سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نقد و نه فراتر از آن! - بهزاد کریمی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : علی خوی

عنوان : تبریز قهرمانهای زیادی داشته اما خائن هم کم نداشت
پس با این حساب در این ۴۰ سال گذشته اقای بهزاد کریمی چقدر در جهت مخالف ازربایجان در سازمان فدائیان اکثریت بوده به بهانه پان ترک.
یک نقطه کور در رابطه با ایشان وجود دارد و بر همین مبنا نوشته های ایشان معمولا
مبهم است. یعنی شفاف نیست بیشتر با اما و اگر و ایشاره حرف می زند
اگر اغلب دیدگاه ها در سازمان فدائیان اکثریت چنین باشد
ما ان سازمان را نمی خوائیم نمی خوائیم
٨٣٣۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۶       

    از : برزویه طبیب

عنوان : به آذر
به آذر
عزیزم پرسیده ای پس ۹۵درصد فارسها هم مرتجع هستند؟ ولی نخوانده ای که همان اول گفته ام صحبت من راجع به مردم عادی نیست
پرسیده ای پس اصلاحطلبان چه؟ جواب اینست که بله،آنها هم مرتجع هستند
از طبقه متوسط پرسیده ای؟ گفتم که صحبت من راجع به مردم عادی نیست البته بخشی از مردم عادی از ارتجاع و بخشی از انقلاب دنباله روی میکند
پرسیده ای پس چه کسی باید متحد شودو با چه پلاتفرمی؟؟جواب اینکه مردم عادی اگر از نفوذ مرتجعان خلاص شوند با پلاتفرمی که انسانها را بر اساس زبان و محل تولد در برابر یکدیگر قرار ندهد
تازه کی گفت من مرکز نشین هستم یا غیر اذربایجانی؟
٨٣٣۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۶       

    از : سیامک رهگذر - از آلمان

عنوان : مته به خشخاش گذاشتن! کلاه تُرکها هم پشم ندارد!
جناب کریمی چرا اینهمه دست به توجیه میزنید و از این شاخ به آن شاخ میپرید وقتیکه یکسری تُرکها حرفهای فاخر و بسیار سنجیده شما را به هر بهانه ای نمیخواهند بفهمند؟ شاید بهتر بود که مقاله خود را برای یکسری بزبان تُرکی می نوشتید؟ مگر صرف تدریس بزبان مادری مثل آذری یا ترکی نشان از بافرهنگی و پیشرفتگی نژادی میشود و همه نابغه میشوند؟ چه بسا ملتهائی هستند که همه مردمش مثل هم و با یک زبان تکلم میکنند ولی کماکان عقب مانده هستند! در تعجبم که میپرسید:"چرا طفل ترک زبان، آموزش را می باید با زبانی غیر زبان مادری خود بیاغازد؟ و چرا تحمیل بی شرمانه ای این چنین و ذبح فرهنگی این سان ظالمانه؟!" مگر طفل ترک زبان نباید در کشوری که زبان اصلی و رسمی اش فارسی است بعدها زندگی بکند و دنبال شغل و زندگی خودش برود؟ خب اگر زبان فارسی را نداند به ضررش تمام میشود و یکسری امتیازات از او پیشاپیش گرفته میشود! پس بهتر است آموزش طفل ترک زبان همزمان با ترکی همچنین زبان رسمی کشور بفارسی هم باشد! ولی از زمزمه هائی که بگوش میرسد در کنار این تقاضا که در آذربایجان ایران فقط زبان ترکی باید رایج باشد و غیره یکسری میخواهند پیش زمینه را برای جدائی طلبی بچینند و هدفشان چیز دیگری است و گویا فریب حریفهای مفت رجب اردوغان را خوردند که میخواهد امپراطوری عثمانی ترکها را دوباره با قتل و غارت براه بیاندازد و برخی ترکهای ایرانی هم گویا وسوسه شدند به این ندای اردوغان لبیک بگویند.
با نظر دیگر شما که ناسیونالیسم را برای چپها بطور کلی رد میکنید موافق نیستم چونکه آنقدری که رژیم ملاها از ناسیونالیسم ایرانی با کورش گرائی وحشت دارد از گروههای چپی یا کمونیستی ندارد.به چه دلیل؟ چونکه میداند تنها ابزار قوی که میتواند مردم ستم دیده ایران را با یکدیگر سریع متحد کند و بر علیه حضور نکبت بار اسلام و فرهنگ عربی اش در ایران قیام کند همین حس ناسیونالیستی ایرانی است. لابد باخبر هستید که روز تولد کوروش کبیر چه وحشتی برجان سران رژیم اسلامی افتاد؟ جناب کریمی فکر نمیکنید مثلا اگر "ناسیونالیسم" روسی نبود نیروی کمونیستها یا چپهای انترناسیونالیسم روسی به تنهائی قادر بودند فاشیسم هیتلری را به زانو درآورند؟ به نظر من در این جور مواقع خصوصا شرایط جنگی ناسیونالیسم جوابگو است و نباید پیشاپیش آنرا محکوم یا رد کرد! آمدیم فردا عربستان به ایران حمله نظامی کرد شمای چپی با چه شعاری میخواهد مردم ایران را در نبرد با عربهای عربستان حول محوری جمع بکنید تا از وطن خود دفاع کنند وقتیکه دو طرف دعوا رژیم ملاها و سلطانهای عربستان هردو مدافع اسلام خودشان هستند؟ پس یکسری تفاوتهائی باید باشد و اگر ما چپها هم دیدیم که ناسیونالیسم گاهی اوقات جوابگو است چرا نباید از آن استفاده ابزاری کرد یا بعنوان اهرم فشار بر روی رژیم ملاها برای براندازی شان در مد نظر ما باشد؟ چپگرا قبل از اینکه انترناسیونالیست باشد ابتدا باید هویت ملی و سرزمینی و جایگاهی داشته باشد یا نه شما هم میخواهید حرف آخوند مصباح یزدی را بزنید؟ اگر هموطنان آذری ما هم طرفدار حکومت اسلامی هستند و به اسلامگرائی نمیخواهند نه بگویند پس کلاه آنها هم پشمی ندارد و نمیتوانند طرفداران واقعی دموکراسی و آزادی باشند! پشت پرده چه سناریوئی دارد نوشته میشود؟
٨٣٣۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۶       

    از : امیر ایرانی

عنوان : مدارا گری
درود بر همگان اگر چه درود می تواند شادباشی همگانی باشد اما این درود علاوه برآن همگانی بودنش درودی اختصاصی است آنهم بر همگانی خاص که ایران را برای همه ایرانیان با هویت ملی ایرانی می خواهد
گفته شده:
« وقتی جنگ دوم پایان یافت، از تمام هیئت هایی به امریکا رفتند تا برنامه ای بریزند که پس از جنگ چه باید کرد که جنگ جهانی سومی روی ندهد.
یک هیئت از ایران رفت که شامل:
دکتر غنی، انتظام، قاسم زاده، تیمسار جهانبانی و... و البته دکتر سیاسی هم بود.
در سانفرانسیسکو هیئت ایرانی گل کرد! زیرا در جلسات، سایرین هر کدام پیشنهاد می کردند که مثلاً
تما دنیا را باید خلع سلاح کرد تا جنگ نشود!
یکی گفت که همه مردم را باید سیر کرد تا جنگ نشود!
یکی گفت که تمام ثروت ها را باید تقسیم کرد تا دنیا متعادل شود!
جمعی میگفتند که باید مرزها را برداشت تا جنگ های توسعه طلبانه پیش نیاید.
ناگفته پیداست که هیچکدام پیشنهادها عملی نبود و از جلسات خصوصی تجاوز نمی کرد و به جلسه عمومی نمی رسید.
تا اینکه یکروز دکتر سیاسی که به زبان انگلیسی و فرانسه مسلط بود، رفت پشت تریبون و نگاهی عالمانه و مصداق عاقل اندر سفیه به حضار انداخت و گفت:
خیر خانم ها و آقایان! جنگ نه مربوط به شکم و نه ثروت و نه مرز!
جنگ و دعوا تنها نتیجه جهل است!
مردم با فرهنگ های یکدیگر آشنایی ندارند و چون فرهنگ همدیگر را نمی شناسند به همدیگر احترام نمی گذارند.
پس باید کاری کرد که سطح دانش مردم و شناخت آنها از فرهنگ همسایگان و بیگانگان بالا برود.
در اینصورت احتمال دارد که از میزان جنگ ها کاسته شود ...
هنوز سخنش اتمام نیافته بود که ناگهان حضار بپا خواستند و صدای کف زدن های ممتد آنها نشان از تایید گفته های دکتر سیاسی بود.
که تنها راز بقای سرزمین کهن ایران و همزیستی مسالمت آمیز مردمش را بزبان آورده بود.
بنابراین کمیسیونی تشکیل شد که اساس آن بر شناخت فرهنگ ها و بالا بردن تعلیم و تربیت عمومی باشد،و این همان چیزی است که عنوان یونسکو بخود گرفت و بعدها یکی از سازمان های بزرگ وابسته به سازمان ملل متحد بشمار رفت.
دکتر سیاسی نیز به همین دلیل تا پایان عمر همیشه از اعضای برجسته این سازمان بود و در تمامی جلسات اصلی آن شرکت داشته و در ایران نیز سالها ریاست آنرا داشت، یا با مرحوم علی اصغر حکمت مشترکاً آنرا اداره می کرد.
وچه افتخاری از این بالاتر که ما ایرانیان با هر زبان و هر نژاد، به پشتوانه تاریخ و فرهنگ والا و کهن و مشترکمان، هیچگاه و هیچگونه جنگ قومی در ایران سر زمین نداشته ایم و قطعاً نخواهیم داشت.»

باید گفت
یکی از موانع برخورد افراد باهم،
پذیرش روحیه تکثرگرایی در هر حوزه است؛
که این پذیرش، منجر به تقویت روحیه مدارا گری خواهد شد.
اما با تاسف باید گفت
در بازی های حکومتی، رد پایی از بازی های هویت خواهی قوم خواهی، آنهم بقصد ایجاد تفرقه دیده می شود و بعضی از افراد قوم خواه، دانسته یا نا دانسته در این بازی های حکومتی وارد شده اند و می شوند که رفتار آنها مایه تاسف گردیده است و مایه تاسف خواهد بود.
پرداختن به بازی حکومت در این مورد، بماند.
٨٣٣۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۶       

    از : آ.طهرانی آ.طهرانی

عنوان : ازماست که برماست
آ.طهرانی
اقای مبارز سیاسی لطفأ توضیح بفرمائید ﴿ مردم تورک زبان ازربایجان ﴾ دیگر چه ضیغه ای می باشد. حتما بخاطر درج چنین کلماتی در مقاله تان ، از دوستانتان اجازه چاپ می گیرید. از ماست که برماست.
٨٣٣۰۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۶       

    از : س. آذر

عنوان : آیا نود و پنج در صد فارسها مرتجع هستند؟
جناب برزویه طبیب در رابطه با "همراهی نکردن" ادعائی ترکها با جنبش اخیر می نویسد:
" منی که یاشار هستم یا آراز هستم یا کاوه هستم یا افشین، جان هستم یا جورج، اگر در برابر سرکوب آنها سکوت کنم مرتجع هستم."
آدم می ماند که در باره ی طبابت جناب برزویه چه بنویسد.
جناب!... اگر فرض را بر این بگذاریم که در جنبش اخیر پنج در صد "فارسها" شرکت داشتند, پس به نظر جناب طبیب نود و پنج در صد بقیه ی فارسها " مرتجع" هستند؟
جناب برزویه!... در جنبش اخیر نقش تهران چه بود؟ نقش شیراز چه بود, نقش اصفهان چه بود؟
جناب!... نقش رهبران اصطلاح طلبان, که تا دیروز نمی شد به آنها گفت بالای چشمشان ابروست, چه بود؟ اشاره ی من به موسوی, کروبی, خاتمی و دیگر سردمداران این طیف است.
جناب!... حال که طبیب هم تشریف دارید, عوض بند کردن به آذربایجانیها سعی کنید به سئوالات پائین پاسخ دهید:
- یکشبه بر سر جنبش اصطلاج طلبی چه آمد که آنگونه بی شرمانه در مقابل مردم قرار گرفت؟
- چرا طبقه ی متوسط با مردم به قول شما "گرسنه ی بدبخت به جان رسیده" همراهی نمی کند؟ نکند که طبقه ی متوسط, مردم "گرسنه ی بدبخت" را آدم حساب نمی کند؟
- اگر این جنبش مردم " گرسنه ی بدبخت به جان رسیده" می خواهد به نتیجه ای برسد, چه کسانی باید دست اتحاد به همدیگر بدهند؟ و اینها کجا هستند؟
این سئوال را می کنم, چونکه گویا آذربایجانیها تحت تاثیر وابستگان به " آنور مرزها" پان ترکیست شده اند. کرد ها, عربها, بلوچها و ترکمن ها هم که "وابستگان" آمریکا, اسرائیل و عربستان هستند. مجاهدین خلق هم به خاطر همکاری با عراق, آمریکا و اسرائیل " خائن" هستند. سلطنت طلب ها هم غیر از وابستگی های مختلف به آمریکا و انگلیس در عرض پنج و هفت سال سلطنت پدر و پسر, بارها و بارها امتحان پس داده و مردود شده اند. انتظار معجزه داشتن از امامزاده ی اصطلاح طلبان, جمهوری خواهان ملی و ملی- مذهبی ها که به عبای رهبر آویزان شده و هنوز نشئه ی دوران طلائی امام هستند, نیز حماقت است.
پس اگر قرار به کنار زدن این رژیم نکبت و بدبختی باشد, چه کسانی و در چهارچوب کدام پلاتفرم باید متحد بشوند؟
در خاتمه باید بگویم با اینکه احترام من به آزادی بیان حد و حصری نمی شناسد, ولی ادعای روشنفکران مرکز نشین, که گویا مسائل آذربایجان را بهتر از خود آذربایجانی ها می فهمند, نه تنها مضحک است, بلکه نگاه متکبرانه و از بالای آنها به آذربایجانیها فقط می تواند counterproductive باشد.
٨٣٣۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۶       

    از : ایرانی

عنوان : چند نکته
چند نکته :
۱ - اگر آذری ها از برخی شعارها در مناطق دیگر ناراحت شده اند باید بدانند که در تهران یعنی بزرگ ترین شهر آذری نشین ایران پراکندگی قومی و زبانی سبب می شود شعارهایی برگزیده شوند که تیر آن سریعاً به رژیم برخورد کند ! . تهران مانند تبریز نیست که همه به یک زبان سخن بگویند و مطالبات محدود و مشخصی داشته باشند .
۲ - بخشی از تبریز گمان می کرد همراهان زیادی دارد امّا خوشبختانه نداشت ! . در قیام ۹۶ در نواحی کردستان و بلوچستان شاهد سردادن ملّی ترین شعارها بودیم و جالب این که شهرهایی چون اردبیل و مشکین شهر ( مانند شکاف اربیل و سلیمانیه ) بر خلاف تبریز همچنان ملتهب می باشند یا نواحی دیگری چون زنجان و قزوین و همدان !
۳ - این که چرا تهران برای دریاچه ارومیه تب نکرد ( که کرد ) بدین دلیل است که تبریز برای ۸۸ و ۹۶ تب نکرد . باید گفت عزیزان ! برنامه های رژیم فراتر از تخریب گردنه حیران ، دریاچه ارومیه یا دستکاری در ترکیب قومی مناطق آذری نشین است !
۴ - مطالبات ملّی همان گونه که بلوچ ها و کردها و فارس ها و لرها و دیگران بر آن تاکید دارند کاملاً واقعی و ملموس است امّا شعارهایی مانند اتّحاد تبریز و باکو و آنکارا ( البته باید ارمنستان را از نقشه محو کنند ! ) موهوم و تخیّلی است و تنها وقت مردم را تلف می کند .
۵ - زیبنده بخشی از تبریز نیست که سرانجام پس از آن همه فداکاری و رشادت به " تراختور " برسد . جالب است که تمام این بازی تا جایی که بنده به یاد دارم در بحبوحه ۸۸ و در دی ماه برپا گشت و ناگهان در هزاران نقطه از تهران شعار " تراختور " با " رنگ مشکی " سربرآورد ! می دانیم که در آن سال چه کسانی از رنگ مشکی استفاده می کردند ! .
راه نجات ایران اتّحاد و همدلی است . ایران از منظر فنّی پتانسیل تجزیه و سوریه ای شدن ندارد . اقوام در هم تنیده و پراکنده شده اند . چیزی به نام برتری قومی وجود ندارد و هیچ کس در ایران کینه قومی از قومی به دل ندارد یا دست کم چشمگیر نیست . بهتر است نیروهای اپوزیسیون وقت خود را برای این گونه مسایل بی اهمیت تلف نکنند و تمرکز خود را بر رهایی میهن از چنگال رژیم قرار دهند . همه ایران و همه اقوام متّحد اند و در بیش از ۱۰۰ شهر یکپارچه علیه حاکمیّت قد علم کرده اند و از این واضح تر نمی شد اتّحاد ملّی علیه رژیم را به نمایش گذاشت .
٨٣۲۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۶       

    از : peerooz

عنوان : "افراطی ها اعدام باید گردند"!!
"پان" یعنی افراطی, یعنی جمهوری اسلامی که چشم دیدن سنی را ندارد و عربستان سعودی که چشم دیدن شیعه را, یعنی فارس رضا شاهی, ترک اتاتورکی و کرد (که آنقدر رییس داشته و دارند و خواهند داشت که مثنوی هفتاد ..), یعنی آنگلوساکسن انگلیس و آمریکا و استرالیا که ۶۰۰ - ۵۰۰ سال است دمار از روزگار مردم دنیا در آورده اند, و غیره, این "پان" به هر خاشاکی می آویزد که ادعای خود را ثابت و عملی کند مانند فرمایشات "حق تعیین سر نوشت" حناب لنین که ظاهرا بستگی به جهت باد چند بار آنرا تفسیر و تغییر داد و شعله ور کردن آن با سیاست "تفرقه انداز و حکومت کن" آنگلوساکسن, که با زور و زر در پی اجرای آن بوده است.

مثال عددی: رضا شاه فرد ملعونی بود که صد سال زندگی را جهت غیر فارس به ویژه ترک جهنم کرد ولی اگر بگویی رضا شاه "کپی" آتاتورک بود "رگهای گردن به حجت قوی" میشود. خود را فریب ندهیم تا "افراطی" وجود دارد آش همین بوده و کاسه همین خواهد بود, مگر آنکه همه افراطی ها - من جمله رقم این سطور- اعدام گردند!!! بقیه "شعر" است.
٨٣۲۹۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۶       

    از : برزویه طبیب

عنوان : پان
مسٔله ساده تر از این حرفهاست ۱- مردم کوچه و بازارپان نیستند هرچند که گاهی دنباله روی از پان ها میکنند. پس صحبت من با قلم بدستان و گویندگان و مجریان و فعالین و غیره است.
۲- گیرم که ترک ها از چهارصد هزار سال پیش ترکی حرف میزدند و از چهارصد هزار سال پیش تحت ستم چپاولگران فارس بودند و چهارصد هزار سال است که آموزش به زبان ترکی ممنوع است و غیره و غیره و حتی آن کبوتر را هم فارس ها کشتند.
۳-حالا در دی ماه یک عده آدم گرسنه بدبخت جان به لب رسیده در اینور غافلانکوه یا آنور غافلانکوه سر به طغیان برداشته اند. منی که یاشار هستم یا آراز هستم یا کاوه هستم یا افشین، جان هستم یا جورج،اگر در برابر سرکوب آنها سکوت کنم مرتجع هستم و اگر دلیل سکوت من این باشد که آنها را غیر از ملت یا ملیت یا گروه اتنیک خودم، میدانم، ارتجاع من از نوع پان است.۴-اگر شکستن سکوت من در دفاع از این فلاکت زده های سرکوب شده مشروط به به پذیرش هویت من از طرف آنها باشد، حالا این هویت را با لفظ ترک یا فارس یا هر گروه و یا قوم یا ملتی،تعریف کنم، بازهم غیر از همان آش ارتجاع و همان کاسه پان نیست، ولی گاهی این پان به فارسی زبان باز کرده و گاهی به ترکی و گاهی به فرانسه ولی همه آنها سر و ته یک کرباس هستند.والسلام و نامه تمام.
٨٣۲۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۶       

    از : یاشار گولشن

عنوان : به آقای بهزاد کریمی
با تشکر از جواب شما چند نکته بصورت خلاصه و در حد کامنت در اینجا منباب توضیح میاورم:
۱-مجددا در چند مورد از پان ترکیسم نام برده اید و مرا نیز به گونه ای صمیمی با آن دیده اید. راستش من تعریف شما از پان ترکیسم را هنوز متوجه نشده ام. برای اینکه این همه طول و تفصیل و تفسیر و بقول شما کج فهمی نباشد چرا بدون پرده پوشی نمیگوئید که مشخصات فرهنگی این پان چیست و کدام هدف سیاسی را دنبال میکند. این دقیقا سوالی بود که من کرده بودم و جوابی در این نوشته شما ندیدم. البته یک کلیاتی به این مضمون نوشته اید که “شیفته ناسیونالیسم خود است و دچار خود محوری ملی و برتربینی ناسیونالیسم خودی نسبت به هر ناسیونالیسم دیگر و مکمل چنین نگاهی، احساس رقابت منفی ملی، ابراز بیگانگی و بروز کینه نسبت به آن دیگری!” .
حتی اگر این خصوصیات کلی را جوابی به سوال من بدانیم که نیست، بازهم با مصداق هائی که آورده اید همخوانی ندارد. وقتی در اعتراض به هویت تحمیلی پان حاکم، کسی هویت ترک خود را با آن شعار ابراز میکند چرا باید “خود محوری و برتربینی” خودی تلقی شود و چرا باید احساس “رقابت منفی” و یا “بروز کینه نسبت به آن دیگری” به حساب آید؟ مخصوصا اگر توجه کنید که در حال حاضر و بصورت بالفعل، یک پان مسلط حاکم و غداری هست که صد سال است زبان ترک ها را ممنوع کرده و اصرار دارد که هویتشان آنی است که او تحمیل میکند . اگر کسی فریاد اعتراض به این پان سر میدهد آیا نباید این یک مبارزه طبیعی و ناگزیر برای کسب برابری ملی به حساب آید و نه “احساس رقابت منفی ملی، ابراز بیگانگی و بروز کینه نسبت به آن دیگری” ؟ بعلاوه، مگر "وزن" درخواست به رسمیت شناختن یک هویت ائتنیکی که اولین مولفه اش زبانش هست با وزن قدرت سرکوبگر یک پان مسلط که در عمل و با استفاده از ماشین سیاسی، تبلیغاتی و نظامی، هویت دیگری را در عمل زیر ضرب قرار میدهد برابر است که هر یک را در یک کفه ترازو میگذارید و تازه با تکرار تئوری های آن پان حاکم، دست به نقد، یک وزنه سنگین تعیین کننده نیز به کفه پان حاکم اضافه میکنید؟
پیشنهاد شما دایر بر تاکید به ایرانی بودن در بیان شعار اعلام هویت نیز جای تعجب دارد. اگر منظورتان ایرانی بودن به معنی شهروند ایران بودن است، چه جای طرح آن در مطالبه هویت هست؟ مگر در این شعار اعلام جدائی خواهی و استقلال است؟ اتفاقا در عمل بر عکس آن ممکن است. چرا که در شعار استقلال است که شعار هویت کمرنگ و شعار تعلق سرزمینی و در اینجا آذربایجانی بودن پر رنگ تر گفته میشود . شعار “هارای هارای من تورکم” یعنی اعلام میکنم/تاکید میکنم که من ترکم یعنی آذری نیستم. البته اگر منظورتان در شعار پیشنهادی از “ترک ایرانی” تاکید به “هویت ایرانی” باشد -که میدانیم محور اصلی این هویت فارس گرائی است- باید خودتان راه حلی برای جمع اضداد بودن این ترکیب پیدا کنید! در این تعبیر تان از "هارای هارای من تورکم" نیز که گویا می تواند تورانستان معروف را معنی دهد من مانده ام چه بگویم. آیا افسانه های شاهنامه ای ایران و توران هنوز جدی گرفته میشود؟

۲-در خصوص به اصطلاح سکوت تبریز من نوشتم که “چون شعارهای آنها در دایره توقعات نیروهای معین مرکز گرا نیست صدایشان یا اصلا شنیده نمیشود و یا بدان اعتنا نمیگردد” یعنی اینکه بطور نمونه وقتی در شهرهای آذربایجان به سیاست خشکاندان دریاچه اومیه اعتراض میشود -و اتفاقا مطالبه “هویت طلبی” هم نیست- کسی نمیگوید چرا تهران تب نکرد. این مقوله مفصلی است که در این کامنت مختصر نمیگنجد و در ضمن خارج از موضوع نکات مورد اشاره من بود.
-۳ من جائی ادعا نکردم که “وکیل مدافع آذربایجان” هستم اما گفته شما که ذره ای از “حق ملی مردم آذربایجان” کو تاه نیامده اید تعبیرش بستگی به این دارد که حق ملی مردم آذربایجان را چگونه تفسیر میکنید. من صرفا از تناقض ادعای شما در همراهی با جنبش آذربایجان با مفاد نوشته خودتان حرف زدم و آنرا به عدم صمیمیت تعبیر کرده ام. من مگر مورد سوابق سیاسی شما کوچکترین اظهار نظری کردم که به این زمینه میپردازید؟. جوهر حرف من این بود که در شرائطی که شما در همین مقاله، تئوری های پان ایرانیستی در باره زبان کنونی مردم آذربایجان را تکرار میکنیدو صراحت این را ندارید که مشخصا هویت مورد قبول این جنبش را بپذیرید و یا آنرا رد کنید و اگر به فاکت هائی اشاره میکنید آنها را کج و معوج و بعضا وارونه نشان میدهید صمیمیت شما با این جنبش جای سوال پیدا میکند.

۳-انچه من در مورد “ساده دل” خواندن نوشتم به مشابهت این "تعبیر" در کلام آن شخص و شما معطوف بود نه اینکه منظورم مشابهت نظر شما با وی در مورد شخصیت صفرخان باشد. نوشته من هم روشن است که چنین قصدی نداشتم و تعجب کردم که در میانه این بحث به ذکر همبندی و سخنرانی اتان در آلمان پرداخته اید.
۴-از آنجا که مبارزه با “پان ترکیسم” بحث محوری نوشته شما بود و هست و از آنجا که نقد مرا “القاء کننده نوعی از مهربانی نسبت به "پان ترکیسم"؛ “ دیده اید و با توجه به اینکه نکته اول سوال من هم در رابطه با همین مقوله ادعائی بود در اینجا بد نیست که تلقی خودم را از گفتمان سازی هائی از نوع پان ترکیسم و اینکه این گفتمان در خدمت نیروهای سرکوب عمل میکند بیاورم. این نقل قولی است از یک مقاله با عنوان “ عوامل باقراوف چگونه پان ترک شدند! “ که چندی پیش در رابطه ای دیگر و با ادبیاتی متفاوت نوشته بودم . این قسمت از آن مقاله اتفاقا وصف حال اینجاست:
“مساله اینست که وقتی مامور اطلاعات یک چیزی میپراند و بدنبالش شلاق میزند یک جورهائی خودش هم سردرگم است. یک حرفی میزند و خودش هم میداند حرف جفنگی است. محله چوخورلار و قیرخ متری کجا، پان ترکیسم که اصلا نمیدانم چیست کجا. من که نمیدانم هیچ، مامور اطلاعات هم نمیداند. یک چیزی بهش گفته اند و او هم طوطی وار تکرار میکند. بعضی موقع ها هم چون خودش شک دارد کمی دستش شل میشود و شلاقش یک کمکی یواشتر میشود. قاضی هم که حکم میدهد که از او هم بینواتر است. از این قاضی ها یکی نوشته بود فلانکس به جرم اینکه عضو حزب پانترکیست است به فلان سال زندان محکوم میشود، مسخره اش کرده بودند. فکر میکرد اسم یک حزب است. قاضی های ما هم که فکرشان علم است احتیاجی ندارند که پرس و جو کنند که آخر این حزب در کجا است و کارش چیست. اما از آن طرف، وقتی آقای پان ایرانیست دانشمند میاید و با کلی حرفهای گنده گنده، گفتمان سازی میکند که ای جماعت! این کسی که این علامت بوزقورد را میدهد معنی اش اینست که غیر ترکها باید ریغ رحمت را سر بکشند و آنکه هارای هاری میکند دنبال اینست که آذربایجان را به ترکیه وصل کند و آنکه میگوید تورک دیلینده مدرسه نیت پلید آنرا دارد که زبان قرقیزی را در تبریز رواج دهد، دیگر مساله فرق میکند. اینجا گفتمان سازی شده است و مامور اطلاعات و قاضی هم حسابی با این گفتمان جدید، هم شلاقشان محکمتر و هم حکم زندانشان طولانیتری میشود “
*
یک نکته دیگری هم اضافه کنم و زحمت را کم. نوشته اید ""یاشار" یا نام مستعار است و یا واقعی که در هر دو صورت متاسفانه برای من نا آشناست.”. حتما توجه دارید که نوشته من صرفا در ارتباط با مقاله شما بود و حاوی برداشت من به عنوان یکی از خوانندگان و صرفا در چارچوب حرفهائی بود که خودتان در دو مقاله مورد استناد زده اید. تصور نمیکنم مستعار و یا واقعی بودن نام نویسنده و اینکه برای شما آشناست یا ناآشنا در موضوع مباحثه نقشی بازی کند مگر اینکه بجای موصوع مباحثه، به شخصیت مباحثه کننده بپردازیم که نه در نوشته من نشانی از آن بود و نه قاعدتا در حرفهای شما اثر گذار باید باشد. اما بد نیست بگویم که اگر واقعی بودن را صرفا همنامی شناسنامه ای نگیرید بایک جستجوی ساده اینترنتی -از جمله در همین سایت اخبار روز- میتوانید برخی از نوشته های مرا ملاحظه کنید.
٨٣۲۹۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۶       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۰)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست