سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

«روان‌شناسی و فقدانِ نگاهی به آن سوی دیوار»
علی کوچک‌پوریان


• بیمه‌های درمانی در ایالات مختلف آلمان هر سال بیش از پیش خبر از غیبتِ کارمندان و کارکنانِ ادارات و شرکت‌ها به دلیل ابتلا به بیماری‌های روانی می‌دهند. سوال اساسی اما این است که چرا انسان‌ها به مراتب بیشتر از چند دهه‌ی قبل دچار چنین مشکلاتی می‌شوند و مهم‌تر از آن اینکه چرا این روند همواره سیرِ صعودی دارد؟ بیش از حد خوشبین خواهیم بود اگر جایی غیر از سیاست و تاریخ به دنبال پاسخی برای این سوال باشیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۴ تير ۱٣۹٨ -  ۲۵ ژوئن ۲۰۱۹



 

علم روان‌شناسی از زمان انشعاب از فلسفه و استقلال به عنوانی علمی که رفته رفته سویه‌ی تجربی و empirical گرفت، تحولات زیادی به خود دیده است. از منظری رفته رفته انسان را بهتر و بیشتر از قبل شناخت اما از منظری نیز شجاعت و شهامتِ خود را به عنوان یک علمِ مستقل و در خدمتِ انسان از دست داد، آن هم درست زمانی که انسان بیش از همیشه به او نیاز داشت: شهامتِ نگاهی به آن سوی دیوار.
همانطور که از تجربه‌ی روزانه و شخصی خود نیز سراغ داریم همواره انسان‌های بیشتری در معرض ابتلا به بیماری‌ها و اختلالات روانی قرار دارند یا به این دلیل تحت درمان قرار می‌گیرند. بیمه‌های درمانی در ایالات مختلف آلمان هر سال بیش از پیش خبر از غیبتِ کارمندان و کارکنانِ ادارات و شرکت‌ها به دلیل ابتلا به بیماری‌های روانی می‌دهند. سوال اساسی اما این است که چرا انسان‌ها به مراتب بیشتر از چند دهه‌ی قبل دچار چنین مشکلاتی می‌شوند و مهم‌تر از آن اینکه چرا این روند همواره سیرِ صعودی دارد؟ بیش از حد خوشبین خواهیم بود اگر جایی غیر از سیاست و تاریخ به دنبال پاسخی برای این سوال باشیم.
به دورانِ بردگیِ مدرن خوش آمدید!
زمانی بردگی و استثمار یک شکل واحد و عریان داشت. زمانی که برده برای بقا و حفظ جانش مجبور بود خم شده و چکمه‌های ارباب را بلیسد یا زیرِ رنجِ ضربات شلاق او خم به ابرو نیاورد. امروزه و در عصر حاضر اما استثمار شکل و رنگ عوض کرده و به جایِ شکل کلاسیکِ خود که بر پایه‌ی بهره‌کشی از تن و بازوی آدمی استوار بود، در قالبی مدرن و „مترقی“ روانِ او را هدف قرار داده است. در عصرِ پسافوردیسم و توسعه بود که جریانی جهانی بر این مبنا غالب و رایج شد که انسان همواره باید «خود» اش را بیشتر و بیشتر واردِ کار و در آن دخیل کند. هر انسان همزمان باید کارفرما و کارمند باشد، اما بدونِ قدرتِ حقیقی یک کارفرما. چیزی که به وضوح فراتر از توانِ آدمی بود، موجبِ تحلیل رفتنِ او، ازخودبیگانگی و شیوع اپیدمیکِ بیماری‌ها و اختلالات روانی شد.

طبیعی یا غیر طبیعی؟

سال 1948 بود که سازمانِ بهداشتِ جهانی(WHO) به عنوان مرجعیتی سازمان‌دهنده بر بهداشتِ جامعه‌ی جهانی تاسیس شد. از آن پس این سازمان بود که در کاتالوگ‌های متعدد خود تعیین می‌کرد چه کسی از نظر روانی بیمار است. بیمه‌های درمانی دولتی و خصوصی با استناد به همین کاتالوگ‌ها تعیین می‌کنند که اختلالات روانی نیاز به درمان دارند یا خیر. به طور مثال در آخرین کاتالوگِ بیماری‌های این سازمان افرادِ ترنسکشوال دیگر بیمار قلمداد نمی‌شوند اما در عوض اعتیاد به بازی‌های آنلاین در زمره‌ی بیماری‌ها قرار می‌گیرد. مشکل اما از همین جا آغاز می‌شود. از نحوه‌ی تعیین کردن و مرزبندیِ بیماری و سلامت. نخست به دلیل قدرتِ واژه‌ها و عبارات و سپس به این دلیل که مشخص نیست این تشخیص‌ها و مرزبندی‌ها برای چه کسانی است؟ برای بیماران یا فراتر از آن؟ به طور مثال در تشخیصِ اختلالات این به وضوح حس می‌شود که تشخیص‌ها بیشتر مصرفِ آکادمیک دارند و آن هم به منظورِ تبادل راحت اطلاعات و ارتباطِ بهتر بین کسانی که سعی دارند دستاوردهای خود را هرچه بیشتر به علم پزشکی نزدیک کنند. و البته آنچه نباید فراموش کرد، به منظورِ ساختنِ مکانیسمی دفاعی و رها شدن از شرِ پرداختن به هرآنچه سلامتِ روان را از منظرِ سیاسی-اجتماعی تهدید می‌کند.
همواره بیماری‌های روانی بیشتری در جهان مورد تشخیص و درمان شناخته می‌شوند و انسان‌های بیشتری برای درمان به مراکز درمانی مراجعه می‌کنند. روان‌شناسی از این فرصت برای تثبیتِ نقشِ خود به عنوان درمان‌گرِ جامعه استفاده می‌کند. دقیقا جایی که مرزِ بین „طبیعی“ و „غیر طبیعی“ به صورتِ کلان توسط آمار و اعداد مشخص و تعیین می‌شود. مرزها روز به روز سیال تر و بی‌ثبات‌تر می‌شوند و فرد در تشخیصِ مکانِ خود در این بین از همیشه سردرگم‌تر. همانطور که هر روز زنان بیشتری با یک سوالِ اصلی و مشترک به مراکز درمانی و تراپیست‌ها مراجعه می‌کنند: „من طبیعی هستم؟“
در این میان جوِ خاصی نیز پدید می‌آید که در آن روان‌درمانی نرمالیزه شده و یا به طور مثال تشخیص و برچسبِ افسردگی یا نارسیسیم به مد و چیزی دمِ دستی تبدیل می‌شوند بدون توجه به مناسباتِ اجتماعی و اینکه تشخیصِ ما اساسا چه کارکردی دارد. افرادی که نشانه‌ها یا رفتاری مبنی بر خودشیفتگی نشان می‌دهند و بلافاصله با برچسبِ نارسیست مواجه می‌شوند می‌توانند صرفا در آن لحظه‌ فقط عصبانی یا قاطع بوده باشند. گاهی حس می‌شود که تشخیصِ نارسیسیم بین روان‌شناسان و تراپیست‌ها تبدیل به نوعی مکانیسمِ دفاعِ از خود شده است برای مقابله با حملاتِ لفظی یا مقاومتِ فرد مقابل.

انسان منفک از سیاست!


در وهله‌ی نخست نقدِ ما باید معطوف به جریانی غالب و جهانی در این علم باشد که میل عجیبی به ایندیویژوآلیزه کردن و نادیده گرفتنِ محضِ روابط و مناسباتِ اجتماعی دارد. در بینِ روان‌شناسان و تراپیست‌ها مقاومتِ روانی عجیبی برای نگاهی به آن سوی „دیوار“ حس می‌شود. افرادی که روان‌شناسی خواندند یا دوره‌ی تکمیلی بالینی را گذراندند غالبا با این هدف که تمایل داشتند به دیگران کمک کنند اما از اثرگذاری عاجزند و نتیجه در بهترین حالت نوعی اومانیسمِ عرفانی است. فقدانِ نگاهی به کلیتِ ماجرا بیش از هر زمان دیگری حس می‌شود. روان‌شناسی اما به جای رسوا کردنِ سرمایه‌داری و سیاست‌هایش که زیستِ انسانِ معاصر از صدر تا ذیل متاثر از آن است مشغولِ بحث و بررسی در مورد آمار و ارقامِ احتمالیِ حاکی از افزایشِ نارسیسیم است یا بحث بر سر این موضوعِ مضحک که آیا می‌توان ترامپ را از نظر بالینی و از راه دور نارسیست تشخیص داد و نه مثلا به اینکه سرمایه‌داری چطور انسان‌ها را از هم جدا کرده و مقابلِ هم قرار می‌دهد. هرگز به دلایلِ روی کار آمدن و محبوب شدنِ راست‌ها در ارتباط با روان‌شناسیِ جمعیِ انسان اشاره ‌یی نمی‌شود. در این بین اما هستند روانشناسان و مراکزِ درمانی کوچک و مستقلی که ابایی از موضع‌گیری سیاسی ندارند و خودجوش و مشتاقانه در برابر این جریان ایستادند. به طور مثال مراکزِ درمانی که مشخصا بر روی مهاجرین یا پناه‌جوها کار می‌کنند یا مراکزی برای کمک و تراپی به زنانِ قربانی خشونت و خیابان‌خواب‌ها و...
در آخر باید عریان‌تر از همیشه گفت و تاکید کرد که این سیاست‌ها، روابط و مناسباتِ حاکم بر زیستِ انسان هستند که منجر به بیماری می‌شوند. نگاهِ فردگرایانه‌ و منفک از سیاست به بیماری‌های روانی چیزی جز چشم‌پوشی بر نشانه‌های زندگی در دورانِ استمثار و بردگیِ مدرن نیست.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست