سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

فاجعه ایران و اندیشه بر راهی دیگر - محمدرضا نیکفر

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : علی رها

عنوان : بُرش ذهن از "ایده آلیسم سیاسی"
بُرش ذهن از "ایده آلیسم سیاسی"
 یکی از عوارض تمرکز انحصاری قدرت، سلطه "سیاست" بر سایر عرصه‌های اجتماعی ست. دراینجا سیاست بمعنی بیان نظام بندی شده ساختاری دولتی است.

تاآنجا که به تفکر مربوط می شود، آنچه درفضای سیاست زده ما موضوعیت دارد اینست که شکل مناسب تعقل و بیان نظری چیست؟ حتی وقتیکه تفکر از خدمتگذاری قدرتهای حاکم سرباز می زند ولی کماکان تمامیت یک منظومه فکری را به "فلسفه سیاسی" تنزل می دهد، نه فقط رابطه علت و معلول را پس و پیش می کند، بلکه ذهن آزاد و روش اندیشمندانه تعقل جهان را مشروط و محدود می سازد. 

ملاک نهایی صحت و سُقم ادراکات ذهنی، حقایق معین و مشخص می باشند، اما تعین یابی ذهن را نمی توان درآمیزش محض با دولت سیاسی، که خود ذاتی غیریت یافته می باشد، تحلیل برد. موضوع برسر سیاست زدایی از تفکر نیست. مساله اینست که سیاست، فلسفه را نبلعد. سرشت سیاسی که اصولا مبتنی بر "اراده" می باشد، نمیتواند خرد عملی را با خرد نظری به وحدت برساند. برعکس، تئوری را بطور یکسویه وابسته به "عمل" می کند. در اینصورت، ذهن آزاد به قیمت حذف کلیتی انضمامی، تعینی صرفا صوری می یابد، درحالیکه تعین یابی واقعی از سنتز عوامل و عناصری همه جانبه، متباین و متکثر مشتق می گردد. 
علی رها
٨۴۲۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣۹۷       

    از : Nima Azadi

عنوان : دو گانه ی دولت محوری و جامعه محوری
نیکفر عزیز
به باور من دو گانه ی دولت محوری و جامعه محوری نمی تواند وضعیت کنونی ما را توضیح دهد چرا که دولت را که یکی از نهاد های جامعه است در برابرجامعه که مجموعه ای از نهاد ها وروند های اجتماعی را در خود جای داده است قرار می دهد که این نوعی تقلیل گرایی یا ساده سازی است ودر نتیجه باتناقض درونی هم روبرو است. شمآ با مطالعات گسترده ای که دارید می توانید نهاد دولت را به بحث بگذارید تا از این طریق نقش تاریخی این نهاد ، وزن تاثیر آن بر نهاد های دیگر و وزن تاثیرگذاری نهاد ها ی دیگر هم برآن روشن شود۰
از طرف دیگر، شما برای سازمان ها یا حزب چپ آن چنان وظایفی در نظر می گیرید که در توان کل جامعه است وحزب را ازوظیفه ی اصلی آن که مسئله ی ارتباط با مردم برای مبارزه برای ایجاد یک دولت دموکراتیک است باز می دارد۰ حزب هر مقوله ای را که دنبال کند در ارتباط با نهاد دولت است چرا که اگر سازمان سیاسی این وظیفه ی اصلی را کنار بگذارد دیگر سازمان سیاسی نیست خواه حزبی بورژوایی و خواه سوسیالیستی باشد۰
٨۴۱۷۰ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۷       

    از : فرهاد جم

عنوان : نه تنها تغیر بلکه دگرگونی به دست مردم ورهبریت نیروهای چپ
در سالهای ۱۹۲۰الی۱۹۴۰ثروت ,قدرت و دانش علمی, همگی در آلمان جمع شده بود ودر جهت میلیتاریسم قدم بر میداشتند....و این نظام سرمایه داری بین المللی بود که از این وسیله ها برای گسترش نفوذ خود در مقابل ممالک دیگر در فکر جهان گشایی بودند ........به همین دلیل زمان را مناسب آن دیدند که با تبلیغ وترویج ضد کمونیستی به مقابله با کشور تازه تاسیس شوروی بپردازند......که در جنگ متحمل ۲۰میلیون کشته وویرانی صد ها شهر شدند.....شاید اگر جنگ دوم جهانی به وقوع نمی پیوست ,مسایل سیاسی شوروی در داخل خود به گونه دیگری رقم می خورد......واز طرفی نیروهای متحدین تا زمانی که آلمان نازی در شوروی به کشتار وویرانی دست می زدند وارد عمل نشدند وخوشحال از اینکه رقیبشان زیر فشار است و استبداد درون آلمان هم برایشان مهم نبود.......اما به محض آنکه نیروهای شوروی شروع به حمله گسترده نمودند ,غرب ومتحدین به فکر نجات خودودرواقع جبهه دوم را گشودند............۲_در هر حال مبارزه کردن سخت است آنهم در رژیم مستبد اسلامی,اما این دلیل نمی شود که چون توان مبارزه وراهکارهای آن وبرنامه نداریم طرفدارلشگر کشی آمریکا وویران شدن ایران ومنطقه شویم.هرچندکه با وجود پیشرفت تکنولوژی وشبکه های مجازی ,نیروهای چپ آسانتر میتوانند با جامعه ومردم ارتباط برقرار نمایند........۳_چپ نباید به دنباله روی ازسیاست ورزی حکومت اسلامی پایبند باشد بلکه باید خودشان جهت پیش برد اهداف ,برنامه,افکار واندیشه هایشان سیاست گذاری نمایند .حتی در همین آمریکای ترامپ ویا کشورهای پیشرفته ای همچون آلمان ,اگر به فرض اکثریت مردم احساس نارضایتی گسترده کنندوبه این نتیجه برسند که سیستم آنها امکان تغیر ندارد,احتمال وقوع انقلاب ,لاقل در شکل حداقلی خود ودر وجه سیاسی در هم شکستن ساختارهای قدرت مسلط در این کشورها هم دور از ذهن نخواهد بود.........۴_نیروهای چپ _سوسیالیست_دمکراتیک_رادیکال باید از تمام امکانات وشرایط برای مبارزات خود بهره جوبند,,,اعتلاف,وحدت,اتحاد,سایت,افشاگری,بر پاوگسترش دادن تشکیلات خود وارتباط با نیروهای داخل کشور,ارتباط با جنبشهای کارگری ومدنی و.......۵_این سیستم اصلاح پذیر نیست وجامعه آبستن تحولات دگر است بنابراین باید شرایط ذهنی انقلاب را به روند ادامه شرایط عینی تزریق کرد.
٨۴۱۶۵ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۷       

    از : masoud memar

عنوان : یکی گرفتن حوزه فلسفه با حوزه سیاست
آقای نیکفر شما در صدد حل معادلات سیاسی هستید که داده های درستی را هم در اختیار دارید اما با پیش فرضهای نادرست و مطلوب خود ٫ نتایج فاجعه باری اتخاذ میکنید. من به چرائی عدم استقبال قابل ملاحضه ای از مردم به چپ فقط به این بسنده میکنم که در ایران معاصر و بخصوص قبل از انقلاب نه دوبنی ( سیاه و سفید ) مد نظر شما بلکه چند بنی ٫ واژه چپ مترادف با کمونیست با بی دینی بود تا عدالت اجتماعی و اقتصادی ٫ گوئی آنزمان آمده بود تا دین مردم را بگیرد و همچنین ایران را در مرحله انقلاب کمونیستی تشخیص داده بود ٫ امروز هم که اسلام بخصوص تعصبات مذهبی در جامعه رنگ باخته است سابقه تاریخی سیاستورزی احزاب چپ و همینطور عدم بازتعریف ( نقد گذشته و چرائی وجود فعلی خود ) شفاف موجب غیبتش در تأثیر گذاری معادلات و تحولات سیاسی جاری است. شما از طرفی بدرستی میگوئید که تحولات جاری در ایران بعید نیست که به دخالت آشکار نظامی راه برد اما از طرفی به سیاستورزان چپ توصیه میکنید چون سرمایه گذاری و نظائر آن در خدمت بورژوازی است و هیچ جناحی در پوزسیون و اپوزسیون قادر نیست عدالت اجتماعی را محقق کند بنابر این چپ قرار نیست در خدمت چنین سیاست‌هایی زیر عنوان "توسعه"، "پیشرفت" یا هر چیز دیگر باشد. شما دنبال فرملی میگردید که چپ منزه باشد و طوری سیاستگذاری کند که با آرمانهایش منطبق باشد ( اصولگرا ) ٫ حال سوال اینجاست که گذار از استبداد دینی بدوش کدام نیروهای سیاسی است ؟ قرار است این مرحله تاریخی را چپ بتنهائی آنهم در قالب صرفأ منتقد هر دولتی بدوش بکشد که این وسط هم به دخالت آشکار نظامی که گفتید بعید نیست هم ختم نشود؟یکی گرفتن حوزه فلسفه با حوزه سیاست ٫ استعمار اروپا را معنا داد به جنگ اول و دوم جهانی ختم شد . ریشه تفکرش دوران استالین را رقم زد انقلاب فرهنگی چین و بعدها به انقلاب فرهنگی ایران ختم شد و در بازنگری به قانون اساسی ولایت مطلقه فقیه را گنجاند.
٨۴۱۵٨ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۷       

    از : عیدانه

عنوان : اگر فال قهوه بین ها به میدان نیآیند...
آقای نیکفر اگر باز بدنبال دو خط حرف من فال قهوه بین ها و فالگیر های مجرب آبدیده در دهها سال زندگی بدون تحربه پیش برنده، به میدان نیآیند، تا پیشگوئی بفرمایند که حرف من نشانه‍ی تعلق به کدام طیف از دشمنان است، خدمتتان عرض میکنم روشنفکرانی چون شما که مرتب می نویسند که چپ جه باید بکند، خودتان آستین بالا زده آنرا انجام دهید. روشنفکر چپ طوری از موضع "خان" با مخاطب حرف میزند که گوئی بقیه رعیتند و باید بلافاصله در پی احرای فرامین برآیند. حرف من اینست که چپ باید میزان و قدر و اندازه خودش را بشناسد، بداند چپیتش در چیست و نماد آن کدامست تا به اندازه خودش حرف بزند و عمل کند. در تمام این سالها، چپ، دلخوش چوب زدن به کفن اسلام بوده و چپ بودنش را ازینجا آورده. شاید باید برای پاره کردن چرت هم که شده، اسم چپ را که کد و مولفه آن همین آویختن از پر و پا و تنبان اسلام است، به عدالت خواه تغییر دهیم.یعنی بجای نیرو های چپ بگ.ئیم، نیرو های عدالت خواه، یا برابری طلب، یا...... به هر حال از توی این علامت جغرافیائی بیآئیم بیرون و خودمان را با ماهیت و حهت گیری اجتماعی اقتصادیمان مشخص کنیم. البته این عدالت خواهی اگر وجود داشته باشد. اگر جای آن عقده است و میل به انتقام و گرفتن حای حریف آنوقت باید صلوات فرستاد!
٨۴۱۵۷ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۷       

    از : آرمان شیرازی

عنوان : برداشتن "انقلاب" از جایی و نهادنش در جای دگر, چه معنا دارد؟
هم میهن گرامی, آقای محمدرضا نیکفر, درود و سپاس بر شما برای پیگیری این گفتگوی روشنگر. با شما در بر شماری نکات بسیاری میتوان همراه بود. اما پرسش هایی را نیز بر انگیخته اید. چند نمونه ازین پرسشها را در زیر می آورم:
اگر در ایران از مسیر تحولات سیاسی. موج بزرگی (که انقلاب بهمن باشد) برآمد و "فصل دیگری در سرمایه‌داری ایرانی آغاز (کرد و بهمراه موج‌های کوچکتر در چهار دهه) بورژوازی اسلامی (را به) استحکام (رسانید)"؛ اگر در سایه نبود آمار دقیق اما با اطمینان بسیار می بینیم که نزدیک به ۸۰ درصد در یکسو در برابر اقلیتی بهره کش قرار گرفته اند, چگونه هنوز میتوان گفت که "رفتن ما به سوی حالتی ... نامحتمل (است) که امکان شکل‌گیری قدرت دوگانه (اکثریت مردم در برابر دولت اقلیت) در آن فراهم باشد"؟ و بر بنیاد آن ادعا کرد که "انقلاب در چشم‌انداز نیست"؟
مگر هم اکنون پست ترین نوع سرمایه داری (یعنی کاسب مآب / رانت خوار / کلّاش / چپاولگر) بر ایران بسان دولت اقلیت حاکم نیست و تمامی هستی کشور را به مرز نابودی نکشانیده؟ مگر جنبش دیماه ۹۶ نشان آشکار چنین ("حالتی" یا) وضعیتی نبود؟
این چگونه استدلال است که می گویید "برخورداری رژیم از یک پایه اجتماعی که آن را متمایز از یک رژیم پوشالی می‌کند... شکل گیری قدرت دوگانه را نا محتمل میکند"؟ مگر نه اینکه هر رژیم هر قدر پوشالی نیز در هر کجا "از یک پایه اجتماعی" برخوردار بوده است؟
پایه ویژه ای که رژیم تبهکار اسلامی را "متمایز از یک رژیم پوشالی می‌کند" آیا چیزی غیر از خودفروشانی ست که سر در آخورهای کوچک و بزرگ چپاول کشور دارند و یا آزارگرانی که در هر کوی و برزن به جان مردم افتاده اند؟ نکند در شرایطی که رنسانس تاریخی ایران, به بهای گزاف, در مراحل پایانی خود در جریان است, پاره ای از "خلق" را می شناسید که بدون جیره و مواجب و از صمیم دل هنوز با این حکومت ویرانگر همراهند؟
در بحث مهم اما نا تمام, از پویشی (اجتماعی-اقتصادی-سیاسی-فرهنگی) سخن گفتید "که تمامی کنترل آن در اتاق‌های فرمان سرمایه‌داران و متخصصان طراح و تبلیغ نیست". پیشنهاد من اینست که در نخستین فرصت به تفصیل آن بپردازید چون شناخت این "پویش" دست کم برای آنانی که زیر و بم اقتصاد و شرکت های بزرگ سرمایه داری را تجربه کرده اند بسیار آموزنده خواهد بود.
نکته دیگر اینکه آیا کاربرد ترکیب "انقلاب فروپاشی سوسیالیسم دولتی" پرده کشیدن بر فشارهای دوزخی و محاسبه شده امپریالیسم (یا اگر دوست ندارید, سرمایه داری جهانی) و عمده کردن "انقلاب" از پایین برای آن فروپاشی اسفناک نیست؟
٨۴۱۵۵ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۷       

    از : سیامک رهگذر-از آلمان

عنوان : وحشت برخی از واژه انقلاب؟
با تشکر فراوان از زحمات روشنگری جناب نیکفر عاقل اندیش، درست کردار و درست گفتار! نوشتید:" در نوشته‌هایی چون نوشته بهزاد کریمی یک مفهوم غایب است: انقلاب. شما چگونه می‌توانید به عنوان چپ دولت را مسئله اصلی سیاست بدانید، اما بدون مفهوم و فکر انقلاب؟ مشکلتان با واژه انقلاب چیست؟ مگر انقلاب، مفهوم مرکزی تفکر چپ نبوده است؟ مگر هر کاری که می‌شد معطوف به هدف انقلاب نبود؟ چگونه می‌توانید این مفهوم را کنار بگذارید و باز بگویید که موضوع اصلی سیاست موضوع قدرت است؟" جناب نیکفر اگر رجوع کنید به مقاله جوابیه جناب فواد تابان سردبیر محترم این سایت به نوشته ای از جناب کریمی در همانجا عین همین سوالات شما را من هم از آقای کریمی کردم ولی جوابی نشنیدم و حتی پرسیدم که جناب کریمی تا حالا کلمه ای بنام انقلاب به گوشتان خورده و چند مثال هم آوردم چرا برخی موارد چاره ای جز راه انقلاب نمیماند؟ بمن که جواب داده نشد ولی امیدوارم حداقل برای شخص شما احترام قائل بشوند و جوابی بدهند؟ اگر رژیم ملایان هرگونه حرکت انقلابی را در نطفه خفه کرد و تا حالا هم کرد و در آینده هم خواهد کرد با نهاد سپاه پاسداران و بسیجیان مزدورش که آماده هر جنایتکاری برای حفظ نظام هستند آنوقت آلترناتیو چی میماند؟ حمله نظامی از خارج برای سرنگونی رژیمی که عامل اصلی تروریسم اسلامی و ناآرامی در منطقه است و خطرناکتر بر روی صندوق میلیاردها دلار ثروت نفت و گاز مردم ایران هم نشسته و بمب اتمی میخواهد بسازد؟ فکر کنم امثال جناب کریمی ها از کلمه انقلاب وحشت دارند چونکه برایشان خشونت بار است و بوی خونریزی میدهد. لابد ایشان برای جراحی ضروری یک تومور سرطانی هم نسخه آرام بخش تجویز میکند یا شاید ایشان حکومت آخوندی را یک رژیم تروریستی و ضد مردمی و ضد ایرانی نمیداند و میشود از این غده سرطانی اسلام سیاسی و حکومت تروریستی اش مسالمت آمیز گذر کرد بدون تجویز نسخه چگونگی گذار جناب کریمی؟ اگر بشود مقایسه ای بین موقعیت کنونی مردم ایران با رژیم ملائی و استبداد مذهبی با شرایط مردم آلمان دوران جنگ جهانی دوم با رژیم هیتلر فاشیستی کرد که در آندوران رژیم هیتلر آنقدر نیروی سرکوبگرش در داخل قوی بود که هرگونه مقاومتی و اعتراضی را بر علیه خودش فورا سرکوب میکرد و طوری گذار مسالمت آمیز از آن رژیم هیتلر فاشیستی غیر ممکن بود مثل الان رژیم اسلام فاشیستی خامنه ای دیکتاتور. تا اینکه جهانیان تنها راه نابودی غده سرطانی بنام فاشیسم هیتلری را در تهاجم نظامی دسته جمعی بر علیه آن دیدند و موفق هم به سرنگونی فاشیسم هیتلری شدند طوریکه امروزه حتی بزرگترین سیاستمداران آلمانی از تهاجم نظامی آن زمان متحدین ( آمریکا، انگلیس و فرانسه و روسیه ) بعنوان جنگ " رهائی بخش ( Befreiungskrieg oder Freiheitskriege) " ملت آلمان ارزشگذاری و برآورد میکنند. جالب اینجاست که بعد از سرنگونی دو رژیم فاشیستی آلمان و ژاپن سابق این دو کشور بعد از جنگ نمونه های الگو برای دموکراسی شدند و هستند. حالا چرا نشود چنین سناریوئی برای ایران قابل اجرا باشد وقتیکه رژیم ملایان داوطلبانه حاضر به تقسیم قدرت با اپوزیسیون نیست و راه را برای دموکراسی در ایران باز نمیکند چونکه ساختار غلط نظام اسلامی اش اجازه چنین کاری را نمیدهد. پس راه حل میماند یا انقلاب مردم بخاطر نارضایتی از شرایط غیر انسانی یا فشار خارجی تا رژیم اسلام تروریستی ملایان تسلیم خواسته اکثر مردم شود که مخالف حکومت اسلامی هستند طبق گفته استاد دانشگاه تهران صادق زیبا کلام بر اساس یک همه پرسی ( ۷۵ )! در ضمن تمام کفگیرهای اصلاح طلبی و اصلاح طلبان هم به ته دیگ خورده و همه هم فهمیدند در چارچوب این نظام اسلامی و دیکتاتوری ولی فقیه مطلقه محال است رفرمی برای پیشرفت و رفرم جامعه و رفاه مردم انجام شود و بحث رفراندوم را پیش کشیدند که بحثی انحرافی است بدلایلی که قبلا آورده شد! یا راه حل انقلاب توسط خود مردم ایران برای سرنگونی رژیم ملایان میماند ( احتمال پیروزی ضعیف!) یا درگیر کردن رژیم ایران در یک جنگ منطقه ای و آنوقت جنبشهای خیابانی ضد جنگ خواهی مردم ایران تا شاید بتوانند همزمان باعث سرنگونی دیکتاتوری اسلامی آخوندها شوند! البته اگر رژیم ملائی خودش را دوباره به مظلوم نمائی نزد و ریسک الباقی عواقبش که میدانیم چه نتیجه ای ممکن است بدهد!
٨۴۱۴٣ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست