقب‌مانده الویت داده می‌شود.»

بنابراین در چشم‌انداز بیانیه، آن‌ها قرار است فقر را بزدایند.خُب! از چه طریقی؟ «مشارکت موثر همه‌ی مردم ایران در تعیین سرنوشت خود». به زبان رئال پلتیک اما این یعنی دعوت به خیمه‌شب‌بازی انتخابات و رأیِ «آسیب‌پذیرترین و عقب‌مانده‌ترین بخش‌های جامعه ایران، بی‌سوادان، طبقات فقیر در سنین بالا و مردم ساکن در حاشیه‌ی شهرها» به نخبگان و ایضا سیاست‌مداران برای «تخصیص منابع و امکانات سرمایه‌گذاری به طبقات عقب‌مانده و نقاط عقب‌مانده».

با این وجود اما این وعده‌ها چه‌قدر برای‌مان آشنا است. هنوز ۴۰ سال از وعده‌‌های پوک بهمن ۵۷ نگذشته است. پرسش‌ها اما ساده است؛ در نظرگاه جبهه ملی ششم نظام بانکداری چگونه است؟ آیا به شکل امروز خواهد بود به انضمام سرمایه‌گذاری خارجی (و البته بدون حضور نهادهای نظامی حکومت فعلی)؟! آیا قراردادهای «سفید امضا» یا یک‌ماهه و سه‌ماهه و... برچیده می‌شود؟ دست‌مزدها را چه کسی مشخص می‌کند؟ تولید را چه کسی مدیریت می‌کند؟ و...

تمام این موارد اما در ماده‌ی ۷ پاسخ می‌گیرد؛ «حقوق صنفی و کارگری: همه‌ی صنف‌ها و کارگران حق ایجاد همبستگی‌های حرفه‌ای در قالب کانون، سندیکا یا اتحادیه را دارند. کارگران، کارمندان و دیگر گروه‌هایی که در بنگاه‌های اقتصادی به کار اشتغال دارند، حق تشکیل اتحادیه یا سندیکا را برای دفاع از حقوق قانونی خود و تلاش برای بهبود شرایط زندگی و کار و تضمین امنیت شغلی خود را دارا هستند. اتحادیه‌ها نیز حق دارند برای افزایش توان رسیدن به هدف‌های خود، اقدام به ایجاد ائتلاف‌های موقت یا دائم به‌صورت فدراسیون کنند». همین؟ واقعاً همین؟! سهم کارگران در ایران فردا همین است و بس؟!

سپاسگزاریم سروران گرامی! از این‌که علاوه بر شناساییِ «حق ایجاد همبستگی‌های حرفه‌ای در قالب کانون، سندیکا یا اتحادیه»، حقِ «ایجاد ائتلاف‌های موقت یا دائم به‌صورت فدراسیون» را نیز به رسمیت شناخته‌اید که دیگر سراسر وجودمان در شور و ‌شعف غوطه‌ور شده است!

این همه اما یعنی به پیشنهاد جبهه ملی ششم، ما باید برای برپایی (یا استمرار؟!) سیستمی مبارزه کنیم که آخر و عاقبت‌اش همین بردگی کار مزدی است. چرا؟ شوخی می‌کنند؟!

نه! جنباندن عَلم آزادی و دموکراسی و سکولاریسم در زمانه‌ای که عده‌ی دیگری در مبارزه‌ی نفس‌گیر طبقاتی برای بقاء، جان می‌کنند و در جای دیگر عده‌ای حداکثر وعده‌شان «حق ایجاد همبستگی‌های حرفه‌ای در قالب کانون، سندیکا یا اتحادیه» و... است دیگر شوخی نیست، مضحکه‌ی عریان کسانی است که ذوب شدن در نظم کهن را در لفافه‌ی آزادی‌خواهی و دموکراسی‌طلبی و... و ایضاً مَهستان و پِهستان حقنه می‌کنند!

یک ضرب‌المثل قدیمی رومانیایی می‌گوید: «عوض کردن حاکمان لذت احمق‌هاست» و یکی از کارگران هفت‌ تپه می‌گوید: «... چرا بی. بی. سیِ مدافعِ سرمایه‌داران می‌ترسد اعلام کند که خواسته‌ی ما لغو خصوصی‌سازی است؟ ما نمی‌خواهیم از این دو کارفرما خلع ید شود و شرکت به کارفرمای خصوصی دیگری واگذار شود. ما به نحوه‌ی واگذاری اعتراض داریم اما اصولاً به خود واگذاری به بخش خصوصی هم اعتراض داریم. چرا رسانه‌ها از ترس به لرزه درآمده‌اند وقتی می‌بینند که ما کارگران در هفت تپه و فولاد و سایر مناطق علیه خصوصی‌سازی هستیم؟ ما می‌دانیم زیرا که این رسانه‌ها نوکران دولت‌ها و سرمایه‌دارن و نوکران خصوصی‌سازی هستند.»

بله! گرچه بوی کباب هر «کس‌و‌ناکس»ی را به هوس سهیم‌شدن در خوانِ قدرت در آینده‌ای نامعلوم انداخته اما ناگفته پیداست که گفتمان سیاسی ایران - به مانند دی ماه ۹۶- به قبل و بعد از اعتصابِ هفت تپه و ابراز وجودِ رادیکالِ اداره‌ی شورایی کارخانه تقسیم شده است و این همه یعنی سروران ملی‌گرا آب در هاون می‌کوبند و البته چه بهتر!

این اما همان چیزی است که اصول‌گرا و اصلاح‌طلب و ایضاً تمام نیروهایی که رژیم‌ستیزی فراطبقاتی را موعظه می‌کنند، در یک طیف قرار می‌دهد. چرا که آن‌ها به خر و پالان‌اش ایمان دارند. برای ما اما این دیگر افسانه‌ای بیش نیست.

و ما
زمستان دیگری را
سپری خواهیم کرد؛
با عصیان بزرگی که درون‌مان هست
و تنها چیزی
که گرم‌مان می‌دارد
آتش مقدس امیدواری‌ست! (ناظم حکمت)
*****

بله! هر طبقه ساز خود را کوک می‌کند؛ طبقه‌ی بورژوا، دموکراسی پارلمانی و چه بسا دیکتاتوری رضاخانی و طبقه‌ی پرولتاریا، اداره‌‌ی شورایی کارخانه و ایضا همه‌ چیز را! در این میان اما طبقه‌ی خرده‌بورژوا به علت خصلت «ناپیگیر»‌ش پاندول‌وار عمل می‌کند. یکی یک عمر از جامعه‌ی بی‌طبقه‌ی توحیدی دم می‌زند اما وقتِ‌وقت‌اش به یک‌باره لیبرال‌دموکرات می‌شود و به‌استناد ماده‌ی ٨ بیانیه‌ی ۱۰ ماده‌ای‌اش، «مالکیت شخصی، سرمایه‌گذاری خصوصی و بازار آزاد» را به ‌رسمیت می‌شناسد و می‌گوید: «این اصل را پیشاروی خود داریم که چه در اشتغال و چه در کسب‌وکار تمام مردم ایران باید از فرصت‌های برابر برخوردار باشند». دیگری اما انقلاب اجتماعی‌اش را به «انقلاب انسانی» تقلیل می‌دهد که گویا می‌توان قناری را رنگ کرد و به جای فولکس واگن فروخت و آن دیگری همه‌ی ما را کُشت اما هنوز که هنوز است نتوانسته بر وجهِ کردیِ «حزب کمونیست»‌اش فائق آید و «سراسری» شود و «سبک کار»ش را بسازد. «داب»ی‌های سابق و... نیز گویا قرار نیست از آن برج عاجِ «سوژه» و «ابژه» و «میان‌سوژگی» و «متنیت» و هزار کوفت و زهر مار دیگر پایین بیایند و... و لذا در این وانفسا کارگران مانده‌اند و سفره‌های خالی و شکم‌های گرسنه و... و دردانه‌های زمانه‌مان؛ رضا شهابی‌ها و داود رضوی‌ها و اسماعیل بخشی‌ها و جعفر عظیم‌زاده‌ها و پروین محمدی‌ها و محمد حبیبی‌ها و... و البته اندیشه‌ورزانِ در کنارمان؛ محمد قراگوزلو و محسن حکیمی و اکبر معصوم‌بیگی و حسن مرتضوی و... و پیر جوان‌مردمان؛ محمد ملکی.
همان‌هایی که نواله‌ی ناگزیر را پس از اخراج از شرکت واحد با فروش مربا و ترشیِ خانگی سر می‌کنند اما یک دم از حقوق به‌حق کارگران پا پس نمی‌کشند و با ایستاده‌گی‌شان سر خانه‌ی کارگری‌ها را به سنگ می‌کوبد. همان‌هایی که چون همه‌ی کارگران هفت تپه بی‌چاره‌ی شکم گرسنه‌ی زن‌و‌بچه هستند اما کارگر دیگری را که بغض‌اش می‌ترکد در آغوش می‌کشند و نوید پیروزی می‌دهند. همان‌هایی که باید ۱۶ سال به انتظار مجوزِ «تاریخ تلخ»‌شان بنشیند و ممنوع‌الخروج و البته رادیکال بماند و وزیر بهداشت دولت نئولیبرال روحانی را «قصاب آوش ویتس» بنامد و... حُسن‌شان همیشه در فزون باد!

بله! این‌بار پس از ۴۰ سال مبارزه‌ی بی‌امان طبقاتی دیگر قرار نیست در بر همان پاشنه‌ی سابق قرار گیرد و «خر» همان باشد و فقط «پالان»‌اش عوض شود. این‌بار اگر قرار باشد چیزی تغییر کند این، نه «حاکمان» که فراتر از آن، کل این جهانِ پر از ادبار و نکبت است که «تغییر می‌کند». چنین باد!

تهران- یازدهم آذرماهِ هزاروسیصدونودوهفت
Amir.khs@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست