سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تاکتیک ها و تکنیک های براندازی رژیم جمهوری اسلامی
براندازی چیست و این شعار چگونه تحقق خواهد یافت؟


امید مسعودی


• بنیان حکومت اسلامی بر اساس سیاست بحران و بقای آن وابسته به تداوم آن است دلیل این امر بخاطر تضادهایی است که در زمان تولد و شکل گیری اش در آن به وجود آمده است! برای ریشه یابی این مسئله باید وقایع سالهای ۵۶ تا ۶۰ را به دقت کند و کاو کرده تا به علل آن پی ببریم! این بحران ذاتی است و سو استفاده از شرایط خارجی (جنگ ۸ ساله، تحریمها و تهدید های خارجی و دشمنی با اسرائیل و...) باعث استحکام نظام شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۷ بهمن ۱٣۹۷ -  ۲۷ ژانويه ۲۰۱۹


طرح مسئله: آیا براندازی نظام اسلامی یک ضرورت تاریخی است؟
چرا نمی توان به آینده اصلاحات امیدوار بود؟
چگونه می توان جمهوری اسلامی را سرنگون کرد؟
در پاسخ به این پرسش ها باید اول بدانیم که نظام اسلامی و حاکمیت جمهوری اسلامی چه نوع سیستم حکومتی است؟ ریشه های مشروعیت و خاستگاه تاریخی اش از کجاست؟ این نظام سیاسی چگونه به قدرت رسیده و رهبران سیاسی آن چگونه توانسته اند که در خلال ٤٠ سال گذشته، قدرت خود را حفظ و تثبیت نمایند؟ نقاط قدرت و ضعف اش در چیست و چگونه اپوزیسیون هایش با گرایش های مختلف سیاسی و عقیدتی، تاکنون نتوانسته اند که آن را سرنگون کنند؟ نقاط ضعف و قدرت اپوزیسیون در کجاست؟ نرم افزار و سخت افزار این نظام بر اساس چه مکانیسمی راه اندازی شده و نظام با چه روشهایی بحران های خود را مدیریت میکند! راه حل برون رفت ایران از این بن بست سیاسی در چیست؟ و مردم برای مبارزه با نظام اسلامی چه کارهایی باید بکنند و مهمتر از آن برای فردای بعد از نظام اسلامی چه راه حلی می توان ارائه داد و... در این سلسله مقالات که در چندین بخش تنظیم شده، به سوالات مطرح شده در بالا پاسخ خواهم داد و با طرح سوالاتی دیگر در این زمینه سعی خواهم کرد که در مورد چشم انداز سیاسی ایران و تاکتیک ها و تکنیک های براندازی جمهوری اسلامی مطالب سودمندی را مطرح نمایم! امیدوارم که این سلسه مقالات راه حل تازه ای را در پیش روی هموطنان عزیزم قرار داده و همرزمان گرامی، با نقدی سازنده و با ارائه ی نظرات ارزشمندشان، این گفتار را به کمال و راه براندازی استبداد دینی در ایران را هموار نمایند!

در وهله نخست باید چند نکته را برای شفاف سازی بیشتر خدمت خوانندگان عزیز مطرح نمایم.
صاحب این قلم خط فکر سیاسی مشخصی دارد، به عنوان یک ایرانی جمهوری خواه و سکولار، به تمامی گرایش ها و خط مشی های سیاسی ایرانی که حافظ استقلال و تمامیت ارضی ایران و خواهان آزادی و برپایی یک حکومت سکولار هستند، احترام می گذارم! معتقدم که خواست سکولاریسم اولین قدم در براندازی حکومت دینی ست! در واقع میتوان گفت: مطالبه ی سکولاریسم مرزبندی مشخصی را در بین همه ی جریانهای سیاسی ایجاد میکند و مرز بین براندازی و جااندازی را کاملا مشخص مینماید، از این رو حاکمیت نمی تواند که با بازی اصلاحات، صندوق رای فرمایشی، انتخابات مهندسی شده، و دولتهای رنگارنگ سبز و بنفش، این مطالبه را مثل سایر مطالبات دیگر به مضحکه و انحراف بکشاند! همچنین این خواسته مرکز ثقل و مخرج مشترک؛ تمامی گروه های تحول خواه است و با اتحاد بر سر آن می توان به احقاق حق تمامی خواسته های مدنی جامعه ی ایران دست یافت! مطالبه ی سکولاریسم مشابه چتری است که می تواند ضمن اتحاد تمامی گروه های سیاسی و مدنی، خواسته های زنان، دانشجویان، فرهنگیان، هنرمندان و تمامی اقشار جامعه را زیر پوشش خود قرار داده، و ضامنی برای نهادینه کردن یک حکومت دموکراتیک برای ایران پس از جمهوری اسلامی باشد!

در مبارزه با جمهوری اسلامی به خطوط قرمزی پایبندم که مهمترین آن حفظ شرافت و پایبندی به اخلاق در مبارزه است، عمیقا معتقدم "که با تاریکی نمی توان به جنگ با سیاهی رفت برای پیکار با تاریکی به روشنایی نیاز داریم" از این رو در صف اپوزیسیون، فاصله ی خود را با افراد و گروه هایی که رفتاری شبیه جمهوری اسلامی داشته و یا رفتارهای حاکمیت را تقلید میکنند (رفتارهای نظیر تهمت زدن، شایعه پراکنی، پرونده سازی، ترور شخصیتی و...) مشخص کرده و سعی میکنم که با افشای آنها از ظهور یک دیکتاتوری جدید در فردای براندازی جلوگیری نمایم! عمیقا معتقدم که بعد از گذشت ٤٠ سال از عمر استبداد و با پشت سر گذاشتن این همه تجربه ی تلخ؛ دیگر دوره ی آزمون و خطا، به پایان رسیده و رهبران سرشناس اپوزیسیون باید این تجربه ی لازم را به دست آورده باشند، که در دام تله های حکومت گرفتار نشده و با تشخیص خط مشی وزارت اطلاعات، در گفتار و رفتار برخی از افراد معلوم الحالی که در داخل اپوزیسیون نفوذ کرده، و سیاست وزارت اطلاعات را تبلیغ می کنند به حذف و افشای آنها پرداخته و با اصلاح تشکیلات سازمانی شان به یک بازسازی اساسی در سطح اپوزیسیون بپردازند! در این مقطع حساس کنونی توجه به این نکته ی مهم که {ضعف اپوزیسیون دقیقا قدرت حاکمیت است و بالعکس} ضروری می باشد،خط قرمز من در مبارزه با استبداد، دفاع از حقیقت و ایستادگی بر سر احقاق حقوق مردم و مبارزه با تمامی آن کسانی است که در دو جبهه ی ارتجاع غالب و یا مغلوب؛ مانع رسیدن مردم به دموکراسی و حقوق بشر شده و با ایجاد موانع و سنگ اندازی هایشان راه رسیدن به آزادی را دشوارتر می کنند!
باور دارم که " ایران برای همه ی ایرانیان" است و - هیچ فرد و گروهی حق ندارد که با سوء استفاده از شرایط بحرانی موجود، که حاصل بی کفایتی، فساد سیاسی و اقتصادی رهبران بی تدبیر نظام است - برای خود و سازمان سیاسی اش، ادعا و سهم خواهی بیشتر کند! سهم هر کس در این مبارزه مشخص و عیار هر کدام از ما (اپوزیسیون) را انتخاب مردم در پای صندوق رای مشخص خواهد کرد! و به همه ی آنهایی که در شرایط فعلی - که نه به دار است و نه به بار - خواهان موج سواری هستند، و هر کس و ناکسی که میخواهند که از این آب گل آلود، به نفع جریان سیاسی خود ماهیگیری کرده و از این نمد برای خود کلاهی بسازند، توصیه میکنم که اگر می خواهید که در فردای آزادی ایران، سهم بیشتری را برداشت کنید! از هم اکنون فرصت دارید که با اتکا به توان و نیروی خود - نه با دلبستگی به نیروهای بیگانه - محصول بیشتری بکارید! و با روش مبارزاتی درست و عقلانی، از همین حالا نظر مردم را به سوی خود جلب نمایید تا در فردای ایران آزاد، نتیجه ی دلخواه خودتان را با رای مستقیم مردم کسب نمایید!
در این مبارزه به اتحاد و همبستگی همه ی مردم ایران اعتقاد راسخ داشته و ایمان دارم "که این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان" نخواهد شد و همچنین معتقدم که حفظ استقلال در این مبارزه شرط اصلی است و نباید از دول بیگانه، این انتظار را داشته باشیم که بار ما را به دوش کشیده و مسیر آزادی را برای ما هموار نمایند! به قول آن ضرب المثل معروف "کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من" ضروریست که همه ی ما ایرانیان، با اتحاد و همبستگی و با تکیه بر اراده ملی؛ برای نجات تاریخ و فرهنگ مان، طرحی نو بیندازیم و در این جنگ نابرابر، ایران را از چنگال استبداد نجات دهیم! معتقدم که راه درست در مبارزه، حفظ استقلال و عدم وابستگی است و همچنین به راه و روش های غیر عقلانی (روش هخا و فرود، ریستارت و...) در مبارزه با جمهوری اسلامی اعتقاد نداشته و تاکتیک های محیر العقول آنها و روشهای مشابه را به ضرر منافع مبارزین و به نفع استبداد دینی، قلمداد میکنم!

و اما نرد سخن

۱. جمهوری اسلامی چیست؟ جمهوری اسلامی یک نظام سیاسی است و یک واقعیت تاریخی و انکارناپذیر که از دل یک انقلاب مردمی ظهور کرده، نوع نظام بر پایه جمهوریت و اسلامیت بنا شده و نظریه سیاسی آن بر اساس اصل ولایت فقیه تئوریزه شده است. این تئوری محور اصلی تفکر اسلام سیاسی رادیکال و انقلابی، با ریشه های تاریخی مکتب شیعه گرایی و آخرالزمانی است منشوری است از قدرت طلبی ارتجاع دینی و سروری روحانیت بر جان و مال و ناموس ٨٠ میلیون ایرانی که با نگاهی استبداد محور، در نقش یک شبان، جامعه را فاقد شعور دانسته و معتقد است که جز فقیه عادل و با تقوی و بجز اجرای قانون اسلام، هیچ کسی با هیچ قانونی جز قانون شریعت اسلامی، صلاحیت اداره ی امور جامعه را نداشته و از خیر و شر جامعه آگاهی ندارد! در یک قیاس مع الفارق میتوان گفت نظریه ی ولایت فقیه، تقلید و کپی برداری ناشیانه از نظریه ی جمهور افلاطون است که او با نفی دموکراسی، شهریاری فلاسفه بر جامعه را؛ عالی ترین نوع حکومت قلمداد میکرد و روحانیت با حذف فلاسفه؛ در این تئوری، فقها را جایگزین آنها کرده و این نظریه را با قائده ی فلسفه ی اسلامی و با تفسیر انقلابی بر جامعه تحمیل کردند! جمهوری اسلامی در یک کلام و در این دوره ی زمانی، حاصل تفکر مکتب مصباحیسم است که با نفی صندوق رای و آرای عمومی مردم، قدرتی بی حد و مرز به فقیه (سلطان حاکم) میبخشد که جز خدا، هیچ قدرتی توان مقابله و عزل و خلع او را ندارد! بخشی از انحصار طلبی نظریه ی ولایت فقیه ریشه تاریخی (استبداد شاهی) و بخشی دیگر در قدرت طلبی و زیاده خواهی قشر روحانیت نهادینه شده است اما باید یادآور شد که به خاطر جبر زمان، جمهوری اسلامی ناگزیر است که در کنار نهاد دین بخش دیگری از مشروعیتش را از آرای مردم کسب کند! هر چند که در ظاهر دین (آن هم ارتجاعی ترین و خرافی ترین شکل آن) عنصر اصلی مشروعیت بخشی این حکومت بوده اما پایه های آن بر اقتدار و قدرت طلبی سوار شده است. آرای مردم در این حکومت بیشتر برای نمایش مشروعیت بخشی به کل سیستم می باشد و بزرگترین نقطه ضعف این حکومت در خلال ٤ دهه گذشته نیز همان انتخابات فرمایشی بوده که حاکمیت با جبر زمان ناگزیر بوده است که آن را اجرا کند. پس با این تعریف می توان گفت نظام سیاسی حاکم بر ایران هم مدرن است و هم سنتی! (بخش دولتی مدرن عمل میکند و بخش حکومتی، سنتی.) این حکومت، ایدئولوژیک، استبدادی و توتالیتر است اما بر اساس سیاست واقعی و ایجاد تعادل در ساختار و برای حفظ بقایش دامنه ی فضا را به خوبی به نفع خود تنظیم میکند (یعنی بخوبی می داند که بر اساس نیازش چه وقت ایدئولوژیک عمل کند و در چه فضایی از بار ایدئولوژی کاسته و دامنه ی استبدادش را محدودتر کند)، کارنامه ای مشخص و دستاوردهای معینی دارد! مثل هر حکومتی نقاط ضعف و قوتی دارد و ظاهرا یک حکومت باثبات است! ثبات این حکومت نه در تدبیر و دانش مدیریت رهبرانش بلکه با اجرای سیاست های امنیتی و پوپولیستی است، ضعف اپوزیسیون اش را هم باید بر آن افزود. تجربه ی چهل ساله ی رهبرانش نشان می دهد که آنها سیاست واقعی را خوب درک کرده و در عرصه سیاست داخلی و خارجی و در بزنگاه های تاریخی بهتر می توانند که به نفع خود با کارت هایشان بازی کنند! این نظام در سیاست گزاری و برنامه هایش (عرصه ی سیاست های داخلی و خارجی) بر اساس شرایط ذاتی و اهداف ایدئولوژیکش با دو کارت جمهوری اسلامی (دولت) و انقلاب اسلامی (بیت رهبری) بازی میکند! اکثرا در عرصه ی سیاست های داخلی با کارت جمهوری اسلامی و در حوزه سیاست خارجی با کارت انقلاب اسلامی بازی میکند (البته باید به شرایط و سیاستگذاری ها توجه کرد نهادهای زیر نظر رهبری بر اساس انقلاب اسلامی عمل میکنند و نهادهای دولتی بیشتر بر اساس سیاست های جمهوری اسلامی به ایفای نقش خود می پردازند! در واقع میتوان گفت که حاکمیت در کل، شکست هایش را به نام جمهوری اسلامی و به گردن دولت های انتخابی می گذارد (به عنوان مثال، انقلابی عمل نکردن مسئولان، وابستگی به خارج و انحراف از آرمانهای واقعی انقلاب و...) پیروزی هایش را به نام سیاست های انقلابی ثبت میکند! مثلا هنگامی که آقای خامنه ای می فرماید: "من دیپلمات نیستم انقلابی ام" منظورش این است که حوزه ی سیاست هایش بر اساس اهداف انقلاب اسلامی ست و شکست های دیپلماتیک دولت، ربطی به سیاست های او نداشته و مسئولیت آن با دولت انتخابی ست!
۲. ساختار این نظام در نهادسازی های موازی است (انقلاب اسلامی در کنار جمهوری اسلامی، سپاه در برابر ارتش، دولت موازی، دولت سایه در برابر دولت انتخابی و...) و همین موازی سازی ها به خاطر کنترل نهادها و ارگان ها و ایجاد رقابت بین آنها به نفع اش عمل می کند! این نکته باعث میشود که تحلیل شرایط ایران برای ناظران خارجی کمی گیج کننده به نظر برسد!                     
تضاد سیاست های جمهوری اسلامی به خاطر ناسازگاری ایدئولوژی دینی با شرایط تاریخی زمانه ی خودش است گفتیم که حاکمیت بنیان مشروعیتش را از اسلام سیاسی نوع شیعه ١٢ امامی (انقلابی و آخرالزمانی) کسب می کند و منابع این مشروعیت قرآن، احادیث، فقه سنتی و مکتوبات و آثار آیت الله خمینی است و مشکل این حاکمیت در اینجاست که باید مبانی عقیدتی فرسوده ی خود را که میراث ١٤٠٠ سال قبل است با شرایط ایران در قرن ٢١ تطبیق کند و از آنجا که دین ذاتا مرتجع است و بخصوص اسلام که بر خلاف مسیحیت عصر رفورمیسم را سپری نکرده، هنگامی که نمی تواند نیازهای جامعه قرن ٢١ را برآورده کرده و مسئله را حل نماید بالاجبار به افراط گرایی و خشونت روی می آورد! از این روست که چالش با مسئله حجاب زنان، عدم تساهل با مسلمانان غیرشیعه و خشونت با بهاییان همیشه به عنوان یک مسئله حل نشدنی این نظام بوده و خواهد بود! با این نکته به این اصل مهم هم باید توجه کنیم که جمهوری اسلامی بنا به ماهیت ذاتی و ایدئولوژیکش، نمی تواند که خود را با استانداردهای جهانی حقوق بشر تطبیق بدهد! و بدین خاطر است که نیروهای جناح راست و افراطی حاکمیت، نمی خواهند که اصلاحات در ساختار نظام سیاسی شکل بگیرد چرا که بخوبی می دانند که آغاز اولین گام اصلاحات، منجر به فروپاشی سیستم خواهد شد!
بنیان حکومت اسلامی بر اساس سیاست بحران و بقای آن وابسته به تداوم آن است دلیل این امر بخاطر تضادهایی است که در زمان تولد و شکل گیری اش در آن به وجود آمده است! برای ریشه یابی این مسئله باید وقایع سالهای ٥٦ تا ٦٠ را به دقت کند و کاو کرده تا به علل آن پی ببریم! این بحران ذاتی است و سو استفاده از شرایط خارجی (جنگ ٨ ساله، تحریمها و تهدید های خارجی و دشمنی با اسرائیل و...) باعث استحکام نظام شده است. فرایند سقوط شاه و پیروزی انقلاب و سرقت آن به دست روحانیون به حدی شتابزده بود که هیچ یک از بازیگران داخلی (از آقای خمینی تا بازرگان و سازمانهای سیاسی آن دوران) و قدرتهای خارجی (دولت کارتر) برنامه ای مشخص برای اهداف سیاسی خود نمی توانستند تدوین نمایند از این رو تند باد حوادث و طوفان انقلاب، شرایطی اضطراری را برای حاکمیت تحمیل نمود و از آنجا که مسئولان حکومتی فاقد کمترین تخصصی در عرصه ی مدیریتی و سیاسی بودند به جای تدبیر و حل مسئله، شرایط را بحرانی تر کرده و در کوتاه ترین زمان دریافتند که پاک کردن صورت مسئله از حل آن آسان تر و تداوم بحران و تشدید آن از کاهش و ریشه کن کردن آن به صرفه تر است از این روست که جمهوری اسلامی در خلال ٤٠ سال گذشته پایه های سیاست خود را در بحران هایی قرار داده که بخشی از آنها ناشی از شعارهای ایدئولوژیک انقلاب و بخشی دیگر ناشی از بی تجربگی و بیسوادی مسئولان و فشارهای خارجی بوده است از این روست که اگر بحران آفرینی را از نظام حذف کنیم رهبران این نظام در شرایط عادی و در چارچوب عقلانی نمی توانند که در یک فضای شفاف و آرام، ساده ترین مسائل اجتماعی را حل نمایند!
بعد از گذشت ٤٠ سال از ناکارآمدی حکومت باید مسئولان حکومتی و مردم از خود بپرسیم که جمهوری اسلامی چیست؟ به صورت خلاصه باید گفت که تجربه ٤ دهه گذشته بخوبی نشان داده که این سیستم نه جمهوری است و نه اسلامی است و نه ایرانی است! امروزه این حکومت ملغمه ای است از حاکمیتی ارتجاعی که با سرقت رای مردم بنیان جمهوریت و با سوء استفاده از مذهب پایه های اسلامیت و گاها در صورت نیاز با سر دادن شعارهای ناسیونالیستی، که بیشتر هم جنبه ی فاشیستی دارد بر جامعه ی ایران به صورت مافیایی حکومت میکند! بدنه ی این حکومت چند لایه ای است از اتحاد اوباشان و لمپن ها (نیروهای تندرو و افراطی مثل بسیج و سپاه) که با سارقان (روحانیت) بر سر حفظ قدرت و بقای آن هم پیمان شده اند اما این اتحاد نامقدس نمی توانست مستحکم شود جز با حمایت افراد فرصت طلبی (تکنوکراتها) که با شبه دانشی که در کارهای مدیریتی دارند چرخ های این حکومت را به حرکت در میاورند! حال که در چهلمین سالگرد انقلاب قرار گرفته ایم باید در آسیب شناسی نظام جمهوری اسلامی، یک نکته را در نظر داشته باشیم که این حکومت، به علت عدم اصلاح پذیری و منطبق کردن شرایطش با زمان، به سرعت پیر شده است! مرگ آیت الله رفسنجانی، چشم اندازی تاریکی بود برای حکومت روحانیت! و پنجره ی روشنی هست برای مردم ایران! با ادامه شرایط فعلی! در ده سال آینده، هیچ یک از بنیانگذاران انقلاب زنده نخواهند بود و از آنجا که فرزندانشان با خودشان شکاف نسلی و اعتقادی دارند، آنها هرگز نخواهند توانست که چرخهای این حکومت را بر بنیان همان ایدئولوژی سال ٥٧ به حرکت در بیاورند! این ذات همه ی حکومتهای انقلابی و ایدئولوژیک است که در دهه ی چهارم انقلابشان با بحران رهبری مواجه می شوند اگر شرایط به شکل کنونی باقی بماند- که ظاهرا نمی ماند- جمهوری اسلامی در ده سال آینده و پس از مرگ آقای خامنه ای، دیگر به شکل و ماهیت لرزان کنونی وجود نخواهد داشت در آن هنگام با حذف روحانیت و با کاهش نقش ایدئولوژی و سایه دین از حکومت، اوباش (سپاه) با فرصت طلبان (تکنوکراتها) ائتلاف خواهند کرد! اسطوره سازی و قهرمان سازی از شخصیت قاسم سلیمانی و تبلیغات وسیع رسانه ای در مورد او برنامه ای است هدفمند برای پر کردن خلاء در دوران پس از مرگ خامنه ای که ممکن است جمهوری اسلامی پس از مرگ رهبر با فقدان رهبری مواجه شده و با خطر فروپاشی مواجه شود

٣) جمهوری اسلامی از چه تاکتیک هایی برای بقای خود استفاده میکند؟
جمهوری اسلامی در همه ی نهادهای سیاسی و ساختارهای اقتصادی و اداری خود از ناکارآمدی، فساد، عدم مدیریت عقلانی، بی برنامگی و... برخوردار بوده و با ضعف های بنیادین و اساسی مواجه است اما در حوزه ی امنیتی - و آن هم برای حفظ بقای خود - هوشمندانه عمل کرده است! تجربه ٤٠ ساله ی بحران های پس از انقلاب و سرکوب های پلیسی، چالش های امنیتی در حوزه ی منطقه ای و مهمتر از همه جنگ هشت ساله و ذهن رهبر که از بیماری توهم توطئه رنج می برد ساختار امنیتی حکومت را قوی تر از سایر بخشها و نهادهای حکومت کرده و در این حوزه، سیستم خود را به روز رسانی تر کرده است حاکمیت از روشها مختلفی برای حفظ قدرتش استفاده میکند که در زیر به چند مورد که چون زنجیره ای به هم پیوسته هستند ،اشاره می کنیم!
الف) سیاست سرکوب و حذف با شعار النصر بالرعب: که استفاده از این سیاست در سالهای اولیه انقلاب و برای حذف رقبای داخلی و منتقدان صورت گرفت و در سه دوره
١) اعدام های اولیه و سرکوب دهه ٦٠
٢) قتل های زنجیره ای و ترور رهبران اپوزیسیون در خارج که در دهه های ٦٠ و ٧٠ صورت گرفت
٣) سرکوب خونین تظاهرات در ٨٨
ب) ایجاد موازی سازی در ساختار های اداری و دولتی و مهمتر از همه استفاده از نیروهای اصلاح طلب برای مشروعیت خریدن به نظام سیاسی که این سیاست از دوم خرداد ٧٦ تاکنون مورد بهره برداری سیستم امنیتی و تبلیغات رسانه ای حکومت قرار گرفته است.
این موازی سازی سیستم هر چند که بر حجم دولت می افزاید و سیستم بورکراتیک را گسترده تر و فساد را در سیستم نهادینه تر میکند اما از سوی دیگر ضامن بقای حکومت بوده و نظام با ایجاد سازمانهای موازی و نظارتی می تواند همه ی نهادها را تحت کنترل خود در بیاورد.
پ) ایجاد شکاف و دامن زدن به اختلافات در صف اپوزیسیون که خیلی هم با زیرکی و به صورت هنرمندانه انجام میشود (در مورد این مسئله خیلی مهم باید یک مقاله مفصل و جداگانه نوشته شود).
ت) پیوند زدن مردم و مصادره ی مفهوم هویت ملی و گره زدن آن با اصل نظام و تبلیغ این مسئله که اگر نظام ساقط شود ایران تجزیه خواهد شد. پروپاگاندای حکومت در فضای رسانه ای، بیشتر در ایجاد اختلافات قومی و زبانی و تبلیغ و حمایت مخفی از گروه های تجزیه طلب است یک بازی بسیار پیچیده و هنرمندانه که اقلیتی از اپوزیسیون را در زیر چتر امنیتی حاکمیت قرار داده و آنها بدون آنکه خود بدانند نقش ستون پنجم حکومت را در صف اپوزیسیون ها ایفا می کنند.
ث) سوء استفاده از تبلیغات ایدئولوژیک و ترساندن مردم از خطر وقوع جنگ: که از زمان حمله امریکا به عراق، سیستم اطلاعات حکومت از این کارت برای ایجاد هراس در دل مردم استفاده کرده و این تبلیغ را راه می اندازد که اگر نظام سقوط کند! سرنوشتی چون مردم عراق در انتظار شما خواهد بود!
ج) بازی با دو کارت ملی گرایی و سواستفاده از احساسات مذهبی مردم! بازی با عواطف و احساسات ناسیونالیستی از زمان تحریمها و در دوران احمدی نژاد آغاز شد و پرونده هسته ای بهترین فرصت را در اختیار حکومت قرار داد تا از این کارت در زمان مناسبش بازی کند حکومت همواره سعی کرده است که با تبلیغات مذهبی برای خود مشروعیت بسازد اما کردیت کارت مذهبی در بین نسل جوان چندان اعتباری نداشته و حاکمیت بر خلاف دهه ٦٠ نمی تواند که اکثریت جامعه جوان کشور را با شعارها و مراسم های مذهبی اغفال نماید از این رو ناسیونالیسم و حفظ وحدت ملی یکی از آن برگهایی است که حکومت می تواند با بهره برداری از آن قشر سکولار جامعه و نسل جوان را که چندان علایق مذهبی ندارند را در زیر بیرق حاکمیت جمع کند! تفسیر ارتجاعی از شعار ناسیونالیسم که با شوئونیسم نیز همراه است نفرت پراکنی از اقوام دیگر بخصوص (اعراب و یهودیان) را در جامعه تبلیغ کرده و سیستم امنیتی و تبلیغاتی حکومت را ترغیب میکند که هر از چند گاهی که جمهوری اسلامی با بحران مشروعیت مواجه می شود با توسل به این حربه برای نظام مشروعیت کاذب بخرد! کافیست توجه خوانندگان را به موضوع انکار هولوکاست در زمان احمدی نژاد و رقابت های منطقه ای نظام با حکومت آل سعود جلب نمایم تا به خاطر بیاورید که این مسئله در زمان احمدی نژاد و روحانی چه نقش اساسی را در روند سیاست های داخلی و منطقه ای حکومت ایفا کرده بود.

۴) نقاط ضعف حکومت در چیست و چالشهایی که می توان با تشدید آنها به مشروعیت نظام ضربه زد در کجا می باشد؟
چشم انداز ایران در سالهای پایانی دهه ٩٠ با تاریخ ایران در اوایل دهه ٦٠ تفاوت های اساسی دارد و همین تفاوتها باعث شده است که با برجسته کردن این تفاوتها بتوانیم نقاط ضعف جمهوری اسلامی را آشکارتر کنیم. ٢ برابر شدن جمعیت کشور و جامعه جوان و باسواد بودن اکثریت مردم کشور (شکاف نسل ها) یک شکاف عمیقی را در میان مردم و حکومت ایجاد کرده است و همانطور که در بالا اشاره کردم جمهوری اسلامی در چهل سالگی خود به شدت به فرسودگی و کهولت رسیده و رهبران این نظام که در آستانه ی مرگ هستند، نمی توانند که زبان و خواسته های نسل جدید را درک کرده و برای آن پاسخی معقول بدهند، دیگر با شعارهای ایدئولوژیک دهه ٥٠ و ٦٠ نمی توان به نیازهای واقعی نسل جوان کشور پاسخ مناسب را داد و نظام اسلامی فاقد آن پتانسیل لازم است که بتواند این شکاف اجتماعی را پر و این مسئله را حل نماید.
در کنار شکاف نسلها حکومت مردسالار جمهوری اسلامی با شکاف جنسیتی هم روبروست و آن موضوع پر حاشیه ی مسئله حق و حقوق اجتماعی زنان ایران است که با جمعیت ٤٠ میلیونی و از آغاز دهه ٨٠، سیاست های ایدئولوژیک و پدرسالارانه حکومت را به چالش کشیده اند! ایدئولوژی اسلامی بنا به ماهیت ذاتی و مردسالارانه ی خود نمی تواند که این مسئله را حل نماید نه زنان ایرانی فاطمه زهرا دختر پیامبر هستند که بتوانند با شرایط مدینه النبی جامعه اسلامی و بنا به خواست پدر (پیامبر) و همسر (علی ابن ابی طالب) شرایط خود را با مصالح و خواسته های نظام تطبیق بدهند و نه جمهوری اسلامی می تواند از صندوق کهنه ی خرافات الگوی جدیدی برای آنها نشان بدهد تا آنها سبک زندگی خود را بر اساس آن الگو مطابقت بدهند این جنبش عظیم اجتماعی پاشنه آشیل نظام اسلامی است که متاسفانه با تاکتیک های ضعیفی به حکومت ضربه می زنند اگر زنان ایرانی بتوانند با سلاحی موثرتر به نظام ضربه بزنند، بهتر از مردان میتوانند زمینه های فروپاشی نظام سیاسی را فراهم نمایند.
شکاف قومی و تبعیض های قومیتی سومین نقطه ضعف حکومت مرکز گرای جمهوری اسلامی است که متاسفانه با انگ تجزیه طلبی، با موج سواری سیستم امنیتی و افراط گرایی تجزیه طلبان به انحراف کشیده شده است این خط قرمز آنچنان سست و لرزان است که حتی اپوزیسیون ها هم نمی توانند در باب این موضوع با رهبران گروه های قومی در یک فضای شفاف به گفتگو نشسته و با حل منطقی مسئله به پاشنه آشیل حکومت ضربه وارد نمایند این ترس و لرز کاذب مثل آتشی در زیر خاکستر قرار گرفته که در درازمدت دود آن به چشم ملت (تجزیه کشور) و آتش آن در کوتاه مدت تنور دو گروه را گرمتر می کند ١) سیستم اطلاعاتی حکومتی که در بالا به صورت خلاصه درباره ی آن توضیح دادم ٢) تجزیه طلبان که به خاطر عدم شفاف سازی می توانند برای خود اعتبار کاذب ایجاد کرده و در کژراهه ای که در آن گام بر می دارند احساس حقانیت کنند! برای حفظ وحدت ملی و استقلال کشور ایران پس از سقوط نظام اسلامی، از هم اکنون لازم است که یک گفتگوی اساسی در سطح اپوزیسیون با گروه های قوم گرا شکل گرفته و در آن با مشخص کردن حفظ حقوق اقوام در ایران دموکراتیک، نخست استقلال آینده کشور را تضمین و حساب فعالان حقوق مدنی اقوام را با افراط گرایان مشخص کرد انجام این کار یک راهکاری است هوشمندانه برای شفاف شدن مواضع گروه ها و خلع سلاح سیستم امنیتی حکومت که هر تظاهرات مشروعی را در مناطق مرزی با انگ تجزیه طلبی سرکوب کرده و از سکوت و عدم همراهی جامعه در قبال این مسئله به نفع خود بهره برداری میکند!

شکاف ها و آسیب های اجتماعی (فقر، بیکاری، فحشا، اعتیاد و ...) و بحران های محیط زیستی (آلودگی هوا، کم آبی، خشک شدن دریاچه ها و تخریب جنگلها و زیست بوم کشور) که همه ی این شکافها به خاطر ناکارآمدی حکومت در حوزه ی اقتصادی و عدم مدیریت و برنامه ریزی صحییح در اداره کشور است که هر یک از این ها می توانند بهانه ای لازم برای آغاز حرکت های اعتراضی در جامعه شده و فعالان مدنی و اجتماعی با ایجاد اعتراضات و اعتصابات سراسری حاکمیت را در قبال کارنامه اش به پاسخگویی وادار نمایند.

ادامه دارد …
امید مسعودی

۱) این نکته را به این خاطر تاکیدا اضافه کردم که متاسفانه برخی در صف مخالفان چنان دچار کوربینی شدند که برخی از واقعیت ها را هم نادیده میگیرند! انقلاب را شورش می خوانند، شرکت مردم در انتخابات فرمایشی رژیم را انکار می کنند، راه پیمایی های حامیان حکومت را فیلم سازی در ابعاد وسیع قلمداد میکنند و طرفداران نظام را در فضای مجازی، ربات می نامند! اینها را عمدا نوشتم تا یادآوری کنم که اولین اصل در مبارزه واقع بینی است و این کوربینی ها باعث میشود که نتوانیم مسیر درست را دیده و از چاله ها عبور نماییم! 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست