سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

روزی خوش است - اسماعیل خویی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : نجم الدین کبری

عنوان : دردیست غیرِ مردن آن را دوا نباشد/پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن...
ضیا ِ نجمِ دین شیخِ معظّم
ابوحارث،شهنشه،غوثِ اعظم
به هنگامِ هجومِ قومِ چنگیز
عدویِ عقل و جان آن دیوِ خون ریز
یکی دادی به خوارزمش رسالت
که آزادی تو اندر این ذلالت
سرِ خود گیر و با یاران برون شو
تن آسا فارغ از رِیبُ المَنون شو
چو اشنید این سخن آن آیتِ حُر
بشد چشمانش از خونِ جگر پُر
شرابی همچو خون در آبگینه
چکاند از دیده بر صحرایِ سینه
چنان گشتی ز غم در رنج و بلوا
که یکسان شد بر او الوا و حلوا
بیامد همچو گُل با خرقه ای چاک
بمالید آن خسان را دست در خاک
چو شیرِ شرزه ای بر آن انیران
کشید آهی ز جان آن پیرِ پیران
که قُربِ شصت سالستی به خوارزم
ببودستم میانِ شادی و بزم
به وقتِ ناخوشی شان می نتابم
که از ایشان ز جانی رخ بتابم
ز هستی صوفیا راهِ عدم گیر
رو از بغداد و زنبیلی تو کم گیر
شنودم آن که در گاهِ رهایی
بگفت علّامه ی دوران هُمایی
نیرزد روز و شب این دیگ پختن
به مبرز خام عمرِ خویش سُختن...



خواجه ی بیهق ابوالفضلِ دبیر
گفت روزی رو به مسعودِ امیر
جمله بودیم این سرایِ پیچ پیچ
جمله ی آن می نمی ارزید هیچ
٨۰۲٨٣ - تاریخ انتشار : ۴ مرداد ۱٣۹۶       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست