گزارش از جلسه نقد و بررسی کتابِ
«مارکس در باره جنسیت و خانواده»
متن سخنان فرزانه راجی و فرح قادرنیا در "خانه وارطان" در تهران
•
بازگشت به مارکس ضروری است اگر قصدمان مبارزه موثر برای غلبه بر ستم جنسیتی است. فمینیستهای چپ باید بتوانند، خلاءِ ناشی از نظریاتِ در باب تفاوت را که قادر به شکلدادنِ فمینیسمی منسجم و ضدسرمایهداری نیستند، پر کنند. وظیفهی مارکسیست-فمینیستها ایجاد مارکسیسمی دیالکتیک و غیرجزماندیشانه است و باید نظریهای واحد شکل دهند که بدون ارجحیت دادن به جنسیت یا طبقه با تقلیلگراییِ اقتصادی یا جنسیتی مقابله کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۹ تير ۱٣۹٨ -
۱۰ ژوئيه ۲۰۱۹
روز سهشنبه 18 تیر 1398 جلسه نقد و بررسی کتاب «مارکس در باره جنسیت و خانواده» اثر هِتِربراون، ترجمه ی فرزانه راجی و فریدا آفاری در خانه گفتمان شهر (خانه وارطان) در تهران برگزار شد. متن سخنان فرزانه راجی و فرح قادرنیا، دو تن از سخنرانان این جلسه، در پی میآید.
****
فرح قادرنیا
پیش از آغاز، از مترجمین بابت ترجمهی روان و انتخاب این کتاب تشکر میکنم.
در سپهرمبارزاتی زنان همواره شاهد ستم جنسیتی بوده و هستیم، از ختنه زنان، خشونتهای خانگی، استثماردر کارتولیدی و بردگی جنسی گرفته تا به عنوان غنیمت جنگی که مورد تاخت و تاز نظام سرمایه و بنیاد گرایی دینی ست. نزدیکترین موردی که میتوان به آن استناد کرد، و بیشک در تاریخ به عنوان جنایت بشری باید ثبت گردد حملات داعش به کشورهای منطقه بخصوص سوریه بوده است که زنان و دختران ایزدی وکورد را به بردگی جنسی گرفتند، بسیاری از این زنان و دختران یا خودکشی کردند و یا به دلیل شدت تجاوز کشته شدند.
فعالین فمنیستی ایران، اعم از سنتگرایان، لیبرالها، اصلاحطلبان وفمنیستهای دیگر جوامع، همواره به انتقاد از مارکس پرداخته که زنان را نادیده گرفته است. آنان به جای درنظر گرفتن کلیت آثار مارکس تنها به یک جنبهی خاص اندیشهی وی پرداختهاند (( یعنی تولید و ارزش اضافی)). اما مارکس در تمام مقالات، دست نوشتهها و کتابهایش به صراحت وضعیت زنان را مورد بررسی قرارداده است. کتاب حاضرعلاوه بر بررسی کتابهای مهم مارکس، مقالات و دستنوشتههای کمتر منتشرشدهی او را در این رابطه مورد بررسی قرارداده است.
در پاسخ به منتقدان فمنیست، نانسی فریزر فیلسوف فمنیست آمریکایی، موج دوم فمنیستی را مورد انتقاد قرارداده و میگوید:
بخش عمدهی فعالان این جنبش در طی سه دههی گذ شته دست از نقد سرمایهداری و مبارزات عدالت اجتماعی کشیده و توجه خود را صرفا" به سیاستهای هویت مدار، فرهنگ، مبارزه برای کسب قدرت و جاه طلبی شغلی معطوف کردهاند.
در اینجا به نظر مارکس اشاره میکنم، الغای صرف مالکیت خصوصی کافی نیست چون پایه و اساس بیگانگی همانا کار بیگانه شده است، یعنی بیگانگی نه فقط از محصول کار، که ازفرایند کار، از انسانهای دیگر و از قابلیت انسانها برای انجام فعالیت آگاهانه و آزادانه. این بیگانگی خود را در کلیه سپهرهای زندگی بروز میدهد، چه در رابطهی مرد با زن ، چه خانواده وچه در روابط عاشقانه.
