سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ایران، چگونه سربلند و پایدار خواهد شد؟ - بهرام خراسانی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : بهرام خراسانی

عنوان : پیش بسوی گفتارهای سازنده
جناب آقای دبیری
با سپاس از اینکه پیگیر گفتگوهای اینچنینی هستید و کاش دامنه‌ی فراگیری این رویکرد گسترش مییافت تا جایی که در سایه‌ی آن، اندیشه‌ی کنشگران اجتماعی به هم نزدیکتر شود. یک فراخوان و همسویی ملی نه برپایه‌ی گفتگوهای پراکنده، که برپایه‌ی گفت و شنیدی سامانمند تا رسیدن به یک برنامه یا بیانیه مشترک به دست میآید. گرچه این کار پیشتر هم در زمینه‌های گوناگون در همین نشریه انجام شده، اما گویا بسنده نبوده است. اینک باتوجه به شرایط کنونی جامعه، من در همینجا از جناب آقای تابان درخواست میکنم اگر بشود، زمینه‌ی این کار را فراهم سازند. چنین مینماید که اخبار روز و همکاران آن، بیش از دیگران توان و آمادگی این کار را دارند.
اما در باره این یادداشت شما، میتوان گفت:
۱) شما درست میگویید، خواست نابودی ولایت فقیه از همان آغاز انقلاب وجود داشته است. حتی سازمان اکثریت و حزب توده ایران نیز با همه‌ی ناسزاهای نابجایی که به آنها میگویند، هیچگاه به این نظام باور نداشته اند. دیگر کمونیستهای نیز به همین گونه. چنین مینماید که برای حزب و سازمان، پشتیبانی نسبی از جمهوری اسلامی در آن شرایط نیز چه درست و چه نادست و ناکارآمد، یک تاکتیک در دفاع از انقلاب بوده است. هنوز هم من اصل این تاکتیک را در آن روزها درست میدانم، اما برخی زیاده رویها و جوگیر شدنها و نیز دگرگونی در توازن قوای جهانی را، دلیل ناکارآمدی آن میدانم. حتی حزب توده ایران رأی به جمهوری اسلامی را مشروط و مقید به دوران زندگانی خمینی کرده بود. من درست به یاد نمیآورم اما گفته میشود که سازمان اکثریت به جمهوری اسلامی رأی منفی داده است. از نگاه منطقی و متدولوژیک، هیچ کمونیستی نمیتواند به یک حکومتی دینی رأی بدهد. اما شرایط دشوار زمانی و گاه برآورد نادرست، میتواند پی آمدهای پردردی نیز داشته باشد. من به روفراندوم جمهوری اسلامی رأی آری دادم اما تا سال ۱۳۷۶ و دروه خاتمی، رای نمیدادم. پس از آن، همواره در انتخابات شرکت کرده ام، بی آنکه هیچکاه دل از مارکسیسم متدولوژیک بریده و به یک حکومت دینی دل داده باشم. اما در حالی که به گاه نیاز بر سرنگونی حکومتها پای میفشارم، از هر انقلاب اجتماعی به معنای زیر و رو کردن همه چیز همانند انقلاب ۱۳۵۷، سالها است دل بریده ام و آن را نمیپسندم.
۲) از نگاه من از همان فروردین ۱۳۵۸ و حتی پیش از زایش حکومت ولایت فقیه، تضاد کل جامعه با چنین حکومتی، تضاد عمده‌ی ایران بوده است. این تضاد، دنباله‌ی تضاد مشروطه خواهی و مشروعه خواهی است. اما ناآگاهی توده‌های خودکامه، ناسازگاری از نگر من نابجا و بیش از اندازه سکولاریسم مارکسیستی با سکولاریسم بورژوایی که این را نسل کسانی چون من نیز نتوانستیم درست و به هنگام دریابیم، هر تلاشی برای رویارویی با این حکومت تازه را محکوم به شکست میساخت. پیش کشیدن شعارهای درست در هنگامه ای نادرست، میتواند نیروی تاریخی آن شعار درست را به هرز ببرد.
۳) اکنون من هر تلاش آگاهانه و سامانمند و سنجیده برای سرنگونی حکومتهایی مانند نظام جمهوری اسلامی را درست و بایسته و شورش را برحق میدانم. اما همه‌ی انقلابهای اجتماعی مانند انقلاب ۱۳۵۷در شرایط کنونی را مگر آنگاه که به ناگزیر گستره ای جهانی یابد (نه به معنای تروتسکیستی آن)، ارتجاعی میدانم. هم اکنون که این یادداشت را مینویسم، دیدم که بهزاد نبوی هم به همین نتیجه رسیده است. در گفتارنامه ای که شما زحمت کشیده و پای آن یا دداشت گذاشته اید، منظور من آشکارگویی اصلاح طلبان برون حکومتی برای سرنگونی ولایت فقیه در شرایطی است این خواست در حال فراروییدن به یک شعار آشکار ملی است. اکنون، اندک اندک بخشی از اصلاح طلبان درون حکومتی نیز به این راه کشیده میشوند، در حالی که بخشی از اصلاح طلبان برون حکومتی به ویژه در میان مارکسیستها، هنوز به امکان اصلاحات با وجود بخش یزدان سالار یا ولایت فقیه این نظام باور دارند. همانگونه که میدانید، من مبارزه با نظارت استصوابی و مانند آن را گامی در راه گذار از نظام جمهوری اسلامی میدانم، اما اکنون دیگر دوران آن به سر آمده و خواست گذار از نظام، نقش برجسته یافته است. حتی اگر در این دوره‌ی گذار، برای مدتی بخشی از این نظام یعنی دولت رسمی را بپذیریم. منظور از ردیف ۷ گفتارنامه‌ی من، همین دوران گذار بوده است.
بیش از این وقت شما را نمیگیرم.
بهرام خراسانی
پنجم بهمن ماه ۱۳۹۶
٨٣۱۶۱ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣۹۶       

    از : هومن دبیری

عنوان : سپاس از آقای خراسانی
با سلام،
نگارنده بعنوان یک فرد نه در مقام نخبگان و جریان های ریشه داری سیاسی چند کلمه نوشت و متاسفانه متوجه پاسخ شما نشد:
مثلا این قسمت:"اکنون و تا جایی که من در این چند روز در همین نشریه میبینم، تازه شعار حذف ولایت فقیه از سوی انقلابیها و اصلاح طلبان بیرون حکومت پیش کشیده شده است؟"
البته فرق نمی کند که نظر شما باشد یا سئوال کرده باشید.
بعرض میرساند که این بحث ها در اخبار روز سابقه ای طولانی دارد.
تا آنجا که نگارنده اشراف دارد از قبل از انتخابات مجلس در سال ۱۳۹۴ کارزار وسعی علیه حکومت ولایت فقیه ، ولی مطلقه فقیه ، شورای نگهبان و.و. صورت گرفت همزمان جناب پرویز دستمالچی در همین اخبار روز نوشته های چند قسمتی در اختیار علاقمندان قرار داد.
منتهی بعداز وقایع اخیر که جنس آن با خرداد ۷۶ و تیر ۷۸ و خرداد ۸۸ متفاوت است نگاهها بیشتر معطوف به کل حکومت و بخصوص ولایت فقیه و شخص ولی فقیه شده است . فراموش نکنیم که دولتیان و رئیس جمهور هیچوقت با نهادهای ولایت فقیه رقابتی نداشته و شباهت و بده بدستان های آنها از اختلافات و تنازعات آنها بیشتر است و همیشه گروه دوم حدف شده است.
٨٣۱۵۱ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣۹۶       

    از : بهرام خراسانی

عنوان : کنار گود ننشینیم
جناب آقای دبیری
با سلام
۱) من نمیدانم روی پرسش شما با چه کسی است؟ اما اگر از من پرسیده باشید، میگویم همه چیز را همگان دانند، و اگر شعاری درست باشد و نخبگان بتوانند آن شعار را به میان مردم ببرند، آنگاه جامعه راه خودش را پیدا خواهد کرد. در این راه نیز بیش از آنکه تک تک آدمیان بخواهند کاری بکنند، این خود نیازهای جامعه است که راه را باز میکند و نشان میدهد. اکنون و تا جایی که من در این چند روز در همین نشریه میبینم، تازه شعار حذف ولایت فقیه از سوی انقلابیها و اصلاح طلبان بیرون حکومت پیش کشیده شده است؟ اصلاح طلبان درون حکومتی، هنوز چنین شعاری نداده اند با اینکه بسیاری از آنها نیز به این شعار باور دارند. فزون بر آن، هنوز همگان درپی انقلاب نیستند. اما برای هر دگرگونی بنیادین چه اصلاحی و چه انقلابی، پیش از هرچیز باید خواست یا فراخوان (شعار) آن در جامعه گسترده و همگانی شود.
۲) نخست شما باید روشن کنید که چه چیزی و چرا منطقی یا پنداربافی است، تا بتوان درباره‌ی آن سخن گفت. شاید چیزی را که شما منطقی بپندارید، دیگری پنداربافی بداند و به وارون آن.
۳) اینکه "چه نیروهائی در حکومت به این اعتقاد و التزام عملی دارند و تا آخر و بهر قیمت مقاومت می کنند و هواداران خود را بخیابانها خواهند آورد و از جنگ داخلی نیز ابایئ ندارند؟ و چگونه می توان مردم و نیروهائی که در ایران به این اصل بهر اندازه ای انتقاد دارند را برای تغییر توازن قدرت بسیج کرد"؟ نخست باید یک تصویری از این نیروها به دست داده شود تا بتوان درباره‌ی آن سخن گفت. این نیز کاری نیست که تنها یک نفر بتواند انجام دهد، و کاری گروهی است. من بسیار خرسند خواهم شد که ببینم شخص خود شما پیشگام شوید و بگویید که این نیروها و آمیزه‌ی آن چگونه است.
۴) من موضع خود شما را در برابر نظام ولی فقیه نفهمیده ام، اما از نگاه من بزرگترین اشکالی که در ایران کنونی وجود دارد، جدا از اینکه چه کسی بر سر کار است، وجود یک نهاد دینی موازی با دولت و چیرگی آن بر این نهاد مدنی یا گیتیایی است. یعنی دستگاه ولایت فقیه و پیشنمازان و دیگر نیروهای وابسته به آن از یکسو، و یک نهاد دولت که به خودی خود و جدا از اینکه که چه کسی رئیس دولت باشد، یک نهاد گیتیایی است، از سوی دیگر. تاریخ ۴۰ سال گذشته نیز نشان داده است که آب این دو نهاد هرگز به یک جوی نمیرود و کشور را همچنان رو به تباهی میبرند. سرانجام باید تکلیف این دو روشن شود. اکنون این تضاد عمده جامعه ایران است، که چه رفاه و چه دموکراسی برای کسانی که دم از دموکراسی میزنند، در گرو حل این تضاد است. از این رو، از همین امروز تا آینده ای که نمیدانم کی فرا خواهد رسید، کسانی که خواهان دگرگونیهای بنیادین هستند، باید از همین دولت روحانی در برابر نهاد رهبری پشتیبانی کنند و هر فریادی دارند نه بر سر دولت، که بر سر نظام رسمی بزنند. جالب است بدانیم که هم اکنون و به ویژه پس از گفتگوی امشب آقای روحانی در تلویزیون، برخی از ملی مذهبیهای هوادار دخالت دین در سیاست مانند مرتضی کاظمیان، شمشیر خود را دربرابر دولت روحانی از رو بسته اند. آنها بی آنکه که کوچکترین انتقادی به نظام ولایت فقیه بکنند، با بزرگ کردن و پیش کشیدن یک ایده پنداربافانه مانند تلاش روحانی برای جایگزینی آقای خامنه ای، تلاش میکنند کوشش برای حذف جایگاه ولایت فقیه در کشور را خنثی کنند. اکنون این آقایان، درست همان موضعی را در برابر دولت میگیرند که روحانیان بزرگ و کسانی مانند علم الهدی میگیرند. نخبگان، باید بتوانند برپایه واقعیتها، در هر وضعیت مشخص و با توجه به امکانات مشخص، پاسخ مشخص بدهند و از گفتگوهای بی چفت و بست و کلی خودداری کنند. با اندکی جست و جو در جامعه، باید راه بهینه را پیداکنیم و هر کس خودش یک کنشگر باشد نه کنار گود نشین.
شاد باشید
بهرام خراسانی
٨٣۱۱۷ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣۹۶       

    از : هومن دبیری

عنوان : اصل ۱۰۷ قانون اساسی حکومت ولایت فقیه
ساختار حکومت ولایت فقیه قائم به ذات تنها خمینی نبود که توانست قبای رهبری را به تن خامنه ای کند. امروز در باره آن بحث و گفتگو میشود.

چگونه می توان در باره‍ی مسائل مبتلابه امروز ایران برخورد منطقی و دور از پندار گرائی نمود؟
باید در مورد نهادهای حکومت ولایت فقیه شمول مجلس خبرگان رهبری که اتوریته خامنه ای در آنها محدود است دقت کنیم.

((((((((( اصل صد و هفتم (۱۰۷) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران:

پس از مرجع عالیقدر تقلید و هبر کبیر انقلاب جهانی اسلام و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت‏ الله‏ العظمی امام خمینی "قدس سره‏ الشریف" که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شدند، تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبری درباره همه فقهاء واجد شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم بررسی و مشورت می‌کنند هر گاه یکی از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یکی از صفات مذکور در اصل یکصد و نهم تشخیص دهند او را به رهبری انتخاب می‌کنند و در غیر این صورت یکی از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی می‌نمایند. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسوولیت‏های ناشی از آن را بر عهده خواهد داشت. رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است.))))))

سئوال این است که :
ـ چه نیروهائی در حکومت به این اعتقاد و التزام عملی دارند و تا آخر و بهر قیمت مقاومت می کنند و هواداران خود را بخیابانها خواهند آورد و از جنگ داخلی نیز ابایئ ندارند؟
ـ چگونه می توان مردم و نیروهائی که در ایران به این اصل بهر اندازه ای انتقاد دارند را برای تغییر توازن قدرت بسیج کرد ؟
٨٣۱۰۶ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣۹۶       

    از : بهرام خراسانی

عنوان : چند نکته
سرکار خانم/ جناب آقای رها (بازهم نمیدانم)
باسلام. اینکه شما به بررسی طبقاتی رویدادهای اجتماعی حساسیت نشان میدهید، بسیار با ارزش است. در اینجا اگر منظور شما از کسانی که به طبقات اجتماعی نمیپردازند اصلاح طلبان حکومتی باشد، جای شگفتی و انتقادی نیست. اما اگر منظورتان اصلاح طلبان یا انقلابیهای چپ یا هوادار مارکسیسم باشد که منظور من هم همین گروه بوده اند، آنگاه کمی اندوهناک است. راستش من برداشت شما از بورژوازی تکنوکرات و نو لیبرالی را نمیدانم چیست. نه به این دلیل که این واژه ناآشنا باشد. بلکه به این دلیل که ما این واژه را در ایران تعریف بومی نکرده ایم و این واژه و پی آمدهای سیاسی و رفتاری آن را بیشتر از کسانی مانند دیوید هاروی وام گرفته ایم. اما روشن نیست که با ساختار اقتصادی و طبقاتی امروز ایران، این واژگان و نیز "طبقه متوسط" را چگونه باید تعریف کرد و این تعریف چه پیآمد استراتژیک و عملی در سیاستورزی دارد. من نیز همانند شما برآنم که اصلاح طلبان حکومتی اگر نه هیچ، اما کمتر از لایه های اجتماعی تهیدست جامعه سخن به میان میآورند. اما اگر هم چنین سخنانی بر زبان بیاورند، شاید نتوانیم به درونمایه‌ی آن خوشبین باشیم. همانگونه که کسانی چون احمدی نژاد، قالیباف و رئیسی بیش از هرکسی به ظاهر از زحمتکشان سخن میگفتند، اما در عمل بیش از هر کسی نه تنها به زحمتکشان که به همه‌ی مردم و حتی تاریخ و فرهنگ کشور آسیب زده اند. با برداشتی که من از ساختار اقتصادی و طبقاتی کنونی ایران دارم، این واژگانی که شما به کار برده اید، برای جامعه امروز ایران واژگانی شریف به شمار میروند. زیرا اکنون برخی بر این باورند که از آغاز انقلاب تا کنون و درپی سرنگونی بورژوازی دوران شاه، گروهی اگاهانه یا ناآگاهانه درپی ساختن یک طبقه جدید در کشور بوده اند و این طبقه، تا اندازه ای پدید آمده است. به باور برخی از پژوهشگران ایرانی، در این فرایند اکنون یک لایه‌ی اجتماعی به نام "لومپن بورژوازی" شکل گرفته است. از نگاه رفتاری، لومپن بورژوازی همه ویژگیهای ناپسند "لومپن پرولتاریا" را دارد، و اکنون نه بورژوازی لیبرال یا نئوکانها و دیگران، بلکه این لومپن بورژوازی ایران است که همه چیز را در چنبره‌ی قدرت خود دارد. این گروه، به راستی همه‌ی ویژگیهای هواداران لویی بناپارت را دارند. یادآوری میکنم که لومپن بورژوازی نه یک ناسزای ناموسی است، و نه به معنای بورژواز کمپرادور که پیش از انقلاب میگفتند، بلکه پدیده ای است ویژه‌ی شرایط ایران پس از انقلاب ۵۷ و سده‍ی بیستم و بیست و یکم ایران. میتوان گفت که بزرگترین کاستی همه‌ی ما در این سالها، نادیده گذاشتن این پدیده‌ی بسیار زیانبار و گیر دادن به هر سرمایه دار یا کارفرمای تولیدی و صنعتی است، که بیشتر آنها خود با هزار و یک مشکل دست به گریبان بوده اند. امیدوارم نخبگان جامعه به چنین گفتگوهایی بپردازند، و در آینده شاید بازهم بیشتر بتوان در این زمینه سخن گفت. در پایان، به همه‌ی کاستیهایی که در اصلاح طلبان حکومتی دیده میشود، اینکه گفته اید "در شرایط فعلی اصلاح طلبان در جبهه مقابل مردم قرار دارند و نه در کنار آنان"، کمی تند است. دست کم آنکه "همه‌ی" آنها، در مقابل مردم نیستند. با اینهمه، از فریبکاری ملی مذهبیها برای باز نگه داشتن پنجره با حکومت اسلامی نباید غافل شد، حتی از امکان پیگیری و تزریق اندیشه اسلامگرایی در جمهوری سکولار احمالی آینده، باید هشیار بود.
سرکار خانم/ جناب آقای اشرف (نمیدانم)، با سپاس
گویا این نخستین باری است که من نام زیبای شما را میبینم. روشن است که در برابر شما نیز چیزی ندارم بگویم، جز سپاسگزاری.
جناب آقای بهرنگ ایرانی، با سپاس
راستش آنکه من چیزی به سخنان درست شما نمیتوانم بیفزایم، جر اینکه همه را به خواندن کتابی که گفته اید تشویق کنم. این کتاب که در پایان سده‌ی نوزدهم نوشته شده است، از آن عصر با نام "عصر توده‌ها" نام برده است. عصر توده ها، درست همان بازه‌ی زمانی است که کسانی نیز آن را "عصر انقلاب" نامیده و نام یکی از کتابهای چهارگانه هابزبام نیز هست. سد سال پس از او، الوین تافلر گذار به عصر دانایی را نوید داده بود. شگفت انگیز است بدانیم که نزدیک به هز ارسال پیش از گوستاو لوبون، فردوسی گفته بود "توانا بود هر که دانا بود". در سرود یکی از حزبهای ایرانی از کمابیش ۵۰ سال پیش نیز، آرزوی نشاندن دانش به تخت زر شده بود. اما اکنون و درست در هنگامی که جمهوری اسلامی به درستی کهنه پرست خوانده میشود، بسیاری از نیروهای دموکراسی خواه هنوز از "عصر توده ها" گذر نکرده اند، و بیشتر دوست دارند که توده‌های گاه خودکامه را با خود همراه داشته باشند و ازسوی آنها ستایش شوند. برای این کار هم نه از بالابردن سطح آگاهی آنها، که از غلغلک دادن جاهای خوش آیند برای آنها، سود میجویند. در اینجا من هم بخش کوچکی از همان کتاب روانشناسی توده‌ها را برای دوشتان خواننده‌ی این گفتاگو واگو میکنم. لوبون نوشته است: "..... در برشمردن عواملی که قادرند روان توده را تحریک کنند، میتوانیم از ذکر کردن خرد و خردمندی صرفنظر نماییم، مگر اینکه بخواهیم از ارزش منفی اثرات آنها یادی کنیم. در روان توده‌ها، توسط استدلالات منطقی نمیتوان تأثیر گذاشت و توده‌ها فقط نظریاتی را که بطور نادقیق به یکدیگر ربط میدهند، درک میکنند. اینکه سخنورانی که میدانند توده ها را چگونه تحت تأثیر قرار دهند، نه خرد بلکه احساسهای ایشان را مخاطب قرار میدهند، از همینجا سرچشمه میگیرد. قوانین منطق بر روی توده‌ها کوچکترین تأثیری ندارند". اینکه اکنون یک سیاستورز برای پیشبرد هدفهای ورجاوند چه باید بکند، خود پرسشی در پهنه‌ی کار همه‌ی کنشگران سیاسی ایران است. اما آنچه در عمل میبینیم آنست که برخی کسان که آگاهانه یا نا آگاهانه توده ستایی میکنند، در اصل عوامفریبی میکنند تا شاید بتوانند به هدفهای گاه ورجاوند و گاه بداندیشانه‌ی خود برسند. گروهی نیز با همه ادعایی که دارند، فریب توده ها را میخورند و در شمایل انقلابی پیشرو، درپی توده‌ها که خود شاید از سوی کس دیگری فریب خورده باشند، روان میشوند. البته من هرگز همه‌ی کارهای توده‌ی مردم به ویژه هنگامی که احساس آنها ریشه ای ژرف در واقعیتهای اجتماعی و فرهنگ و تاریخ ملی داشته باشند و یا خردمندی توانسته باشد بر آنها تأثیر بگذارد، نادرست نمیدانم. اما از توده گرایی و توده فریبی بسی هراس دارم.
جناب آقای کمال حسینی.
من اندیشه نهفته در پس این جمله انتقاد آمیز شما به شعارهای پیش از انقلاب را که تا "شاه کفن نشود این وطن وطن نشود"، درست و هوشمندانه میدانم. همچنین درونمایه‌ی مفهومی یادآوری شما درباره‌ی انتخاب آقای خاتمی و دیگر نمونه های انتخاباتی. حس ناامیدی بزرگترین دشمن هر جنبش آزادیخواهانه، و همچون ستون پنجم دشمن آزادی در سپاه آزادیخواهان و دادخواهان است. بزرگترین ویژگی رهبران و نخبگان هر گروه قومی یا ملت، یافتن راهی روشن در دل تاریکی است. این کار را همواره میتوان کرد و این یکی از هنرهای ایرانیان در ستیز با دشمنان خود در سراسر تاریخ بوده است. برای رسیدن به هدف، همواره میتوان با بهره گیری از ابزارهای خوب و درست، کاری کرد. شیعه تراشی و پدید آوردن جنبش شعوبی، یکی از این کارها بوده که گرچه گاه زیانهایی نیز داشته است، اما از همان آغاز در دل دستگاه بیگانه خلافت عربی شکاف پدید آورده و فرهنگ ایرانی را همچون خوره ای به جان قدرت خلیفگان عربی انداخته است. گرچه اکنون وظیفه ما است که خواهان حذف ولایت فقیه و هرگونه نهاد وابسته به آن پهنه سیاسی ایران شویم، اما شما درست میگویید که هنوز هم و باوجود نظارت استصوابی، مردم میتوانند به گونه ای از آن گذر کنند و راه خود را بروند. دیگر گفته های شما در باره الله کلنگ رهبر و سپاه را نیز درست میدانم. پیروز باشیم.
جناب آقای امیر
آقای امیر این جمله مرا که "بی خاصیت ترین و ناتوانترین نهاد تصمیم گیری، همان مجلس خبرگان رهبری است که بیشینه‌ی آنها سالخورده تر از خود آیت الله خامنه ای هستند، و هیچیک از توانمندیها و هوشمندیهای ایشان نیز در آنها دیده نمیشود"، پس از برداشتن عبارت "بی خاصیت ترین و ناتوانترین" از آغاز جمله از زبان من نوشته اند: ً نهاد تصمیم گیری، همان مجلس خبرگان رهبری است ...." و آنگاه با چنین گواه دست و پا شکسته‌ای پرسیده اند: "کدام توانمندی و هوشمندی در خامنه ای دیده اید........". جناب امیر، بازهم سد رحمت به گرامافون کهنه که اگر صدا را رسا و درست بازتاب نمیدهد، دستِ کم بخشی از آن را نمیخورد، و شما این کار را هم کرده اید. از دید شما این یک تقلب نیست؟. فزون بر آن، چه کسی گفته است آدمهای باهوش، هوش خود را تنها در راههای درست و سودمند به کار میگیرند؟. از چنگیز تا تیمور و هیتلر و آرسن لوپن، همه باهوش و تیزهوش بوده اند، اما این دلیل بر آن نیست که همه یا بخشی از کارهای آنها به زیان مردم و حتی جنایتکارانه نباشد. آقای خامنه ای بسیار باهوش است چون در این دنیای پر آشوب توانسته است دست کم خودش را برای سه دهه بر سر قدرت نگهدارد، سر ده ها یا شاید سدها تن از رقیبان خود را زیر آب کند، و دست هزاران نفر مانند بنده و شما را از حق طبیعی خود کوتاه سازد. چیز دیگر آنکه بسیار خرسند خواهم شد که بدانم تفاوت آرزوی عوامانه و غیر عوامانه برای سربلندی ایران، کدامست؟. دوست گرامی، گرامافون هم چه نو باشد و چه کهنه، جنایتکار نیست. پس از این حرف من هم دلخور نمانید. امیدوارم همیشه شاد باشید.
پیروز باشیم
بهرام خراسانی
٨٣۰۹۴ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣۹۶       

    از : گودرز رودبارکی

عنوان : دشمنان دموکراسی پارلمانی کیانند؟
با سلام به اخبار روز و سایر دوستان .
دوستان آزادند که هر جوری دوست دارند بنویسند و تمام فکر های سیاسی و کنش و واکنش های اجتماعی ناشی از تضاد ها را به دو دسته‍ی اصلاح طلبی و انقلابیگری «خود خواسته» محدود کنند. ولی در تمام تاریخ معاصر ،در ایران و جهان مردم به اشکال مختلف علیه تمامیت خواهی و دیکتاتوری اعتراض کرده و می کنند. بعداز «سوسیالیزم واقعا موجود» در تمام کشور های جدید انتخابات و فقط انتخابات و چند استثناء مثل اوکرائین !!!!
اگر در حکومت بعداز کودتای ۳۲ .... پلورالیزم و دموکراسی پارلمانی و حق حاکمیت ملی بکلی نادیده گرفته نمیشد پروسه‍ی تکامل اجتماعی ایران بشکل دیگری رقم میخورد. طرفه آنکه هنوز بازماندگان حکومت گذشته از آن شکست تاریخی نیاموخته و با همان روش که حکومت کرده اند میخواهند «برگردند».
ببینیم در ۴۰ سال پیش، ۱۴ بهمن ۵۷ خمینی بعداز ورود به ایران چگونه مهدی بازرگان را نخست وزیرکرد...در متن حکم صادره از طرف آیت‌الله خمینی از جمله آمده بود:
"... بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفّاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعّدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده‌است و به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدّس اسلام و اطلاعی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم، جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط و حزبی بستگی به گروهی خاص، مأمور تشکیل دولت موقّت می‌نمایم تا ترتیب اداره امور مملکت و خصوصاً انجام رفراندوم و رجوع به آرای عمومی ملت دربارهٔ تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس موسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را بدهید".

اگر خمینی در پاریس و تهران برای فریب دادن جهانیان ، سایر نیروهای مخالف حکومت شاه و مردم از گفتمان عرفی سیاسی سوء استفاده کرد تا به آنچه باور داشت ـ حکومت ولایت فقیه ـ برسد و از تغییر نظام سیاسی کشور ، مجلس موسسان ، منتخبین مردم ، قانون اساسی ، نمایندگان ملت و.و حرف زد . ماهیت واقعی خود را چند روز بعد در عمل نشان داد.
گفتمان دموکراسی پارلمانی با پشتوانه‍ی عینی و ذهنی و تجربه طولانی توسط خمینی و هوادارانش کنار گذاشته شد. اعتراضات تمام مخالفین واکنشی به خود سری و تک روی خمینی بود.

۴۰ سال است که در بر همان پاشنه ای که خمینی خواست می گردد. با تفاوت هائی :
جنگ سرد و شوروی همسایه شمالی ، آمریکا با بیش از ۳۰۰۰۰ چشم و گوش وجود داشت ..
مردم در ایران در نبود آزادی در سال ۵۶ و ۵۷ دست به هر نوع اعتراضی میزدند که با مساجد و نهاد های سنتّی مخالف حکومت شاه بتدریخ خیابانها پُر شد...
حکومت شاه قدرت مقابله با مردم نداشت و می ترسیدند که دیگر نیروهای غیر مذهبی و عرفی و چپ قدرت بگیرند دخالت قدرتهای بزرگ غربی و در راس آن آمریکا آسان بود.
امّا امروز ، حکومت دینی و توتالیتر جز برای حفظ قدرت به هیچ چیز فکر نمی کند و دامنه‍ی توسعه طلبی برای «امپراتوری شیعی» از مرزها عبوی کرده است. بمباران های شمال سوریه توسط دولت عدالت و توسعه اردوگان در همین مقوله می گنجد که کاملا با سال ۵۷ متفاوت است.
علاوه بر این حکومت دینی قادر است بخشی از مردم را سازمان یافته بخیابان بیاورد که در سال ۵۷ امکان پذیر نبود. این بسیار خطرناک است. مردم مقابل مردم !!!!
تجربیات دوم خرداد ۷۶ ، خرداد ۸۸ با مشارکت ۸۰ تا ۸۵ درصد طبق آمار حکومت حکایت از پنانسیل اکثریت جامعه در دفاع ازگفتمان پارلمانی می کند. اگرچه حکومت از این وضع بیزار است و زیر ۵۰ در صد ِ خودی ها را ترجیح میدهد.
حمایت های مردمی ایرانیان بعداز فاجعه‍ی بعداز خرداد ۸۸ در ایران و خارج از کشور ابعاد این پتانسیل را از ۸۵ درصد نیز بالاتر برد.
مردم ایران شمول نیروهای سیاسی خواهان تغییر بوده و هستند .
معلوم نیست این بحث های تجریدی اضلاح طلبی و انقلابیگری برای کیست؟
اگر ممکن است مشخص و مستند پاسخ داد شود.
این حکومت ستمگر است که مانند سلفش به قبول نتیجه ی انتخابات مهندسی شده خود نیز تن نمی دهد.
بهتر نیست آقای خراسانی که از اعتراضات مردمی که چند سال پیش با آن پتانسیل عظیم به حکومت تفهیم کردند که خواهان تغییر هستند.
بخشی از همان مردم امروز به شکل دیگری اعتراض می کنند و کاری هم به بحث های متداول سکتاریستی ندارند. تغییر ، تغییر، تغییر ......

بهتر آنست به سردمداران حکومت گذشته و کنونی یاد داد که تک صدائی و تمامیت خواهی در هیچ کجا پاسخ نداده و فقط راه را برای اعتراضات و از جان گذشتگی باز می کند. مگر نمیشود ایرانیان مثل آلمانیها و فرانسوی ها به هرچه از صندوق های رای در آمد تمکین کنند؟ مشکل در کجا نهفته است ؟
شاه و کودتا چیان که باعث شدند ۲۵ سال انتخابات تعطیل شود؟
یا خمینی و هوادارانش که ۴۰ سال برای حفط قدرت حکومت دینی انتخابات را وسیله کردند ؟
یا مردم که تا سال ۳۲ مجلس نمایندگی داشتند و با قانون ملی شدن صنایع نفت باعث انتقام گیری انگلیس و آمریکا شدند؟
بالاخره رُک و پوست کنده بگوئیم دشمنان دموکراسی پارلمانی کیانند؟
چه ربطی به اصلاح و انقلاب دارد؟
٨٣۰۹۲ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣۹۶       

    از : raha

عنوان : جایگاه و خاستگاه طبقاتی اصلاح طلبان حکومتی و نقش آن در روندهای سیاسی کنونی کشور
آقای خراسانی گرامی، من فکر می کنم پرهیز مدعیان اصلاح طلبی از ورود به مسائل اقتصادی ناشی از واهمه آنان از برملا شدن وابستگی شان به بورژوازی تکنوکرات و دلبستگی شان به سیاست های نو لیبرالی باشد. حتی در مواردی که اقبال عمومی به آنان افول کرده و آنان بشدت به رای مردم نیاز داشته اند، شما یک نمونه از طرح مطالبات محرومان و زحمتکشان از سوی آنان نمی بینید حتی بعد از اعتراضات دیماه ۹۶! منظور اینکه این جماعت تا این حد به نولیبرالیسم ایمان دارد!
مدعیان اصلاح طلبی از سال ۷۶ بجای پی گیری مطالبات اکثریت جامعه، یعنی زحمتکشان، بیکاران و سلب مالکیت شدگان، به طرح مطالبات (و نه همه مطالبات آنان) بزعم آنان "طبقه" متوسط جامعه بسنده کردند. صرفنظر از اینکه این سیاست از همان سال ۸۴ با شکست مواجه شد، اصلاح طلبان حکومتی توجه نداشته و ندارند که در پی سیاست های اقتصادی حکومت بویژه بعد از جنگ آنچه آنان "طبقه" متوسط می نامند مدام رو به زوال بوده و هست. سیاست های نولیبرالی چهار دولت گذشته باعث شده "طبقه" متوسط دائما لاغر و لاغر تر شده و در عوض به شمار سلب مالکیت شدگان و جان به لب رسیده ها افزوده شود.
از آنجا که مدیران و کارگزاران جمهوری اسلامی (از هر جناحی)، سیاست های نولیبرالی (تعدیل اقتصادی) را اصل قرار داده اند، از حل بحران های ساختاری کشور عاجزند.
مردم جان به لب رسیده هم نمی خواهند به ادامه این وضع موجود تن دهند. این یعنی شرایط عینی انقلاب! حکومت نمی تواند و مردم نمی خواهند! و خطر اتفاقا اینجاست که مردم از تشکل و رهبری بی بهره اند. چپ باید بجای مطرح کردن اصلاح طلبان و ایجاد توهم نبست به آنها، به درون مردم رفته و با آگاه سازی و متشکل کردن آنان این جنبش را از انحرافاتی که آن را تهدید می کنند مصون دارد. ما در خارج از کشور هم می توانیم انرژی امان را در این راه صزف کنیم.
نبرد جاری در کشور طبقاتی است. در یک سو اکثریت جامعه قرار دارد که از ثروت های ملی و طبیعی کشور بی بهره مانده اند یا بهتر بگوییم از آنها سلب مالکیت شده، و در سوی دیگر غاصبین این ثروت ها هستند که اکثریت مدعیان اصلاح طلبی نیز در بین آنان می باشند. در نتیجه معتقدم در شرایط فعلی اصلاح طلبان در جبهه مقابل مردم قرار دارند و نه در کنار آنان!
٨٣۰٨۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣۹۶       

    از : اشرف

عنوان : تمامیت خواهی
آقای بهرنگ،
نظر سنجیده و متفکرانه ی شما خوشوقتم کرد. راستش در اوضاع نابسامان وطن ما، کمتر نظری که بر پایه ی تفکر سنجیده شده باشد به صحنه آورده می شود. به گمان من بخش بزرگی از هم وطن های ما که به لقب روشنفکر مفتخرند، در عمل به موضوع “تفکر” وفادار نیستند. بحث اصلاح طلبی، در میان اغلب طرفداران داخلی و خارجیش، بحث اصلاح اوضاع کشور نیست، بلکه ابزاریست برای پنهان کردن ناتوانی خواسته اشان برای نابود کردن کامل رقیب قدرت مدار و تصاحب کامل قدرت او. برای همین است که ایشان در موازات با رویداد های خیابانی، چه زمان سکوت و چه به وقت آشوب، اصلاح طلب یاانقلابی می شوند. راستش آنها نه برای اصلاح طلبی تفکری دارند و نه برای انقلاب. گفتار و نوشتار ایشان همه ریشه در آمالی دارد که به جهت نامهربانی زمان و زیرکی رقیبان به عقده های روانشناختانه تبدیل شده است. آنها که نه از سر وجدان عوام گرا، بلکه از زور بیچارگی به عوام دخیل بسته اند در صورت کامیابی هم، به خواسته های ساده ی عوام که همان کار و نان و مسکن است وفادار نخواهند بود.
٨٣۰٨۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣۹۶       

    از : بهرنگ ایرانی

عنوان : دیالکتیک اصلاح و انقلاب
آقای خراسانی سالها پیشتر از این کتاب "روانشناسی توده ها" اثر گوستاو لوبون فرانسوی را مطالعه کردم.نکته ای که بیش از هر چیز از آن کتاب به ذهن دارم و بارها و بارها آن را در حوزه های خصوصی و عمومی تجربه کرده ام و به صحت آن نکته باور پیدا کرده ام،این است که توده ها به صورت جمعی وقتی نظر می دهند،این نظر در اغلب موارد،مجصول و معدل منطقی خرد ورزی آنها نیست.بویژه در جوامعی که از حداقلهای موازین ساز و کار دموکراسی بی بهره اند،این نقیصه به شکل عریانتری خودش را به نمایش می گذارد و تبعاتش هم ویرانگرتر است.آقای لوبون در کتابش می گفت حتی اگر چند دانشمند هم برای پیدا کردن راهکاری برای حل معضلی گرد هم آیند ،یکی از آنها به دلایلی از جمله به دلیل ویژگیهای شخصیتی،بگونه ای بقیه را تحت الشعاع خود قرار می دهد،طوری که آنها به نوعی به ضرورت اندیشه ورزی مستقلانه ،به میزان زیادی کم توجه می شوند.متاسفانه امروز هم بازار تهاحم (به حای نقد منصفانه) نه از اصلاحطلبان که از آن بیشتر از رویه ی اصلاح طلبی به یک مُد سیاسی تبدیل شده است.و هر کس که بخواهد بر خلاف این موجی که بلند شده و بیشتر از هرچیز جامعه ی روشنفکری را دچار هیجان کرده است ،حرفهایش کمتر بوی انقلابیگری به معنای کلاسیک کلمه بدهد یا شورش را ستایش نکند،سخاوتمندانه با انواع و اقسام اتهامات نواخته می شود.من برخلاف جو غالب که بویژه در میان برخی از روشنفکران بر علیه ی اصلاح طلبی به مثابه یک "پروسه" وجود دارد،بر این باورم که اگر اصلاح طلبی را به رفتار اصلاح طلبان جکومتی و یا آنانی که با توسل ریاکارانه به چنین مستمسکی ،تنها دغدغه ی سهیم شدن در قدرت را دارند،منحصر نکنیم،مرز غیر قابل عبوری بین اصلاح و انقلاب نمی بینم. و بر این باورم که با باز تعریق مکرر اصلاح طلبی ،می توان به انجام یک رشته اصلاحات رادیکال موفق شد که در ادامه اش،دور از ذهن نیست که به تحولات چشم گیری فرا روید که این خود احتمالا نوعی انقلاب کم هزینه است.شاهد مثال هایش هم در دوران ما کم نیستند.لابد گفته می شود چرا بعضی از این نمونه ها در ادامه ی راه با پسرفت هایی مواجه شده اند؟ در این صورت کسانی که چنین پرسشی را مطرح می کنند،بهتر است به کارنامه ی بدیلهایی که به شیوه ی غیر مسالمتجویانه (خشونت آمیز) دست بالا را در قدرت سیاسی پیدا کرده اند و پس از مدتی،جامعه را با شکست های سنگینی روبرو کرده اند بیاندیشند و همین سوال را برای آنها مطرح کنند و خود پاسخی برای سوالشان بیابند.
٨٣۰٨٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣۹۶       

    از : کمال حسینی

عنوان : تا خامنه ای کفن نشود این وطن وطن نشود ؟
۱- من همچنان بر این باورم که مشگل کشور ما نه قانون اساسی بد جمهوری اسلامی بلکه بی قانونی است .اگر قبول داریم که قانون بد بهتر از بی قانونی است بنابر این در درجه اول باید یاد بگیریم که به قانون بد احترام بگذریم و پس از آ ن می توانیم از تغییر این قانون بد صحبت کنیم .در ایران نه حاکمان به همین قانون بد احترم می گذارند و نه مردمان این سرزمین .گفته میشود در ایران هیولایی به نام ولی فقیه وجود دارد که از طریق نظارت استصوابی شورای نگهبان هر که را میخواهد به مجلس می فرستد و برای مردم رییس جمهور انتصاب می کند , تو گویی مردم , افکار عمومی و نهاد های مدنی در این مملکت هیچ کاره اند .مگر همین شورای نگهبان صلاحیت محمد خاتمی , موسوی و کروبی را تائید نکرد ؟مگر همین شورای نگهبان صلاحیت نمایندگان شجاع مجلس همچون محمود صادقی و علی مطهری را تائید نکرد ؟ مگر در همین قانون اساسی تظاهرات مسالمت آمیز به رسمیت شناخته نشده است ؟ چرا حکومت با آ ن مخالفت می کند و چرا وقتی هم که این تظاهرات بر گذار می شود در میان ما کسانی همچون پهلوی چی ها , فرقه رجوی و سرنگونی طلبان دیگر پیدا می شوند که که از تخریب و به آتش کشیدن اموال عمومی شاد می شوند و نام "انقلاب توده ها " را بر روی این دیوانگی می گذارند ؟
۲-نوشته آقای قدیانی که ظاهرا آقای خراسانی هم با آ ن همراهی می کند مرا به یاد شعار کذایی "تا شاه کفن نشود این وطن وطن نشود "می اندازد .دیدیم که شاه کفن شد ولی هنوز پس از ۴۰ سال این وطن هنوز وطن نشده است .دوستان عزیز آقای خامنه ای لولوی سر خرمن است همین و بس .حالا پس از انتشار کلیپ نشست مجلس خبرگان معلوم شده است که این بنده خدا خودش هم خودش را قبول ندارد , آیا شما به راستی بر این باورید که امپراتوری سپاه و صد ها نهاد و سازمان مذهبی که به برکت دکان دین در این کشور به غارت اموال عمومی مشغولند برای آقای خامنه ای پشیزی ارزش قائلند ؟ برای آنها نه خامنه ای بلکه جایگاه ولی فقیه به عنوان لولوی سر خرمن مهم است , همان طور که در سیستم فاسد نظام پادشاهی نه شخص شاه بلکه مقام "آ ریا مهر " و " سایه خدا " به عنوان لولوی سر خرمن مهم بود .آقای خامنه ای مادامی که از ساختار کنونی حمایت می کند از وی به عنوان "ولی امر مسلمین " و "امام خامنه ای " یاد می شود در غیر این صورت به سرعت سر او را هم زیر آب می کنند .بنابر این به جای گیر دادن به شخصی که فاقد اتوریته واقعی در این نظام است باید ساختار ایدولو ژیک حاکم که به دکانی برای غارت ثروت مردمان این کشور تبدیل شده است را هدف قرار دهیم . آقای خامنه ای محصول این ساختار معیوب و استبدادی است و نه پدید آورنده آن همانطور که "سایه خدا " محصول آ ن نظام و ساختار استبدادی بود .اشتباه دوران انقلاب را تکرار نکنیم .
٨٣۰٨۰ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣۹۶       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست