از : آرمان شیرازی
عنوان : باید که بیاموزیم و خود را، از پستگاهی که بر آن ایستاده ایم، بالا بکشیم...
با سپاس و درود بر هم میهن گرامی، آرش عزیزی. آموزه ی این گفتگو و پژوهش های دکتر آبراهیمیان دوربردتر از فرهنگ "اندیشیدنی" است که امروزه میان بیشینه ایرانیان جا دارد. نیک اگر بنگریم، متوجه خواهیم شد که بیشتر جملات ایرانیان با "میگن که ..." آغاز می شود. حال آنکه پیدا نیست "که" میگوید، "چه" میگوید و بر "کدام پایه" سخن میگوید. تو گویی "میگن که..." بادی ست هرزه و بی هویت که از هیچستانی به هیچستان دگر در پرسه ی بی پایان است.
این "دهن بینی" اسف انگیز نمودی ست از نیندیشیدن. جلوه ی درد آوریست از بیگانگی با پرسش و پذیرش هر یاوه و هر خاشاک که باد خرافه با خود پیوسته به "ارمغان" می آرد. بر بنیاد چنین آسان-باوری ست که ما همواره دست به دامن "انشالله", "ماشالله" و "الحمدولله" می شویم. از نبود کوشش و پژوهش مستقل است که ذهنیت ما هموار پذیرش و برجامانی حکومت تبهکار اسلامی گردیده است و در پیچ و تاب "انتخاب" تبهکارانی چون احمدی نژاد, روحانی و رئیسی, چشم بسته و ساده انگارانه بدور خود چرخان است...
٨۱۱۷۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۶
|