مارکس در کتاب دست نوشتههای 1844 در فصل کاربیگانه شده، میگوید:
فلاکت و سیه روزی کارگر با قدرت و حجم تولیدَش نسبت معکوس دارد، ما از یک واقعیت اقتصادی کنونی آغاز میکنیم، هرچه کارگر ثروت بیشتری تولید میکند، هرچه تولیدَش از لحاظ قدرت و مقدار افزایش مییابد، فقیرتر میشود، هرچه کارگر کالای بیشتری تولید میکند، خود به کالای ارزانتری تبدیل میشود. افزایش ارزش جهان اشیاء نسبت مستقیمی با کاهش ارزش جهان انسان دارد. کار نه فقط کالاها را تولید میکند بلکه خود و کارگران را نیز به عنوان کالا تولید میکند و این یا همان نسبتی است که بطور کلی کالا تولید میکند.
کاربیگانه شده، طبیعت را از انسان و انسان را از خودش، از کارکرد فعالش، از فعالیت حیاتیاش بیگانه میسازد، به این علت کاربیگانه شده انسان را از نوعش بیگانه میسازد.
بیگانگی نه تنها در نتیجهی تولید بلکه در خود عمل تولید، در چارچوب خود فعالیت تولیدی نیز ظاهر میشود.
هِتِربراون (نویسنده کتاب) واژه "طبیعی" که مارکس در دست نوشتههای 1844 نوشته است، چنین توضیح میدهد:
رابطهی بین زنان و مردان به دو معنا میتواند ((طبیعی)) پنداشته شود. نخست تولید مثل برای ادامهی نوع ضروری است. دوم برای آن که انسانها همچون موجودِ نوعیِ حقیقی وجود داشته باشند و تمامی تواناییهای خود را شکوفا کنند. زنان باید با مردان برابر دانسته شوند.
مارکس درتمامی نوشتههایش به صراحت میگوید:
رابطهی مرد با زن طبیعی ترین رابطهی انسان با انسان است. برای پایان دادن به تضاد، الغای صرف مالکیت خصوصی کافی نیست، بلکه نهادهای اجتماعی نیز باید تغییر شکل یابند، مذهب، خانواده، دولت، قانون، اخلاق، علم، هنر و غیره صرفا اشکال ویژهای از تولیدند. بنابراین الغای مثبت مالکیت خصوصی به عنوان از آن خود کردن زندگی انسانی همانا الغای مثبت تمامی از خود بیگانگی و بازگشت به سوی زندگی انسانی، یعنی زندگی اجتماعی اوست.
برای نمود بیشتر نقل قولهای ذکر شده، به آماری که سازمان ملل اعلام کرده است و در متن کتاب آمده اشاره میکنم:
" طبق آمار سازمان ملل، زنان 66 درصد ازکارجهان را انجام میدهند و 50 درصدد محصولات غذایی را تهیه میکنند اما تنها 10 درصد از درآمدها و 1 درصد از املاک و داراییها به آنها تعلق دارد. "
و این یعنی نابرابری انسانی.
هرچند نظریه ارزش اضافی مارکس مهمترین دستآورد او درجهت پیشرفت تحلیل اقتصادی میباشد، اما وی دیدگاههای انتقادی خود به جامعهی پدرسالارانه را نیز در مقالات و دست نوشتههای خود اعلام نمودهاست .
در کتاب خانوادهی مقدس، اولین نوشتهی مشترک مارکس و انگلس، بحث مهمی درباره جنسیت مییابیم که درنقد مارکس از زُلیگا از رمان رازهای پاریس، نوشتهی رمان نویس سوسیالیست فرانسوی، اوژن سو ارائه شده است. مارکس از شخصیت داستان، فلو دو ماری روسپی پاریسی در مقابل اخلاق گرایی اوژن سو دفاع کرده و استدلال میکند که فلو دو ماری به رغم زندگی در شرایط غیر انسانی از بسیاری از افراد جامعه ی بورژوایی انسان تراست. چرا که ایدئولوژی بورژوایی هنوز بر او کاملا تاثیر نگذ اشته است، روی آوردن او به فحشا بیشتر نتیجهی عوامل اجتماعی- اقتصادی است تا کاستیهای شخصیتی، مارکس در اینجا به موقعیت دشواردختران و زنان طبقهی کارگر اشاره میکند. آنان به عنوان اعضای پرولتاریا چیزی به جز نیروی کارشان برای فروش ندارند، و در نبود کارتولیدی کافی زنان مجبورمیشوند بدن خود را برای بقا بفروشند. این پیامد طبیعی سرمایهداری است.
در قرن بیست و یکم، با توجه به رشد نظام سرمایهداری این گفتهی مارکس در 1844 عینیت یافته است . فروش تن به یک صنعت به عنوان صنعت سکس تبدیل گردیده که سود حاصل از این صنعت 99 میلیارد دلاراست( رقم فوق مربوط به ژانویه 2017 است).
درسال 1846 مقالهی کمتر شناخته شدهای از مارکس در رابطه با نوشتهی یک افسرپلیس فرانسوی به نام ژاک پوشه درمورد خودکشی به چاپ رسید، مارکس در این مقاله به اخلاقیات خانواده بورژوایی، قدرت پدرسالاری و اثر زیان بار آنها بر زنان میپردازد. وی چهار خودکشی زنان را مورد بررسی قرار میدهد، در اینجا نه به ریشههای اجتماعی و اقتصادی بیگانگی ، بلکه به برخی از تجلی های بیگانگی پرداخته است، مارکس اشاره میکند، واقعا این چه نوع جامعهای است که در آن می توان در میان میلیونها آدم از چنان تنهایی ژرفی رنج برد، جامعهای که در آن میتوان منکوب میل مهارناپذیر کشتن خویش شد بدون این که دیگران متوجه شوند؟
ازخودبیگانگی و شیئوارگی در تمام نوشتههای مارکس بیانگر دیدگاه او به جامعهی بورژوایی تنها به صرف تولید نمیباشد، بلکه نابرابری زنان را در تمامی ابعاد جامعه مورد نقد و بررسی قرار میدهد، وی در کتاب سرمایه به پرداخت زیرحداقل دستمزد به زنان و کودکان پرداخته و به این نابرابری به صراحت اشاره نموده است.
مارکس در مقالهی مالکیت خصوصی و کمونیسم، روابط جنسیتی را مورد بحث قرار میدهد و موقعیت زنان را معیار کلیدی سنجش رشد کلی جامعه میپندارد. اما منتقدان مارکس از جمله، دی استفانو معتقدند که مارکس فقط به کاری میپردازد که به طور سنتی توسط مردان انجام میشده و در مورد کارسنتی زنان بحثی نمیکند.
هتر براون توضیح میدهد که اولویتی که ایدئولوژی آلمانی برای تقسم کارذهنی و یدی قائل است از این درک سرچشمه می گیرد که این نوع تقسیم کار بیانگر"اولین رابطهی اجتماعی استثمارگر است. تقسیم کار تنها زمانی ستم بار میشود که کارگر کنترل خود را بر فرایند خلاق از دست دهد. امری که لزوما" با تقسیم کار ذهنی و یدی رخ دهد". دونایفسکایا اولین فمنیست سوسیالیستی است که به لزوم خواندن نوشتههای مارکس در پرتو دیدگاههای امروزی اشاره دارد. از منظر او جنبش زنان با ایده ها و جنبش رهایی خویشتن لازم بود تا بتوان بیان مارکس در بارهی رهایی زن را درک کرد.
درسپهر مبارزات فمنیستی میتوان نتیجه گرفت مارکس پایان یافتنِ ستم برزنان را برای خلق جامعهای نو لازم میدید. چرا که رهایی زنان ، از بند سنت، مذهب، سرمایه، نوبنیادگرایی دینی جدا از مبارزه علیه نظام سرمایه داری برای رسیدن به جامعهی آرمانشهر نیست.
مارکس در واکنش به کمونیستهای خام اندیش که ضرورتی برای بهبود موقعیت زنان نمی بینند ، میگوید: رابطهی زن ومرد نشان دهندهی طبیعت فقیر جامعه به عنوان یک کل است. وی به ضرورت آزادی و برابری کامل زنان و مردان به عنوان پیش شرط یک جامعهی واقعا سوسیالیستی اشاره میکند.
مارکس در دست نوشتههای 1844 در مقالهی نیازها، تولید و تقسیم کار، استدلال می کند، در نظام سرمایهداری به رغم تناقض های آشکارِ درون سپهرهای متفاوت ایدئولوژیکی، همه چیز به کالا تبدیل میشود:
باید هر آنچه را که از آن توست، قابل فروش یا مفید سازی ، فرض کنیم از یک اقتصاددان بپرسیم : اگر من از طریق فروش بدنم، از طریق فروش آن به شهوتِ دیگری کسب در آمد کنم. آیا مطابق قوانین اقتصاد عمل کردهام؟ او پاسخ خواهد داد: شما در تضاد با قوانین من عمل نمی کنید اما باید آنچه را که در عمو اخلاق و دایی مذهب در این مورد میگویند را مورد ملاحظه قرار دهید. ( مصداق این گفته ی مارکس صیغههای یک ساعته در قالب دایی مذهب است) ماهیت بیگانگی مستلزم این است که هریک از سپهرها هنجاری متفاوت و متناقض اعمال کند، یعنی اخلاق همان هنجارِ اقتصاد سیاسی و غیره را به کارنمیبرد زیرا هرکدام از آنها یک بیگانگی ویژه انسان است، هریک برحوزه ی مشخصی از فعالیت بیگانه شده تمرکز یافته و خود از دیگری بیگانه است.
نظریه یه مارکس و انگلس در مورد خانواده در ایدئولوژی آلمانی و خانواده مقدس بر محوریت منشاهای خانواده و جامعه ی طبقاتیای میچرخد که مبنای آن تولید مثل و کارهای یدی و غیره است. هستهی مرکزی و اولین شکل آن (مالکیت) در خانواده نهفته است ، جایی که زن و فرزندان بردگان شوهرند این بردگی پنهان در خانواده اولین شکل مالکیت است.
این نوشتهی مارکس در مناسبات نظام مرد سالارانه حاکم بر کشورمان در مناسبات نابرابر نمودی پررنگ دارد، ازدواجهای اجباری، کودک همسری(ثبت رسمی ازدواج دختران زیر 12 سال)، تجاوز چه در درون خانواده و چه در بیرون از محیط خانواده، ، خیانت مرد به همسر جرم محسوب نمیشود، اما خیانت زن به همسر جرمی بس سنگین محسوب میشود، چند همسری برای مردان و رنج برای زنان، استثمارزنان در کارخانگی، عدم حق طلاق ، عدم حق حضانت فرزند، عدم تقسیم دارایی به هنگام طلاق، همه چیز و همه ی حق از آن مرداست. شی انگاری زنان در نظام مردسالارانه ایران.
فمنیستهای مذهبی در برابر این موارد به جای پاسخ، به انتقاد از مارکسیستها میپردازند، بنابراین، اهمیت ویژهی این کتاب در سپهر مبارزات فمنیستی چپ ایران از آن روست که پاسخ به نقادان مارکس میدهد، هر چند که پاسخهای نهایی داده نشده است اما چراغی به دستمان داده تا با روشنی بیشتری چپ سنتی، لیبرالها، فمنیستهای اسلامی و اصلاح طلبانه را بتوانیم با این آموزه ها برای رهایی زنان به چالش کشانیم.
سخنم را با نوشتهی دیگری از مارکس که بیانگر دیدگاه ژرف نگر او به برابری زنان و مردان است به پایان می رسانم.
عشق فقط با عشق ، اعتماد با اعتماد مبادله میشود. اگر عشق بورزید بدون این که در پاسخ عشقی برانگیزید، یعنی اگر قادرنباشید با ابراز خود به عنوان شخصی عاشق ، خود را به معشوق تبدیل کنید، عشق شما سِتَروَن و یک مصیبت است.
و این انسانی ترین نگاه برابربه زن و مرد میباشد.
****
فرزانه راجی
با تشکر از حضور سروران گرامی که به همت نشر شیرازه و لطف و همکاری خانه وارطان در اینجا حضور پیدا کردند، و با سپاس از دست اندرکاران نشر و توزیع کتاب «مارکس در باره جنسیت و خانواده»، مایلم دلایل خودم و دلایل احتمالی مترجم همکار، خانم فریدا آفاری را برای ترجمه این کتاب خدمتتان عرض کنم.
قطعا و در درجه اول علت برگزیدن این کتاب برای ترجمه دلمشغولیهای خودمان در مورد موضوع کتاب بوده است. اما و در عین حال کتاب از چندین جنبه دیگر به نظرم مهم است:
١. به عنوان یک پژوهش علمی و تاریخی؛
٢. به عنوان یکی از اولین پژوهشهای آثار مارکس و انگلس در مورد جنسیت و خانواده؛
٣. به واسطهی نگاه نو وجدیدش به آثار مارکس و انگلس در رابطه با جنسیت و خانواده؛
٤. به عنوان منبع و مرجعی برای نظریهپردازی در مورد ارتباط بین جنسیت و طبقه؛ و
٥. به واسطهی ارزشش برای جنبش زنان به طور کلی و جنبش زنان ایران به طور خاص.
به نظر من «مارکس در مورد خانواده و جنسیت»، یکی از بهترین پژوهشهایی است که در چند سال اخیر در آثار مارکس وانگلس و به ویژه مارکس انجام شده و بخصوص از این بابت جزو بهترین هاست که یکی ازاولین پژوهشها از این دست، یعنی بررسی تقریبا تمامی آثار مارکس در رابطه با مسئلهی جنسیت و خانواده است و قطعا مثل هر پژوهش دیگری کاستیهایی هم دارد. همانطور که میدانید نامزد دریافت جایزه بهترین کتاب کنفرانس ماتریالیسم تاریخی سال ٢٠١٣ نیز بوده است.
این بررسی به ویژه از این بابت مهم است که در مواجهه با بحران اقتصادی جهانی و برای از بین بردن برنامههای اجتماعی تحت سیاستهای ریاضت اقتصادی، بسیاری از فمینیستها دوباره به انتقاد مارکس از سرمایهداری روی آوردهاند. این بازگشت به مارکس ضروری است اگر قصدمان مبارزه موثر برای غلبه بر ستم جنسیتی است. فمینیستهای چپ باید بتوانند، خلاءِ ناشی از نظریاتِ در باب تفاوت را که قادر به شکلدادنِ فمینیسمی منسجم و ضدسرمایهداری نیستند، پر کنند. وظیفهی مارکسیست-فمینیستها ایجاد مارکسیسمی دیالکتیک و غیرجزماندیشانه است و باید نظریهای واحد شکل دهند که بدون ارجحیت دادن به جنسیت یا طبقه با تقلیلگراییِ اقتصادی یا جنسیتی مقابله کند. مطالعه کتاب هتر براون در راستای این هدف راهگشاست.
فمینیستهای دهه ١٩٧٠ و ١٩٨٠ میلادی مانند سیلویا فدریچی در مورد اینکه چگونه فمینیسم می تواند انتقاد مارکسیسم از سرمایه داری را با نظریهی فمینیستی ادغام کند، به طور جدی بحث کردهاند. با این حال، بیش از دو دهه بعد، جوآن آکر اشاره کرد که فمینیسم هنوز هم کار زیادی در پیش رو دارد، زیرا «طبقه برای زنان سفید پوست و نژادهای دیگر هنوز یک معضل است.» خوشبختانه بورس تحصیلی هتر براون و همچنین خود فدریچی بینشهای مفیدی برای بررسی مجدد نظریهی مارکسیسم به فمینیستها میدهد.
هتر براون در کتابش «در مورد جنسیت و خانواده» به طور مستقیم به انتقادات مکرر فمینیست ها در مورد جبرگرایی اقتصادی مارکس و انگلس، کورجنسیتی آنها، و تمرکزشان بر تولید به هزینه تولید مثل، با آوردن فاکتها و نقلقولهای مستقیم از مارکس و انگلس پاسخ میدهد. براون از طریق تجزیه و تحلیل وسیع کتابها، مقالات سیاسی و یادداشتهای منتشر نشده مارکس، نشان می دهد که مارکس در زمینهی کار خود به مراتب بیش از آنچه که تصور میرود به مسئلهی زنان، جنیست و خانواده پرداخته است.
براون برای نشان دادن تکامل تفکر مارکس در روابط جنسیتی و سرمایه داری، به دقت از نوشته های او و انگلس نقل قول میاورد و به بررسی آثار شناخته شدهای مانند نسخه های خطی ١٨٤٤، مانیفست کمونیست، سرمایه و منشا خانواده میپردازد. او همچنین مجموعه ای از اسناد روزنامه نگاری مارکس، سخنرانی ها و یادداشتهای منتشر نشده او را بررسی می کند و در این راستا دیالکتیک مارکس را از جبرگرایی اقتصادیای که برخی از فمینیستها به او نسبت میدهند، مبرا میکند و نشان میدهد که مارکس همواره به روابطی همچون روابط مردان و زنان به عنوان فرایندهایی در حال شدن و نه ایستا نگاه میکند، به عنوان فرآیندهایی تاریخی و نه صرفا «طبیعی». البته مارکس آن بخش از این رابطه را که به نوع برمیگردد کاملا طبیعی میداند. آنچه که رفتار نوعی مینامد و معتقد است هرچه که انسان به طبیعت بیشتر نزدیک شود به خود به عنوان نوع هم بیشتر نزدیک شده است، یعنی به طبیعت خود. مارکس اما آنچه که «جنسیت» نامیده میشود امری تاریخی میداند. جنسیت یعنی همان «زنانگی» و «مردانگی» برساختهی زمان و مکان. هتر بروان در این کتاب بیش از همه بر رویکرد نظری و روششناسی مارکس تاکید دارد و پژوهش او خدمت بزرگی به نظریهپردازی در مورد رابطهی جنسیت و طبقه میکند.
ارتباط بین طبقه و جنسیت و ستم جنسیتی ناشی از جامعهی طبقاتی، یکی از مهمترین موضوعاتی است که از اولین روزهای ِ موج ِ دوم فمینیسم در اواخر دههی ١٩٦٠، مورد بحث و مجادله بوده است. در این کتاب با بررسی آثار مارکس درمییابیم که ستم بر زنان نه تنها در جوامع طبقاتی، بلکه نطفههای آن حتی قبل از نظام طبقاتی هم وجود داشته است.
در جوامع سرمایهداری معاصر این ستم ابعاد گستردهتری به خود گرفته و در تمامی زمینههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، حقوقی و غیره اعمال میشود. تجربهی استثمار مستقیم زنان در محل کار و ماهیت خصوصی شده حفظ ، نگهداری و بازتولید مهمترین کالای سرمایهداری: نیروی کار که در سرمایهداری مدرن اساسا از طریق نهاد خانواده سازمان مییابد، بخشهای مشخص و عیان این ستم است. این ستم با توجه به اینکه بیش از نیمی از نیروی کار در سطح جهان را زنان تشکیل میدهند و تولید و پرورش نیروی کار همچنان و به طور عمده وظیفهی زنان محسوب میشود ابعاد بسیار بزرگی مییابد. علاوه بر تحمیل وظایف خانگی، زنان در محل کار نیز از شرایطی بسیار بدتر از مردان همتای خود برخوردارند: تمرکز در مشاغل کم درآمد، دستمزد کمتر، کارهای موقت و پاره وقت، امکانات ومزایای شغلی کمتر، امکان ارتقا و آموزش کمتر ، تبعیضها و آزارهای جنسی چه از جانب کارفرمایان و چه از جانب همکاران مردشان، نیاز به داشتن امکاناتی همچون مهد کودک و شیرخوارگاه، و غیره...از مصادیق این ستم و تبعیض هستند. موقعیت نابرابر زنان در محل کار به اشکال مختلف به نفع طبقهی سرمایهدار است: نخست امکان استفاده از کار ارزان زنان را به آنان میدهد، بنابراین هزینهی کلی دستمزد را برای طبقهی سرمایهدار کاهش داده و نرخ متوسط بهرهکشی از کارگران را افزایش میدهد. دوم، با افزایش رقابت بین بخشهای مختلف کارگران و فراهم کردن وسیلهای برای کارفرمایان جهت تضعیف دستاوردهای قبلی آنان، بر همهی آنها برای کاهش دستمزد فشار میآورد و این امر باعث تفرقه در میان خود کارگران نیز میشود که در نهایت به نفع کارفرمایان است. علاوه بر این زنان به عنوان حاملین نیروی کار ارزان و حاشیهای بخش مهمی از توده ارتش ذخیره کار را تشکیل میدهند که وجود آن برای تعدیل قیمت نیروی کار در نظام سرمایهداری حیاتی است.
این نابرابری اقتصادی که ناشی از نظام طبقاتی است و با بهرهگیری و حمایت از فرهنگهای ارتجاعی و مردسالاری اعمال میشود، بر زنان مختلف به روشهای متفاوتی اثر میگذارد، و اغلب نیز موجب آمیختن اشکال دیگر تبعیض میشود. این تجربه در محل کار، اعتمادبهنفس، استقلال مالی، گزینههای فردی و استاندارد زندگی بیشتر زنان را شکل میدهد و بر آن تأثیر میگذارد.
نهاد اجتماعی و اقتصادی خانواده که مسئولیت اساسی حفظ و نگهداری و بازتولید نیروی کار در نظام سرمایهداری را به عهده دارد، دست کم به شکل کنونیاش، یک منبع کلیدی برای سرکوب زنان است. خانواده منحصر به سرمایهداری نیست، و به اشکال متفاوت یکی از مشخصههای اکثر جوامع طبقاتی محسوب میشود. {خانواده} همانطور که مارکس اشاره میکند در طول زمان خود را تغییر و تطبیق داده است. این تغییرات هم بهواسطهی تناقضهای درونی خود خانواده و هم در پاسخ به ماهیت متغیر و الزامات تولید و مناسبات آن صورت گرفته است و اگر بخواهیم طبق روش مارکس به پدیدهها نگاه کنیم میتوانیم تصور کنیم که در یک نظام مبتنی بر عدالت، برابری و دموکراسی اگر بازهم نهادی به عنوان خانواده وجود داشته باشد براساس الزامات جامعه جدید اساسا با آنچه اکنون وجود دارد تفاوت خواهد داشت.
در قرن نوزدهم و بعد ازاستقرار سرمایهداری، خانواده بدون اینکه ناپدید شود به انجام وظیفهی اجتماعی تعریفشدهی خود ادامه داد. خانواده بهعنوان منبعی از مراقبت، آسایش و تغذیه، امروزه هم مسئول اصلی رفاه و انگیزهبخشی به مزدبگیران پنداشته میشود، بهگونهای که آنان بتوانند یک روز، یک ماه، یک سال یا ده سال دیگر کار کنند. سلامت و اجتماعپذیرکردن کودکان براساس ارزشهای جنسیتی و ایدئولوژی سرمایهداری، سهم بزرگ مراقبت از سالمندان، بیماران و ازکارافتادهها نیز همچنان عمدتاً توسط خانواده و اساسا توسط زنان و بصورت رایگان و بدون مزد انجام میشود. بنابراین از دید سرمایهدار، خانواده با مختصات کنونیاش، مکانیسمی کارآمد و مقرونبهصرفه برای تولید و بازتولید نیروی کار است.
از سویی دیگر، خانواده پایه و اساس تحکیم و انتقال نقشهای جنسیتی است که اثر مخربی در تضعیف اعتمادبهنفس، آرمانها و مشارکت زنان در زندگی عمومی، دارند؛ خواه بهصورت ارائهی تصویر تحقیرآمیز و شیگونه از زنان بهعنوان شرکای جنسی جذاب، یا فرزندآورانی بالقوه، زنان ناکامل و حرفهای بدون فرزند، یا تقاضا و تشویق حضور زنان بهعنوان افرادی محدود به سینک ظرفشویی و خدمات همیشگی مادری (یا ترکیبی از موارد بالا). کلیشههای مختلف زنان درنهایت مبتنی است بر نقشهایی که برای آنان تعیینشده و زنان در واقعیت و بهطورمعمول در ساختار خانواده اجرا میکنند.
جدایی بین کار مزدی و کار خانگی نیز در این کلیشهها نقش دارند و آنها را تقویت میکنند. همانطور که لیز فوگل(یکی از نظریهپردازان فمینیست) توصیف میکند، «به نظر میرسد انزوای واحدهای کارخانگی، نوعی جدایی طبیعی زنان از مردان است. گویا حبس در دنیایی پشت دیوارهای تولید سرمایهداری، جایگاه طبیعی و ازلی زنان است.» این مسئله باعث ایجاد تقسیم کار قابلتوجهی میشود که ظاهراً این ایده را تقویت میکند که زنان قابلیت یا تمایل طبیعی به انجام کارهای مراقبتی دارند، درحالیکه مردان شجاعانه وارد جهان میشوند تا وابستگان آسیبپذیر خود را تأمین کنند. علاوه بر اینها، روشهای بیشمار دیگری نیز که کلیشههای جنسیتی را تحمیل و تقویت میکنند، بر نگرش، آرزوها، خودانگارهها و رفتار مردمی که تحت نظام سرمایهداری زندگی میکنند، بهشدت تأثیر میگذارند.
ماهیت پرداخت نشده و ارزشگذاری نشدهی کار زنان در خانه نیز به نابرابری اقتصادی در روابط زن و مرد دامن میزند و موقعیتی ایجاد میکند که زنان کمابیش تمایل مییابند به درآمد شوهرانشان وابسته شوند. همچنین، کارفرمایان برای پرداخت کمتر به زنان کارگر، به این تفکر کلیشهای استناد میکنند که جای مناسب برای زنان، خانه و مراقبت از کودکان است و نه کار برای دستمزد. نتیجهی این تفکرات علاوه بر عدم وجود مرخصی کافی برای زایمان و مراقبت از نوزاد، موقعیتی به وجود میآورد که زنان بیشتر به حاشیه رانده شده و از کار محروم شوند و ازلحاظ اقتصادی نیز به مرد وابسته باشند.
بنابراین سرمایهداری در فرودست نگاه داشتن زنان به طور مستقیم ذینفع است و برای استمرار این فرودستی در تمامی عرصهها به زیان زنان وارد عمل میشود: از جمله استثمار آنان برای تولید رایگان نیروی کار تا اعمال نظر درروشهای ارائهی خدمات اجتماعی، سیاستهای عمومی از جمله سیاستهای آموزشی، تبلیغی در مورد نوع و شیوهی زندگی و مصرف، چگونگی برنامهریزی اوقات فراغت، و «طبیعی» و ازلی قلمداد کردن شیوهی سرمایه داری، سیاستهای ورزشی، هنری و... نوشتن قوانین و حمایت از فرهنگها، سنتها و آموزههای ارتجاعی و تبعیض آمیز در مورد زنان.
از این رو بهرهکشی موجود در قلب این نظام را نمیتوان صرفاً بهعنوان یک امر سادهی اقتصادی درک کرد و آن را تقلیل داد. بهرهکشی ضرورتا اساس یک ساختار عظیم ایدئولوژیک و اجتماعی را شکل میدهد که در جهت تقویت، مشروعیتبخشی و دفاع از آن {ساختار} عمل میکند.
نتیجه میگیریم که رابطهی ستم طبقاتی و ستم جنسیتی نه یک رابطه ساده، بلکه کلافی در هم پیچیده و غیر قابل تفکیک از سایر عرصهها و مناسبات اجتماعی است. باید رابطهی دیالکتیکی بین تبعیض و ستم جنسیتی را با ستم طبقاتی درک کرده و بهعنوان بخشی از کلیت جامعه سرمایهداری تحلیل کرد و فهمید. این تنها پایه و اساس درک و ادغام اشکال گوناگون نابرابری اجتماعی و ستم موجود و همپوشان در سرمایهداری، و ایجاد و بسط راهبردی موثر برای مبارزه با آنهاست.
درک رابطهی دیالکتیکی از روابط وساختارهای عینی جامعه در واقع همان روش مارکس در بررسی جوامع است و امری است که در کتاب «مارکس در باره جنسیت و خانواده» تاکید اصلی برآن است.
این گزارشِ بیتردید اجمالی دربارهی برخی دلالتهای کار مارکس برای فمینیسم، نشان میدهد که تا زمانی که سرمایهداری حاکم است، زنان در طبقات مختلف به نسبتهای متفاوت فرودست باقی خواهند ماند و فمینیسم نمیتواند در این فرایند غایب باشد، اما این مستلزم به رسمیتشناختن ارتباط کار مارکس برای رهایی زنان و اذعان به اهمیت تقسیمات طبقاتی در میان زنان است، درنتیجه این موضوع پیش کشیده میشود که آیا نظریهی فمینیستی میتواند طبقه را نادیده انگارد و درعین حال از لحاظ سیاسی با اکثریت قریب به اتفاق زنان پیوند داشته باشد. اذعان به اهمیت مارکس برای جنبش زنان نهتنها مستلزم بسط تحقیق پژوهشگرانهی جدید و مستندسازی رابطهی بین ساختارهای سرمایهداری که بر زنان ستم روا میدارند و مسایل مربوط به شکلگیری جنسیت، آگاهی، تمایلات جنسیتی، بازتولید و غیره است، بلکه همچنین {مستلزم} کشف مجدد و تصدیق میراث نظری فمینیستهای مارکسیست، سوسیالیست و ماتریالیست دههی ٧٠ و اوایل دههی هشتاد است.
ترکیب ِ عناصر مختلف مناسبات سرمایهداری نه فقط سوسیالیستهای جهان که سوسیالیستهای ایرانی را نیز با چالشهایی جدید در بارهی تئوری مواجه کرده است. هدف از کتاب «مارکس در باره جنسیت و خانواده» جستجوی نوشتههای خودِ مارکس و تلاش برای ارائهی یک روش تئوریپردازی برای رهایی زنان در عصر حاضر است. براون از یک تحلیل متنی از نوشتههای مارکس به مراتب فراتر میرود و به جای آن استدلال میکند که ما باید تئوری و روش گستردهی مارکس را برای بسط ِ بینش و آگاهی ِ خود در مورد ستم جنسیای که امروزه برزنان وارد میشود، بکار گیریم. کتاب گرچه پاسخهای نهایی ارائه نداده اما با تاکید اصلیاش بر ماتریالیسم تاریخی مارکس، بررسی مفصل نقدهای فمینیستی بر مارکس در طی سه دههی گذشته، و بررسی تمایزهای اساسی بین نظرات مارکس و انگلس در کتاب منشاء خانواده مبنای جدیدی را برای طرح سوالات جدید مطرح میکند.
روی هم رفته، همانطور که جنی موریسون میگوید: از کتاب «مارکس در باره جنسیت و خانواده» مارکسیسمی دیالکتیک سر برمیآورد که نشاندهندهی سرچشمههای یک نظریهی واحد در خصوص جنسیت و طبقه است. مهمترین جنبهی کار براون این است که با مروری نظاممند از کلّیتِ آثار مارکس در خصوص این موضوع، توانسته است پنجرهای به رویِ تحلیل بگشاید که میتواند مبنایی برای یک نظریه مارکسیستی-فمینیستی فراهم کند.
|