سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کارنامه ی ما در بزنگاه تاریخی - شهاب برهان

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : امید

عنوان : تشکر از ر.برهان
مطلب مفصل و دقیق شهاب برهان خیلی جمع و جور و منسجم و آموزنده است ولی متاسفانه در نظرات خوانندگان تشتت دیدگاهها موج میزند. ضمن احترام به مابقی نظردهندگان به نظر میرسد سهراب نظری بیشتر از بقیه روح مقاله مورد بحث را دریافته است. تشتت و پراکندگی در نظرات و آراء بیشتر ناشی از ضعف در شناخت و درک مقولات فلسفه علمی مثل شکل و مضمون/ ماهیت و پدیده/ امکان و واقعیت/ علت و معلول و... باشد. با کمال تاسف در دورانی به سر می بریم که نوعی فقر تئوریک بر مجموعه جنبش چپ حاکم است. بنده که این سخن را بر زبان می آورم قصذ هیچ جسارتی ندارم و ادعایی هم در سواد و مطالعه ندارم ولی در حد اکابر این نکته را می بینم و می فهمم که خیلی از نویسندگان متعلق به اردوی چپ بطور مکرر از عبارت معروف "تحلیل مشخص از وضعیت مشخص" استفاده می کنند بدون آنکه درک لنینی از آن داشته باشند و جامعه ایران و پیچیدگیهای آنرا بشناسند.
٨۶۷٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣۹۷       

    از : سهراب نظری

عنوان : ایکاروس و حسن نکونام .....همبستگی
۱-مقاله رفیق شهاب برهان دارای مطالب مهمی است که از همه نیروهای چپ واز هرنحله فکری که هستند دعوت می شود آنرا مطالعه نمیایند. ۲-همانطور که از محتوای مقاله بر می اید مخاطب ان دقیقأاعتلاف رفقا ایکاروس وحسن نکونام با تمام اختلافات نظری که دارند را دربر میگیرد. ۳-رابطه تنگاتنگ تعوری وپراتیک بر مبنای مبارزه ای بی امان در جهت اعتلای سطح آگاهی وسازماندهی طبقات واقشار اجتماعی که از سرمایه داری صدمه دیده اند میباشد(باهدف گذار به سوسیالیسم) وتمام این حرکتها باید با توجه به "شرایط تاریخی مشخص " هر کشور پی گیری شود.۴-چپ نباید تسلیم نسخه های از پیش تعین شده شود,۸۰درصد از مردم در حکومت اسلامی از آن روی برگردانده اند,اما آلترناتیو و راهکار دموکراتیک را در پیش روی خود نیافته اند,هر چندکه مردم با اعتراضات متفاوت خود,دیگر ترس از خیابان وهزینه دادن آن واهمه ای ندارند.۵-در این مقطع است که مقاله رفیق شهاب برهان نمایان میشود وبرنامه,ابزاروراهکارهای بسیار جالب در پیوند با این اعتراضات را پیش پای نیروهای چپ قرار میدهد.۶-اعتلاف های ذیل میتواند جدا از هر گونه اختلاف نظر هابا یکدیگر,در مقاطع معین,حساس,مشخص ومهم بابیانیه,اطلاعیه,نشست,متینگ وغیره یک صدا باشند........اعتلاف سازمان اتحاد فداییان خلق ایران+حزب چپ ایران (فداییان خلق) +سازمان فداییان خلق ایران(اکثریت)+حزب توده ایران ....اعتلاف جمهوری خواهان سکولار دمکرات+اتحاد جمهوری خواهان+همبستگی جمهوری خواهان +جنبش جمهوری خواهان دموکراتیک +اتحاد برای دموکراسی ایران جمهوری خواهان ملی ,مذهبی.....اعتلاف حزب دموکرات کردستان ایران+حزب دموکرات کردستان+حزب کومله کردستان+حزب مردم بلوچستان+اتحاد دموکراتیک آذربایجان-بیرلیگ+حزب تضامن دموکراتیک اهواز.+جنبش فدرال دموکراتیک آذربایجان....اعتلاف شورای موقت سوسیالیستهای ایران +حزب سوسیالیست ایران+سازمان راه کارگران انقلابی....اعتلاف جبهه ملی ایران+نهضت مقاومت ملی ایران+حزب آزادی ورفاه ایران....اعتلاف سازمان فداییان کمونیست+حزب کمونیست ایران +حزب کمونیست کارگری _حکمتیست+سازمان راه کارگر +سازمان فداییان اقلیت+هسته اقلیت...ووووووو.....تشکیل جبهه متحد دموکراتیک ملی ایران...۷-نکته مهم آنست که اپوزسیون به دو قسمت خارجی وداخلی تقسیم شده است بنابراین اپوزسیون داخل باید بپزیرد که هرچه زودتر نسبت به تشکیل نیروی چپ در داخل وسازماندهی آن اعم از انتخاب رهبران ,اعضاء وغیره اقدام نمایند.
٨۶۶۲۲ - تاریخ انتشار : ۴ مهر ۱٣۹۷       

    از : ایکاروس

عنوان : "ایسم"،"ایست"، ایدئولوژی و کار مخفی و علنی
اقای نکونام عزیز، شاید خیلی با محور مقاله شهاب برهان جور نیاید ولی چه خوب شد فرصتی فراهم کردی تا در مورد "ایسم" و "ایست" و ایدئولوژی حرف بزنیم. به کار بردن "ایسم" و "ایست" در پایان کلمات به هیچ وجه نشان دهنده صفت و یا خصلت بدی نیست. این چیزی است که نه تنها درزبان فارسی بلکه در زبان انگلیسی هم و نه تنها در علوم سیاسی بلکه حتی در علوم فنی و پزشکی و.... به کار برده می شود و همچنین درمورد ایدئولوژی (نظیر اورولوژیست، فیزیست، متالورژیست و....) ، در زبان انگلیسی هم برای مثال OPTIMIST به معنی خوش بین و یا OPTIMISM به معنی خوش بینی داریم.. کاملا مطمئنم که نه تنها شما و من حتی بسیاری دیگر در ایران قادر به یک تعریف جامع از ایدئولوژی نخواهند بود و با اینحال فقط در ایران است که این واژه ها اینچنین تحقیر می شود و بدبینانه به آن نگریسته می شود، چرا؟ اولا" این امر فقط در مورد چپ ها و مارکسیست هاست که لغلغه زبان بعضی ها شده است وگرنه کسی واژه بطور مثال لیبرالیسم، سوررئالیسم، ناتورالیسم و... را تحقیر نمیکند. این امر ساخته و پرداخته در وهله اول نظریه پردازان و ایدئولوگ های بورژوازی است که ناتوان ازعرض اندام در مقابل تئوری انقلابی مارکسیسم – لنینیسم و در مراتب بعد متاسفانه از سوی کسانی است که نسبت به ارائ و عقاید قبلی خود استغفار کرده و برای توجیه خود به "ناچار" از هرچه "ایسم" و "ایست" و ایدئولوژی اظهار تنفر می نمایند.
در مورد امر مخفی و علنی متاسفانه درک ساده ای دارید و آن را با مخفی و علنی فیزیکی اشتباه گرفته اید. ما همچنان که اگربصورت علنی در میان مردم و یا کارگران فعالیت می کنیم، برای همه کس مشخص نیست و نباید باشد که مارکسیست و کمونیست هستیم و فعلا لزومی ندارد معلوم باشد. اصولا" بسیار احمقانه است که در جلوی چشم پلیس سیاسی فریاد بزنم که من کمونیست هستم و یا حتی به برای همه کارگران فاش بگویم که ما تشکیلات داریم و فلان محل هستیم و مثلا برای سرنگونی رژیم کار می کنیم. اگر غیر از این باید باشد چرا شما با اسم و رسم خود در مجلات و روزنامه های داخلی(اگر در داخل هستید) همین چیزهایی را که اینجا می نویسید منتشر نمی کنید. می دانید این امر امکان ناپذیر است. در ضمن از کجا می دانید که ما هم در میان همان استادان دانشگاه و وکلا و کارگرانی نباشیم که در حین مخفی بودن ماهیت عقادمان، علنا انتقاد میکنیم و در سندیکاها ، دانشگاهها و کارخانجات حضور داریم. مخفی بودن با کار علنی منافاتی ندارد فقط باید ماهرانه و با استفاده از تجربیات انقلابی آنها را تلفیق کرد. داشتن چنین درک غلطی از کار مخفی که شما دارید متاسفانه نیروهای چپ را از حضور در ایران مانع می شود. در یورش رژیم در سالهای شصت ما و برخی رفقایمان با قطع عامدانه ارتباط تشکیلاتی از تشکیلات زیر ضرب سازمانمان، در عین زندگی روزمره ،همچون سلولی مخفی در میان جامعه به بقا خود ادامه دادیم تا اکنون که مخفی و علنی در دل حرکت کارگران و زحمتکشان هستیم.
فقط کافی نیست که جهان را خوب ببینیم بلکه لازم است که خوب مطالعه کنیم و نیز تجربه اندوزیم. با ارزوی موفقیت برای شما و همه مبارزان راه آزادی و سوسیالیسم.
٨۶۶۱۶ - تاریخ انتشار : ۴ مهر ۱٣۹۷       

    از : حسن نکونام

عنوان : همیشه آماده یادگیری هستم
با درود! سپاس از پاسخ شما. پرسش و پاسخ، راه گفتگو را هموار می کند، و گفتگو نیاز حیاتی زمانه ماست. از توصیه شما هم ممنونم، و سعی می کنم حتمن بیشتر مطالعه کنم، تا درک بهتری از مسائل داشته باشم.
حتمن همین نوشته شهاب برهان گرامی را بدقت خوانده ای. این نوشته حاوی نکات بسیار ارزشمند و مفیدی است که، عصاره تجربه زیسته انسانی مسئول و متعهد است. باور کنید وقتی این نوشته را خواندم، بخود گفتم که، دیر بهتر از هرگز است.
اگر از شما بپرسم : آیا از گذشته، و تجربه زیسته خودمان، و از جمله همین تجربه ای که شهاب با ما در میان می گذارد، بایستی بیاموزیم یا نه؟
تردیدی ندارم که پاسخ شما به این پرسش مثبت است. قبلن نوشتم که این ستون جای بحث نظری نیست، و فقط به اختصار می توان نوشت.
من هم به شما توصیه می کنم که، به آن قسمت های «بی ربط» نوشته من بیندیش. آنچه که برای شما «بی ربط» است، برای من، درست همان «نقطه مرکزی» است که، تا کنون برای ما مشکلات فراوانی را ایجاد کرده است.
ایکاروس جان! من، نظریه رهائی انسان از استثمار را، «ایدئولوژی» نمی دانم. لنین این نظریه را به ایدئولوژی تبدیل کرد.
اما این حق را برای شما برسمیت می شناسم که، طرفدار هر «ایسمی» که می خواهی، باشی. و خواهشی هم از شما دارم، و آن اینست که : اگر بمیان کارگران می روی تا آنها را سازماندهی کنی،
به آنها نگو : بیا عضو حزب یا سازمان یا گروه یا فرقه من بشو.
به آنها بگو : شما کارگران، علیرغم هر ایده و دین و مذهب و قومیت و ملیت و جنسیت و درک فلسفی ای که دارید، به «منافع عمومی و کل طبقه خودتان» فکر کنید، و در همین راستا هم حرکت و مبارزه کنید.
ایکاروس عزیز! اگر ما خود را آته ئیست می دانیم، و برای منشاء و پیدایش هستی و جهان و انسان و کیهان، به علم، و نه به مذهب باورمندیم، آنگاه از هیچکس، پیغمبر و امام و پیشوا نمی سازیم، تا برایشان مراسم عاشورا بگیریم، آنها را مقدس کنیم، اشتباهاتشان را نادیده بگیریم، و با چسباندن یک «ایسم» به آخر نامشان، مذهبی جدید بسازیم. مارکس و لنین و تروتسکی و استالین و مائو و انور خوجه و روزا لوکزامبورگ و گرامشی و گاسترو و پل پت و همه آن کسانی که بعنوان رهبران و نظریه پردازان کمونیسم از آنها یاد می شود، «انسان» بودند، و علیرغم بخشی از نظرات درست و نقش مثبت آنها، اشتباهات هم داشتند، و سزاوار به نقد کشیدن همه، و یا بخشی از نظراتشان می باشند.
ایکاروس عزیز! رضا شهابی یک کارگر است. علنی است. پلیس سیاسی، او را و همسرش ربابه را، و رنگ و بزرگی قابلمه ای را که ،با آن آش یا کله پاچه یا حلیم یا میرزا قاسمی پخته بودند تا به نمایشگاه اغذیه ببرند، را می شناسد و می داند. محمود صالحی، جعفر عظیم زاده، بخشی، آموزگاران و خبرنگاران و وکلا و دانشحویان و زنان و مردانی را که مبارز هستند را، می شناسند.
ایکاروس عزیز! حتمن می دانی که، همین سه حرف دابلیو ( W ) را که در جلو نشانی های اینترنتی می نویسیم، یعنی :
ٌWorld Wide Web ( شبکه سراسری و جهانی اینترنت )
مرکز اصلی آندر «پنتاگون» ( وزارت دفاع (دفاع!!!؟ ) آمریکا ) قرار دارد.

بپایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست
تندرست و شاد و پیروز باشی!
٨۶۶۰۹ - تاریخ انتشار : ٣ مهر ۱٣۹۷       

    از : ایکاروس

عنوان : "نوستالژی سپری شده" یا فرار از مسئولیت
آقای نکونام عزیز، آسمان و ریسمان و ربط و بی ربط را به هم بافته ای و چیزی نگفته ای. می توان پشت "نوستالژی سپری شده" و "وابستگی به گذشته" و "چپ سنتی" و صدها برچسب دیگر پنهان شد و مسئولیت در عمل انقلابی را نادیده انگاشت و فقط بیانیه داد و محکوم کرد. می توان نشست و "امیدوار" بود تا روزی که جامعه پیشرفت کند تا بتوان سوسیالیسم را پیاده کرد ولی تا رسیدن به آن روز باید کار انقلابی را از همین "تپاله های کابل" شروع کرد. متاسفانه به دلیل همین نگاه شماست که "چپ" امروز فلج و بی عمل است و فاقد پیوند با پایگاه اجتماعی خود. ما در ایران با الهام از تجربیات و آموزشهای لنینیسم در زمینه کار مخفی و علنی و پیوند با جنبش کارگری حرکت خود را سازماندهی می کنیم و صد البته بصورت مخفی و پنهان از نگاه پلیس سیاسی.
دوست عزیز! نباید فقط "به دنیا خوب نگاه"کنیم، همچنین نیاز داریم که بیشتر مطالعه کنیم و درک بهتری از مسائل داشته باشیم.
٨۶۶۰۲ - تاریخ انتشار : ٣ مهر ۱٣۹۷       

    از : حسین شمالی

عنوان : با درود به شما ر. برهان و طرح بحث ارزنده شما در مورد چرایی ضعف جنبش کارگر ی و جنبش کمونیستی در ایران
قبل از هر چیز رفیق عزیز زحمت بسیار کشیدید در نوشتن این مطلب، اما مطلبیست بس طولانی ایکاش زحمت می کشیدید یک خرده کوتاهش می نمودید(مثلا طول مطلب می شد یک سوم) تا هزینه زمانی زیادی به دهها خواننده خود تحمیل نمی کردید، و اگر وقتی بیشتر از خود می گذاشتید این هزینه به همه تحمیل نمی شد. کوتاه یی مطلب همچنین کمک به بیشتر شدن خواننده گان بیشتری برای مطلبتان می بود.
برویم سر اصل مطلب، البته سرکوب بی رحمانه رژیم و تار و مار شدن همه احزاب و جان بدر بردن باقی امری کاملا قابل درک و طبیعیست و نمی بایست کسی را مورد شماتت قرار داد که چرا در ایران نماندید تا فعالیت دوباره کنید! چون جو خفقان امنیتی و کنترل شدید حکومت و طرفدارانشان در همه جا برای سالیان دراز کاملا حاکم بود و مجالی برای فعالیت اصلا وجود نداشت. تازه از سال ۱۳۷۶ فضا طوری بود که فعالین سیاسی و کارگری می توانستند جنب و جوشی داشته باشند و درخور توان و دانش خود هم سعی و کوشش نمودن. البته نباید عامل قلیل کمیّ کارگران کمونیست را هم نادیده گرفت و اگر امروز اینجا هستیم دلایل منطقی و روشنی دارد. حضورعلنی نداشتن به نظرم عامل اصلیست. اگر این حقیقت یعنی توان واقعی و امروزین ما قلیل هست کاری آنی از کسی در تغییر آن ساخته نیست. برای تغییر کمیّ، فعالیت و تلاش و حضور علنی لازم است. نمی شود با تلاش ناکرده و حضور نداشته به خاطر کمونیست بودن و تنها بخاطر وجه جهانی این حرکت ناگهان کلی نیرو گرد ما جمع آیند. بقول مثال خودتان از ان سازمان چند نفره که توهم میلیونی توده ها را با یک فراخوان گرد خود داشتن، خواهد بود. البته از نظر دور نداریم که چند سالیست که جنبش چپ کارگری در حال نشو و نماست و روز به روز قدرت بیشتری میگیرد اما نه به آن حد که فعلا انتظار الترناتیو شدن ازش بتوان داشت.
اما اینکه چه کار می توانستیم انجام دهیم و چه کاری از حالا به بعد می توانیم انجام دهیم موضوعیست که می توان بدان پرداخت. اما یک چیز را که در سطور بالا گنگ مطرح کرده ام را اگر بخواهم واضعتر بگویم اینستکه بنظرم شما مثل خیلیها انتظارات خیلی بالایی در جایگاه ما کمونیستها و جنبش کارگری را در ذهن خود استوار کردید و بر حسب آن از این وضعیتی که درش هستیم خیلی بیش از حد و انداره توقع دارید و این موضوغ شما را به بیراهه کشف چیزهایی انداخته که دخل زیادی به موضوع بحث ندارند و چپ در چارچوب موقعیت خود هر چه در توان بوده به تایید خودتان انجام داده اند. گله گی دارید و توقع جایگاه بلند تری را حق جنبش کمونیستی در ذهن خود می دانید مثل بسیاری دیگر از کمونیستها از همه احزاب، نمی دانم شاید من اشتباه میکنم می بایست من هم توقعم را بالاتر از آن چیزی که می توانست مقدور باشد بالا ببرم چون ما کمونیستم و واقعیتهای تلاش داخلیمان(ایران) به هر دلیل نا محسوس دخلی بر فعالیتهای عینی ما ندارد! و ما می بایست میلیونی می بودیم بدون اینکه کاری کرده باشیم! و در این حالت است که به دنبال مقصر(دلایل) نه در فعالیت عینی ما در ایران بلکه در کل حرکت کارگری و احزاب ، فرقه گرایی ،و ایدو لوژیک بودن، منافع حزبی را بر منافع طبقه ترجیح دادن احزاب، جستجو کنیم!؟
در نوشتارتان اشاره ضعیفی به این موضوع مهم بود که چرا سوسیالیستها داخل به شکل انفرادی فعالیت می کنند اما اقدام به کار جمعی نکرده اند تا اینکه آلترناتیو سوسیالیستی حالا مثل آلترناتیوهای دیگر جا افتاده ترو شناخته تر و تاثیر گذارتر نمودار می شد. رژیم از سال ۱۳۸۸ به بعد هر روز از روز قبل در نگه داشتن چتر خفقان امنیتی و سرکوبگریش ضعیف و ضعیفتر شده و دیگر قادر به برپایی همچنین جوی را ندارد(این موضوع این شائبه را ایجاد می کند که رژیم بدون این خفقان دیگر نخواهد ماند) و وضعیت اقتصادی با شروع سرسختانه تحریمها در ۲ سال پایانی احمدی نژاد و در گیر شدن ایران درجنگ سوریه و عراق که بار سنگین هزینه مالی کمر شکن را همراه داشت و بی توجه ایی رژیم به توان مالی در گیر شدن در چنین ماجراجویی هایی، رژیم را کاملا زمینگیر کرد و این دور جدید تحریمات دوباره وضعیت اقتصادی غیر فابل تحملی را برای مردم بوجود آورده که هر روزه می بایست انتظار قیام گرسنه گان و توده های بستوه آمده را داشت.
اما اگر رژیم به هر دلیلی بتواند از زیر بار این تحریمات و قیام توده ها به همین علت، جان سالم بدر برد و رابطه خود را با جهان عادی کند. مطمنا قادر به برگرداندن جو خفقان سالهای دهه اول انقلاب نیست اما هنوز می تواند بدون جو امنیتی به حیات خود ادامه دهد اینجا باید به گزینه فعالیتهای بیشتر کارگری و سوسیالیستی فکر کرد باید توان خود را آنطوریکه واقعیست بر آورد کرد و بدان روز به روز افزود باید بتوان ... این بخش بحث در همین پاراگراف به انکشاف بیشتری دارد که در حوصله این نوشته کوتاه نیست. ..
بنظرم فرق سوسیالیستها با احزاب فقط سرنگون طلب این استکه ما بطور واقعی با فعالیتمان برای زندگی بهتر مزدبگیران در هر شرایطی در کنارشان هستیم و همه امال و ارزو هایمان را به صرف سرنگونی رژیمی سرمایه داری با یکی دیگر در یک سبد نمی گذاریم ومصلحت دراز مدت حرکنمان را دائما در نظر داریم. این بخش بحث در همین پاراگراف به انکشاف بیشتری دارد که در حوصله این نوشته کوتاه نیست. وقت من هم تنگ است باید همینجا خاتمه دهم. با سپاس
٨۶۵۹۵ - تاریخ انتشار : ۲ مهر ۱٣۹۷       

    از : حسن نکونام

عنوان : نوستالژی دوران سپری شده
درود به ایکاروس! این ستون جای بحث نظری نیست. پاسخ کوتاهی می دهم به شعار دادن شما.
اول- پارادایم مارکسیسم روسی به پایان رسیده است. این را من نمی گویم، بلکه واقعیت خود زندگی، آنرا اعلام کرده است. اگر شما آنرا نشنیده ای، وقت کافی برای بروز کردن خودت را داری.

دوم- کارگر مخفی نیست. از صبح سرکار میرود، کار می کند، و به فعالیت های مختلفی دست می زند و همه هم علنی هستند، و از کسی پوشیده نیست، تا این یا آن سازمان مخوف آنرا کشف کند. آنکه مخفی است، روشنفکر مقام پرستی است که ، با الهام از تز «انقلابیون حرفه ای» لنین، کسی او را نمی شناسد، نامرئی است، و شصت هفتاد ساله است، اسم و مشخصات خود را، حتا از رفیق بغل دستی خودش هم پنهان می کند. یکی دو دوجین از این افراد و احزاب را در بین همین ایرانی ها را، شما و من سراغ داریم و می شناسیم.

سوم- امپریالیسم را هم لنین کشف نکرد، بلکه خود مارکس به تحول سرمایه داری به این مرحله، پرداخته بود. و امپریالیسم بعنوان سرمایه انحصاری، امروزه کارکردی بسیار متفاوت از دوران مارکس و لنین دارد، و اقتصاددانان امروزی آنرا تبیین کرده اند.

چهارم- در روسیه ۱۹۱۷، جامعه ای عقب مانده، با اقتصادی عمدتن روستائی، با اکثریت دهقانی، انقلاب نمی توانست سوسیالیستی باشد. از انجائی که لنین، نظریه رهائی بخش مارکس را به «ایدئولوژی» تیدیل کرده بود؛ همانند آدم های مذهبی، به دگماتیسم در غلطید. نظریه رهائی مارکس ربطی به ایدئولوژی ندارد. مارکس، ایدئولوژی را «تصویر تحریف شده(یا واژگون شده) واقعیت» می دانست. در اواخر کار بود که، لنین انصافن فهمید که در خیلی از زمینه ها مرتکب اشتباه شد، و موضوع «برنامه اقتصاد نوین» (نپ / New Economical Programme) را مطرح کرد.

پنجم - با مرگ لنین در ۱۹۲۴ و افتادن قدرت به دست استالین و شرکا، همین تز «برنامه اقتصادی نوین»(نپ) مستمسکی بدست رهبری جدید داد، تا از یک سو، پروژه صنعتی شدن شوروی را دنبال کند، و از سوی دیگر، همین برنامه را، بعنوان «امکان ایجادسوسیالیسم در یک کشور» به جامعه روسیه عقب مانده آنزمان؛ و مردم دنیا حقنه کند.

ششم - بر پایه همین جهت کیری در جامعه شوروی آنزمان، نظریه پردازان مزدبگیری تربیت شدند، تا این جهت کیری را، تحت عنوان غلط انداز «راه رشد غیر سرمایه داری» تئوریزه کرده و به مردم جهان بفروشند. بر اساس این نظریه، کشورها دیگر ناچار نیستند که به راه سرمایه داری بروند، بلکه کافی است که با شوروی وارد رابطه شوند، و بسوی «بهشت سوسیالیسم» پیش بروند. چه کودتاها که با این اسم انجام نگرفت. چه رئیس قبیله ها که، رهبران بزرگ و حدمتگزار مسکو نشدند.هم مضحک است و هم ظنز تاریخ. معمر قذافی، صدام حسین، ملک ناصر، حافظ اسد، پاتریس مومومبا، و متاخرین آنها در افغانستان، مثل نورمحمد ترکی، ببرک کارمل، حفیظ الله امین، همه و همه اینها قرار بود «خوکچه هندی» و «موش آزمایشگاهی» برای آزمایش «راه رشد غیر سرمایه داری» و مزد بگیران مسکو شوند. همه این آدم ها کجایند حالا؟ در کشورشان چه می گذرد؟
کو سوسیالیسم؟ کدام سوسیالیسم؟ چرا ما را به لنین حواله می دهی ایکاروس؟
روسیه و چین و آلبانی و کوبا و ویتنام و گره شمالی و یمن جنوبی و غیره و غیره، تازه حالا بفکر افتاده اند تا سرمایه داری را در کشورشان رشد و توسعه بدهند.
ایکاروس گرامی! به کودکی که به کودکستان می رود، نمی توان معادلات دیفرانسیل را آموزش داد، بلکه اول باید به او اعداد را یاد داد. سوسیالیسم را فقط بر آخرین دستاوردهای بشری می توان بنا نهاد، نه بر تپاله های اطراف کابل.
هم میهن عزیز! به دنیا خوب نگاه کن!
٨۶۵۹٣ - تاریخ انتشار : ۲ مهر ۱٣۹۷       

    از : ایکاروس

عنوان : تکیه بر تجربه و تئوری انقلابی
شهاب برهان چه خوب بیان کرده است نقطه ضعف و بی عملی چپ امروز ایران را و می توان گفت نه تنها نقطه ضعف چپ ایران که چپ جهانی. این ضعف بطور مشخص به خاطر گسست از تجربه انقلابی و تئوری انقلابی عصر کنونی که همانا لنینیسم است. اگر به قول برهان، چپ میدان مبارزه طبقاتی را خالی کرده است، اگر از پایگاه طبقاتی و اجتماعی خود جدا شده است، اگر در مقابل ایدئلوژی بورژوازی سپر به زمین انداخته و فاقد رزمندگی ست، اگر حتی از تاثیر بر جنبش انقلابی حتی اندکی، عاجز است، اگر فاقد رزمندگی و روحیه انقلابی ست نه فقط به خاطر سرکوب که در شرایط عدم وجود سرکوب فاشیستی در دیگر کشورها نیز چنین است و راز و علت آن چیزی نیست چون به اصطلاح "وداع با لنینیسم" و پشت کردن و گسست از آن به عنوان منسجم ترین و انقلابی ترین تجربه و تئوری انقلابی موجود در زرادخانه چپ در عرصه پیوند با مبارزات کارگران و زحمتکشان، پیوند با تشکلهای کارگری ،ایجاد حزب رزمنده و انقلابی، اتحاد و وحدت جریانهای انقلابی و مبارزه با اپورتونیسم در جنبش کارگری و کمونیستی، ایستادگی و مقابله با طبقات بوروازی و استثمارگر، پیوند فعالیت انقلابی مخفی و علنی تحت سرکوب شدید پلیسی و استبداد و هدایت طبقه کارگر به سمت کسب قدرت سیاسی است. اگر به قول اصغر ایزدی، چپ فاقد استراتژی بقا و رشد یابنده است و خود را در این زمینه مورد پرسش قرار نمی دهد، دلیل آن چیزی نیست جز "وداع با لنینیسم" است و تا زمانیکه با نقد انقلابی به آن برنگردد فاقد توانایی حضور در عرصه مبارزه انقلابی و برخورداری از یک استراتژی انقلابی در پیوند با پایگاه طبقاتی و اجتماعی خود است. لنینیسم روح انقلابی عصر امپریالیسم و مبارزه با سرمایه داری ست و سرانجام یکبار دیگر مهر خود را بر جنبش انقلابی نقش می زند.
٨۶۵٨۵ - تاریخ انتشار : ۱ مهر ۱٣۹۷       

    از : اصغر ایزدی

عنوان : معنای مهاجرت تحمیلی
از خوانش این نوشته انتقادی، برنکاتی انگشت می گذارم؛ این نکات با توجه به این نکته کلیدی در مقاله است : " این که ما تمامی شکست ها و ناتوانی های خود را با استبداد توضیح می دهیم و به گردن سرکوب می اندازیم ( هرچند استبداد و سرکوب حاکم در ایران به نوبه خود سر آمد است) چیزی جز سترونی سیاسی، تشکیلاتی و تاکتیکی نیست. پس سهم ما در این پیکار چیست؟" پرسش آن است چرا در بازه زمانی حدود ۳۵ سال، یک سازمان سیاسی چپ ( کمونیستی) در داخل کشور شکل نگرفته است؟ اگر نخواهیم فقط بر استبداد و سرکوب انگشت بگذاریم، چه پاسخی برای آن خواهیم داشت؟ شاید پاسخ به این پرسش را باید از کسانی انتظار داشت که از مبارزین دو نسل داخل کشور هستند و دستی بر آتش داشته اند و دارند. شاید پاسخ به آن ، بی ارتباط با مهاجرت سازمان های سیاسی چپ ، که مقاله آن را "تحمیلی" انگاشته است نباشد؟ "تحمیلی" تلقی کردن مهاجرت، یک مساله مهم را نادیده می گیرد و بناچار مهاجرت را به وجود سرکوب خلاصه کرده و آن را تحمیلی قلمداد می کند. بگذارید بر یک تجربه تاریخی انگشت بگذارم: جنبش چریکی ایران(چریک های فدائی خلق) به رغم هرنوع انتقادی که به شیوه مبارزه آن ها وارد باشد، بریک پایه اساسی شکل گرفت: با درس آموزی از نتایج فاجعه بار مهاجرت حزب توده ایران ، پس از کوتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ و سرکوب گسترده، باید بتوان در شرایط سرکوب مبارزه کرد، سازمان بوجود آورد و ادامه کاری مبارزه در داخل کشور را پی گرفت. واقعیت آن است که سازمان های سیاسی چپ، با سرکوب فاشیستی سال ۶۰ و در ادامه آن، بتدریج و به ناگزیر به خارج از کشور مهاجرت کردند، مهاجرتی که در ابتدا با این پندار بود که صرفا بخشی ار رهبری وکادرهای سازمان خارج شوند و با این تصور که مهاجرت در عرض چند سال خاتمه می بابد. مساله به همین جا ختم نشد و بتدریج با گسنرش ضربات ، هرآن چه که از سارمان ها باقی مانده بود ، به خارج از کشور انتقال داده شد و موجودیت تشکیلاتی تمام سازمان های چپ در داخل کشورازبین رفت و مهاجرتی که محدود پنداشته می شد، به دهه ها کشیده شد. این ناگزیزی و تحمیلی بودن مهاجرت، صرفا از استبدا د و سرکوب نبود، بلکه پایه در آن داشت که آن ها نتوانستند به یک استراتژی بقا و رشد یابنده در شرایط سرکوب فاشیستی دست یابند، و در طی بیش از ۳۰ سال ، هیچگاه خود را با این پرسش درگیر نساختند که آیا سیاست مهاجرت کل سازمان درست بوده است یانه؟ چون چنین پرسشی مطرح نشده است و یا اگر مطرح شده است، پاسخی نگرفته است که ما هم چنان شاهد اتراق سازمان های سیاسی چپ در خارج از کشور هستیم؟ آیا همین مهاجرت سازمان ها نبوده است که به مثابه یک سرمشق، باعث شد که در پی آمد سرکوب جنبش دانشجوئی سال۷۸ و جنبش اعتراضی سال ۸۸، شاهد مهاجرت وسیع فعالان سیاسی و جنبش های اجتماعی باشیم و این امر مانع انباشت کادرهای سیاسی و راه جوئی برای بقاء در شرایط سرکوب شود؟ شاید اگر سازمان های سیاسی چپ خود را با این پرسش درگیر کنند، آنگاه بتوانند جایگاه واقعی خود را درخارج از کشور تبیین کنند و به این نتیجه برسند که موجودیت تاکنونی آنها نه تنها پاسخی به اهداف مبارزاتی آنان نبوده، بلکه شاید همین موجودیت فرقه های تشکیلاتی در خارج از کشور، از عوامل بازدارنده در شکل گیری سازمان های چپ کمونیستی- حداقل برای باورمندان به ضرورت احزاب کمونیستی- باشد و آنان با خاتمه دادن به فرقه های موجود، برای موجودیت خود در خارج از کشور، طرحی نو دراندازند!
٨۶۵۵۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست