سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تاکتیک ها و تکنیک های براندازی رژیم جمهوری اسلامی
بخش چهارم


امید مسعودی


• وقتی گروهی به عنوان معترض، شعار رضا شاه روحت شاد را سر می دهند به آن معناست که جامعه هفتاد سال از تاریخ معاصرش عقب مانده است. مسیر تاریخی همه جوامع به سمت جلو است اما برای جامعه ای که دو خط کتاب تاریخی نخوانده است حرکت تاریخ به شکل دایره ای است! اینجاست که چرخه ی استبداد شاه و شیخ را در دو ارتجاع مذهب و ناسیونالیسم می بینیم و سجده بر آرامگاه کوروش، همان شکل دیگر پیاده روی به کربلا را نشان می دهد! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۱ بهمن ۱٣۹۷ -  ۱۰ فوريه ۲۰۱۹


برای براندازی یک حکومت سه راه وجود دارد!
انقلاب
کودتا
حمله خارجی

دو گزینه ی آخر معقول و منطقی نیستند، بنا به دلایل زیر:

بعد از کودتای نوژه و با قدرت گرفتن سپاه در برابر ارتش، (که اصولا یکی از دلایل تشکیل سپاه به همین خاطر بود) و با پاک سازی افسران ارتشی، و ایدئولوژیک کردن تمامی ساختارهای اداری و نظامی کشور، دیگر ارتش توان برپایی کودتا را ندارد! فراموش نکنیم که ساختار نظامی و سیاسی ایران مشابه ترکیه نیست و احتمال کودتا در ایران برای تغییر نظام سیاسی را باید جز ضعیف ترین گزینه ها در نظر گرفت. کودتا فرمول خاص خود را دارد (برنامه ریزی دقیق و حساب شده از سوی ژنرالهای بلند پایه کشور و استفاده از نیروی نظامی برای تغییر نظام سیاسی با حمایت دولت های خارجی…) شاید در اوایل انقلاب میشد روی این گزینه حساب باز کرد، اما حال بعد از گذشت٤٠ سال از پاک سازی ارتش، و با قوی شدن سیستم امنیتی، احتمال وقوع کودتا در ایران غیرممکن است!
این گزینه آنقدر نامحتمل است که دیگر ٤٠ سال است که هیچ تحلیل گر و رهبر اپوزیسیونی که در دنیای واقعی سیاست زندگی میکند در موردش صحبتی نکرده ، حال چه برسد که بخواهد در مورد اجرای آن تئوری داده و برنامه ریزی هم بکند!
نکته مهم در این باره این است که اگر کودتایی در ایران صورت بگیرد! که نمی گیرد، تاکنون هیچ کشوری از طریق کودتا به دموکراسی دست نیافته تا ایران دومین دموکراسی کودتایی در جهان بشود! آنچه در این بخش ضروری است، یادآوری اینکه، اپوزیسیون باید به این موضوع فکر کند که چگونه می توان حمایت نظامیان را جلب کرده و از نیروی آنها به نفع مردم و به ضرر حاکمیت استفاده کرد؟


حمله خارجی

تغییر نظام سیاسی ایران و براندازی جمهوری اسلامی وظیفه ی ملی همه ی ما ایرانیان است و گمان نکنم که هیچ ایرانی باشرفی حاضر شود که از نیروی نظامی بیگانه برای براندازی جمهوری اسلامی استفاده شود! تجربه ی افغانستان و عراق و سایر کشورهای منطقه در برابر ماست و هیچ یک از کشورهایی که با حمله ی نظامی به ظاهر آزاد شدند، به دموکراسی دست نیافتند، حمله خارجی زیر ساخت های کشور را نابود کرده و حداقل نیم قرن ایران را به عقب می اندازد! شاید با جنگ بتوان حکومت را سرنگون کرد! اما هیچ تضمینی، برای ایران آزاد، بعد از سقوط حکومت اسلامی را نمی توان ضمانت کرد!
از سوی دیگر حمله ی خارجی شاید به نفع حکومت عمل کند، فراموش نکنیم که خمینی گفته بود که "جنگ برای ما برکت است" بی شک جمهوری اسلامی از یک حمله ی محدود (مثل جنگ اول خلیج فارس) استقبال می کند تا برای چند سال دیگر - با سیاست مظلوم نمایی - حکومت خود را بیمه کند! در گذشته هم، پس از آزادی خرمشهر، خمینی از سیاست ادامه جنگ استقبال کرده و با همین ترفند توانسته بود، تمامی نیروی مخالف خود را سرکوب و انرژی انقلابی جامعه و اعتراضات مردمی را در پشت خطوط مرزی و در میان حاشیه های جنگ تلف نماید! که اگر جنگ ادامه پیدا نمی کرد، جمهوری اسلامی هرگز نمی توانست که قتل عام های دهه ٦٠ و بخصوص ٦٧ را به آن شکل فجیع و با آن ابعاد گسترده، انجام بدهد!
خلاصه اینکه: جنگ گزینه منطقی نیست، ضد حقوق بشر و ویرانگر است و از دل جنگ نمی توان به دموکراسی دست یافت.


انقلاب

بعد از شکست اصلاحات، کاملا مشخص شد که رژیم جمهوری اسلامی حکومتی اصلاح ناپذیر است از سوی دیگر نه ارتش می تواند کودتا کند و نه می توان با حمله خارجی موافقت کرد! پس چه باید کرد؟ تنها راه حلی که باقی می ماند انقلاب است اما این انقلاب چگونه می تواند انجام شود و آیا جامعه ایرانی هم اکنون در شرایط انقلابی به سر می برد؟
اول باید تعریف خود را از مفهوم انقلاب بیان کنیم! انقلاب چیست و انقلابی کیست؟
فعلا کاری با تعاریف کلاسیک و جدید انقلاب ندارم! اما اگر واقع بینانه به عمق تحولات جامعه، لایه های قدرت، فساد حاکمیت، سر در گمی مردم، پراکندگی اپوزیسیون، شکست شعارهای انقلاب، - که فقر تا حد فروش اعضای بدن تنها یکی از دستاوردهای آن است - و… نگاه کرده و به این سوال ها جواب بدهیم، باید قبول کنیم که در شرایط فعلی، ایران در آستانه ی انقلاب نیست! اما جامعه، از ادامه شرایط فعلی هم خسته شده است! نکته اصلی اینجاست که جامعه ایرانی از خود انقلاب و دستاوردهای چهل ساله اش متنفر شده است! و به عنوان ضدانقلابی، از لحاظ ایدئولوژیک و اعتقادی نمی تواند که عمل انقلابی انجام بدهد! در بخش های قبلی این مقاله نوشته بودم که ما هنوز سر وقایع اثرگذار تاریخی ایران (٢٨ مرداد و انقلاب بهمن ٥٧) به تفسیر مشترک نرسیدیم! و تا این نگاه مشترک در درستی انقلاب بهمن ٥٧ به وجود نیاید، جامعه عملکرد انقلابی نخواهد داشت! ما با نسل شورشی برآمده از انقلاب مواجهیم که ادای انقلابی بودن را در می آورد، اما از خود انقلاب هراسان است! عصیان و شورش هایش هم بیشتر برای لجاجت و دهن کجی به آن انقلاب می باشد! حال باید به این سوال پاسخ دهیم که این نسل - که خود را سوخته هم می نامد! انقلابی است یا ضد انقلابی!؟ مشکل ما دقیقا اینجاست که برای این نسل سوخته شورشی و عصبانی، روایت دقیق انقلاب بهمن ٥٧، تاریخنگاری نشده است! این نسل اگر می دانست که چرا انقلاب شد و چگونه انقلاب به دست ضدانقلاب (خمینی و روحانیت) به سرقت رفت، اینقدر گیج و منفعل عمل نمی کرد! این - نسل بی سواد - ، روایت تحریف شده تاریخ انقلاب را تنها از دو شبکه تلویزیونی مشاهده کرده است، صدا و سیمای رژیم که تاریخ را با حذف انقلابیون واقعی و به روایت سارقان انقلاب نشان داده و شبکه من و تو، که با نوستانلوژیک ساختن تاریخ، نسل جوان را قربانی فاجعه ای نشان میدهد، که انقلابیون بهمن ٥٧، به خاطر تفریح و سرگرمی شان، این بلا را سرش آوردند! کاش می شد به این نسل جدید فهماند که برخلاف روایت من و تویی، تاریخ پهلوی تنها در کشف حجاب رضا شاه، ساختن قطار سراسری، نیروی هوایی قدرتمند محمد رضا شاه، کافه ها و کاباره ها و کنسرت های رنگارنگ ابی و گوگوش… خلاصه نمی شود! کاش تلویزیون من و تو، یک مستند هم می ساخت که چرا در کشوری چون هند، مبارزات چریکی شکل نگرفت و چرا هندوستان، بیژن جزنی ها را تولید نکرد، تا در تپه های زندان دهلی کشته شود! کاش مستند سازان این شبکه تلویزیونی، به این سوال هم پاسخ می دادند که محمدرضا پهلوی چه بلایی سر قانون اساسی مشروطیت آورده بود که یک تعداد جوان مخالف حاضر می شدند که به جای رفتن به کافه و کاباره و بجای زندگی آرام، مبارزه و مرگ را انتخاب کرده و با انجام مبارزه مسلحانه آن هم به شکل زیر زمینی، با کلت و سیانور به زندگی مخفی روی بیاورند!؟ وقتی تلویزیون من و تو از پیشرفت های ایران در عصر پهلوی مستند ساخته و ایران زمان شاه را با فرانسه و کره جنوبی مقایسه می کند!! چه خوب است که به این نکته هم اشاره کند که دقیقا خواندن یک کتاب داستان در زمان شاه چند سال زندان داشت؟ این در حالی که درباره نوشتن نقد به همان کتاب، نویسندگان فرانسوی در نشریات با هم رقابت می کردند! خلاصه کلام اینکه تا زمانی که روایت آخوندی و من و تویی از تاریخ وجود دارد، ما با جامعه گیجی مواجهیم که بدون درک انقلاب ٥٧، از لحاظ فکری آمادگی لازم برای انجام انقلاب را ندارد و اگر خیلی بخواهد انقلابی عمل کند، همین پرت و پلاهای مستند های من و تو را در شبکه های مجازی شئیر کرده و لایک جمع خواهد کرد! ایران در شرایط انقلابی نیست چون هنوز فصل های ناگفته انقلاب بهمن ٥٧، برای نسل انقلاب زده روایت نشده است! و این قربانیان انقلاب از خود انقلاب هراسان هستند و تا زمانی که این ترس و واهمه فرو نریزد، انقلاب در ایران شکل نخواهد گرفت!
این اعتراضات پراکنده و شبه شورش های کوری را هم که در دو سال اخیر شاهد هستیم، بخاطر عصیان عمومی و عصبانیت جمعی است! و نباید از دل این اعتراضات انتظار یک انقلاب عمومی را داشته باشیم! کشتی دولت به گِل نشسته و روحانی نتوانسته است که به شعارهای انتخاباتی اش جامه عمل بپوشاند و این جوانانی که به او رأی داده اند، سرخورده و ناامید شده اند! تازه بعد از ٤٠ سال این جامعه فهمیده است که جمهوری اسلامی فاسد و اصلاح ناپذیر می باشد اما هنوز بخاطر دلایلی که قبلا به آن اشاره کردم راهی برای خروج از این بن بست را پیدا نکرده است! در واقع می توان گفت شعار اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمامه ماجرا، تفسیر دقیق از سرخوردگی و ناامیدی از جریانات داخلی است اما برای خاتمه این ماجرا، عملا هیچ برنامه و راهکاری ارائه نمی شود، اینجاست که اعتراضات بر حق مردم در حد یک شورش کور تقلیل یافته و همان اصلاحطلب و اصول گرا، به سرکوب آن می پردازند. اگر این شورش ها به صورت گسترده ادامه پیدا کند نهایتش به اعتراضات بی نتیجه دی ماه سال قبل ختم شده و از دل آن انقلابی حاصل نمیشود! وقتی گروهی به عنوان معترض، شعار رضا شاه روحت شاد را سر می دهند این به آن معناست که این جامعه هفتاد سال از تاریخ معاصرش عقب مانده است و دلیل آن همان عدم درک تاریخ می باشد! مسیر تاریخی همه جوامع به سمت جلو است اما برای جامعه ای که دو خط کتاب تاریخی نخوانده است حرکت تاریخ به شکل دایره ای است! اینجاست که چرخه ی استبداد شاه و شیخ را در دو ارتجاع مذهب و ناسیونالیسم می بینیم و سجده بر آرامگاه کوروش، همان شکل دیگر پیاده روی به کربلا را نشان می دهد!
عدم شرایط انقلابی در جامعه، دلایل علمی داشته و ریشه های آن را باید در صف مخالفان جستجو کنیم! غصب رسانه ها به دست جریان های استبداد طلب و تحریف تاریخ معاصر، کم کاری مبارزان در حوزه تاریخ نگاری، تنها یکی از دلایل عدم شرایط انقلابی ایران می باشد! دلایل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و روانشناختی را باید در فصلی دیگر مورد نقد و بررسی قرار داد!

متاسفانه سیاست کشتار و ترور حکومت در دو دهه ٦٠ و ٧٠ نتیجه داده و فعلا در صف مخالفان نظام، ما شاهد یک اپوزیسیون واحد و منسجم با رهبری کاریزماتیک نیستیم! اما این شرایط پایدار نبوده و نباید ناامید شد! در میان اعتراضاتی که اخیرا انجام شده (بخصوص در بخش کارگری)، امیدهایی برای ظهور یک رهبر واقعی مشاهده شده است! هر چند سخت است اما ناممکن نیست! مشکلات فعلی که ما با آن مواجه هستیم به ساختار ضعیف اپوزیسیون و عدم تشکل و سازماندهی مخالفان مربوط میشود و اگر بخواهیم حکومت جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم و یا این شورش های پراکنده را به سیل یک انقلاب واقعی تبدیل نماییم، اولین اقدام ما باید اصلاح ساختار اپوزیسیون باشد.
چگونه باید این اصلاح انجام می شود؟ در بخش های قبلی این جستار، به صورت پراکنده، نکاتی درباره این موضوع مطرح کرده بودم! خلاصه و در یک جمله باید گفت که اپوزیسیون آن اشتباهاتی را که در ٤٠ سال اخیر انجام داده هرگز تکرار نکند و با حذف افراد نفوذی و پاک سازی نیروهای افراطی باید برای آینده سیاسی کشور برنامه ریزی دقیقی کند. اتحاد و همبستگی ملی و مبارزه با ارتجاع دینی و برپایی حکومت قانون و ایجاد یک حکومت لائیک و حذف دین از سیاست، مخرج مشترک تمامی نیروهای مخالف است روی این شعارها با هم می توان ائتلاف کرد و با ایجاد شورای رهبری و هدایت اعتراضات، این شورش ها را به یک انقلاب و نتیجه ی نهایی مبارزه را به صندوق رای و رفراندوم سپرد، کم کاری ما در این زمینه، باعث حفظ شرایط موجود خواهد شد (و بالعکس) و آنچه که می تواند باعث خروج ایران از این بن بست حاکم شود، نقد سازنده، آگاهی و عمل است!


فرمول مبارزه چگونه باید باشد؟

از نظر من بهترین راه مبارزه با جمهوری اسلامی، مبارزات مدنی و استفاده از تاکتیک روشهای مبارزه ی منفی است! وقتی گاندی و ماندلا توانستند با همین روش، کمر استعمار و رژیم آپارتاید را بشکنند پس ما هم می توانیم! بنا به دلایل زیر، من موافق مبارزات منفی و مسالمت آمیز می باشم:

۱. هدف ما رسیدن به دموکراسی است، مبارزات خشونت آمیز مثل جنگ، نتیجه ای جز استبداد نخواهند داشت، هدف ما این است که در کمترین زمان و با دادن کمترین تلفات رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کرده و مهمتر از آن به جای آن یک حکومت دموکراتیک و قانونمند را جایگزینش کنیم. با مبارزات خشونت آمیز نمی توان به دموکراسی دست یافت! نکته اصلی اینجاست که درست مثل بهمن ٥٧ ما دقیقا می دانیم که شاه، خمینی و خامنه ای را نمی خواهیم و بر سر آنچه می خواهیم ظاهرا وحدت نظر داریم اما اتحاد عملی نداریم!
۲. جمهوری اسلامی از مبارزات خشونت آمیز استقبال می کند، چرا که به راحتی و با بهانه ی حفظ امنیت ملی و دفاع از استقلال کشور، می تواند آن را سرکوب کند! استفاده از مبارزات خشونت آمیز به نفع حکومت است، چرا که با ایجاد یک دو قطبی شبیه جنگ، میتواند مردم عادی را در پشت حکومت بسیج کرده و حکومت با دستگاه تبلیغاتی اش می تواند علیه مخالفان پروپاگاندا بسازد! هدف ما این است که همه ی مردم در این مبارزه بر علیه استبداد مشارکت کنند، فراموش نکنیم که انقلاب یعنی حضور توده ای مردم علیه حکومت!
٣. مبارزات منفی کم هزینه هستند! جان انسانها ارزش دارد، نظام استبدادی ٤٠ سال است که برای حفظ و تثبیت قدرت خود با جان انسانها بازی می کند و ما ٤٠ سال است که خون داده و به نتیجه ای نرسیدیم! ما به عنوان یک مبارز، باید بر خلاف رژیم به جان انسانها ارزش قایل شده و سعی کنیم که برای رسیدن به هدف، با زندگی انسانها بازی نکنیم!
۴. مبارزات منفی مشروع و اخلاقی است و می تواند حمایت جامعه ی جهانی را به همراه داشته باشد! این تجربه در هند و آفریقا جواب داده و اگر حمایت جامعه ی جهانی نبود گاندی و ماندلا با دشواری مواجه می شدند، جامعه جهانی موظف است که برای حفظ حقوق بشر بر حکومت اسلامی فشار بیاورد و ما به شدت از این عمل اخلاقی استقبال می کنیم، اما ابعاد این فشار، باید کاملا مشخص باشد، ما مخالف جنگ و تحریم مردم هستیم اما اگر جامعه بین الملل بتواند از قدرت و قانون استفاده کرده و سران حکومتی و سرکوب گران را تحریم کند ما از آن استقبال می کنیم! عدم سازش و معامله با رژیم در پشت پرده، بستن حسابهای بانکی عوامل سرکوب، لغو ویزا و عدم اجازه ورود مسئولان حکومت به کشورهای دموکراتیک، تحریم نهادهای زیر نظر خامنه ای مثل صدا و سیما و سپاه و حمایت اخلاقی از مبارزان داخلی ... از جمله کارهایی است که جامعه بین المللی می تواند بر علیه حکومت و به نفع ما مردم ایران انجام بدهد! البته اگر تعریف درستی از شرایط داشته و خط قرمز دقیقی برای مداخلات بیگانگان ترسیم کرده باشیم!! قبلا در مورد مداخلات بیگانگان نظرم را به صورت شفاف اعلام کرده ام!


اما روش مبارزات منفی چگونه باید باشد؟

مبارزات منفی، کاسبی سیاسی با اجرای پروژه های مالی نیست! بی شک، آن چیزی که اپوزیسیون قلابی، به بهانه کسب دموکراسی انجام می دهد، موردنظر من نمی باشد! مبارزات منفی، بایدها و نبایدهای اجتماعی هستند که اگر اجرای آن با همراهی اکثریت مردم مواجه شود، موفقیت آمیز خواهد بود و اگر مردم همکاری نکنند، به نتیجه مطلوب نمی رسد! در شرایط فعلی وظیفه ما این است که به صورت ساختارشکنانه، و با افشای رژیم و اپوزیسیون قلابیش، فرهنگ مبارزات منفی را در جامعه نهادینه کرده و مانع مصادره آن توسط افراد و جریانهای فرصت طلب شویم!
اما این {بایدها و نبایدها} چیستند و چگونه اجرا می شوند؟ مبارزه ی منفی، مبارزه با قوانین ظالمانه حکومتی و عدم اجرای قوانین و دستورات دولتی است! مثلا حکومت اعلام می کند که مردم باید در انتخابات شرکت کنند! در این نوع مبارزه، مردم نباید در انتخابات شرکت کرده و انتخابات فرمایشی حکومت را تحریم نمایند! حکومت می گوید: نباید اعتصاب بکنید، در این صورت ما باید اعتصاب کرده و دامنه اعتصابات را سراسری نماییم! حکومت می گوید: باید مالیات بپردازید، در این حالت ما نباید مالیات بدهیم و با عدم پرداخت قبوض آب و برق و تلفن، وزارت خانه های حکومتی را با مشکل مالی مواجه کنیم ، حکومت می گوید: نباید تظاهرات کنید، وقتی این دستور صادر می شود ما باید همه تلاش خود را به کار گیریم، که یک تظاهرات بزرگ را سازماندهی کرده و حکومت را به عقب نشینی وادار کنیم! این چند مثال، نمونه هایی از روشهای مبارزات منفی و مقاومت مدنی بودند و مثالهای زیادی هم می توان عنوان کرد که شاید در فرصت های بعدی به آن اشاره کنم! خلاصه کلام اینکه مبارزات مدنی اجرای اصول و روشهای مدنی و اعتراضی بر علیه حکومت و قوانین ظالمانه اش به شمار می رود که اگر این روشها با استقبال اکثریت مردم جامعه و همراهی جامعه بین الملل همراه شود، مفید و مثبت واقع شده و پایه های اقتصادی حکومت را فلج کرده و با ایجاد شکاف در بین حکومت و نیروهای سرکوب گر، توان سرکوب حکومت را کاهش داده و به اتحاد و همبستگی بیشتر مردم منجر می شود و در یک فرایندی کوتاه و یا میان مدت، باعث فروپاشی حکومت می گردد، به نظر من این فرمول - در شرایط فعلی - بهترین روش برای مبارزه با حکومت اسلامی است و اگر می خواهیم که جمهوری اسلامی را به زباله دان تاریخ بیندازیم -که باید هم این کار را انجام بدهیم - این روش مبارزاتی یکی از بهترین و عاقلانه ترین روشهای مبارزه است! اجرای این بایدها و نبایدها، می تواند شورش های بی نتیجه را هدفمند و مقدمات یک انقلاب رنگی را در تاریخ ایران فراهم نماید، این نکته پایانی را هم در نظر داشته باشید که با پایان قرن بیستم، تاریخ، از انقلاب های کلاسیک عبور کرده و ما باید در یافتن حل معمایی برای ایجاد یک انقلاب رنگین باشیم! انقلابی که نه سبز باشد و نه بنفش… البته از جنس انقلابات بشر دوستانه خارجی هم نباشد! انقلابی باشد برآمده از دل تاریخ و رسیدن به آرمانهای واقعی انقلاب بهمن ٥٧، که من آن را جمهوری منهای اسلامی یا همان جمهوری دوم می نامم!

امید مسعودی 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست