سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آبگوشت گربه - سعید یوسف

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : از ایران

عنوان : ادامه‌ی پرسشی از جناب هاشم
توضیحن و جهت جلوگیری از سوءبرداشت بگویم که بنده هم واقفم که عینِ عبارت "مزدور" در متن نبوده و به همین خاطر خارج از گیومه آن را آورده‌ام. اما فحوای وابستگی به نظام و سایر صفاتی که در آن متن بوده، دست کم به ذهن من، معنایی جز مزدور را متبادر نکرد. وگرنه حاشا که ما اهل گذاشتن حرف توی دهان و نوشته‌ی کسی باشیم.
٨٨٣۷٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣۹۷       

    از : از ایران

عنوان : پرسشی از جناب هاشم
جسارتن چیزی کنجکاوی حقیر را برانگیخته که امیدوارم جناب هاشم به آن پاسخی بدهند. به نظر شما "استالینیست" صفت توهین‌آمیزتری است و کسی که از این لفظ استفاده کرده بیشتر مستحق ملامت است یا مزدور و "وابسته‌ی نظام" صفتی زشت‌تر است و بار اتهامی بیشتری دارد و باید گوینده‌اش را سرزنش کرد؟ در حافظه‌ی بنده چنین نقش بسته که استالینیست فحش نیست، ولی مزدور فحش است. حالا جناب هاشم اگر لطف کنند و این نقطه‌ی تردید را در ذهن بنده برطرف کنند، سپاس‌گزارشان خواهم بود. البته گویا نسبتی هست گاهی میان فحش و گوینده‌ی فحش که ممکن است قضاوت را تغییر دهد. چنان که حضرت سعدی فرموده: "فحش از دهن تو طیبات است"!!!
٨٨٣۷۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣۹۷       

    از : حسن نکونام

عنوان : بحث های انحرافی، و داستان گربه و سگ و خر
خانم ها و آقایان، با درود! می گویند در زمانی که اسکندر مقدونی به ایران حمله کرده بود، موضوع مورد بحث آخوندهای مرتجع این بود که : «دم کشمش را بخوریم، حلال است یا حرام؟»
در همین روزها، و در ایران، در خراسان، کشف کردند که قصابانی گوشت سگ به مردم می دهند. و در مازندران، کشف کردند که قصابانی گوشت الاغ به مردم می دهند.
خانم ها و آقایان! دست ار سر گربه و سگ و خر بردارید! جامعه ایران در حال متلاشی شدن است. و چقدر این بحث ها نازل و بیربط و نابهنگام هستند، که عده ای متفکر و روشنفکر و اندیشمند، بقول معروف «سوراخ دعا را گم کرده اند»
جامعه ای با هزاران درد و رنج و مصیبت و بلا و نابسامانی، نیاز به اندیشیدن «بهنگام» دارد، نه چسبیدن به رویدادهای نیم قرن پیش.
می گویند : «آرایشگران، وقتی کاری ندارند که انجام دهند، سر همدیگر را اصلاح می کنند»
بجای «آریشگران» می توانید روشنفکران، شاعران، هنر مندان، نویسندگان، انقلابی ها، و هر کس را که دوست دارید، بگذارید.
چریک، هر کی بود، و هر کاری کرد و نکرد، هر چه می بایستی بکند یا نکند، محدود به مجموعه شرایط و داده های عینی و ذهنی زمانه خود بود. آیا از یک نوزاد، می توان توقع و انتظار شرکت در دو ماراتن را داشت؟
چرا ما از انسان هائی که، بیش از نیم قرن پیش، و در شرایط مادی و ذهنی متفاوت با امروز، پا به عرصه مبارزه گذاشته بودند، توقع و انتظار داریم که به مسائل امروز ما، پاسخ داده باشند؟
آنها فرزندان زمانه خود بودند. و متاثر از محدودیت های زمانه خود. چریک ها، با همه خطاها، مشی نادرست، شجاعت و فداکاری خود، صداقت و وفاداری خود به آزادی و عدالت، بیراهه ها و ندانم کاری هایشان، پلوس ها و مینوس هایشان، فرزندان جامعه و مردم بودند، و متاثر از محدودیت های «همان جامعه و همان مردم» که در شبی تاریک، بر ارتجاع و دیکتاتوری شوریدند، و در درازنای تاریخ، شمعی را روشن کردند، تا ما راه خود را بهتر ببینیم.
خانم ها و آقایان! آیا شما می خواهید فرزند زمانه خود باشید؟
بگذارید هر کس و هر گونه که خود می خواهد، تاریخ را بنویسد. تاریخ، همواره در حال «بازنویسی» خواهد بود. بهمین دلیل ساده که، «چشم انداز» انسان ها، با گذشت زمان، و با توجه به داده های عینی و ذهنی «مدام در حال تغییر» متغیر است. تندرست و شاد باشید.
٨٨٣۶۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣۹۷       

    از : امیر ایرانی

عنوان : میز دورهمی و...
گاهی نظری که به موضوع مورد بحث مربوط است منتشر نمی شود؛ این پرسش آفریده می شود: چرا چنین شده یا می شود؟
با میز دور هم آفریدن و خود چای خوردن و دیگران، خورنده ای خوردن که بگویند: بگویندهایی را؛ و دیگرانی ،دیگر نباید به روی میز خاص بیایند! بلکه روی میز بغلی- اگر وجود داشته باشد-باید بنشینند و اگر می تواند بشنوند و...،
پاسخ انتشار نیافتن هایی دریافت می شود.
این فرهنگ میزخاص دورهمی که می توان آنرا رسوبات خانه تیمی نشینی دید، رهایی از آن برای افردی سخت است اگر چه ممکن است فرد خودش را منتقد آن خانه تیمی نشینی بداند یا بنمایاند؛ آنهم خانه تیمی نشینی ای که ممکن است حاصلش همه چیز شود:
حتی محو دیگرانِ خودی پرسش دار شده و یا حتی آبگوشت شدن چیزهایی.
نکته ای در رابطه با سر پیاز و ته پیاز نبودن
ای چه بسا آنکه نه سر پیاز است و نه ته آن، گل پیاز شود برای هدفی، حاصل آن هدف چه می تواند باشد بماند.
٨٨٣۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣۹۷       

    از : هایده ترابی

عنوان : دنباله ی اصل مطلب
اگر ارزیابی سعید یوسف درست باشد، نتیجه این می شود که عباس هاشمی با اینکه کلیت روایت ناهید قاجار را پذیرفته است، تلاشی نمی کند تا نقد شیدا نبوی را به زیر پرسش برد و شکّی در آن ایجاد کند. او سکوت می کند و می گذارد که دیگران چنین برداشت کنند که هاشم روایت مهرنوش را تأیید نکرده است. چرا عباس هاشمی اینگونه رفتار می کند؟ یکی از پاسخها می تواند این باشد که عباس هاشمی نمی خواهد نقد شیدا نبوی را در حمله به ویراستارانِِ "راهی دیگر" تضعیف کند. برای او "اصل مطلب" مطرح است. در این حالت، برای او (تا اطلاع ثانوی) اصل مطلب این است که ویراستاران از چپ و راست بخورند و ناک اوت شوند.
٨٨٣۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣۹۷       

    از : سعید یوسف

عنوان : توضیح و تکمیل، برای آقای مسعود شریفی
دوست عزیز، با تشکر از این پیام تان
اول یک توضیح. آن شعر زیبای سال پنجاه، اگرچه شما ننوشته اید که سروده ی من است، می تواند این توهم را برای دیگران ایجاد کند که سروده ی من بوده یا سکوت من حمل بر تأیید یک خطا شود. منصور خاکسار، سراینده ی این شعر، دیگر در میان ما نیست، ولی جای خوشحالی است که اشاره ی شما بهانه ای شد برای اینکه از او هم یادی بشود. البته خود من هم از اینگونه شعرها کم نداشته ام و اگر منظور شما از مدیون بودن من چنین چیزی باشد، کاملا قابل درک است
و بعد، شاید شما انتظار سخنان روشن تری از من داشته باشید. باید بگویم که من، بجز آشنائی های محدود با برخی افراد، در جائی نبوده ام که اطلاع زیادی از چیزی داشته باشم، و در هیچ دوره ای نه سر پیاز بوده ام و نه ته پیاز. ولی بگذارید برداشت خودم از این ماجرا را برایتان بنویسم، و هرکه جز این می اندیشد می تواند بعدا بگوید. به گمان من و بر اساس آنچه که می دانیم:
- این موضوع اتفاق افتاده است
- لیلا به عشق زندگی اش نگفته است
- عباس هاشمی روایت مهرنوش را در کلیت اش می پذیرد، چرا که اگر تمام آن را بالکل یک دروغ می دانست بدون تأخیر یا تعارفی آن را می گفت (و باید اذعان کرد که در بیان برخی امور مثل قتل پنجه شاهی، عباس هاشمی از پیشقدمان بوده و بیان حقیقت را بر مصلحت اندیشی ترجیح داده است)
- آیا این روایت در جزئیات اش چیزی دارد که محل تردید باشد؟ البته، و حتی در شکل بیان مهرنوش هم این تردید مشهود است: این که هادی بگوید این غذا با گوشت گربه درست شده معنایش این نیست که حتما چنین باشد؛ یعنی، اگرچه می تواند درست باشد، ولی می تواند هم فقط یک شوخی بی مزه باشد برای اینکه حال همه را به هم بزند و غذا را زهر مارشان کند. خود من بیشتر این را بصورت همان شوخی بی مزه (و مردم آزارانه؟ سادیستی؟) می بینم.
- آیا رفقا چنین شوخی هائی می کردند؟ بله، فراوان.
در پایان و برای نمونه، نقل یک شوخی بی آزار و نه چندان بی مزه که در آن موقع اسباب خنده ی بسیار شد ولی نمی دانم الآن هم اینطور باشد یا نه. یک بار هادی پس از صرف غذائی خوشمزه رو کرد به رفقای دختر و گفت یاد بگیرید، شما به چه درد می خورید و اگر چریک نمی شدید چه غلطی می کردید؟ نه آشپزی بلدید و نه قیافه دارید. کدام مردی حاضر بود شما را بگیرد؟!
٨٨٣۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣۹۷       

    از : جعفر بهکیش

عنوان : "آبگوشت گربه" و "کشتار عاشقان"
آقای مرزبان،
من در رابطه با نوشته آقای یوسف نوشته ام. اینکه آیا "هادی" میتوانسته اینکار را انجام دهد یا نه؟ سعید یوسف از مسعود احمدزاده و پویان و دیگران مثال آورده اند. ایشان داستانی را از مسعود احمدزاده تعریف می کنند که گویا مسعود احمدزاده به هم سلولی خود پیشنهاد می کند که اگر می خواهد خودکشی کند حاضر است او را کمک کند. ایشان با شناختی که از احمدزاده داشتند می گویند که او میتوانسته و پویان نمیتوانسته.
من هم در همین مضمون گفته ام که کسی که میتواند برای عاشقی یک نفر را بکشد و دیگری را تنبیه کند، تازه اگر از سئوالات دیگر چشم پوشی کنیم که مثلا چرا ادنا ثابت را نکشته اند؟
علاوه بر آن، بله من به تشدید می گویم مسئولان سازمان فدائی، چرا که: ۱) هنوز روشن نیست که تصمیم به کشتن عبدالله جمعی بوده است و یا فردی؟؛ ۲) هیچ یک از مسئولان این سازمان حاضر نشدند که این موضوع را افشا نمایند و در مقابل آن سکوت کردند. پنهان کاری و سکوت به گمان من همدستی در جنایت است.
٨٨٣٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣۹۷       

    از : مسعود شریفی

عنوان : تشکر از آقای سعید یوسف
آقای سعید یوسف ، با تشکر از لطف شما . ببخشید ، قصد فضولی نداشتم . کنار میز

شما در کافه‍ی اخبار روز نشسته بودم . حرفهای شما و دوستانتان به گوشم خورد ، ولی از

آنجایی که حرفهایتان زیاد مفهوم نبود ، جرأت کردم و از آقای هاشمی خواستم تا
کمی روشن تر صحبت کند . به هر حال نوشته هایی را که توصیه کرده بودید ، خواندم .

حیف که آن سازمان پر شکوه به اینجا رسید ، حیف که آن بحث های آموزنده‍ی کافه‍ی داش

آقا به کل کل دوستان دور لیوان آبجو یا استکان چای تبدیل شد . بنویسید آقای

یوسف . شما مدیون ما نسل سوم فدائیان هستید . بسیاری از ما با شعر زیبای

سال پنجاه عاشق شدند . روشن تر صحبت کنید . باز هم ممنون .
٨٨٣۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣۹۷       

    از : هایده ترابی

عنوان : اصل مطلب
محض اطلاع: در کامنت قبلی که فرستادم، از فایل درست استفاده نکرده بودم. حال شکل درست تر را برای چاپ می فرستم. امیدوارم این یکی کم غلط تر باشد.


به آقایان محترم عباس هاشمی و مهدی استعدادی شاد که از "حواشی" روی گردانند و در پی "اصل مطلب" هستند:
اصل مطلب چیست؟ بچسبیم به چند خطای چاپی و نارسائی هائی جزئی در صفحه بندی؟ آیا این فضا سازی و حاشیه رفتن و زدن به صحرای کربلا نیست؟ از ویراستاران تا بخش صفحه بندی آمدند پوزش خواستند و نوشتند دوستان غلط کردیم، آنچه خطا دیدیم، در چاپ دوم اصلاح خواهد شد. کافی نیست؟ حرفه ای ترین ناشرهای جهانی کتابهائی با ارزش منتشر می کنند که دارای خطاهائی چاپی است، اصلاح آنها می ماند برای چاپ بعدی. دیگر چه باید کرد؟ مدعی شویم که ویراستاران کتاب نه از تاریخ چیزی می فهمند و نه از ویراستاری؟ بگوئیم ناصر مهاجر بی صلاحیت است تا بویژه عباس هاشمی راضی شود؟ بگوئیم با روایتهائی از سه چریک که "بود و باش" سازمان چریکهای فدائی تصویر نمی شود؟ آری، آن تصاویر بریده و ناکامل است. این را که خود گردآورندگان هم می دانستند و می دانند و گفته اند. شاید گزارشی ما را قانع نکند. شاید بخشهائی از این کتاب نادقیق باشد و درخور نقد. شاید حتّی نمونه ای هم باشد که از موضوع کتاب خارج شده است. امّا در نگاه من، در "راهی دیگر" هیچ نوشته ای نیست که ارزش قرار گرفتن در مرکز توجه را نداشته باشد؛ چه آن را به سود این و آن گرایش بدانیم، چه آن را محکم و با امانت و دقّت بیابیم یا نیابیم. شاید گرایش سیاسی آن "سه چریکِ" راوی بر زاویه ی روایتهاشان هم تأثیر گذاشته باشد. شاید "راهی دیگر" می توانست همه سویه تر تصویر شود، اگر که بازماندگانی دیگر (از گرایشهائی دیگر) فراخوانش را ردّ نمی کردند و به آن می پیوستند. خود نمی آیند، خود لجوجانه بایکوت می کنند، خود هم شاکی می شوند که چرا فقط این روایتها آمده است؟ می گویند: آخر این هم شد "بود و باش" سازمانی که ما از آن برخاستیم؟! همه می دانیم که اگر همه ی بازماندگان "سازمان چریکهای فدائی خلق ایران" در "راهی دیگر" حضور می یافتند، باز هم تاریخ و گستره ی آن جنبش انقلابی سیاسی - فرهنگی، بریده و ناکامل می ماند. دقیق ترین روایتها در کاملترین کتابها نیز بخشهائی از حقایق را ناگفته گذاشته اند و خواهند گذاشت. اینگونه یادنگاریها / گزارشها فقط آغازی است برای بازخوانی ها، موشکافیها، نقدها و داوریهای آتی. و فراموش نکنید: آنچه شما "حاشیه" می انگارید، می تواند برای بسیاری از خوانندگان کتاب (از جمله من) از مهم ترین و تکان دهنده ترین نکته های پرداخته در آن کتاب باشد. در روایت ناهید قاجار شرحی از سر به نیست کردن یک چریک انقلابی مرد (به جرم عشق ورزیدن به یک چریک انقلابی زن) آمده است. نکته های تازه ای دارد. اگر روایت درست و اتهام وارد باشد، قاتل خود یک چریک انقلابی و یکی از رهبرانی بوده که در هدایت سیاسی سازمان (در پیش و پس از انقلاب ۵۷) نقش مهمی داشته است. پس از آن، شرحی از به تربیت در آوردن یک چریک انقلابی جوان زن است با رهنمودها و روش‌های بیرحمانه و غیر انسانی همان فرد در رهبری سازمان. هدف کشتن حس محبت و دوستی در زن جوان به یک حیوان "ناقابل" است و به آزمایش گذاشتن فرمانبری وی از دستور مافوق. از پس این ماجراها کمپلکس تاریخیِ ناموسِ مردِ ایرانی، ساختار بغایت خشن و مردانه در یک خانه ی تیمی، سانترالیسم سرکوبگرانه، تحقیررقت انگیز عضو خاطی، فرمانبری بی چون و چرای اعضای خانه ی تیمی (زن و مرد) از مافوق، در مقطعی از تاریخ "سازمان چریکهای فدائی خلق ایران" بیرون می زند که هیچ کدامشان نشانی از اندیشه ی سوسیالیسم و انقلابی گری برای یک جامعه ی آزاد و برابر و انسانی ندارد. خب، آیا اینها "اصل مطلب" نیست آقایان محترم؟ کسی نپرسد، موشکافی نکند این ضایعات فرهنگی-سیاسی را؟ شیدا نبوی نقدی بر "راهی دیگر" می نویسد و در آن روایت داغ و مناقشه برانگیز ناهید قاجار را با اطمینان ردّ می کند و دلائلی را هم بر می شمرد. با این نقد وی پرسشهائی دیگر در اذهان می چرخد. حال باید فرو خورد آن پرسشها را؟ کسی جیکش در نیاید تا در راستای میل شما فضا سازی شود علیه ویراستاران کتاب؟ برای من، روش و نقطه ی حرکت شما در نقدی که بر کتاب دارید مهم است. انتقادهای شما بسیار ضعیف و مغرضانه است. کاری ندارم که با گرایش سیاسی ویراستاران مخالفید یا موافق. حال بگوئید چه را نباید گفت و چه را باید گفت تا حاشیه سازی نشود؟ آیا باید روایت ناهید قاجار و نقد بر آن را مسکوت گذاشت؟ آیا همه باید به سبک شما عمل کنند؟ سکوت عباس هاشمی و بعدتر واکنش ناروشن وی در مورد این بخش از نقد شیدا نبوی، هم روایت و هم پایه ی نقد بر آن را در ابهام بیشتری فرو می برد. روشن است که در پهنه ی افکار عمومی، هر کس حق دارد سخن بگوید یا نگوید. چنانکه هر کس حق دارد بپرسد، بکاود، مقایسه کند، بیاندیشد و نقد کند.
خلاصه ی نظر من: "راهی دیگر" اثری مهم است که نمی توان آن را نادیده گرفت و مسکوت گذاشت. چه "بی بی سی فارسی" آن را سوژه ی مناظره ای کند و چه نکند. گردآورندگان دست به کاری یگانه، سنگین و پرمخاطره زده اند. به باور من در کنار نقدها و مناقشه ها، فراز کار آنان را نمی توان منکر شد. و تردیدی نیست که این کتاب نباید محدود به روایت ناهید قاجار شود. زیرا بسی حرفهای تازه و بکر در گزارشها و مقالات دیگر هست که هنوز در بوته ی نقد و بررسی قرار نگرفته است.

و یک نکته حاشیه ای برای رفع هر گونه سوتفاهم: این نگارنده با زنده یاد ویدا گلی آبکناری (لیلا) آشنائی داشت. رابطه ای بود محدود و با فاصله. گاه گپی و گفتی هم پیش می آمد که ربطی به مسائل شخصی کسی نداشت. در با فاصله ترین رابطه ها هم بالاخره دو انسان زنده که کنار هم قرار بگیرند، می توانند حرفی بگویند یا بشنوند و یا مواردی را (تلخ و شیرین) تجربه کنند. خاطراتی اگر هست، از این دست است. جرم و گناهی که نیست. هست؟ بیش از این چیزی نبوده که دانستنش مهم باشد.
٨٨٣۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣۹۷       

    از : پرویز مرزبان

عنوان : جناب جعفر بهکیش !
بهتر است موضوعات مطرح شده «آبگوشت گربه» و قتل عبدالله پنجه شاهی و دیگر موارد احتمالی را بهتر بشناسیم و با برخورد مسئولانه و سازنده از گذشته عبرت یگیریم.
از شما انتظار دقت بیشتر میرود که این دو مورد را تعیمم ندهید و احکام «کلی» در مورد
«مسئولان » سازمان چریکهای فدائی خلق ایران صادر نکنید. اغلب آنها دیگر نیستند که به اتهام وارده از جانب شما پاسخ دهند.»
در ضمن به سبب واقع اسفناک موردعبدالله و ادنا دلیلی وجود ندارد که فرض را بر این گذاشت که مورد «آبگوشت گربه» و موارد دیگر جداگانه بررسی و باز شناسی نشود.
در منطق حقوق و قضا در هر مورد جداگانه رسیدگی میشود .حتی اگر «متهم» یکی باشد. در مورد زندگی سازمان و ساختار خاص خود اطلاعات ما هنوز ناچیز است نیاز به بازگوئی و تاریخ نوسی داریم.
پا نوشت شما چنین است:
عنوان : آبگوشت گربه و کشتن عاشقان ( عاشقان !!*
«وقتی مسئولان سازمان چریک های فدائی خلق ایران دستور قتل عبدالله پنجه شاهی را، به دلیل رابطه عاشقانه میان عبدالله و ادنا ثابت، صادر و این حکم "انقلابی" توسط هادی و یکی دیگر از کادرهای با سابقه این سازمان اجرا می شود، دیگر صحبت از ممکن بودن کشتن یک گربه و پختن آبگوشت گربه و به بازی گرفتن احساسات یکی از اعضا حیرت آور است.»
نگارنده به انتخاب واژه های کلی شما «عاشقان» و »مسئولان » و نتیجه گیری شما ایراد میگییرد.
٨٨٣۱۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣۹۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست