سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

انتخاباتی که بر بحران اتحادیه اروپا خواهد افزود


سهراب مبشری


• روی آوردن ده ها میلیون رأی دهنده اروپایی به راست افراطی، تنها یک جلوه از بحران عمیقی است که اتحادیه اروپا بدان دچار است. اعضای این اتحادیه از اتخاذ سیاست خارجی هماهنگ عاجزند. در عرصه های اصلی سیاست خارجی مانند رابطه با چین، با روسیه و با آمریکا، توافقی میان اعضای اتحادیه اروپا وجود ندارد. بحران سیاسی اتحادیه اروپا بی ارتباط با روند شتابان کاهش سهم این اتحادیه در اقتصاد جهانی سرمایه داری نیست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۵ ارديبهشت ۱٣۹٨ -  ۱۵ می ۲۰۱۹



 * ویژه اخبار روز

انتخابات پارلمان اتحادیه اروپا روز ۲۶ مه، پنجم خرداد، برگزار خواهد شد. تقریبا قطعی است که شمار کرسی های فاشیستها و شبه فاشیستها به حد چشمگیری افزایش خواهد یافت. در بریتانیا آخرین نظرسنجی ها حاکی است مجموع آرای دو حزب محافظه کار و کارگر، از آرای حزب راست افراطی طرفدار خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا کمتر است. در فرانسه به احتمال زیاد فاشیستها به رهبری مارین لوپن بیشترین آرا را به خود اختصاص خواهند داد. در ایتالیا نیز فاشیستهای شمال و جنوب این کشور متحد شده اند و بسیار محتمل است برنده اصلی انتخابات باشند. در آن دسته از کشورهای شرق اروپا نیز که حکومت راست افراطی دارند، مانند لهستان و مجارستان،‌ هرگونه کاهش آرای نیروهای حاکم یک شگفتی خواهد بود.
روی آوردن ده ها میلیون رأی دهنده اروپایی به راست افراطی، تنها یک جلوه از بحران عمیقی است که اتحادیه اروپا بدان دچار است. اعضای این اتحادیه از اتخاذ سیاست خارجی هماهنگ عاجزند. در عرصه های اصلی سیاست خارجی مانند رابطه با چین، با روسیه و با آمریکا، توافقی میان اعضای اتحادیه اروپا وجود ندارد.
بحران سیاسی اتحادیه اروپا بی ارتباط با روند شتابان کاهش سهم این اتحادیه در اقتصاد جهانی سرمایه داری نیست. سهم اتحادیه اروپا از تولید ناخالص داخلی جهان با احتساب قدرت خرید، هم اکنون حدود ۱۶ درصد است، در حالی که در سال ۲۰۱۲ نزدیک به ۱۸ درصد بود. سهم چین از حدود ۱۵ درصد در سال ۲۰۱۲ به حدود ۱۹ درصد در حال حاضر رسیده است. سهم آمریکا در همین مدت از ۱۶ درصد به ۱۵ درصد کاهش یافته است.
کارل مارکس در بخش سوم جلد چهارم کاپیتال،‌ می نویسد انباشت سرمایه به شرایطی می انجامد که دو راه بیشتر برای طبقه سرمایه دار باقی نمی گذارد. راه نخست، تبدیل هر چه بیشتر سرمایه به سرمایه غیرمنقول مانند زمین و مستغلات است. راه دوم مورد اشاره مارکس، هدایت سرمایه به تجارت خارجی است (کاپیتال، جلد چهارم، بخش سوم، صفحه ۲۳۷ و ۲۳۸).
نوشته مارکس مربوط به سال ۱۸۶۱ یا ۱۸۶۲ است. در آن زمان هنوز عصر امپریالیسم، آن گونه که امروز می شناسیم، فرا نرسیده بود. اگر مارکس زنده می ماند و در سالخوردگی، آغاز قرن بیستم را می دید، بر دو راه نامبرده راه سوم یعنی جنگ را نیز می افزود.
اتحادیه اروپا از کاربست هر سه راه درمانده است. انباشت سرمایه ثابت در درون مرزهای این اتحادیه به حد اشباع رسیده است. رقبای بین المللی، تجارت جهانی را قبضه کرده اند. بر خلاف آمریکا، اتحادیه اروپا توان توسل جستن به جنگ برای حل بحرانهای خود را ندارد.
درماندگی اتحادیه اروپا در مواجهه با بحرانهایش، به رویگردانی فزاینده شهروندان این اتحادیه از هیأت حاکمه ای انجامیده است که مسئول وضعیت موجود تلقی می شود. این هیأت حاکمه در دو دهه اخیر به اروپایی ها این پیام را داده است که چاره ای جز انتقال مرکز تصمیم درباره امور مالی و اقتصادی به اتحادیه اروپا نیست. واحد پول مشترک،‌ سلب اختیار از دولتهای ملی در مورد استقراض و ممانعت از حمایت دولتهای ملی از اقتصاد، از جمله سیاستهای اصلی اتحادیه اروپا در بیست سال اخیر بوده است. آن بخش از سرمایه داری اروپایی که بیشترین سود را از این سیاستها برده است، طبقه حاکم آلمان است. سرمایه داری آلمان، به واسطه برداشته شدن موانع صدور سرمایه و کالا به کل اتحادیه اروپا، صدها میلیارد یورو سود کسب کرده است. در عین حال، دولت آلمان مقررات مالی سختی به حوزه یورو تحمیل کرده است که هسته اصلی آن، دست بالای این دولت در همه تصمیم گیری های مالی و پولی حوزه یورو بوده است.
بیهوده نیست که تقریبا در همه کشورهای اتحادیه اروپا، احزاب سیاسی از طریق موضعگیری علیه نفوذ زیاد آلمان بر آرای خود افزوده اند. بارزترین نمونه این روند را در بریتانیا شاهد بوده ایم، کشوری که اکثریت رأی دهندگانش به خروج از اتحادیه اروپا رأی داده اند. برخی از محافل هیأت حاکمه بریتانیا از سالها پیش از تقویت نقش جامعه مشترک المنافع یعنی مجموعه مستعمرات سابق بریتانیا دفاع می کنند و می گویند بریتانیا باید به جای پیوندهای اروپایی، به سوی احیای اهمیت جامعه مشترک المنافع سمت گیری کند. نگاه این محافل بیشتر به هند به عنوان رقیب اصلی چین در آسیا دوخته شده است.
در فرانسه، شاید امانوئل ماکرون آخرین رئیس جمهور از میان نیروهایی باشد که سالها بر اتحاد با آلمان سرمایه گذاری کرده اند. دولت آلمان تلاشهای ماکرون برای تقویت این اتحاد را بی پاسخ گذاشته است. آلمان حاضر نیست از موقعیت برترش در حوزه یورو دست بکشد. به نظر می رسد دولت آلمان نیز برای دوران بعد از تضعیف همگرایی اروپایی، برنامه هایی دارد. مناسبات تجاری آلمان محدود به شرکایش در اتحادیه اروپا نیست. شرکتهای آلمانی ده ها میلیارد یورو در چین، آمریکای لاتین و روسیه سرمایه گذاری کرده اند. یک نمونه، فولکس واگن بزرگترین شرکت آلمانی است که تنها در محدوده شانگهای هفت کارخانه دارد.
البته قطعا پس از انتخابات پارلمان اتحادیه اروپا نیز آن بخش از سرمایه داری این قاره که بیشترین سود را از روند همگرایی در اتحادیه اروپا برده است، خواهد کوشید این همگرایی حتی الامکان جای خود را به واگرایی ندهد. این روزها یک ضلع نیروگاه اختصاصی بزرگترین کارخانه فولکس واگن در ولفسبورگ مقر اصلی این شرکت، منقش به بَنِری به ارتفاع ده ها متر است. روی این بنر نوشته اند: فولکس واگن به اروپا رأی می دهد، و زیرش اضافه کرده اند ۲۶ مه، تا ده ها هزار کارگر و کارمند این شرکت که هر روز این شعار را می خوانند، بدانند توقع مدیران این شرکت از رأی دهندگان در انتخابات اتحادیه اروپا چیست.
توقع حکام اصلی آلمان یعنی امثال فولکس واگن هر چه باشد، واقع بینی حکم می کند که بدانند گاو شیرده اروپایی به حال نزاری افتاده و باید به فکر بازارهای جدید باشند. آنها در عین حال، تا زمانی که ممکن است بازار اتحادیه اروپا را نیز حفظ خواهند کرد.
پس از این مختصر درباره انتظار فرمانروایان اروپا در انتخابات پیش رو، بیینیم وضعیت نیروهای چپ در این قاره چگونه است.
چپ اتحادیه اروپا،‌ فرسنگها از اتخاذ یک سیاست واحد درباره اصلی ترین معضلات این قاره فاصله دارد. باز به نمونه بریتانیا بنگریم: چپ در این کشور نتوانسته است در مورد برگزیت، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، سیاست واحدی اتخاذ کند. بخشی از چپ،‌ موافق خروج از اتحادیه اروپاست چرا که در این اتحادیه، بیش از هر چیز ابزار سرمایه کلان برای پیشبرد مشی نئولیبرال را می بیند. بخش بزرگی از رأی دهندگان سنتی حزب کارگر بریتانیا در رفراندوم به برگزیت رأی دادند، به روایتی اکثریت آنان. بخش دیگری از چپ، با اشاره به نقش غالب نژادپرستان و ناسیونالیستها در کارزار برگزیت، با آن مخالفند. آنها از روند همگرایی اروپایی دفاع می کنند و معتقدند در چارچوب اتحادیه اروپا باید برای اصلاح آن کوشید.
مشابه این شکاف در شماری دیگر از کشورهای اتحادیه اروپا نیز دیده می شود. حزب چپ آلمان می کوشد در کارزار انتخاباتی خود، میانه را بگیرد تا هم مخالفان و هم موافقان اتحادیه اروپا در صفوف خود را راضی نگه دارد. موضع رسمی این حزب، مصوب کنگره اخیر آن، انتقاد از اتحادیه اروپا و طرح خواست سمت گیری این اتحادیه به سوی سیاستهای حمایت اجتماعی است.
هرجا که جنبشی اعتراضی علیه سیاستهای نئولیبرال توده ای شده است، این اعتراض سمت گیری ضد اتحادیه اروپا یافته است. همین امر بر شکاف میان چپ پارلمانی و چپ خارج از پارلمان افزوده است.
در چپ اروپا نیز مانند برخی از دیگر کشورهای سرمایه داری، این بحث بنیادین جریان دارد که چپ باید وجه اصلی اهتمامش را بر بازسازی پایگاه سنتی خود در میان طبقه کارگر اروپایی و بخشهای پایینی اقشار متوسط متمرکز کند، یا بکوشد نقش لولا و وصل کننده جنبشهای اجتماعی مختلف را بر عهده گیرد، جنبشهایی مانند جنبش محیط زیست، کارزار دفاع از مهاجران، جنبش فمینیستی، کارزار دفاع از حقوق دگرباشان و سایر اقلیتها و مانند آن. یک قاعده کلی، البته با استثناهایی، این است که گروه اول، یعنی مدافعان بازگشت به پایگاه های سنتی، موضع انتقادی تندتری در قبال اتحادیه اروپا دارند،‌ در حالی که گروه دوم از تقویت ناسیونالیسم در مقابل همگرایی اروپایی نگرانند.
بحران چپ اروپا نیز بازتابی از موقعیت اجتماعی نیروهایی است که تا کنون، پایگاه چپ را تشکیل داده اند. اقشار میانی و حتی بخشی از طبقه کارگر در اروپا را به راحتی می توان در حمایت از سیاستی بسیج کرد که هدفش حفظ دژ اروپا و ثروت آن است. هر چه چشم انداز موفقیت چنین سیاستی با توجه به نقش رو به تنزل اروپا در اقتصاد جهانی سرمایه داری تیره تر و گرایش به همبستگی فراتر از مرزهای اروپا در میان چپها نیرومندتر می شود، راست افراطی در پایگاه های سنتی چپ نفوذ بیشتری می یابد. این روند قطعا در انتخابات پیش رو نقش قاطعی در تقویت راست افراطی ایفا خواهد کرد. کار چپ در این انتخابات بسیار سخت است، اما نمونه های موفق هم وجود دارند. شاید در شامگاه ۲۶ مه، امید چپ کل اروپا بر اقلیتی از کشورهای اتحادیه اروپا که چپی نسبتا نیرومند دارند، تمرکز یابد. در اسپانیا نتایج انتخابات پارلمانی اخیر، زمینه چنین امیدی را فراهم کرده است. ممکن است در پرتغال نیز بارقه هایی از امید چپ جلوه کنند. یونان وضعیتی ویژه و دولتی دارد که با شعارهای چپ بر سر کار آمد، اما ادامه کارش را مدیون ایفای نقش مدیریت ورشکستگی مالی و نوعی سوسیال دمکراسی بی رمق با لعاب ناسیونالیستی است.
از این کشورهای جنوب اروپا که بگذریم، هر گونه موفقیت نسبی چپ در رأی گیری ۲۶ مه، شگفتی آور خواهد بود. دور، دور راستهاست.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست