سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کودنی شیخ و شاه، برابر راه فردا - بهنام چنگائی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۴ دی ۱٣۹۷ -  ۲۵ دسامبر ۲۰۱٨


تاریخ ایران با گستردگی گرسنگی و فسادها، اشکال ستم ها، روزمرگی کشتارها، دامنه ناتوانائی های همه سرکردگان رژیم، ابعاد بحران های فزاینده همچون دوران شاهان پهلوی، اینک با آبروباختگی حکومت مذهبیان تکرارشده و این از دیرباز تاکنون خوره ویرانگر زندگی و کشور ما بوده است. جذامی که این بار با آمیختن دین و حکومت، و ویران کردن بنای"اصول شهروندی، اخلاقِ نیازمند به آرمان های نوع انسانی" و پیش از همه با فریب ها و دروغ های مصلحتی خمینی در ۵۷ آغازشد. فرهنگ خودسرانه ایکه رضا و محمدرضا پهلوی مبتکرش بودند و ارث ننگین شان را به ولایتمداران انگل سپردند. ولایتی که زبونی اش با اوج پلیدی ها، درماندگی ها، تباهی ها و سرخوردگی های دولتی ـ اجتماعی حالا شهره افاق جهانی شده، و ناگزیر وابستگی ساختار قضا ملائی همچون شاهی جز متکی بر زور و زندان و کشتار و اعدام ها نبوده، و شکست یکپارچه دین دولتی در عرصه دیپلماتیک را هم بخاطر سیاست برتریجویانه مذهبی و دشمنی افکن در مخنطقه تا بدانجا رویانده که نه تنها غرب، بل سیاست جهانی در برابر کشور پاکباخته ی ما ایستاده است. ناباورانه تر دوردستترشدن نان و آب می باشد که برای اکثریت کارگران، زحمتکشان، کارمزدان فکری و تنگدستان بسادگی ممکن نمی باشد که همچنین شکنندگی اقتصاد اسلامی نئولیبرالیستی به زندگی بخش میانی نیز فراروئیده و سترونی بساط شیعی را به نمایش گذارده که بر کسی البته پوشیده نیست.
رهبر بی عار ولائی بسان شاه فراری نشان داده که او نیز تا دم آخر نخواسته و نمی تواند بخواهد دست از خودفریبیِ خداگونگی خویش بردارد؛ همانگونه"سایه خدا"چنان بود. هردو با باندهای امنیتی و مافیاهای جنایتکارشان بجای سرکوب، ترور و تداوم غارت، هیچکدام به کارگران راهی مسالمتجویانه بسوی کناره گیری از قدرت، آنهم بدلیل ناتوانی مطلق حکومت های فردی شان نپذیرفتند و برای یافتن و ساختن ساختاری نابرابری ستیز، ستم گریز و "مردمسالارِدخالتگر" تا دم مرگ فرصت ندادند؛ تا هم اراده برآشفته و خشمگین اجتماعی طبقاتی، بدون دستیازی به خشونت و تقاص متقابل کور بسان ۵۷ بتواند آرام، درندگان و چپاولگران را بپای میز محاکمه و عدالت بکشاند و هم دشمنان را ناامید از ترفتد و دخالت کند. شاه با در پس معرکه دیدن بساطش بسرعت دررفت. ولی سرانجام ولی فقیه بکجا خواهدانجامید؟! بهررو خودسری بلند خلافت، بخودیخود در این چهل سال سیاه جز، بازی مرگبار با موجودیت زندگی کارگران و توده های بجان آمده نیست که از یکسو با رژیم به بن بست پایانی رسیده، و از دیگرسو با به پرتگاه کشانیدن کشور و هستی آن، دار و ندارمان را به زیر تیغ طیف های راست هار جهانخوار و فناتیسم سلفی ـ سنی و صهیونیستی ـ راسیستی ـ آمپریالیستی گرفتار نموده است. سیاست دور و تسلسل بی هوده ای که در جنگ مذهبی شیعی سنی و با بی خردی ولایت و سران دولت هایش همچنان دچار فرسایش می باشد. آنچه رویدادها نشان می دهد بیانگر این است که نه رژیم توانائی اصلاح و عقب نسینی دارد و نه کارگران و مزدبگیران می توان بار کمرشکن نداری و گرسنگی و زورگوئی ها را تاب بیاورند؛ این یعنی سمتگیری داشتن بسوی رودرروئی های هولناک آتی.
اوج تناقض و تضاد رژیم با کارگران درین است که بیکاری و نداری و غارت، دست در دست تورم و گرانی و قاچاق کالاها گذارده، و نبود و کمبود نیازمندی های ضروری و فزاینده نیز بر آتش خشم آنان و توده ها هیزم خشک نهاده، و شنیدن دامنه روزانه ی غارت ها، انباشت ثروت ها و تجملگرائی های سران و وابستگان به قدرت و فرزندان جاخوشکرده آنان در آمریکا، کانادا و اروپا نشین شدن نوادگان شان، وزش طوفانی ست که می تواند هرآن شبیخون هولناکی برای ریاکاران تمامیتخواه ملائی مکلائی براه اندازد. چراکه رهبر حکومت و نهادهای دولت باهم عملا در برابر خواست نان و کار و آزادی کارگران، زحمتکشان و ندارها پیوسته، با خشونت و زندان و تهدید مرگ ایستاده و پاسخی به جمع آنان، با وجود موج گسترده اعتراض ها واعتصاب های آرام که معلمان و دانشجویان بدان پیوسته و مورد پشتیبانی ددیگر گروه های اجتماعی قرارگرفته است جز با زور و زندان پاسخی نداده، و همین آخر با دادن داروی روانگردان و ویران ساختن جان و روان " اسماعیل بخشی" و سپس شکنجه ها و دادن شوک برقی به "خایه" او، این گروه فاشیستی نشان از نداشتن راه حل برای کنترل طوفآن های ویرانگر خشم کارگری ـ مردمی که در راه است ندارد. در کشوری که نه نان و نه آب و نه آرامش هست چکارمی شود کرد؟ آنهم در حکومتی که چیرگی مطلق کاست ملاها بر دارائی اقتصادی و همزمان چنبره زدن بر قدرت سیاسی همگی مال این باندها و مافیاهاست.
بنابرین، چنین می تواند نتیجه گرفت که هیچ راهبرد و جشم اندازی از سوی بساط ولایت برای پاسخدهی و راهگشائی بدون خونریزی بجانب حل بحران ها و نارسائی ها نه تنها متصورنیست بل، روزانه به تشدید ابعاد، تنوع اشکال، تداوم رودرروئی ها و تشویق خشونت های عریان موجود خواهدافزود. چراکه علاوه بر ناسازگاری کارگران با منافع گرانندگان نظام، همچنین در میان سرکردگان حکومت نیز چالش ثروت و قدرت باهم و در این گردنه ی گریز از مرکز در تضاد سازش ناپذیر قرارگرفته، و عملا نیز اعدام چند مهره ی میلیادر دزدها، نمی تواند جز مسکن برای آرامش مقطعی "جنگ سران" باشد و نمی باشد. مگر می توان قدرت و ثروت بادآورده سران سپاهی، مافیاهای انگل بازاری و مرکانتالیست های دم کلفت تجاری و بهشت زمینی ملاهای بی وجدان را دوباره و مصلحتی دور نشاند؟
آنهم در کشوری ثرونمند همچون ایران! به گفته معاون امور رفاهی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی احمد میدری: بیش از ۱٣۰ هزار کودک ۵ تا ۱۱ ساله در سال تحصیلی۹۷ ـ ۹٨ در کشور امامزمانی از تحصیل باز مانده اند. ٣۰ درصد از این دانش آموزان بازمانده از تحصیل مربوط به سیستان و بلوچستان است؛ ضمن آنکه استان‌های تهران و خوزستان نیز در رده های پسین قرار دارند.
حال ما می باید از یکسو به ترژادی رژیم آخوندها در تکرار تاریخ توجه کرده، و از دیگرسو به مبارزه جانانه، بحق و ناگزیر کارگران و پشتیبانی اجتماعی از آنان که در یکچنین زمانه چندشناک حکومت فردی ـ مذهبی دچارست دقت کنیم، که بویژه حکومت دینی دستآورد مستقیم ستمکاری پهلوی ها به ملاهاست، بنگریم، تامگر آنگاه دریابیم که این پسرک شاه تبهکار، غارتگر و فراری با چه روئی و پس از ۴ دهه چگونه با چنین گستاخی وارد میدان تاج و تخت خواهی از قربانیان(( پدران رانده شده)) اش از کشور بشویم. آنهم کسی که تاکنون شفافیت داشتن موضع، شهامت نقد پدران قلدر و خودکامه، و اندکی شجاعت پرداختن به دانش و پژوهش تاریخ سیاه و خفقانی دوران گذشته شاهان نکرده که تلاشی شناخت انگیز نداشته، و از همینرو خود را به کوچه ی علی چپ زده و کوچکترین نقدی بر اعمال تبهکارانه پدر و پدربزرگش نکرده و بی شرمانه تر اینک، ادعای رهبری فردا و انتصاب خویش برجایگاه شیخان دارد. او نه کار کرده و نه درد کارگر را می فهمد. ولی باید بداند که نمی تواند و حق هم ندارد بیش از این برابر تاریخ و اراده کارگران و اداره و هموندی اجتماعی طبقاتی بایستد؛ و حاکمیت جنایتکارانه ولائی ـ مذهبی برای او و پدران روسیاهش هرگز آبروئی نمی خرد. اگر وی اندکی تعهد و خردورزی تاریخی و کاهی تمایل جدی به یافتن راهی در درازنای فردای ما می داشت، در همان آغاز، می بایست از بربادرفتگی زندگی و هستی ما توسط خودکامگی شیخان و شاهان می گفت؛ و یکبار برای همیشه می فهمید که برای فردا و برونرفت ما از بحران ها، تنها یک راه و چاره بیش نیست، و آن زدودن ساختارهای فردی، جدائی دین از حکومت و یافتن ابزارها و اهرم های اجتماعی طبقاتی تازه، لازم و اجتناب ناپذیر هست که با کنارزدن کل بساط کهنه شیخی و شاهی میسراست. رضا پهلوی در این راه ناهموارِ ساختنِ فردا بسان کودکی ست که بهتر می بود حالا حالاها اندکی چشمِ دانش علمی بگشاید، با کنجکاویِ خرد اجتماعی بیآموزد. تامگر جنایت های زمامداری پدران خود را ببیند؛ جایگاه ویران منافع طبقاتی کارگران غارتزده، بیکار و گرسنه توسط پدران و ملایان محصول آنها را بعقل دریابد؛ و بتواند برای یکبارهم شده از منافع حقیر و میلیاردها دلار ربوده ی پدر خود از مردم ما بسود حرکت و ایجاد زندگی فردا بگذرد و به پیشبرد تاریخ یاری رساند و بیش از همه راز دگرگونی و فراروئی را فراگیرد؛ و بیش از این خود را به بازیگوشی بچگانه و شاهزادگانه نزند. و بدتر از همه با چنددسته کردن توان اجتماعی ـ توده ای ما در برابر ملاها یاور چماق آقا و یارانش نشود تا فردای نچندان دور بسان پدرانش دچار سرزنش تاریخ نشود.

بهنام چنگائی ـ سوم دیماه ۹۷


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست