سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ملاحظاتی در باره کتاب حماسه سیاهکل

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : البرز

عنوان : ضمن سپاس از بهتر شدنِ شیوه ی بیانت در بحث
هموطن گرامی صبوری، ضمن سپاس از بهتر شدنِ شیوه ی بیانت در بحث، در جوابیه ات چند نکته یافتم، که هر چه با خود کلنجار رفتم که از طرحش صرفنظر کنم، موفق نشدم.

- شما می نویسی؛ «... سازمان از سال ۴۹تا۵۹ به مشی مسلحانه اعتقاد داشته و این تاریخ ده ساله باعبارت "هنگام تولدش"هیچ سنخیتی ندارد...»
اما کمی بعد خودت در داخل پرانتر می افزایی «...گرچه مخالفین مشی مسلحانه در داخل سازمان درست بعد از انقلاب از اقلیتی ناچیز به اکثریت تبدیل شدند...»
به عبارتی دیگر بنیانگذاران جنبش فدایی از همان آغاز بر سر مبارزه با استبدادِ پهلوی هم اندیشه و هم آواز بوده، ولی بر سر روشهایِ مبارزه اختلاف نظر وجود داشته است.
و متأسفانه وقتی نظر اکثریتِ سازمان بر ردِ شیوه های مسلحانه قرار گرفت، بر خلاف ادعاهایِ دموکراسیخواهانه ی دوستانِ معتقد به شیوه های مسلحانه ، ایشان توانِ آنکه خود را در جمع اکثریتِ سازمان تعریف کنند را نیافتند. و این را یک نمره ی منفی در کارنامه ی هوادارانِ حرکت مسلحانه در جنبش فدایی می دانم

- شما به زیبایی می نویسی؛ «... یک حکومت فاشیست دینی را تنها بواسطه شرکت در انتخابات تقلبی و فرمایشی آن نمی توان دچار تحول ساخت... راه حل واقعی، سازماندهی زحمتکشان و کار تبلیغی- ترویجی در میان آنهاست....»
وقتی به بیان شما یک حکومت فاشیست دینی بر سر کار است. این بسیار طبیعیست که این حکومت بخشی از قدرت خود را از راهِ اِعمال زور بر منتقدینش کسب می کند. اما بخش بزرگ قدرتِ استبداد از طریق قدرتِ سازمانگریِ برتر ایشان احراز میشود.
شاه و حواریونِ متحدش در دهه ی سی شمسی با اتحاد و یکپارچگی که داشتند، بر صفوفِ نامنظم و متفرق جبهه ی ملی ایران، حزب توده ایران و ...غلبه کردند. و قریب به سی و هفت سال تمام با توسل به توانِ سازمانگری برتر خود، قدرت را حفظ کردند. و بر این تصورم، اگر شاه و حواریونش با زیاده خواهی هایی چون تأسیس حزب رستاخیز و... توازنِ قدرت را به نفع مخالفینشان بر هم نمی زدند، شاید شاه هنوز هم در قدرت می بود. اما همه از پیش می دانیم که شاه نیز همانند تمامی مستبدین دچار خودشیفتگیی حماقت آمیز بود.

بنابراین در هیچ جایی از معادلاتِ اجتماعی دست یازیدن به اسلحه و خشونت، نه، توانسته قدرتی را حفظ، و نه، توانسته منشاء صلح، آرامش و نیکبختی در جامعه شود

- از دهه یِ چهل شمسی تا به امروز، دوستان و رفقایی از واژه های رفرمیسم، لیبرالیسم و سرمایه داری پتکی ساخته اند، و مدام با آن بر سر دیگران میزنند. و از همین روست که در عرصه ی عمل، یعنی آنجا که "راه حل واقعی، سازماندهی زحمتکشان و کار تبلیغی- ترویجی در میان آنها" در جریان است، این دوستانِ پتک بدست، در واقع مُخلِ اتحادِ صنفی زحمتکشان جامعه شده، و در نتیجه پاسبانِ بی جیره و مواجب سرمایه داری بوده و هستند.

- صبوری گرامی، می نویسی؛ «... آقاجان سرتان را درد نیآورم...».
جانِ "بی بی" یا هر کسی دیگر که برایت عزیز است، دست از این طاقچه نشینی و "آقاجان" گفتن هایِ ارزانت بدار، چه زیر خرج همان چند نانخوری که دارم مانده، و آرزویِ نانخوری اضافه ندارم.

و امیدوارم دست اندر کاران سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)، هرچه زودتر خطابه ای در رد یا تأیید ادعای شما که می گوید؛ «... سازمان اکثریت یک گروه طرفدار سرمایه داریست(طبق فرمایشات خودشان عرض می کنم)...» تنظیم کنند.

اما نکته ای هست که باید صریح برای شما بنویسم، فدایی جماعت از بدو پیدایششان عادت نداشته اند، که حقایق را کتمان کنند. و اساساً برایِ مبارزه با دروغگویی هایِ مستبدین بود که شجاعانه پا در عرصه ی سیاسی کشور نهادند. و مطابق گفتِ شما؛ «... سازمان از سال ۴۹تا۵۹ به مشی مسلحانه اعتقاد داشته...» و وقتی دیدند و دیدیم، آن رادیکالیزم شرایطِ جدا افتادن از توده ها را موجب شد. دست از آن رادیکالیزیم شستیم. چه "ما" برایِ رسیدن به صلح، آزادی و عدالت اجتماعی به پا خاسته ایم، و نه برای اثباتِ اینکه، اسلحه، یا بنا به املایِ شما[واسحله]، میتواند آزادی، صلح و عدالت اجتماعی بیافریند
۷٨۵۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣۹۵       

    از : ئاواره

عنوان : تکنیک گاز کروماتوگرافی - اسپکترومتری جرمی (GC-MS)
میتوان با تکنیک گاز کروماتوگرافی - اسپکترومتری جرمی (GC-MS) - ادعاهای مستر نگدار را رد یا اثبات کرد. با این تکنیک می شود تاریخ پیوند جوهر خودکار و کاغذ و عمر کاغذ ، سال ساخت ان را با دقت بالایی تعیین کرد.
هذا گوی و هذا میدان
۷٨۵۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣۹۵       

    از : صبوری

عنوان : نقد رفرمیسم
سازمان ازسال ۴۹تا۵۹ به مشی مسلحانه اعتقادداشته واین تاریخ ده ساله باعبارت "هنگام تولدش"هیچ سنخیتی ندارد.به عبارتی سازمان چریک های فدائی خلق به عنوان یک گروه سیاسی تاثیرگذار، تازمان انشعاب، همواره مشی مسلحانه راقبول داشته است(گرچه مخالفین مشی مسلحانه درداخل سازمان درست بعدازانقلاب ازاقلیتی ناچیز به اکثریت تبدیل شدند).به علاوه اینکه سازمان فدائیان اقلیت، چریک های فدائی خلق(گروه اشرف دهقانی) وسازمان چریک های فدائی خلق، بعدازانشعابات صورت گرفته همچنان به مبارزه مسلحانه معتقدمانده اند، چراکه آنرامرحله ای ضروری در روندانقلاب وسرنگونی حکومت می دانند(طبق آموزه های بلشویکی).اصولایک گروه انقلابی که خودرا کمونیست می داند، نمی تواند منکرضرورت مبارزه مسلحانه، درشرایط خاص اوجگیری انقلاب وخصوصادرمراحل پایانی آن باشد.یعنی به قول مارکس یک نیروی مادی رافقط بانیرویی مادی(ازجمله تشکیلات واسحله)می توان نابودساخت.اینکه جنگ چریکی، تاکتیک درستی برای مبارزه انقلابی درفقدان شرایط انقلاب بوده یانه ،نکته ای دیگریست(که درموردآن قبلانوشته ام)اما انکارهرنوع مبارزه قهرآمیز بدون توجه به شرایط خاص انقلاب، تنهایک نتیجه ساده دربرخواهدداشت:قبول وضعیت موجود که به مثابه سازش کاری محض بوده وجهت بهبودسطحی سیستم حاکم وبخاطرتداوم وبالابردن ضریب ماندگاری آن اتخاذشده است.
یک حکومت فاشیست دینی راتنهابواسطه شرکت درانتخابات تقلبی وفرمایشی آن نمی توان دچارتحول ساخت.تنهاراه حل واقعی، سازماندهی زحمتکشان وکار تبلیغی- ترویجی درمیان آنهاست...بقیه ماجرارانیزهمه می دانیم: مرحله آخرانقلاب که کار رابه سرانجام می رساندهمان مبارزه مسلحانه است(کاریکه درانقلاب اکتبرصورت گرفت یادرانقلاب بهمن).
بااین بحث و ازهمین نقطه است که به اختلافات عمیق ایدئولوژیک می رسیم.سازمان اکثریت رسما ازشیوه انقلابی تبری جسته وخودرایک سازمان رفرمیستی می داند.چپ لیبرال به سیستم سرمایه داری به مثابه بهترین فورماسیون اقتصادی اجتماعی اعتقاددارد وهدفش بسط آزادی ها وعدالت اجتماعی ست(تاجائیکه سیستم رضایت می دهد)وبنابراین مجبوراست که گام های خودرابا فرامین حکومتی وخواست قدرت حاکم تنظیم کند.ازآنجائیکه بورژوازی درصدد گسترش یک سطح نامحدودازآزادی های اقتصادی عنان گسیخته وفلاکت باراست وضمناقصدهیچگونه گشایشی درفضای سیاسی ندارد،چپ های دموکرات به عجز وناتوانی مطلق رسیده اند و ازاتخاذتاکتیک درست درشرایط کنونی عاجز مانده اند(چراکه باخودعهدبسته اند، تاقیام قیامت بسوی رادیکالیسم و یااصلاحات بنیادین نروند).مثلا تحریم انتخابات که مصداق روشن رادیکالیسم درفضای سیاست ورزی مرسوم است،برای آنهابه امری موردی ودرصدی تبدیل می شود.مثلاانتخابات خبرگان رابه دلایلی تحریم می کنند ولی به هواداران توصیه می کنندکه درانتخابات مجلس شورای اسلامی به لیست اصلاح طلبان رای دهند.یعنی عملابامحتوی وشکل انتخابات درجمهوری اسلامی، مشکل جدی ندارند.این هابیش ازهمه دم ازدموکراسی خواهی میزنندولی قبل ازدیگران درانتخابات غیرآزادو غیردموکراتیک مشارکت می کنند.
فرق رادیکالیسم بارفرمیسم درهمین نکته نهفته است:در روش رئال پلتیک هیچ اصولی وجودنداردنه اخلاقی نه مرامی ونه سیاسی.همه چیز برپایه منافع سیاسی و بادرنظرگرفتن تناسب قوا تعریف میشود.یک اپورتونیسم افراطی ست که ازجایگاه بورژوائی وخرده بورژوائی آنهانشات میگیردوآنهاراتامغز استخوان به نظام سرمایه داری وابسته میسازد.این وابستگی ها به یک جهان بینی نیم بند ومن درآوردی احتیاج دارد که بیشترازآنکه ازسوسیالیسم تغذیه کندبه ایدئولوژی لیبرالیسم ونئولیبرالیسم وابسته است.
آقاجان سرتان رادردنیآورم.سازمان اکثریت یک گروه طرفدارسرمایه داریست(طبق فرمایشات خودشان عرض می کنم) بهمین دلیل مجبوراست که روش اصلاح طلبی راپیشه کندوازآنجائیکه اصلاح طلبی ازته دل راضی به سرنگونی حکومت نیست، بنابراین بایدبارادیکالیسم مبارزه کند(همسوبانولیبرال هایاهمان اصلاح طلبان داخلی)به همین خاطراست که علنادرنوشته هاوگردهمائی های خود، مشی سیاسی چریک های فدائی خلق را(دراصل مشی رادیکال وانقلابی آنرا )به نقدمی کشد...
۷٨۵٣۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : و علیرغم طعنه هایِ نیش دار...
هموطن گرامی صبوری، می نویسی؛ «... آنچه ما از تاریخ سازمان می دانیم این است که از ابتدا به نام سازمان چریک های فدائی خلق ایران نامیده می شده. یعنی اینکه سازمانی سیاسی نظامی بوده و رسما به ایده م.ل اعتقاد داشته است...»
به عبارتی دیگر شما معتقدی که فدائیان در طولِ این نیم قرن گذشته هیچ تغییری نکرده اند، و اساساً هر نوعی از پرداخت به مسائل، در ورایِ آنچه خود برایِ جنبش فدایی تعیین کرده ای را نمی پسندی. و جنبش فدایی را در حدِ اندازه یِ هنگام تولدش تعریف می کنی.

و بواسطه ی داشتن نگرشی اینچنینی از جنبش فدایی، شما از یکسو با شکسته نفسیِ بوداری، خودت را یک آدم عقب مانده معرفی می کنی، که اصولاً شناخت، و علاقه ای به شناخت از دوران فروپاشی دیواربرلین ندارد، که از فحوایِ سخنت آشکارا پیداست، که شما این عقب ماندگی را جزئی از افتخاراتت محسوب می داری، و از سویی دیگر وارد معقولاتی از قبیل رفرمیست، منش خرده بورژوائی و ایده های کمونیستی می شوی، بی آنکه بنویسی مقصود و خطابت از اینهمه واژه چیست

به یقین اگر امروز حمید اشرف ها؛ بیژن جزنی ها، عباس مفتاحی ها، گلوی ها، امیرپرویز پویان ها، مسعود احمد زاده ها، مرضیه ی اسکویی ها، غزال آیتی ها، عباس هوشمندها نیز در کنار جنبش فدایی بودند، ایشان نیز نمی توانستند به همان شیوه ای عمل کنند، که نسخه اش را به اتفاق آراء در روزهای منتهی به نوزدهم بهمن ماه ۱۳۴۹ پیچیدند.

می نویسی؛ «... شما که از بردن نام انقلاب هم می ترسید، چرا باز خود را فدائی می نامید؟ حتی حاضر نیستید از کلمه سرنگونی استفاده کنید...»
تصور می کنم، آنکه بواقع از واژه ای به نام انقلاب وحشت دارد، خود شما هستی. جنبش فدایی از آغاز پیدایشش مروج انقلاب یعنی تحول در صفوف خود و در جامعه ی مردمان ایران بوده است. اما متأسفانه در مسیر تحول، تمامیِ دوستان همراه این جنبش توانِ همراهی نداشته اند. و هم از این روست که جنبش فدایی به طیف گسترده ای از نیروهایِ پراکنده تقسیم گشته است.
برغم لطماتی که این تقسیمات و انشعابات بر پیکر جنبش فدایی وارد ساخته، خودِ پیدایش گونه هایِ مختلفی از "فدائی" را نقطه ی قوت جنبش فدایی میدانم، اگر که همرهان صدیق جنبش فدایی بتوانند حول فراگیرترین اهداف این جنبش گرد هم بنشینند.

در کنار تمامی اختلاف نظرهایی که با شما دارم، با شما در جملات آخرین یادداشتِ نظرت موافقم، آری براستی نیز چنین است؛ «... نام و خاطره کشته شدگان سازمان و تاریخ پرفروغ آن، برند سیاسی یا تجاری نیست که بتوان بواسطه آن کسب اعتبار کرد...»

و علیرغم طعنه هایِ نیش دار شما به قوام السطنه، تصور می کنم با نگاهی خالی از پیشداوریهایِ مضحک میتوانیم دریابیم، هم قوام السلطنه، و هم مصدق. و هم حزب توده ایران در دهه های بیست و سی شمسی برایِ رشد و پیشرفت اندیشه در کشور موثر بوده اند.
و عدم گرد آمدن این نیروها حولِ فراگیرترین اهداف بود که، اسباب تسلطِ مجددِ استبداد، و نتیجتاً عدم استمرار رشد و پیشرفت اندیشه در کشور را فراهم آورد.
۷٨۵۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣۹۵       

    از : صبوری

عنوان : معنای چریک فدائی خلق
آنچه ماازتاریخ سازمان می دانیم این است که ازابتدابه نام سازمان چریک های فدائی خلق ایران نامیده می شده.یعنی اینکه سازمانی سیاسی نظامی بوده ورسمابه ایده م.ل اعتقادداشته است.هرچه که به سابقه چریکی سازمان ارتباط دارد موردانتقاد چپ های دموکرات مدعی نام فدائی است.لزوم بکارگیری این نام توسط گروه های رفرمیست درچیست؟این ها که به فداشدن وفداکاری اعتقادندارند، وبه قول معروف عاقل شده اند، چرااین نام مذهبی مربوط به گروه های عقب مانده راازروی خودبرنمی دارند؟
آقاجان من یک آدم ساده عقب مانده ام وازتئوری های مربوط به دوران فروپاشی دیواربرلین اطلاعی ندارم.شماکه باسوادوعاقلید چراازنام عده ای جوان خام وکم سوادبه نفع خودبهره برداری می کنید؟حمیداشرف یابیژن جزنی چه ربطی به ایده هاوروش سیاسی کنونی شمادارند؟شماکه ازبردن نام انقلاب هم می ترسید چرا بازخودرافدائی می نامید؟حتی حاضرنیستیدازکلمه سرنگونی استفاده کنیدودائم ازگذاربه دموکراسی حرف می زنید(گذاربه جائیکه که ازایده های کمونیستی چریک های فدائی خلق، دورتر و دست نیافتنی تر، به نظرمیرسد).
این نوعی منش خرده بورژوائی کاسبکارانه است که هدفش استفاده ازنام وجانفشانی کسانی ست که درهرفرصتی داردازآنهاانتقاد می کند.آخراین چه نوع روشنفکری ای ست؟(صفت انقلابی یا مبارز به این دوستان ارتباطی ندارد پس ناچارا بایدآنها راروشنفکر یاسیاست بازنامید).نام وخاطره کشته شدگان سازمان وتاریخ پرفروغ آن، برندسیاسی یاتجاری نیست که بتوان بواسطه آن کسب اعتبارکرد.شمابهتراست که ازقوام السطنه هابه عنوان الگوهای تاریخی خودیادکنید.
۷٨۵۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣۹۵       

    از : اژدر بهنام

عنوان : وهاب عزیز، چه کسی باید چیزی را ثابت کند؟
آقای انوش صالحی کتابی را منتشر کرده و ادعا کرده‌اند که نویسنده آن حمید اشرف است.
به نظر من این کتاب را از دو منظر می‌توان بررسی کرد: ۱- از نظر سندیت آن و ۲- از نظر محتوای آن.
۱- درباره سندیت این کتاب آقای صالحی تا به حال هیچ دلیل قابل قبولی برای ادعای خود (که کتاب نوشته حمید اشرف است) ارائه نکرده‌اند.
حرفهای ضد و نقیضی درباره این کتاب گفته و شنیده شد. ادعا شد که این کتاب را سازمان فدائیان خلق ایران – اقلیت در سال ۱۳۶۱ چاپ کرده است. هیچ یک از اعضای رهبری این سازمان و نیز مسولین انتشارات آن، این موضوع را تائید نکردند و کسی هم پیدا نشد که بگوید این کتاب را دیده است.
سپس ادعا شد که "هسته اقلیت" آن را منتشر کرده است. ولی کسی از این سازمان هم، این ادعا را تائید نکرد.
ابتدا ادعا شد که نسخه دست‌نویس آن که در اختیار آقای فرخ نگهدار است، به خط حمید اشرف است و سپس این ادعا نیز پس گرفته شد.
اصولا وقتی کسی ادعایی را مطرح می‌کند، وظیفه دارد که آن را به ثبوت برساند.
۲- در مورد محتوای کتاب می‌توان با همه یا بخش‌های مشخصی از آن موافق یا مخالف بود. این امر موضوعی است که هر کسی می‌تواند نظری و نقدی نسبت به آن داشته باشد.
ولی مساله این است که نمی‌توان در مقابل این پرسش که چه دلایل و اسنادی دارید که ثابت کنند نویسنده کتاب حمید اشرف است، مطرح کرد که نظرتان درباره محتوای آن چیست.
وهاب عزیز، تصور کنید سایتی مقاله‌ای را با نام شما منتشر می‌کند که کاملا هم منطبق بر نظرات شماست ولی شما آن مقاله را ننوشته‌اید!
شما به آن سایت اعتراض می‌کنید و می‌گویید که شما آن مقاله را ننوشته‌اید. مدیر سایت به جای اینکه ادعای خود را ثابت کند و مثلا ایمیل شما را نشان دهد، به شما می‌گوید: مهم نیست که نویسنده مقاله شما هستید یا نه! نظرتان درباره محتوای آن چیست؟!
در این میان، اصولا این وظیفه شما نیست که ثابت کنید مقاله را ننوشته‌اید بلکه وظیفه مدیر سایت است که این امر را به ثبوت برساند.
در مورد کتاب "حماسه سیاهکل" نیز به همین ترتیب است. این وظیفه آقای صالحی است که درستی ادعای خود را اثبات کند و نه کسانی که هرگز این کتاب را تا انتشار آن توسط ایشان، ندیده و چیزی درباره آن نشنیده‌اند.
به هر حال، به نظر من این کتاب سندیت تاریخی ندارد. کتابی است که آقای صالحی آن را به حمید اشرف نسبت داده‌اند. حال اینکه محتوای آن منطبق بر واقعیت‌هاست یا نه، موضوعی دیگر است.
می‌دانید که بخشی از زندگی من با اسناد تاریخی و انتشار آنها در اینترنت گره خورده است. من شخصا نمی‌توانم ای کتاب را به عنوان یک سند تاریخی بپذیرم مگر اینکه آقای صالحی و یا کسی دیگر این ادعا را که نویسنده کتاب، حمید اشرف است، به اثبات برساند.
تندرست و شادکام باشید
۷٨۵۰۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : واقعاً نمی دانم، مبنای "عشق فروزان" هموطن گرامی صبوری به جنبش فدایی چیست.
نوع دفاع از «...مارکسیسم لنینیسم و ایده تابناک کمونیسم...» توسط هموطن گرامی صبوری، مرا بیاد نوع دفاع از اسلام توسطِ آیت هایِ الله می اندازد. که لحظه ای تردید در مبناهایِ وجودی این دین نداشته، و هر آنچه را که به نام این دین انجام، و جوامع اسلامی را در قعر تحجر نگاهداشته است را منتسبِ به این دین نمی دانند.

هموطن گرامی صبوری می نویسد؛ «... درسمینارتجلیل ازحمیداشرف پس ازتعارفات مرسوم، ازخشونت های زندگی چریکی ... از به قتل رساندن دوتن ازفدائی ها بخاطر عشق و عاشقی یا بریدن از مبارزه رسما انتقاد [می شود]...»
و اساساً نقد از گذشته ی جنبش فدایی و آنچه در این جنبش انجام یافته را «...خوراک دادن به مهرنامه نویسان داخلی...» می بیند.
در پاسخ به شیوه ی عمل این فبیل از دوستان جنبش فدایی لازم می بینم که بنویسم، که با وجودِ چنین دوستانی، جنبش فدایی نیازی به دشمن ندارد. چرا که ایشان با گونه هایی برافروخته از شدتِ خشم بر شاخ نشسته، و متبحرتر از هر دشمنی، بُن می برند.

فدایی خلق، همانگونه که از نامش پیداست، برایِ به پیروزی رساندنِ کمونیسمی که زیر آوار دیوارهایِ برلین از نفس افتاد، ایجاد نشد. بنیانگذارانِ این جنبش و سپس هوادارانش برایِ بهروزی مردمان ایران، و رهایی ایشان از شکستی که توسط کودتایِ ننگین محمدرضاشاهی نصیب کشور شد، و نیز رهایی از بی عملی حزب توده ایران و جبهه ملی ایران در مقابله با کودتای محمدرضاشاهی پا بر عرصه ی حیات سیاسی کشور نهاده و در نوزدهم بهمن ماه سال ۴۹ در خونِ جمعی از بنیانگذارانش متولد شد.
لذا استفاده ی فدائیان از سوسیالیزم، نه بخاطر آن است که مشتاق گرویدن به دینی خشکه مقدس تر بوده اند، بل بواسطه ی آن است که سوسیالیزم را علمِ تجربه ی انسانی می دانیم.

برایم بسیار سخت است، باور کنم، هموطنی چون "صبوری"، که احساسی از الفت و پیوستگی با جنبش فدایی دارد، همزمان فردی چنین خشکه مقدس، انحصارطلب و شاید مستبد از کار در آید. و درست به مانند و شیوه ی مشایخ بالایِ منابر که برای بستن و کور کردنِ راهِ اندیشیدن بر مخاطبین همواره فریاد؛ "قال رسول" شان بلند است. فریادِ "قال مارکس" سر می دهد.

اینکه مارکس چه گفت، یک چیز، و تحلیل شرایطِ بنیانگذاری جنبش فدایی، و برون رفت جنبش فدایی از بی برنامه گی و متعاقب آن غلبه بر پراکندگیِ در صفوفِ امروزینش، چیزی دیگر است. گرچه نظریات مارکس هنوز هم می تواند پایه ای برای تنظیم مناسبات عادلانه ی اقتصادی در جامعه قرار گیرد. اما بی تردید نظریاتی چون "دیکتاتوری پرولتاریا" که در ساختن، و سپس آوار شدنِ دیوار برلین شریک بود، دیگر نمی تواند اذهانِ جوانان مشتاق آزادیِ عصر حاضر را همچون جوانان دهه هایِ پیشین به تصرف خود درآورد

واقعاً نمی دانم، مبنای "عشق فروزان" هموطن گرامی صبوری به جنبش فدایی چیست.

اما با اینهمه امیدوارم که ایشان هم مردانگی کند، و هم زنانگی، نه خود عطایِ جنبش فدایی رابه لقایش ببخشید، و نه چنین رهنمودی را برای دیگران صادر نماید.
چرا که بر این باورم، «...دراین سرمای کشنده دوران [ حاضر]...» سلامت و خوشفکریهایِ جنبش فدایی می تواند و باید به کانونهایِ عشق به زندگی، انسانیت و مردمان کشورمان گرمایی دلپذیر و مساعد بخشد.
۷٨۵۰٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣۹۵       

    از : بهنام کیانی

عنوان : راستگویی وظیفه است
اگر فردا محققی آکادمیک ناگزیرست یا برایش دلپذیر ‌ست که سازمانهای سیاسی را مورد دقت و پژوهش قرار دهد همین امروز راست شنیدن یا حقیقت خواندن را حقوق شهروند بدانیم
۷٨۵۰۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣۹۵       

    از : رضا مجد

عنوان : نویسنده کتاب کیست
سپاس از خانم قاجار،سوال مرکزی، نویسنده کتاب کیست؟ افراد خانه‌های تیمی و رفقای زندان(فدائیان) پیش از سال ۱۳۵۷ لطفا در پاسخ دادن به این سوال همراهی کنید
۷٨۵۰۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣۹۵       

    از : صبوری

عنوان : سلاح نقد
من نوشته منسوب به زنده یادحمیداشرف رانخوانده ام، اماشایدبتوان دراین موردخاص، گزنکرده برید.چراکه این نحله سیاسی(چپ لیبرال)، حتی درهنگام تعریف کردن ازحماسه سیاهکل قصدتخطئه آن رادارد، تابدین وسیله به انکارمبارزه رادیکال پل بزند.
فرخ نگهدار درسمینارتجلیل ازحمیداشرف پس ازتعارفات مرسوم، ازخشونت های زندگی چریکی ورفتارخشن رفیق حمیداشرف انتقادمی کند.ازبه قتل رساندن دوتن ازفدائی ها بخاطرعشق وعاشقی یابریدن ازمبارزه رسماانتقادمی کند(برای ثبت درتاریخ وخوراک دادن به مهرنامه نویسان داخلی)...
چپ های لیبر ال ولیبرال دموکرات هابازیرسئوال بردن انقلاب ومبارزات انقلابی، درجه وابستگی و ارادت خودرابه سیستم سرمایه داری، نشان می دهند.عده ای ازاین رفقا دم ازسوسیالیسم وعدالت اجتماعی میزنندولی آنرا فقط ازراه های قانونی ومسالمت آمیزامکان پذیرمی دانند.مارکس می گوید:سلاح نقدنمی تواندجای انتقادبااسلحه رابگیرد.قدرت های مادی رابایدبانیروی مادی سرنگون ساخت...ودرادامه، تنهاتئوری ای راکه می تواندتوده ای وموجب تغییردرجامعه گردد،نظریه رادیکال می داند.
این هم ازآن طنزهای تاریخ است که عده ای، هیچ اعتقادی به مارکسیسم لنینیسم وایده تابناک کمونیسم ندارند، ولی مصرانه خودرا وارث جنبش فدائی می نامند.اصلا چه ارتباطی میان اکنون این دوستان با آن فداکاری ها وبا آن آرمانگرائی هاوجوددارد.نکندبه قصدتخطئه واردصحنه شده اند تاآن میدانی راکه عملا درآن مشارکت نداشته اند،باانواع دلالت های به ظاهردوستانه به سخره بگیرند؟
طرزکاربرخی ازضدانقلابیون این است، که باظاهری دوستانه جلومی آیند وممکن است نوددرصدازگفته هاونوشته هایشان حتی درست وبرپایه حقیقت باشدولی مهم برای آنها همان ده درصددروغ یا تقلب و وارونه سازی هاست، که یک نتیجه مهم برایشان دربردارد:جلوی سیل خروشان کارگران وجوانان خسته ازمشکلات روز افزون این نظام برده داری نوین را با توصیه به آرامش وپیروی ازروش های پست مدرن مبارزات مدنی، سدکرده اند....چه موفقیتی ازاین بالاترکه سرانجام این تئوری متقلبانه اصلاح طلبی رابه توده های مردم حقنه کردند.تئوری که می گویدهرده سال یکباررنگش کن ولی هرگزاین بنای کهنه وپوسیده راویران نساز.تئوری غیرعلمی وغیراخلاقی ای که هرگز به مانگفته این بنای کهنه هرآن ممکن است برسرمردم داخلش آوارشودوآنهارامانندآتش نشانان ساختمان پلاسکو زنده بگورکند.
دوستان سابقافدائی، لااقل مردانگی کنیدو عطای سازمان رابه لقایش ببخشید.بگذاریداین اندک شعله های عشق مافروزان بماند و مارا دراین سرمای کشنده دوران کمی گرم نگاه دارد.
۷٨۴۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۵       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست