سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

انفجار عمومی - عطا هودشتیان

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : امیر ایرانی

عنوان : الفاتحه گویی که خود را الحمد گوی چیز نبود کرده
ابوالحمدی که در حقیقت ماموریت ابوالفاتحه ای را دارد؛
آنهم ابوالحمدی که شکرگزاری برچیزی که نبوده ونیست را ابوالحمدی می کند؛
و برجنبشی که زنده است و بدون خشونت در تاریخ این سرزمین خودرا آشکار کرده ومی کندو خواسته های خود را پی گرفته وخواهد گرفت ایشان( ابوالحمد) باید؛
مویه کنان
گیس بران
روی خراشان
بساط فاتحه خوانی را علم کند و زیر علم مرگ خواه بر زنده ای مامور فاتحه گویی شود
و در مجلسی ساختگی پشت میکروفون قرار گیرد و هی بگوید: الفاتحه، الفاتحه
٨۲۶۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣۹۶       

    از : مهرداد ابوالحمد

عنوان : آفتاب آمد دلیل آفتاب
تنها به این دلیل می نویسم که خانم میلانی مطمئن باشد حرفش خوانده شد و شنیده شد و مورد توجه قرار گرفت. و گرنه:
به نظر نمی رسد دیگر نیازی باشد به خانم مهین میلانی توضیح بیشتری بدهیم که چرا چیزی به نام جنبش سبز هیچ اصالت و پایه و مایه سیاسی و اجتماعی در ایران ندارد.
جدای از این که این موضوع دیگر هیچ دردی از هیچ کس دوا نمی کند ولی بهترین دلایل را خود خانم میلانی درنوشته خودش عرضه کرده است:
جریانی که رهبرش بگوید جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد!
وقتی خود جمهوری اسلامی در تاریخ و جامعه ایران، پدیده یی است که از سرقت اعتماد و رأی مردم به وجود آمده چیزی به نام جنبش سبز که زائده و پس مانده همان رژیم و متشکل از ریزشیهایی آن است که چگونه می تواند پایه و مایه یی داشته باشدژ
جریانی که از درون جنگ گرگهایی از قبیل میرحسین موسوی و کروبی که خود باید به خاطر شرکتشان در جنایتهای همین رژیم محاکمه شوند بیرون بیاید
میرحسین موسوی و کروبی خودشان با تسلیم به قضا و قدر ولایت فقیهی ثابت کرده اند که بخشی از همین رژیمند و امروز همدستانشان علیه همین جنبش مردمی کنونی لغزخوانی می کنند.
یکی و تنها یکی از فواید و ارزشهایی که حرکت کنونی قیام سراسری آفریده این است که می تواند به خوش خیالان و ساده لوحانی که تصور می کرده ان چیزی به نام جنبش سبز اصالتی دارد حقایقی را بفهماند.
شخصا برای این که خانم میلانی و همگنانش در فهم این حقیقت سرعت و جدیت به خرج دهند هیچ اصراری ندارم. زیرا می دانم که هر چه استدلالهای قوی و درستی که به ندازه چند کتاب حجم دارند به کار بگیرم به اندازه جریان نیرومندی که امروز در کف خیابانها علیه تمامیت رژیم و جنبش سبز که بخشی از همین رژیم پلید است به راه افتاده، تواناتر نخواهم بود.
رود خروشان این جنبش بسیاری حقایق را فراتر از آن چه ما بخواهیم یا بتوانیم توضیح دهیم روشن می کند و باسمه یی ها، بی پایه و بی ریشه ها و پوشالها را تصفیه می کند و به کناری می زند و حبابهای روی آب را می ترکاند.
٨۲۵٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣۹۶       

    از : مهین میلانی

عنوان : آیا جنبش سبز باسمه ای بود؟ و چه کنیم غارتگران سر گردنه حاصل این دلاوری ها را به سرقت نبرند؟
آقایان ابوالحمد و هودشتیان،

چند نکته از مطالبی که شما نوشتید به نظرم می رسد که در اینجا ذکر می کنم:

۱. آقای ابوالحمد گفته اند: "باسمه یی تر و بی پایه تر و بی ریشه تر و پوشالی تر از جنبش سبز چیزی در تاریخ صدسال اخیر جامعه ایران دیده نشده است".
به نظر من این جنبش یک مقطع تاریخیِ ما را رقم زد. اینکه ما با اصلاح طلبان مرزبندی هایی داشته باشیم معنایش این نیست که این جنبش را نادیده بیانگاریم. این مثل همان کاریست که در ۴۰ سال قبل آخوند ها خواستند تاریخ ۲۵۰۰ ساله ی ما را کنار بگذارند برای اینکه بگویند ما تاریخ ایران را ساختیم و بقیه چیزی یا چیزکی نیستند.
خوشایند نبودن برخی رخ داد ها آن ها را از تاریخ حذف نمی کند. جنبش سبز جنبشی بود که میلیون ها آدم را به خیابان ها ریخت. بهانه اش " رأی من کو" بود. جرقه اش را آقای موسوی در مناظراتش با احمدی نژاد زد. مردم به خیابان ها ریختند. به تدریج شعارها داشت سیاسی می شد و شعار"جمهوری ایرانی" را داشتند سر می دادند، که آقای موسوی گفتند "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر".
در این آقای موسوی نقش اولیه و جرقه ای را داشت. جنبش واقعی بود و صدها کشته و زخمی بجا گذاشت. به طور عمده سیاسی اجتماعی بود که از "رأی من کو" آغاز شد. و اولین جنبش نیرومندی بود که پس از ۳۰سال بعد از انقلاب اسلامی میخ خود را کوبید. این جنبش از قضا درآمدی برای جنبش فعلی است که حتی هنوز یک صدم حجم جنبش سبز را ندارد از نظر کمی. جنبش سبز مردم خموده و هراسان و شهید و اعدامی داده ی ماتِ بعد از انقلاب را هوشیار ساخت و به خودشان آورد که آری می شود آن بت را شکست.
این بار هرآن کسانی که تظاهرات " مال باختگان" را سامان داد هنوز بعد از این همه سال نفهمیده بود که مردم آتشفشان زیر خاکستر هستند و به گفته مهاجران نمی دانستند که حرکت می افتاد به دست کسانی دیگر.
برخورد دیالکتیکی قطعه ای به امور نگاه نمی کند. همه ی حرکت های اجتماعی ایران به یکدیگر مربوط هستند. و به نظر من در هرکدام تحولی، تجربه ای، و گام هایی جلوتر برای درک بیشتر آزادی و در نتیجه حقیقی تر شدن حرکت ها بوده اند.

۲. آقای هودشتیان، همواره سرگردنه غارتگران برای سرقتِ لقمه های آماده شده توسط از جان گذشتگان حاضر و یراق نشسته اند. پرسش بزرگ اینست:

a. چگونه می توان از آن جلوگیری کرد؟
b. چقدر فکر شده است یک کمیته ی مدیریت تشکیل شود و لحظه به لحظه ی حرکت ها را زیر نظر بگیرد و تا آنجا که می تواند نقش هدایت گری را به عهده بگیرد؟
c. آیا چه باید کرد اگر دیگران چتر باز کردند بر حاصل این دلاوری ها
d. چقدر بر روی شعارهای بعدی که می توان داد فکر شده است که جنبش راه سریع تر باز کند به سوی یک حکومت سکولار و دمکراتیکی که خواهانش هستیم
e. چه میزان از هم الان باید فکر کرد که کسانی باید بنشینند و وضعیت اقتصادی – اجتماعی – اقتصادی ایران را بررسی کنند و از هم الان راه حل هایی برای سامان دادن کشور بیمارمان بدهند؟
f. آیا فکر کرده اید که هم الان می توان اعلان کرد برای رفراندوم جهت تغییر قانون اساسی؟ تا نگاه ها پر شود از آنچه می بایست جانشین قوانین فعلی شود. قانونی که جنسیت، مذهب، نژاد و هیچ گونه تبعیضی در آن نباش و همه افراد ملت را در آن در برگیرد؟

با احترام
mmearthback@gmail.com
٨۲۵۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣۹۶       

    از : عطا هودشتیان

عنوان : دوباره تامل کنیم
خدمت آقای هرداد ابوالحمد

این نکات من:

۱- آنچه در نوشته من بیشتر مد نظر بوده همانا مقایسه مکانیسم جنبش سبز با جنبش های اخیر بوده است. طرفداری یا عدم طرفداری از آن سخن دیگریست.
از این نگاه، جنبش فعلی را همانند جنبش سبز خودبخودی، شبکه ای و بی رهبر خواندم و انقلاب اسلامی را بسیار سازمان یافته و با رهبری. اگرچه همه میدانیم که انقلاب اسلامی نیز در ابتدا بهمین گونه شبکه ای آغاز شد. اما کارش به سازمان و رهبری کشده شد، ولی جنبش سبز چنین نشد.

۲- در هنگام تهیه این نوشته هنوز یا اعتراضات به تهران نرسده بود یا من آنرا مشاهده نکرد بودم. حق با شماست. حال که کار به تهران کشیده شده، این خود واقعه مهمی است. اما نخست بپرسیم چرا تهران عقب بود و ببینیم جنبش تا چه میزان در تهران تداوم خواهد یافت
۳- تا آنجا که دیده ام روسیه پوتین هم ادامه استالین است و هم ادامه سران روسیه تزاری قبل از وی. پوتین از قدرت نمایی خود در حمایت از جمهوری اسلامی در داخل و خارج و برای مقابله با نفوذ غرب چیزی کم نگذاشته است.
از نگاه من، روسیه اساسا مایل نخواهد بود که یک پایگاه ضد آمریکایی همچون جمهوری اسلامی را از دست بدهد. هم چنانکه در سوریه اینرا نمی خواست و تا آخرش ایستاد. این برای ما بسیار گران تمام میشود. مگر آنکه جنبش های مردمی امروز پرقدرت و مدوام نیروهای سرکوب را کاملا به عقب بکشانند.

۴- از این جمله که میگویید: "یک جنبش بدون رهبری نمی تواند شبکه تولید کند" چیزیی دستگیرم نمیشود. منظور از یک جنبش شبکه ای آن است که هرمی نیست. و از رهبری که بگونه هرمی عمل بکند بی بهره است (همچون خمینی). هرمی عمل کردن، در واقع یک رهبری بلامنازعه میسازد که غالبا به نظام دیکتاتوری دامن میزند. که همه ما دیگر از آن گریزان هستیم.

۵- برسر این نکته تردیدی نیست که همه نیروها برای نفوذ در این جنبش (البته اگر تداوم بیابد و تنها عبارت از یک تخلیه دوره ای نباشد) به کمین نشسته اند. و این طبیعی ست. مهمترین آنها مجاهدین و پهلوی ها هستند. این به آن معنا نیست که یکی از آنها یا هردو، در این جنبش های حال حاظر نفوذ یافته اند. اما آینده دور نیست. همچنین احمدی نژادها و نیروهای دیگر (مثلا خود سپاه) نیز برای بهره بری از این جنبش ها طرح خودشان را دارند.

با مهر

هودشتیان
٨۲۵٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣۹۶       

    از : مهرداد ابوالحمد

عنوان : پر تناقض و سرشار از تخیلات باستانی
از این نوشته به نظر می رسد آقای هودشتیان نوشته خود را قبل از ارسال برای انتشار نخوانده تا دست کم خودش متوجه شود که تا چه اندازه پرتناقض سخن گفته :
می گوید: فضای این حرکتهای اعتراضی بیشتر به جنبش سبز نزدیک است تا فضای انقلاب اسلامی!!
۱. قبل از هر چیز چیزی یا چیزکی به نام جنبش سبز بخش مغلوب همان چیزی است که هودشتیان آن را انقلاب اسلامی ایران می داند، باسمه یی تر و بی پایه تر و بی ریشه تر و پوشالی تر از جنبش سبز چیزی در تاریخ صدسال اخیر جامعه ایران دیده نشده است.
۲. هودشتیان در همین نوشته در ۴محور ناهمخوانی های این اعتراضها را به صورت «برخلاف جنبش سبز» برشمرده و در یک مورد بدون این تعبیر تفاوت و بلکه تعارض این اعتراضها با جنبش سبز کذا را خودش بر ملا کرده است. اگر نوشته خود را یک بار می خواند یا الان دوباره بخواند این تناقض را احتمالا درخواهد یافت.
۳. مدعی است که گویای چیزی که او انقلاب اسلامی ایران می داند، شبکه یی بوده است. این دیگر از آن حرفهاست که اگر می دانستیم سن و سال هودشتیان و مطالعاتش درباره انقلاب مردم ایران علیه نظام سلطنتی چقدر است می شد به آن اعتنا کرد که آن چیزی که او انقلاب اسلامی ایران می داند، از نظر خودبه خودی بودن شورشها و اعتراضهای مردمی در سراسر قرن گذشته یک نمونه بی نظیر است.
۴. در این نوشته هم چنین حکم استراتژیک و فتوایی هم صادر شده که این اعتراضات باید به تهران کشیده شود. نویسنده غافل است که وقتی سرگرم نوشتن این تخیلات بوده سازمان دهندگان تظاهرات آتش این حرکت را در تهران هم برافروختند و پنبه لحاف ملا در کسوت جنبش سبز را هم در برابر دانشگاه تهران زدند.
۵. نکته دیگر که هم گویای بی اطلاعی نویسنده و هم ردپای آشکار منطق باستانی ارسطویی (قیاس) و فقدان فهم دیالکتیکی از قضایاست که اهمیت استراتژیک سیاسی ایران در منطقه و جهان را با سوریه مقایسه می کند.
۶. ته مانده تخیل باستانی دیگر در این نوشته آن است که نه روسیه امروز با اتحاد شورویی دیروز قابل مقایسه است و نه منافع خاص سیاسی-استراتژیک روسیه در سوریه و نیاز سیاسی-استراتژیک و تجاری اش در حاشیه مدیترانه با نوع و محتوا و ماهیت رابطه یی که روسیه می تواند با تحول در ایران برقرار کند می تواند مقایسه شود.
۷. این نوشته در پاراگراف پایانی اش شبهه یی را بر می انگیزد که گویی نویسنده که در آغاز نوشته به نظر می رسید از جنبش اعتراضی مردمی حمایت می کند، بیشتر نگران سرنوشت رژیم است و مثل خود وزارت خارجه رژیم و دیپلوماتهایی از نوع جواد ظریف به نقش اروپا در بقای رژیم و متعارض با آمریکا چشم دوخته است.
۸. تناقض دیگری که شاید با خواندن دوباره این نوشته، نویسنده آن را دریابد، این است که اگر جنبشی به نظر او شبکه یی است، دیگر چرا مدعی است که فاقد رهبری است. انگار که نویسنده هرگز جنبشی ندیده یا حتی کتابی در باره جنبشی نخوانده است که بداند یک جنبش بدون رهبری نمی تواند شبکه تولید کند.
۹. و سرانجام تخیلات و شبهاتی از این قبیل که گویا مجاهدین خلق یا سلطنت طلبان تلاش می کنند رهبری این حرکات را به دست گیرند و باز این مالیخولیای دیرین دایی جان ناپلئونی که «همه چیز کار انگلیس هاست» به میان آمده است که بعله: آمریکا مجاهدین و سلطنت طلبان را به هم نزدیک می کند.
منطق و نظرگاه حاکم بر این نوشته تا زمانی که خودش را از زیر آوار نظام آخوندها و تبلیغاتش و اتهامات متقابل جناحهایش به یکدیگر و اتهامات کل رژیم به اپوزیسیون (یعنی نیروهای سرنگونی طلب این رژیم) بیرون نکشیده بهتر است تا از این تظاهرات و اعتراضها بیاموزد و در آنها بیشتر دقیق شود و نوشته ها و قضاوتهایش در مورد آن را خودش یک بار بخواند.
با آرزوی توفیق نویسنده در نیازها و نیات خیرش!
٨۲۵٣۱ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣۹۶       

  

 
چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست