سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نقدی بر نوشته فواد تابان «درباره ی دو ادعای پهلوی طلبان»


اسفندیار طبری


• در دوران گذار که دمکراسی هنوز نهادینه نشده، باید پیش از همه در یک انتخابات آزاد نمایندگان مردم برای یک مجلس موسسان انتخاب شوند و در چنین پارلمانی می‌ تواند در باره ضرورت وجود یک رفراندوم تصمیم گیری شود. اینکه تاثیرات این رفراندوم تا چه اندازه برای سیستم سیاسی آینده تعیین کننده باشد، باید نمایندگان مردم تصمیم گیرند و نه یک حزب جمهوری خواه و مشروطه خواه. همینطور اعتبار زمانی‌ نتیجه چنین رفراندومی یا تکرار آن باید در قانون اساسی‌ قید شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۹ دی ۱٣۹۷ -  ۱۹ ژانويه ۲۰۱۹


فواد تابان در نوشته خود تحت عنوان «درباره ی دو ادعای پهلوی طلبان» از یک سو به نقد بیانیه چهار جریان جمهوری خواه از دریچه دیگری می‌ پردازد، که شایان توجه است و به نوبه خود ارزش یک نقد را دارد. پیش از همه لازم به اشاره است، که اینجانب قبلا نقدی براین بیانیه جمهوری خواهان نوشتم و در باره پیامدهای سیاسی آن تحلیلی ارائه داده ام. علاوه بر این نقد دیگری از سوی جمشید طاهری پور موجود است که به طور دقیق به محتوای آن پرداخته است.
انتقاد فواد تابان از این بیانیه انطور که خود می‌ نویسد، بیشتر به نگفته های آن است، که با اصلاح طلبان حکومتی مرزبندی نمی کند و به محتوای جمهوری به طور مشخص نمی پردازد. در این رابطه همانطور که در نوشته دیگری نیز اشاره کردم، صرف نظر از اینکه این بیانیه چه انگیزه ای داشته باشد، پیامد آن تا اندازه زیادی روشن است: دو جریان چپ و راست جمهوری خواهان که دو راهبرد متفاوت سیاسی در رابطه با اصلاح طلبان را دنبال می‌ کنند، در دشمن «بالفعل» خود، ولایت فقیه، تا به امروز به وحدت نرسیده اند. اما امروز با این بیانیه تلاش می‌ کنند در بیانیه ای با ادبیات مبهم، که در آن، همانطور که فواد تابان به درستی اشاره می‌ کند، مرزبندی با اصلاح طلبان حکومتی و درک دقیقی‌ از جمهوری موجود نیست، با دشمن «تاریخی» خود مشروطه خواهان سلطنتی به چنین وحدتی برسند. واقعیت این است که پس از این بیانیه یک نوع هارمونی بین جمهوری خواهان در تحلیل سیاسی از حاکمیت و مرزبندی با اصلاح طلبان حکومتی ایجاد شده است، که شاید در مجموع نشان گرایش جمهوری خواهان به طیف راست است که به دنبال چنین مرزبندی و مقابله مستقیم با ولایت فقیه نیستند. امروز بحث اصلی‌ جمهوری خواهان در اتاق های بحث شان به چگونگی‌ برخورد و رقابت با مشروطه خواهان [محدود] شده است، آن هم در شرایطی که نیاز مبرم به یافتن استراتژی های لازم در مقابله با سیاست های ضددمکراتیک و ضدمردمی حکومت ایران وجود دارد. علاوه بر این فواد تابان انتقاد می‌ کند که مفهوم جمهوری در بیانیه ناروشن است. هم مرزبندی با اصلاح طلبان حکومتی و هم شکافتن مفهوم جمهوری موردنظر عامل افتراق و جدایی بین جمهوری خواهان است. اما در حالیکه سیاست ورزی در مورد اول بسیار ضروری است، در مورد دوم هیچ ضرورتی نمی توان دید، زیرا بر اصول دمکراتیک جمهوری یعنی تفکیک قوا، آزادی بیان و رسانه ها، انتخابات آزاد، که اصول دمکراتیک هستند و با جمهوری در رابطه مستقیم نمی باشند اتفاق نظر «ضمنی‌» وجود دارد. این اتفاق نظر ظاهرا تا حدی است، که مفهوم دمکراتیک را از جمهوری حذف نموده و به جای آن عرفی را نشانده ا‌ند. به عبارت دیگر، بر خلاف نظر فواد تابان، نقص این بیانیه در تلاش برای تدقیق مفهوم جمهوری به نام «جمهوری عرفی» است که بر مشکل این بیانیه افزوده است. بهتر بود هیچ تلاشی در این راستا نمی شد و از مفهوم کلی جمهوری دمکراتیک استفاده می گشت. حال اینکه چه جمهوری موردنظر است، می‌ تواند در صف جمهوری خواهان، بدون وجود ضرورتی، تفرقه ایجاد کند، چون می‌ دانیم برخی‌ جمهوری فدرال و برخی جمهوری پارلمانی مرکزی و برخی‌ جمهوری پرزیدیالی را مناسبترین رهیافت جایگزین می‌ بینند. در این مورد باید در دوران گذار با اتکا به نهادهای دمکراتیک تصمیم گیری شود. امروز این بحث ما نیست که آیا چنین تصمیم گیریهایی‌ در دوران گذار ازلی و ابدی است یا خیر. هر چه پایه یک سیستم دمکراتیک قوی تر باشد، و هر چه دمکراسی در جامعه نهادینه تر باشد، امکان تکامل و تحول در جامعه چه در عرصه سیاسی و چه اجتماعی بیشتر مهیا خواهد بود. اکنون به باز کردن این دیدگاه در ادامه نظرات فواد تابان می‌ پردازم.
او می‌ نویسد: «تاکید بر جمهوری خواهی در برابر پهلوی خواهی کار درستی است. اما ماندن در این دو گانه ای که از سوی مشروطه خواهان بر جنبش تحمیل می شود، می تواند یک اشتباه بزرگ دست کم برای چپ ها باشد. هدف چپ مبارزه برای یک جمهوری دموکراتیک و با سمت گیری عدالت خواهانه و سوسیالیستی در برابر انواع جمهوری خواهی ها با گرایش های راست طبقاتی است.»
بدیهی‌ است که برای جمهوری خواه چپ، مشروطه خواهی هیچگاه نمی تواند یک گزینه باشد، زیرا او جمهوی خواه است. حتی اگر مردم چنین بخواهند و در یک انتخابات آزاد به مشروطه خواهی دمکراتیک رای دهند، جمهوری خواه چپ به گزینه خود جمهوری دمکراتیک باید پایبند باشد. البته که او در یک چهارچوب دمکراتیک به ترویج آرا جمهوری خواهی خود خواهد پرداخت تا زمانی‌ برسد که مردم خود به ایده جمهوری خواهی برسند. اما عجیب است که ایشان در شرایطی که ولایت فقیه در ایران حاکم است، و اگر اتحاد همه نیروهای دمکرات به سرانجام نرسد، امکان اینکه این حاکمیت چندین سال دیگر در قدرت باشد، وجود دارد، خواهان مرزبندی بین جمهوری خواهان با گرایش های چپ و راست طبقاتی است، که روشن نیست که آیا منظور ایشان یک دیدگاه اکونومیک یا سیاسی است. آیا این کافی‌ نیست که این جمهوری خواهان امروز بر اساس اصول دمکراتیک یاد شده با هم متحد باشند و اختلافات در چگونگی‌ رشد اقتصادی و اجتماعی در جامعه را به دوران پارلمانی دمکراتیک بسپارند؟
اما اینکه چرا ایشان گزینه مشروطه خواهی را به رسمیت نمی‌ شناسد در نکته دوم روشن می‌ شود: «در کشور ما «سلطنت طلبی» و «مشروطه خواهی» به صورتی کلی وجود ندارد. سلطنت در هر شکلش، مفهومی جز تلاش برای به قدرت رساندن دوباره ی خاندان پهلوی نیست. زیرا ما با طایفه دیگر و مدعی دیگری روبرو نیستم و قرار نیست که انتخابی هم صورت بگیرد. اگر قرار باشد سلطنت به ایران برگردد یعنی این که رضا پهلوی بر تخت بنشیند. حالت دیگری متصور نیست. بنابر این «حق انتخابی» که از آن صحبت می شود، حق انتخاب «شاه» هم نیست، مهر تایید زدن بر کسی است که از پیش تنها کاندید این مقام است.»
آیا اینکه مشروطه خواهی و سلطنت طلبی به «صورت کلی» وجود ندارد می‌ توان نتیجه گرفت، که به طور جزئی نیز وجود ندارد؟ به عبارت دیگر اینکه اصلا مردم ستمدیده ایران، که تاکنون، نه تجربه خوبی‌ از جمهوری و نه از سلطنت دارند، به هیچ وجه نباید به سلطنت فکر کنند، چون جمهوری بهتر است و جمهوری دمکراتیک چپ سوسیالیستی بهترین گزینه آن. هر تلاشی در جهت مشروطه خواهی، یعنی تلاش برای به قدرت رسیدن رضا پهلوی است و چنین چیزی نباید مطرح باشد.
همانطور که گفتم، ایشان حق دارند که به عنوان جمهوری خواه چنین اعتقادی داشته باشد. اما تا این اندازه که برای مردم تعیین تکلیف کنند، از باور دمکراتیکی بسیار به دور است. توصیه من به ایشان این است، که از چنین اظهاراتی در افکار عمومی‌ خودداری کنند، زیرا چنین نظراتی به دل مردم نمی نشیند و در این رابطه، با همه تجربیاتی که این مردم ما پشت سر گذاشته ا‌ند، آنان را نسبت به چنین اظهاراتی بسیار حساس کرده است. خودآگاهی‌ دمکراتیک در میان مردم ایران بسیار قوی است. شاید بتوان گفت، که رضا پهلوی مشاوران بسیار خوبی‌ دارد، آنگاه که انتخاب نوع حکومت را در دوران گذار به یک رفراندوم واگذار می‌ کند. چنین سخنی، راست یا نادرست، در دل مردم بیشتر و بهتر می‌ نشیند. حباب تنفسی جمهوری خواه چپ از این منظر باید شکسته شود تا کمی گسترده تر فکر کند و از تجربیات رقیب های سیاسی نیز بیاموزد.
اما ایشان به نکته مهمی‌ اشاره می‌ کند، که جای بحث بیشتری دارد. آیا رفراندوم در یک دوران گذار یکباره و همیشگی‌ است؟ اگر مردم به مشروطه دمکراتیک و سلطنت موروثی رای دهند، این خطر وجود ندارد که دیگر نتوان از آن بازگشت؟
پاسخ من این است: بین رفراندوم و انتخابات باید فرق گذاشت. رفراندوم تنها در یک سیستم دمکراسی مستقیم یک ابزار دمکراتیک به شمار می‌ رود. در یک سیستم دمکراسی پارلمانی، مردم سالاری به مفهوم دقیق کلمه که از دمکراسی اتنی بر می‌ خیزد، وجود ندارد، بلکه این پارلمان و نمایندگان مردم هستند که سالارند. به عبارت دیگر می‌ توان در اینجا از پارلمان سالاری سخن گفت. در چنین سیستمی‌ این انتخابات است که ابزار دمکراتیک به شمار می‌ رود و نه رفراندوم. به همین دلیل می‌ توان گفت، که رفراندوم هایی که در نتیجه یک بحران سیاسی حکومتی در کشورهای دمکراتیک برگزار می‌ شود، اساسی‌ دمکراتیک ندارد، و نتایج آن هم از نظر قانون اساسی‌ این کشور ها فاقد اهمیت قانونی و اجرائی است. اینگونه رفراندوم ها به طور عمده نتیجه یک پروسه پوپولیستی بوده ا‌ند. رفراندوم در ایتالیا در زمان ریاست «رنزی» یا رفراندوم «برکزیت» در انگلستان نمونه های پوپولیستی آن هستند، که با دمکراسی پارلمانی این کشورها در ارتباط مستقیم نیستند و نتایج آن نیز بسیار منفی‌ بوده است.
در دوران گذار که دمکراسی هنوز نهادینه نشده، باید پیش از همه در یک انتخابات آزاد نمایندگان مردم برای یک مجلس موسسان انتخاب شوند و در چنین پارلمانی می‌ تواند در باره ضرورت وجود یک رفراندوم تصمیم گیری شود. اینکه تاثیرات این رفراندوم تا چه اندازه برای سیستم سیاسی آینده تعیین کننده باشد، باید نمایندگان مردم تصمیم گیرند و نه یک حزب جمهوری خواه و مشروطه خواه. همینطور اعتبار زمانی‌ نتیجه چنین رفراندومی یا تکرار آن باید در قانون اساسی‌ قید شود. پس این نگرانی های فواد تابان امروز بی مورد است. بهتر است تصمیم گیری در باره آن را به آینده و نمایندگان واقعی‌ مردم واگذاریم و از هرگونه انحصار طلبی ایدویولوژیک پرهیز کنیم.
واقعیت این است که جمهوری اسلامی از نظر اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ایران را آنچنان ویران کرده، که امروز بسیاری از دوران شاه و رضا شاه به عنوان یک دوران طلایی یاد می‌ کنند. در این رابطه نقش کارستماتیک رضا پهلوی غیر قابل انکاراست و انکار آن ماجریی آن کبکی است که سر خود را زیر برف پنهان می‌ کند تا واقعیت را منکر شود.
امروز وظیفه ما این است آن دوران را، یعنی هم سیستم دیکتاتوری شاه و هم رفتار اپوزیسیون را به نقد بکشیم. از مشروطه خواهان نیز چنین بخواهیم و هم خود و هم آنان را به اصول دمکراتیک متعهد سازیم. دشمن اصلی‌ باید این جمهوری اسلامی به رهبری ولایت فقیه باشد. ائتلاف منصفانه همه نیروهای پایبند به دمکراسی امروز بسیار بسیار ضروری است. این حداقل کاری است و حداقل وظیفه ای است که ما به عنوان پوزیسیون در مقابل مردم خود داریم. اینکه آیا رضا پهلوی یا مشروطه خواهان نیز به چنین وظیفه ای عمل می‌ کنند و به دنبال اتحاد با ما هستند یا نیستند، از وظیفه ما در چنین امری به هیچ وجه نمی کاهد.
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۷)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست