از : آزرده
عنوان : چه لزومی دارد
دوستان، ظاهرا شما شعر دوست هستید و شعر آقای خویی به دل شما خوش نشسته ا ست. ولی چه لزومی دارد که از این موقعیت استفاده کنید و خود را، با نام و نشانی و امضا، تافته ای کاملن جدا از این شاعران و هنرمندان بی نام و نشانِ "سطحی" که "زورکی"میخواهند خود را "جهانی" کنند و مثل شما هر ثانیه ای را، حتی از ورای کوه های آلپ، با فکر وطن نمی گذرانند، معرفی کنید؟
٨۹۲۱۵ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹٨
|
از : امیر ایرانی
عنوان : میهن دوستی
مستبدین حاکم براین سرزمین چه از نوع شاهیش و چه از نوع شیخیش از گذشته تاکنون
از رواج روحیه میهن دوستی وحشت داشته اند و دارند؛ آنهم در یک میهن با پیشینه ای کهن با فرهنگ های مختلف
فرهنگ هایی که نمودهایشان هم پویایی را به نمایش می گذارند و هم نمودهای ایستایی خاصی را برجسته می کنند
میهنی که با یک تساهل خاص ایرانی یک زیست جمعی خاصی را در درون خودش آفریده و می آفریند که این زیست هم مُعَرف نوعی انسانمداری جهانی می شود.
٨۹۲۱٣ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹٨
|
از : لقمان تدین نژاد
عنوان : عشق مهار ناپذیر به میهن
تاتیانا ساموئیلووا ستارهی فیلم وقتی که لک لکها پرواز میکنند ایستاده است بالای پل، در اندیشههای خود، خیره به آبهای رودخانه، با خاطرهی عشقی که فرسنگها دور است از میهن، در سرزمینهای بیگانه. صدای لکلکهایی که فرازِ سر او از یک جای دور به میهن باز میگردند، غم او را بعدی تازه میبخشد و وصل میکند با سرنوشت بشر و تراژدیِ هستیِ او. در هیئت سادهی لک لک ها و علامتهای آواییِ آنها نمادی غنی از فرهنگ روس نهفته است، بیش از آن چیزی هستند که در ظاهر مینمایند، و عشق مهار ناپذیر انسانها به بازگشت به سرزمین خود را نهفته دارند.
مضمونِ پیوند پیچیده و بسیار جانبهی آدمها و فیلمساز و شاعر و نویسنده و هنرمند تبعیدی و دور از میهن با خاک خود، کماکان، بین هنرمندانی که زبان یک دیگر را خوب میفهمند، میچرخد و به صورت های نامکرر ابراز میشود. با کسرایی که آنطور از دوری میهن گریه میکند، با حسن هنرمندی که در یک بالاخانهی فقیرانه جان خود را میگیرد و دورنمای آسمان او در آنسوی آلپ به تهران ختم میشود، همان جایی که در مداراتی تازه به آن خواهد پیوست. با ساعدی و هدایت که هنوز از پِر لاشِز نیز به میهن فکر میکنند، با میرآفتابی که تا روزهای آخر افسرده بود از رنجهای هممیهنان خود. با شعرهای هنرمندان زنده که خود و هنر خود را هنوز که هنوز است در ظرف و زمینهی زیبای ایران تعریف میکنند با آن فرهنگ غنی و پر چگالی و برای آن (نه از روی آرزوها و توهمات کودکانه-متظاهرانه و برای صِرفِ جهانی شدن. برای کی. . . ؟) هنرمندانی که روح و روان خود را در ایران به جا نهادهاند، زخمهایشان هنوز سر باز است، برای مردم و میهن خود میسرایند، با مردم خود گرفتار سیل میشوند، در کرمانشاه زیر آوار میمانند، و در اتوبوسها و گذرگاهها فریاد خشم میکشند سر عقبماندههای ذهنی با آن اعتقادات سنتی-اسلامی که حتی حق تنفس و راه رفتن آزادانه را نیز از آنها سلب کردهاند. هنرمندانی که نیمه و خلائی با خود دارند که در فضای خارج از ایران هرگز پر نخواهد شد.
شعریست که توک زبانی نیست، شعار نیست، از تجربیات درونی برآمده، فردی و شخصی نیست و با بسیاری از ما همنوایی میکند، کمابیش با همان طول موج. شعرتان هرچه پایندهتر باد خوییِ گرامی!
٨۹۱۹٨ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣۹٨
|
از : مرضیه شاه بزاز
عنوان : اندوه و مهر
دکتر خویی عزیز، واژه واژه ی این شعر، اندوه به جان می نشاند، اما شمایی که سر ننهادید، هر فصل به باغچه ای نو،به شکوفه ای دگر می گشایید و این گفته، برداشت و نگاهی رومانتیک نیست، این را تاریخِ انسانهای مبارز و اندیشمند گواهی می دهد، بخصوص هنرمندان و شاعران. ما در تداومی دیرینه از پیشینیانِ هم کیشِ خود، هر یک بر مدار ی نشسته و می چرخیم و مداری که شما بر آن نشسته و سرنگون نشدید، مدار ِ والایی است. در زمانی که هر هنرمند، نویسنده، و شاعر سطحی می خواهد بزور “جهانی” بشود، شما مدام از وطن سخن گفتید و می خواهید که جاودانه با آن درآمیزید، به جان و جسم.
با آرزوی سلامتی شما و مهری بی پایان
٨۹۱٨۴ - تاریخ انتشار : ۷ فروردين ۱٣۹٨
|