سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مکثی در نوشته‌ی محمدرضا نیکفر خطاب به فاطمه صادقی - محمد مالجو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : آرمان شیرازی

عنوان : اندیشیدن از پرسش آغاز میشود, حرکت اما بر راهور اندیشه به هر سو که شود تازان است... اگر تماشا در سطح را رها کنیم و به کاوش در ژرفا بپردازیم, باید دست روی اندیشه ای بگذاریم که نافی حقوق و هستی انسانهاست.
درود بر هم میهن گرامی, آقای م. مالجو, برای گستردن گفتمانی که زودتر از اینها باید آغاز می شد...

آقای مالجو, شما گفته اید: "شیخ صادق خلخالی اگر کماکان در قید حیات می‌بود..."
شوربختانه, بسیاری از هم میهنان عبارت "قید حیات" را بکار میگیرند. این عبارت دارای مفهومی مذهبی-سنتی ست که ستایشگر مرگ است و زندگی را اسارت می انگارد! زندگی! که فرصت کمیاب آزادی ز جهل است و, ز وحشت ها؛ زندگی! که هچون رودی ست پرغوغا, که پیوسته روان است و روان افزا!

گفته اید که در مصاحبه با شما, "خانم صادقی...کوشید چارچوبی مفهومی را پیش بکشد که نقش‌آفرینی توأمان ساختار و عاملیت در یک قابِ واحد به بررسی گذاشته شود." آنچه او, شاید آگاهانه, به میان نیاورد, عامل نیرومند ذهنیت یا ایدئولوژی بود که در بازی سه سویه ی ساختار (درینجا بمعنی سیستم), عاملیت و ذهنیت نقش پایه ای دارد.

اگر "بحث صادقی (نه) بر انکار مسئولیت شخصی این آخرین حلقه... (که) بر سر شناسایی سایر حلقه‌های این زنجیره‌ی بلندبالا ... (یعنی "اراده های برتر" برای یابش) ... درکی تاریخی از سهم نقش‌آفرینی این آخرین حلقه ... و ... کاربست این درک ... برای برون‌رفت از بن‌بست سیاسی در ایران امروز" است, چرا ذهنیت خیره سر و واپسگرا را در پستو نگه میدارد؟ مگر نه اینکه سرکوب دگراندیشان (غیر مذهبی ها، پیرو ادیان دیگر، مسلمانان غیر شیعی) و زنان تا مرز مرگ ویژگی سرشتی-تاریخی نگرش شیعه بوده است؟

"اراده های برتر" در اینجا یعنی ابر جنایتکاران؟ چرا جنایت را در زرورق می پیچید؟ شما با تقسیم بندی حلقه های جنایت, موضوع را پیچ و تاب می دهید اما یکبار هم که شده, جنایات را محکوم نمی کنید. آیا میتوان این گریز از رک گویی را به حساب همسو بودنتان با خانم صادقی گذاشت که در برخورد به آنانی که جان عزیزانشان را توحش حکومت اسلامی گرفته است "از اظهار تأسف (نمی‌تواند) فراتر (رود, چرا که) نه به چیزی بیش از این تمایل (دارد) و نه به آن معتقد (است)"؟!
چرا خورشید شهامت در گفتار خانم صادقی در پس ابر مصلحت پنهان است؟ چرا و چگونه از کنار جنایات, ویرانگریها, تبهکاریها, دزدیها و فریبکاریهای "هیشه-در-صحنه" حکومت اسلامی خونسردانه گذر میکند تا با سپر "ساده زیستی پدر" سر فرصت و "پژوهشگرانه" به کاوش "جغرافیای سیاسی کردستان" بپردازد؟ از چه روی شما بعنوان مصاحبه گر (که شایسته است نماینده ی پرسشگران باشد) او را در این گذار آسوده و بی صدا بدرقه میکنید و همه چیز را آنگونه که "تنظیم" شده باز می تابانید؟

شما چرا در گسترش و توضیح گفته های پوست کنده و آسان-فهم خانم صادقی و در بررسی جنایات حکومت اسلامی نقش منافع (فردی و گروهی) را, که موتور حرکت همه انسانهاست, از تحلیل مبسوط خود کنار میگذارید؟ چرا تفاوت میان فرمانبرداران و سرپیچان از "اراده‌های برتر" را, که به ترتیب مزدوران و قهرمانانند, برجسته نمی سازید؟

شما میگویید: "ساختارهای یک جامعه عمدتاً بازتاب برآیند اراده‌های انسانی‌‌اند."
راست اینست که "اراده", برآمد اندیشه ی انسان است. تراوشی از آموخته ها و باورهایش به آنچه پیشاروی اوست. راهیست گزیده برا رفتن از "جا"یی به "جا"ی دیگر. روشی ست سنجیده-بر-بنیاد-منافع برای بدست آوردن نتیجه ای که "مطلوب" انگاشته می شود. ازینرو فهم این نکته بسیار مهمست که آموزه ها و باورهایی که نافی حقوق و هستی انسانهای دیگرند, دارنده را به کژراه می کشانند. و این کژروی در پیوستگی خود, پدید آرنده ی جانیان و تبهکاران است, همچنان که نزدیک به چهل سال در حکومت اسلامی تجربه کرده ایم! بر این بنیاد, لازمست که هم اشخاص برای تبهکاری هایشان, هم سیستم (حکومت) برای ویرانگری هایش و هم باور و اندیشه ی کژبنیادی که زاینده ی سیه روزیست در دادگاه حقیقت یابی که دروازه ی گذار از بربریت به بهروزی ایران است پاسخگو باشند.

آری, اکنون هنگامه ی رنسانس ایران است که در آن محاکمه ی دادگرانه ی اشخاص، یک سیستم و تفکری قبیله ای در میان است. هر چند که درین فرصت های پایانی, "جریان‌های اصلی صداهای رسمی در داخل کشور از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنند تا نقش ساختارها در محاق بماند.... اجزا را به مسلخ می‌برند تا کل در امان بماند."

با ارج بر شما, چشم-در-راه پاسخ هایتان می مانم.
٨۰٨۲۰ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣۹۶       

    از : Nima Azadi

عنوان : مدرنیزاسیون تقلیدی
نویسنده ی محترم تلاش کرده اند که پیچیدگی‌ و در هم تنیدگی دو گانه ی “سیستم” و “فرد” را تا اندازه‌ای توضیح دهند. این گونه بحث ها، درک ما را از تاریخ گذشته و نقش افراد در رویداد‌های آن تعمیق می‌‌بخشد و با ابعاد گوناگون این دو گانه هر چه بیشتر آشنا می‌‌سازد.

کشور ما پس از بیدار شدن از خواب تاریخی‌ سه قرن و نیمه، با تحولات مدرنیته و مدرنیزاسیون منتج از آن در کشور‌های اروپایی‌ پیشگام آشنا شد و تنها کاری که در آن شرایط توانست انجام دهد، فراموشی جنبش فکری‌فرهنگی‌ پس زمینه ی آن تحولات و تقلید از مدرنیزاسیون منتج از آن که البته با بومی سازی برخی‌ از مفاهیم جاری در آن جنبش همراه بود. در نتیجه، وضعیتی در کشور ایجاد شد که نه‌ تنها مسائل و مشکلات تاریخ گذشته حل نشد بلکه با مدرنیزاسیون تقلیدی فشار نامناسبی هم به گروه‌های مختلف اجتماعی وارد آورد. ما نه‌ تنها راه رفتن کبک را یاد نگرفتیم بلکه راه رفتن خود را هم از یاد بردیم. همه گمان می‌‌کردیم که در حال نو شدن و ورود به دنیای جدید هستیم، غافل از این که روزی مسائل و مشکلات حل نشده ی تاریخی‌ گریبان ما را خواهد گرفت و حل آنان را در دستور کار همگی‌ ما قرار خواهد داد. انقلاب سال ۵۷ نقطه آغاز دوره ی خود یابی‌ و بر رسی‌ گذشته و مسائل و مشکلات آن بود که همه ی ما را به تدریج درگیر آن کرده است. امید که بتوانیم از پس این چالش بسیار بزرگ و جدی بر آییم.
٨۰٨۱۵ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣۹۶       

    از : فرزاد

عنوان : کلاهی به احترام
من آنجا گوش تیز کرده و حرفهای آقای مالجو را با احترام و تحسین گوش میکنم که راجع به مقاله نیکفر در مورد فاطمه صادقی که نه در لحن و نه در محتوا مهربانانه نبود و تلخ و انتفاد آمیز بود می گوید:
یادداشت حاضر نیز مکثی است در نوشته‌ی آقای محمدرضا نیکفر خطاب به خانم فاطمه صادقی، خطابی که تجلی توأمان حد اعلای اندوه و شعور انسانی بود.

مالجو که قادر است برای ایجاد هماهنگی و نه دشمنی (که در نهایت به خلخالی ها ختم میشود،) از سخن تلخ نیکفر به تجلی توامان حد اعلای اندوه و شعور نام ببرد، شایسته احترام است. این نشان میدهد که او خود توانسته از فرهنگ خلخالی جدا شود.

حرف او هم درست است. در اعدام افراد، سرباز جزء را می بینند که به فرمان دست به کار شده. اما سردسته لشگر، و تمام مهره ها و رده های میانی را نمی بینند. حتی امروز مردمی که برای تماشای صحنه های اعدام جمع مشوند و از ان فیلم می گیرند، به فرهنگ خلخالی نزدیکند و هنوز بدون خلخالی جای او دارد عمل میکند
٨۰۷۷۱ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۶       

    از : نیما نظری

عنوان : یک سوزن کوچک هم به خودمان بزنیم
آقای مالجو کوشش بسیار کرده است که به فهم ما در مورد «جا» و «عاملیت» عمق بیشتری ببخشد و در این راه تا حدود زیادی هم موفق بوده است. اما به باور من به یک یک ساختار بسیار مهم که از گذشته به ارث رسیده بود یعنی فرهنگ سیاسی زمانه که همه ی ما در درون آن شنا می کردیم و دست و پا می زدیم تقریبن هیچ اشاره نمی کند. الگوهای رفتار بسیار از ما چه اپوزیسیون و چه حتا پوزیسیون با الهام از این فرهنگ بود که رنگ واقعیت به خود می گرفت.ما یعنی کسانی که در «جا»ی پوزیسیون و اپوزیسیون نشسته بودیم می خواتسیم که ضد انقلاب هر طور که شده سرکوب شود. بی تردید ضد انقلاب مفهومی واحد در این دو طرف نداشت و هر کسی تعریف خود را از ضد انقلاب داشت. بنایراین سرکوب ضد انقلاب به هر شکلی یک مفهوم جا افتاده در ساختار فرهنگ انقلابی زمانه بود. به نظر می رسد که این فرهنگ از انقلاب اکتبر به ارث رسید بود هم برای ما و هم برای تمام انقلابیون جهانی. وقتی لنین و تروتسکی در یک اقدام انقلابی دستوردادند خانواده ی رومانوئف ها را شبانه به زیر زمین ببرند و تمام آن ها اعم از زنان و دختران را قتل عام کنند ما که لنین مرشدو مراد ما بود هیچگاه نخواستیم این اقدام جنایتکارانته را محکوم کنیم و بگوییم که حیات انسان را نمی توان بدون تشکیل دادگاه صالحه گرفت( حتا اگر به اعدام هم معتقد باشیم). یا استالین را به این دلیل محکوم نمی کردیم ( دست کم بخش بزرگی) که او به منافع درازمدت طبقه ی کارگر می اندیشید اما مخالفانش تنها به منافع کوتاه مدت!!. بنابراین خوب است اگر یک چوالدوز به حاکمیت سرکوب گر و عاملان آن می زنیم یک سوزن کوچک هم به خودمان بزنیم!
٨۰۷۵٣ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۶       

    از : masoud memar

عنوان : آینده همانی خواهد بود که امروز در حال ساختین آنیم
آقای مالجو به نکته کاملأ اساسی پرداختید و آن « بستری » است که تاریخ را میسازد . اگر به چند دهه عقب بنگریم در کجای دنیا فردی کامیونی را بسوی مردم عادی در خیابانها میراند یا هتلی را منفجر میکرد اگر با مجازات قاتلین قتل از بین رفتنی باشد اگر با مجازات دزدان دزدی پایان پذیر باشد آنگاه با حبس و مجازات عاملان ٫ آمران نیز ریشه کن خواهند شد. کجا بودند این داعشیان امروزی در ده سال پیش بخصوص اروپائی و غیر عرب هائی که به داعش پیوستند. بنابر این همه کنشگران بخصوص کنشگران سیاسی در کیفیت این پروسه بستر سازی سهیمند . همانطور که بدرستی نوشتید : « اگر انواع حلقه‌های زنجیره‌ی بلندبالایی که می‌تواند طناب دار سربداران امروز و فردا شود برقرار باشند، حلقه‌های آخر جدیدی نیز به‌سهولت پیدا خواهند شد. شک نکنیم. »
آینده همانی خواهد بود که امروز در حال ساختین آنیم چه بدانیم چه ندانیم
٨۰۷۴۶ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۶       

  

 
چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست