سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پول بن سلمان، تخت و تاج رضا پهلوی - رضا فانی یزدی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : حسن نکونام

عنوان : فعالیت «سیاسی» برای رسیدن به مقام «غیرسیاسی (۳)
رضا پهلوی : بر اساس یک «قانون» خود ساخته و ارتجاعی، که مردم هیچ نقشی در تدوین و تصویب این «قانون» ندارند، و حق مخالفت با آن را هم ندارند، در کشور ایران، هر زمان که «شاه» بهر دلیلی، دیگر قادر به «سلطنت» نیست، به فرزند «ذکور»(پسر) او، سلطنت به «ارث» می رسد. همین جا کمی مکث کنیم، و بیندیشیم : علم بیولوژی و ژنتیک، بما آموخته اند که، تنها چیزی که از والدین به قرزندان به ارث می رسد، صفات و اختصاصات جسمانی و فیزیولوژیک، و در هم آمیختگی ژن های والدین است که، به فرزند، قد و قواره معین، رنگ مو و چشم مشخص،و سایر اندام ها، بعلاوه توان ها و استعدادها و آمادگی هائی را، انتقال می دهند. تا کنون هیچ علمی، نشان نداده است که، «پست و مقام» را هم می توان به «ارث» برد. ما، «ژن رفتگر» ، «ژن استاندار» ، «ژن قاضی» نداریم، که پسر رفتگر و استاندار و قاضی، حتمن باید جایگزین پدرشان بشوند. آیا چیزی بنام «ژن سلطنت» وجود دارد که رضا پهلوی مدعی اشغال آن باشد؟ ببخشید از این پرسش احمقانه من!
حماقت در تاریخ فراوان است. در جوامع عقب مانده، که مستبدین و دیکتاتورها حاکمند، «تحمیق» مردم هم،بخشی از تداوم سلطه ستمگران است. مردم ایران در سال ۱۳۵۷، با یک انقلاب شکوهمند، برای همیشه،به نظام استبدادی سلطنت محمد رضا پهلوی، پایان دادند، و هم اینک در حال تدارک برای پایان دادن به «سلطنت ولی فقیه» هستند.
چرا بایستی سرنوشت یک کشور و یک جامعه و یک ملت را، به یک «فرد» سپرد؟ چرا بایستی برای یک خانواده، «حق ویژه و انحصاری» قائل شد؟ چه کسی خواهان برگشت سلطنت به ایران است؟ رضا پهلوی و مادرش، بعلاوه تعدادی ساواکی و ژنرالها و ارتشی های متصل به دربار پدر ایشان، که همگی حالا به سنین کهولت رسیده، و همانند خود رضا پهلوی و خانواده اش، امکانات مردم ایران را ربوده و بخارج منتقل کرده، و در ده ها شرکت و موسسه سرمایه گذاری کرده، و برای خود زندگی های مجلل و لوکس فراهم دیده اند. ایشان گاهی هم از «سلطنت مشروطه» حرف می زنند، و مقام سلطنت را «تشریفاتی» می دانند، که در «سیاست» دخالت نمی کند. پهلوی، خود را در تناقضی مهلک گرفتار کرده است. او فعالیت «سیاسی» می کند، تا به مقامی «غیر سیاسی» برسد.گویا چند تا بچه بورژوای شمال شهر، روزی شعار دادند که : «ایران که شاه نداره، حساب کتاب نداره» و همین شعار هم قند توی دل آقا رضا آب کرده که، در چند قدمی تبدیل شدن به «آریامهر جونیر» است. اگر در حکومت شاه، «حساب و کتابی» وجود داشت، که اقلیتی در ناز و نعمت، و اکثریتی در فقر و فلاکت زندگی نمی کردند. این چه «حساب و کتابی» بود که جامعه ای را به اسارت بگیری، زندان ها را پر از آزادی خواهان، و دگراندیشان کنی، ساواکی را بر سرشان بگماری، خفقان و دیکتاتوری بر مردم اعمال بکنی؟ «حساب و کتاب» این بچه بورژواها، حتمن زندگی های لوکس و مرفه خود و خانواده هایشان بوده است. اکثریت مردم ایران، «حساب و کتابی» از شاه دیکتاتور نمی دیدند. واقعیت اینست که خود آقای پهلوی هم می داند که سلطنتی به ایران باز نخواهد گشت، و در کنار فعالیت های اقتصادی و تجاری خود، با امکانات ربوده شده از مردم ایران، نوعی «مشغولیات» هم برای خود ایجاد کرده که، بیش از آنکه «امیدی» به شاه شدن در آن باشد، تلاشی برای رونق دادن به بیزنس و اقتصاد خود در آن نهفته است.پهلوی گویا متوجه نیست که، کشاندن او به این همه رسانه و تلویزیون و رادیو و جراید هم، برای مصرف کردن او، و بی اعتبار کردنش می باشد. از انجا که آقای پهلوی خود را ایرانی می داند، توصیه ام به ایشان اینست که، به همان فعالیت اقتصادی خود بپردازد، و اگر بتواند در زمینه صنعت و تولید، کاری برای کشورش انجام دهد، بزرگترین خدمت را به کشور خود می کند. «شاه شدن» در ایران دیگر امکان پذیر نیست. هر وقت که مردم ایران به «شاه» احتیاج پیدا کردند، خودشان بدنبال او خواهند آمد. در خاتمه حیفم آمد از محفلی که خود را «فرشگرد» نامیده است، یادی نکنم. فرشگرد، در واقع همان «فرش گرد» یا «قالیچه گرد» می باشد، و یادآور «قالیچه حضرت سلیمان» است، که حضرتشان در مرکز قالی می نشستند، و حواریون در اطرافش جای می گرفتند، و برای ماموریت هائی، به اطراف و اکناف پرواز می کردند. گویا این ها هم در «آرزوی» آنند که، رضا جان را در مرکز قالیچه نشانده، و سی چهل آرزومند در اطرافش حلقه زده، و خود را به تهران برسانند، تا به نبرد با «ارتجاع سرخ و سیاه» بروند. سفر خوش!
جامعه ایران در حال تحول است. مردم ایران به هیچ ناجی و رهبر و شاه و شیخ و شخصیت کاریسمائی نیاز ندارند. ناجی خود را در ویرانه های تاریخ، در کربلای حسین، و یا پاسارگاد کورش، جستجو نمی کنند. آنها خود آستین ها را بالا زده اند، و خودشان رهبر خودشان هستند. حرف آخر را خود مردم خواهند زد. شب دراز است و قلندر بیدار. تندرست و شاد باشید!
٨۷۶۰۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۷       

    از : حسن نکونام

عنوان : سه گانه خامنه ای - شریعتمداری - پهلوی (۲)
ابتدا توضیح بدهم که من ، این جماعت عمامه بسر، عبا بدوش، و نعلین بپا را، «آخوند»می نامم، و از عناوین و القابی که خود بخودشان الصاق کرده اند، نام نمی برم. اینان را قشری انگل و مفتخور، خرافه پرور، حیله گر و ریاکار می دانم. در ضمن هیچگاه از عنوان «جمهوری اسلامی» استفاده نمی کنم، زیرا که از جمهوری فقط نامش ذکر میشود، بلکه از «حکومت اسلامی» نام می برم.
اول - خامنه ای : تا سال ۱۳۵۷، محمد رضا پهلوی، شاه ایران بود. در تمامی دوران زمام داری ایشان، دیکتاتوری وی، اجازه تنفس سیاسی به هیچ جریانی را نمی داد. همه چیز از بالا، و توسط شخص وی، به پائین دیکته می شد. مجلس و دولت و همه مناصب سیاسی در کشور، بایستی از فیلتر «شورای نگهبان مقامات اطلاعاتی و امنیتی» (همان ساواک) عبور می کردند، تا مورد تایید «اعلیخضرت، شاهنشاه آریامهر، رئیس بزرگ ارتشتاران» قرار گیرند. در یکی دو سال مانده به قیام پرشکوه مردم ایران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، شاه به صراحت عنوان کرد که : در ایران فقط یک حزب وجود دارد، و آنهم حزب رستاخیز است، یا به این حزب بپیوندید، و یا بیائید و گذرنامه اتان را بگیرید و از کشور خارج شوید. اما آنکس که بایستی از کشور خارج می شد، نه مردم خسته از دیکتاتوری شاه، و تشنه و گرسنه آزادی و عدالت، بلکه «شاهنشاه قدر قدرت و دیکتاتوری» بود که، «صدای انقلاب» مردم ایران را خیلی دیر شنیده بود. شاه رفت، و مردم ماندند. به علل و دلایلی که پرداختن به آنها جایش اینجا نیست، همان نیروهای مذهبی و ارتجاعی ای که، از انبان ضد کمونیستی آریامهر ارتزاق می کردند، در رهبری مبارزات مردم ایران خیمه زدند، و نتیجه انقلاب با شکوه مردم ایران، به «تداوم سلطنت» ( و این بار تحت عنوان «ولایت»، و آنهم نوع «مطلقه» آن) انجامید. آخوند خمینی، و پس از او، آخوند خامنه ای، رسالت تداوم این سلطنت را بر عهده گرفتند. بنظر می رسد که، خامنه ای هم، همانند محمد رضا پهلوی، «صدای انقلاب» مردم را خیلی دیر بشنود. اما مردم ایران، خود در حال تلاش برای بزیر کشیدن دوباره «سلطنت»و آنهم تحت نام «ولایت» هستند. مردم ایران در بزیر کشیدن «سلطنت ها» مجرب و خبره شده اند. آنها برای بار دوم هم می خواهند سلطنت را سرنگون کنند.
دوم - شریعتمداری - آقای حسن شریعتمداری پسر آخوند شریعتمداری است، که به آخوند طرفدار سرمایه داری، و سازشکاری با دستگاه سلطنت، معروف بوده است. حسن شریعتمداری انسان فکور، اما بشدت متوهمی است. توهم ایشان هم از دو منبع سرچشمه می گیرد. توهم اول ایشان اینست که : گویا هنوز در نیافته است که، مردم ایران اهل علم و دانش هستند، و نظریه داروین، در تکامل میمون به انسان را ، بخوبی یاد گرفته اند، و بنابراین دیگر «مقلد» هیچ آخوندی، از جمله پدر ایشان نیستند، تا ایشان بر روی مردم ایران، و بویژه مردم آذربایجان، بعنوان «مقلد پدرشان» حسابی باز بکنند. توهم دیگرشان هم اینست که : شاید بیش از حد به این گفته وفادار است که می گوید :
«پسر، کو ندارد نشان از پدر، تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر». به این معنی که، پدرم همواره با دستگاه سلطنت دمساز و سازگار بود، پس من هم، راه پدر را بروم، تا بیگانه تلقی نشوم. من به آقای حسن شریعتمداری پیشنهاد خوب و چرب و نرمی دارم، و آنهم اینست که : اگر ایشان موفق شود، این ایده را جا بیندازد که،«سلطنت» در ایران «انتخابی» بشود، و خود ایشان هم کاندید این پست بشود، من به ایشان رای خواهم داد تا «شاه آینده ایران» بشوند.
قسمت سوم را به آقای پهلوی و آرزوهایش، و نتیجه گیری بحث اختصاص خواهم داد.
آسوده بخوابید که خیلی ها بیدارند!
٨۷۵۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣۹۷       

    از : حسن نکونام

عنوان : لایروبی کانال تاریخی زبان و ادبیات (۱)
مارکس، تعریف بسیار فشرده و کوتاهی از زبان، بدست داده است، او زبان را اینگونه تعریف کرده است : « واقعیت بلاواسطه اندیشه».
زبان و اندیشه، بهم مرتبط هستند. اندیشه نیز، در هر عصر و دوره ای، متاثر از فرهنگ آن دوره، و مجموعه ای از دستاوردهای جمعی (فکری و عملی) یک جامعه معین، در شرایط تاریخی معینی است و مدام در حال تحول و پیشرفت. و زبان هم، همانند همه پدیده های دخیل در زندگی انسان ها، خود همگام با توسعه و پیشرفت اندیشه بشری، متحول شده، تا بتواند پاسخگوی نیاز مردمان زمانه خود باشد. در این مسیر پیشرفت، زبان نیز صیقل می یابد، و همگام با انسانی تر شدن روابط انسانی، واژگان آن هم تلطیف و تظریف می شوند، تا انعکاسی از این روابط انسانی تر باشند. واژه «ضعیفه» جای خود را به واژه «زن» داد، و واژه «کور» به «نابینا» و سپس به «روشندل» داد. نمی خواهم بحث طولانی شود. پس اجازه بدهید بر روی واژه ترکیبی «شاهزاده» تمرکز کنیم. این واژه، در خود، حامل «تبعیض» و نگاه «مردسالارانه» است. کلمه «شاه» معنایش فرد مذکر و نرینه است ، و به کسی اطلاق می شود، که در یک کشور در راس امور سیاسی آن قرار دارد، و می گویند او سلطنت می کند. کلمه «زاده» اسم مفعول مصدر «زائیدن» و یا «زائیده شدن» است. شاه، مرد است و مذکر است و نمی زاید. تا کنون هم علم تا آن حد پیشرفت نکرده است که بتوان رحمی در جسم مرد تعبیه کرد، تا بتواند به توانائی زایش مجهز شود، اگر اصلن چنین تعبیه ای امکان پذیر باشد. زن، مونث و مادینه است، و نیرو و توان بیولوژیکی زایش دارد. به همسر شاه می گویند «ملکه». بنابراین رضا جان را «شاه» نزائید، بلکه «ملکه» زائید. ملکه بود که ۹ ماه رضا جان را در رحم داشت، و درد و رنج حاملگی و ویار و مشکلات مربوط به دوران آبستنی را، و درد زایمان را تحمل کرد. «تبعیض» آشکار است، که مادر درد را تحمل کند، ولی اصل و نسب را به پدر بدهند. «مردسالارانه» است، که واژه درست «ملکه زاده» را به «شاه زاده» تبدیل کنیم. از آنجا که کلمه و نام «فرح» نام زیبائی است، برای رفع تبعیض و مردسالاری در «خانواده سلطنتی»، درست تر و انسانی تر آنست که، آقای رضا پهلوی را «فرح زاده» بنامیم. و باز هم جلو تر برویم، و از نظر زیبائی شناسی زبان، عنوان «فرح زاد» را برای آقای رضا پهلوی بکار ببریم، تا از نظر سمانتیکی هم، «عنوان» با «واقعیت» بر هم منطبق شوند.
در قسمت دوم، به سه گانه خامنه ای - پهلوی - شریعتمداری خواهم پرداخت. تا آن موقع تندرست و شاد بمانید.
٨۷۵٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣۹۷       

    از : کیا

عنوان : رضا پهلوی با عدم سوئ پیشینه برای شغل پادشاهی!
در تظاهرات دانشجویی یک چشم را تقریبا از دست دادم و اکنون هم مرتب تحت نظارت چشم پزشکی با خونریزی داخلی گریبان گیرم.
داستان دیدار رضا پهلوی از دانشگاه ما بود.
مسلما ایشان دستور برخورد با دانشجویان معترض را صادر نکرده بودند و من هم ادعای خسارت از ایشان ندارم و حتی کینه ای از او در دل.
مسئله این است که شغل پادشاهی در ایران دیگر موجود نیست ،چرا!؟
چونکه اگر امکان پذیر بود ولایت مطلقه فقیه را نمی تراشیدند.
در ضمن بخشی قابل توجه از مردم به دست آورد های ما قبل جمهوری اسلامی می اندیشند و قربانی سلطنت طلبان که علت حکومت اسلامی میباشند ،خواهند شد.
افشاگری سلطنت طلبان و همکاری در سطوح دمکراتیک با آنها وظیفه چپ دمکرات است.
٨۷۵۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣۹۷       

    از : باقر شیخ الاسلامی

عنوان : بیربط
روزها و هفته هایی که ۱۷ - ۱۸ سال پیش به جریانی بنام " هخا " معروف شد ، زمانی بود که من سخت مشغول کار بودم و از اخبار بیرون پرت افتاده بودم . روزی دوستی به من زنگ زد و گفت فلانی چکار میکنی ؟ گفتم دارم آماده میشم برم سرکار . گفت از اوضاع اپوزسیون چه خبر ؟ گفتم میدونی که من آدم منزوی هستم . شما ها باید خبر داشته باشید . خلاصه گفت هستی ؟ گفتم برا چی ؟ گفت ما یکبار بدجوری باختیم ، ایندفعه دیگه نباید ببازیم . حضرات فردا دارند میرن تهران و چند کانال تلوزیونی هم مرتب داری تبلیغ و اعلامیه پخش میکنه . گفتم بجان عزیزت حالت مساعد نیست . بد جوری گیر داده بود و قضیه را جدی گرفته بود . گفتم ببین ، من باید برم سرکار . تو همراه شو . پارتی ما هم باش . دو سه ماه بعد اگه اوضاع خود بود ، میام سراغت . ناراحت شد . گفت همیشه همه چیز را با شوخی و چرند برگزار میکنی . بهت امید بسته بودم . گذشت . اون روزها هم گذشت و فراموش شد . بعد چند سال که تصادفآ اون دوست را دیدم و حال و احوال کردم ، از کار و بارش پرسیدم . گفت شکر . اوضاعمون خوبه . با خانمم یه رستوران زدیم و کارمون گرفته . بی دعوت یکبار رفتم رستوران آنها و چلو کباب دبشی زدم تو رگ . خانم دوستم پای کش بود و پول نمیگرفت . با اصرار ۱۰ دلاری تیپ دادم و رفتم . تا جاییکه خبر دارم ، وضع دوستان خوب است و اوضاع بروفق مرادشان . ( وجدانآ غیر از حذف شوخیها ، عین گفتار ی که بین من و دوستم بود را ، اینجا آوردم ) .
٨۷۵۷۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣۹۷       

    از : آ. بزرگمهر

عنوان : برای میترامیرزاخانی گرامی
شما از برخورد آقای فانی یزدی به آقای رضا بهلوی ناراحت شدید. البته نه شما و کس دیگری می تواند برای آقای رضا پهلوی بعداز ۱۸ سالگی تا امروز پرونده سازی کند و نه حکم برائت برای ایشان صادر کند. ولی شما حتما میدانید که آقای رضا پهلوی با یک جریان بازمانده از حکومت شکست خورده پادشاهی فعالیت می کند. جریانی که نابود کنندگان هر نوع فعالیت سیاسی ، صنفی بعداز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بودند.کسانی که حتی دو حزب حکومتی مردم و ایران نوین را منحل کردند و با حزب رستاخیز خواب و خیالاتی برای ایران و مردم دیده بودند. دشمنی آنها و ترس از مشارکت مردم در کار و زندگی و انتخابات ادواری برای مجلس شورای ملی باعث بی پشتوانه شدن حکومت پادشاهی شده بود مجلس ، قانون، انتخابات ، مطبوعات ، رسانه ها همه و همه وابسته و فرمایشی گرده بود . مردمی که حق انتخاب کردن و انتخاب شدن نداشتند نسبت به موجودیت حکومت نیز بی تفاوت بودند. از همه بد تر این بود که وقتی بحران جانشینی شاه ، گلوی حکومت را گرفت و روحانیون مردم را به خیابان ها کشیده اند. طرفداران حکومت که در ۲۵ سال به همه چیز رسیده بودند قادر به بر گزاری یک میتینگ یا راه پیمائی علیه طلبه ها و روحانیون نداشتند که با هر تیراندازی پلیس و ارتش تعداد اعتراضات مردمم بیشتر می شد. این ها را گفتم که یادآوری کنم شاهدوستان نه سیاست می د انستند و نه تمرین کرده بودند بجای برخورد سیاسی با خمینی و مخالفان از همان فردای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بساط حکومت نظامی و منع رفت و آمد در شب را وضع کردند همین کار را در سال ۵۷ هم کردند. مملکت داری هنر و علم است .

آقای فانی یزدی هم در این نوشته از همه چیز نوشته جز اینکه بیش از ۵۰ میلیون از مردم امروز ایران اصلا بعداز انقلاب بدنیا آمدند. ایران جوان است و تمام اعتراضات و ابتکارات بعداز دوم خرداد ۷۶ ابتکار اینها بوده است که همه را غافکیر کرد. اصلا اصلاح طلب وجود نداشت آنها در سال ۷۷ فرصت طلبانه سوار موج شدند جوانان و زنان نیروی محرکه اصلی بودند که حکومت اسلامی هیچ کاری نمی تواند با آنها بکند.

خوشبختانه میزان سواد عمومی ، متوسط و عالی قابل مقایسه با گذشته نیست.نگارنده فعالیت هیچ یک از جزیانات خارج از کشور را اگر در حمایت از منافع اکثریت بالای مردم داخل ایران نباشد را تائید نمی کند . مردم ایران صاحب خانه هستند و با تجربه های دخالت خارجی ها در کودتاهای مختلف از جمله رضاشاه و محمد رضا شاه اراده ی راسخ دارند که برای استقلال ، آزادی و پیشرفت اجتماعی نیازی به لشگری کشی و کودتا و تحریم های مردم آزار نیست این کار ها فقط مار خورده ها را افعی خواهد کرد.
٨۷۵۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱٣۹۷       

    از : میترا میرزا خانی

عنوان : چطور است در کنار شما بایستند ؟!
جناب فانی یزدی شما واقعا مردم و کسانیکه این نوشته شما را میخوانند چی فرض کرده اید ؟! طوری حرف میزنید و مقایسه نا عادلانه ای میکنید بین رضا پهلوی و بن سلمان که زبان همدیگر را خوب می فهمند ! مسئله رضا پهلوی جدا از نقد یا انتقاد بقول معروف بدون سو سابقه است و تا امروز نه در قدرتی و پستی بوده و نه مقامی جز فرزند شاه درگذشته ایران داشته ، ملت ایران یکبار در کنار کاندیدای شما امام خمینی ضد امپریالیسم ایستادند و مزدشان را از همراهی با شما و امثال شما تا امروز دارند دریافت میکنند خصوصا کارگران و قشر فقیر و کشاورز در ایران ! بقول معروف هنوز نه به باره و نه بداره قصه عمو یادگاره ! فراموش نکنید که ملت در ایران بدون داشتن مدعیان روشنفکری از جناح های گوناگون همیشه بطور غریزی یک گام از آنها جلوتر است از آنجا که شما و همفکرانتان خیلی آزادیخواه و اعتقاد به انتخاب ملت دارید کار انتخاب بین رضا پهلوی یا هر شخص یا حزبی را به خود مردم وا گذارید .شما و تمام مدعیان آزادی و نظام اسلامی امتحان خود را پس داده اید جز رضا پهلوی که حد اقل تا امروز کسی از او نشانه ای از همطراز بودن با بن سلمانها را در او ندیده شما با تطبیق نا درست بخیال خودتان میخواهید او را با سلمان در یک طراز در اذهان خواننده القا نمائید که کاری بسیار آماتوری و از اساس نادرست است ، اگر شما و دیگران با شاه در گذشته مسئله دارید حق ندارید با فرزندش که هیچ نقشی در این مسائل گذشته نداشته او را بخیال خودتان خراب کنید . جدا از های و هوی در شبکه های اجتماعی این یک واقعیت ملموس است که امروز ملت ایران هیچ شخص یا جریانی را معتبر تر از رضا پهلوی در پیش رو ندارند و او درواقع یک برند است برای همه چه مخالفش باشند و چه طرفدارش . و در پایان به تجربه و از روی مواضع بعضی از جریانات بظاهر چپ ایرانی و اروپایی متوجه شده ام که این جریانات حاضرند همان خامنه ای را انتخاب کنند ولی اسمی از پهلویها در جایی برده نشود ! و یا شخصی چون خامنه ای را به رضا پهلوی ترجیح میدهند !
٨۷۵۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱٣۹۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست