سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

گفتگوی تلفنی ترامپ و خامنه ای


ع. م


• خاطرت هست پنج شش سال پیش که هنوز بین ما و شما شماره تلفن رد و بدل نشده بود او از کانال مخفی شخصا به خود تو پیام داد که بستن تنگه هرمز خط قرمز ماست. من همه ی رشته های باراک را پنبه کردم ولی این پیام او را قاب گرفته ام. بولتون هر روز آن را گردگیری می کند. سر نفت و پول شوخی نداریم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲٣ ارديبهشت ۱٣۹٨ -  ۱٣ می ۲۰۱۹



خبرگزاری ها روز 19 اردیبهشت (9 ماه مه) به نقل از ترامپ گزارش کردند: "تنها کاری که باید می‌کردند این بود که به من زنگ بزنند تا مذاکره کنیم و به توافق برسیم. جان کری زیاد با آنها حرف می‌زند و به آنها می‌گوید زنگ نزنند" در پاسخ به این سخنان ترامپ عباس عراقچی، معاون سیاسی وزیر امور خارجه ایران گفت: آمریکایی‌ها شماره تلفن ما را دارند. با همین خبر سناریوی گفتگوی ترامپ و خامنه ای کلید خورد.
 
واشنگتن- ترامپ: الو، آقای خامنه ای؟

تهران- ببخشید شما؟

واشنگتن- من دونالد هستم. دونالد ترامپ. از واشنگتن زنگ می زنم

تهران- سلام آقای ترامپ، لطفا قطع کنید تا من اجازه بگیرم

- ترامپ: اجازه از کی؟ برای چی؟ من فرصت زیادی ندارم

- خوب من آبدارچی آقا هستم، اجازه ندارم با آمریکا حرف بزنم.

- ولی صدای شما شبیه رئیس جمهور روحانی است، اینطور نیست؟

- چرا خودم هستم ولی می دانید که آقا فرموده اند با آمریکا گفتگو نکنیم.

- ای بابا، از این رایان سه بار سه بار پرسیدم مطمئنی می توانم زنگ بزنم، گفت آره. خود عراقچی امروز گفته آمریکایی ها تلفن ما را دارند.

- منظورش باراک بود و نه شما.

-آها، آها، اهه...

- چی شد؟ چرا به سرفه افتادید؟

- چیزی نیست. اسم باراک را که می شنوم گلویم خشک می شود، سرفه امانم نمی دهد. خوب؛ حالا که اجازه ی صحبت ندارید من چکار کنم؟

- نمی دانم. بهتر است یک ساعت دیگر زنگ بزنید. آقا الان سر نماز دارد با روح امام مشورت می کند، اصلان خبر ندارد که من تو بیت هستم.

- گفتم که من فرصت ندارم. بولتون رفته اتاق بغلی با گوایدو صحبت بکند. تا برنگشته من باید حرف آخرم را با آقا بزنم.

- من رفتم! صدای نعلین آقا می آید. جنگ راه نیندازی ها!

- حالا کو تا جنگ. ولی جان رفسنجانی قطع نکن تا من با آقا حرف بزنم.

- قطع کن دوباره زنگ بزن خودش برمی دارد

- تلفن زنگ می زند، کسی نزدیکی ها نیست. خامنه ای خودش گوشی را بر می دارد

- الو!

- سلام جاج آقا. من دونالد هستم

- علیکم السلام، بجا نیاوردم. کدام دونالد؟

- حاج آقا شوخی تان گرفته، مگر تو دنیا چند تا دونالد هست. منم دونالد ترامپ! حالا بجا آوردید

- راستش انتظارش را نداشتم شما پیش قدم شوید و زنگ بزنید. این عباس آقا آمد گفت شما شماره تلفن دادید و منتظر زنگ ما هستید، منهم همینطوری گفتم برو به روزنامه ها بگو بنویسند آمریکایی ها تلفن ما را دارند. البته بزرگواری کردید ولی نگفتید شماره بیت را از کی گرفتید؟

- حاج آقا حدس بزن. اسم سه نفر را بگو، شما که اهل بصیرت هستید حتما می دانید از کی گرفتیم.

- سه نفر لازم نیست. من این حاج حسن را از زمانی که با مک فارلین و الیور نورث در همین تهران طبقه ی هشت هتل هیلتون معامله کرد می شناسم. حالا خودش هم نداده باشد برای رد گم کردن سپرده جواد یا محمود بدهد.

- حاج آقا منظورتان از محمود، آقای احمدی نژاد است. به او چرا شک می برید؟

- آقا، این آدم را مثل تخم چشمم دوست داشتم. سر این ماجرای وزارت اطلاعات ده روز قهر کرد و رفت، از آن موقع به بعد آب ما یک جو نمی رود. به خاطر این صندلی ناقابل رئیس جمهوری حتی آب زمزم را هم نجس کرده است. هر کاری از او بر می آید.

- نه حاج آقا، ما هرچقدر بی بصیرت باشیم بالاخره می دانیم از این پاسداران تروریست شما حاج قاسم از همه قابل اعتمادتر وبه شما و ما نزدیکتر است. هرچه باشد اینجا و آنجا از همین کارهایی می کند که فرماندهان نظامی ما در منطقه سال های سال است انجام می دهند.

- خوب، خیالم راحت شد. این نظامی ها با هم بهتر کنار می آیند. شما را نمی دانم. این قبای ولایت فقیه را دوش من نیانداخته بودند حالا زیر دست همین حاج قاسم خدمت می کردم.

- حاج آقا از این حرف ها بگذریم. اگر نانسی و دوستانش بشنوند که شما همچنین صحبت هایی کرده اید ویتنام نرفتن مرا دم انتخابات علم می کنند. برویم سر اصل مطلب.

- گوشی دستت، بروم کاغذ و قلم بیاورم یادداشت بردارم.

- یادداشت برای چی. مگر توئیتر نداری. من برای این که دور برم شلوغ نباشد هرچه توافق، تعهد، قول و قرار بود همه را ریختم دور. ازدست همین برجام شما هم با دوسطر توئیت خلاص شدم.

- خلاص شدی؟ پس این ناو جنگی، بمب افکن شما تو خلیج فارس زمین بازی و سرگرمی بچه های سپاه چکار می کنند؟

- شما که می دانید خودسری یعنی چه. کار این بولتون خودسر است. گفت بچه ها هوس آب تنی کردن، منهم گفتم بروید خلیج فارس آنجا داغ داغ است. از شوخی گذشته، حاج آقا شما چرا از این حرف ها می زنید. شما که مخالف برجام بودید.

- مخالفت من به خاطر همین روزها بود. از روی عاقبت اندیشی بود. می دانستم که بعد از معامله پول را حاج قاسم خرج ترقه بازی می کند و حاج حسن می ماند با وعده های تو خالی که به مردم می دهد. به جواد هم همان موقع سه سه بار گفتم من هم موافقم و هم مخالف. آقا! بصیرت، یعنی همین.

- خوب حالا چی؟ اهل "دیل" هستی یا نه؟ این جنگو، کیم جونگ اون...هی به ما رو دست می زند. دو بار بلند شدم رفتم دیدنش، روبوسی کردیم، قول و قرار گذاشتیم، فعلا که شی‌جینگ پینگ و پوتین نمی گذارند معامله ما جوش بخورد. به من گفتند تو اهل معامله هستی. بازار، بنیادها، بانک ها، همه به همت تو می چرخد. هیچ بانکداری جیبش خالی نیست. سید ابراهیم را که دستش از ریاست جمهوری کوتاه شد، از مشهد آوردی گذاشتی سر قوه قضائیه. به همین خاوری نمک نشناس چقدر دادی، آخرش گذاشت رفت کانادا.

- ببین، من گفتم به مرکل، مکرون و باقی هم بگویند نفت را بازاری های ما نمی توانند احتکار کنند. بیایند یک و نیم میلیون بشکه ببرند دانگی حساب کنند. هر چی دادند خیر ببینند. حالا مردم اهل قناعت هستند. چهل سال است به مرگ گرفته ایم به تب راضی هستند. برخا اینجا و آنجا شورش می کنند ولی سپاه را که نمی شود با قناعت چرخاند. سپاه پول می خواهد. نفت را که نفروشیم صدای نظامی ها هم در می آید. همین ساکت کردن شورش سال گذشته حسابی خرج رو دست ما گذاشت. مثل سی چهل سال پیش نیست که چندتایی را بکشیم و خیالمان راحت باشد که صدای کسی در نمی آید. این آقای بولتون شما مگر کم هزینه رو دست ما گذاشته است.

- من که نگفتم شما نفت نفروشید. مگر عربستان و امارات میلیون میلیون بشکه نفت می فروشند ما مخالفت می کنیم و یا تو کار مملکت داری شان دخالت می کنیم. ریاض که بودم من خودم به بن سلمان گفتم بزودی کلید نیروگاه هسته ای را می گذارم کف دستت. شما همان کارهای عربستان را می کنید ولی به ما که می رسید جفتک می اندازید. من زنگ زدم سر اینها حرف بزنیم. والا ما کاری به کار شما در داخل نداریم. حالا بولتون بداند و یا بشنود به من غُر می زند با اینها اینطور حرف نزن، گستاختر می شوند، فکر می کنند آمریکا به آخر خط رسیده است.

- ببینم منظورت از این که به داخل کار نداریم، یعنی بعد از این به اسرائیل نباید گیر بدهیم. مگر می شود ما نماز جمعه داشته باشیم و حرف از اسرائیل نزنیم.

- از دست نتانیاهو بعضی وقت ها خود من هم کلافه می شوم. یک بار هم به این آقا داماد سپردم حساب کند ببیند خرج و مخارج اینها برای ما چقدر است. شما کار خودتان را بکنید، هرچه باشد با تبلیغات شما از بار مالی
ما کم شده و راحت تر می شود کمک خرجی اسرائیل را بین همسایه هایش سرشکن کرد. بگذار وسط حرف های شوخی و جدی یک چیزی بگویم. آها، آها، اهه...

- چی شد به سرفه افتادید؟ چیزی نیست. فکر کردم اگر از باراک ذکر خیر بکنم به سرفه نمی افتم ولی فایده ندارد

- حالا این ذکر خیر چی هست؟

- خاطرت هست پنج شش سال پیش که هنوز بین ما و شما شماره تلفن رد و بدل نشده بود او از کانال مخفی شخصا به خود تو پیام داد که بستن تنگه هرمز خط قرمز ماست. من همه ی رشته های باراک را پنبه کردم ولی این پیام او را قاب گرفته ام. بولتون هر روز آن را گردگیری می کند. سر نفت و پول شوخی نداریم.

- ما چقدر به شما باید سواری بدهیم. بار اول اسمش را گذاشتم نرمش قهرمانانه، این بار چه بگویم. یعنی بچه های سپاه تو آب خودمان قایق سواری نکنند. ما که تو یمن، عراق، سوریه، افغانستان، فلس...ط..ی

- حاج آقا ببخشید که حرف تان را قطع می کنم. بولتون دارد می آید. به مصلحت است که همه فکر کنند ترامپ، بولتون نیست. البته بخشا بیراه هم فکر نمی کنند. من اسلحه می فروشم ولی اهل جنگ نیستم، ولی خوب پیش میاد. برخی ها اول می جنگند بعد معامله می کنند، شما که تجربه جنگ و جام زهر...بگذریم، بولتون دارد نزدیک می شود. ادامه صحبت ما بماند به فرصت دیگر. نامه می فرستم.

- نه! نه! حرف از نامه نزن. نتانیاهو بفهمد هو می اندازد که ترامپ و خامنه ای عاشق همدیگر شدند. مگر نشنیدی اینجا چطوری ماجرای حاج سعید را به ریش من بستند.

-دونالد! حرف دل ما.. الو... الو، الو...دونالد صدا می آید؟


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست