سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دیدار ۲۰۱۹: گفت و گزارهای تازه؛ نمایش جغد جنگ - جمشید طاهری پور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : جمشید طاهری پور

عنوان : ارزش احساس و ضرورت آرزو
سرکار خانم فریبا عالیخانی! شما درست دیده -اید؛ من رقص قلم را دوست دارم. از زیبائی و زایائی رقص قلم آشتی ادبیات سیاسی با ارزش احساس است. سیاست باید موضوع های خود را احساس کند، باید مخاطبان خود، مردم - جامعه و جهان را احساس کند تا بتواند برای زندگان باشد. از اینجاست که همواره تأکید کرده -ام رویکرد سیاست باید رو به زندگی باشد.

شما نوشته اید؛ «جامعه-ی ایران دیر زمانیست که از فقدان زیر ساختهای فرهنگی-سیاسی-اجتماعی و حقوقی در رنج است. و همین عدم وجود زیر ساختهای لازم، هر تکانه-ی تغییر را در یکصد ساله-ی گذشته به بیراهه برده است.» . فقدان و عدم وجود مبالغه است . نگاه واقعبینانه موئید نابالغی و موجودیت محدود و نسبی زیر ساخت ها در ایران امروز است.

و اما در باره واقعیت و آرزو. نوشته های من مطلق واقعیت نیستند، کما این که مطلق آرزو هم نیستند. من در نوشته های خودم به دیالکتیک واقعیت و آرزو نظر دارم . آرزو و صور خیال - آن طور که در تاریخ اندیشه و هنر آمده - از ابزار کار ساز بشریت برای عبور از واقعیت های مستقر نامطلوب است. انسان در این راه مطلوب خود را ابتدا در آرزو و صور خیال، می آفریند و بعد در جاری زندگی . بدون آرزو پروری و صورخیال واقعیت مستقر باقی و پا بر جا و بدون تغییر خواهد بود.

و اما در ارزیابی از اپوزسیون، به نظر من اپوزسیون در معنای آلترناتیو سکولار و دموکراتیک حکومت اسلامی در ایران وجود ندارد!! و این از علل اصلی وزن بالای آرزو
در نوشتارهای منست.

ممنونم که به نوشته های من توجه نشان می دهید، ایکاش می توانست گفت و شنید های ما مستمر باشد. کجائید؟
۹۰۰۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱٣۹٨       

    از : فریبا علیخانی

عنوان : رقص قلم
تا خاطرم هست، جناب طاهری پور، شما همیشه شیفته-ی رقص کلمات بوده اید. بخصوص آنجا که چاشنی احساس بر ملات منطق می چربیده است.
مایلم فرض را بر صحتِ گفته های شما در پاراگراف اول و آخر این نوشته بگذارم. اما این سوآل برایم مطرح می شود: بدون زیر ساختهای لازم آیا آنچه طاهری پور گفته واقعیت است یا آرزو؟
نیک میدانی و میدانیم که جامعه-ی ایران دیر زمانیست که از فقدان زیر ساختهای فرهنگی-سیاسی-اجتماعی و حقوقی در رنج است. و همین عدم وجود زیر ساختهای لازم، هر تکانه-ی تغییر را در یکصد ساله-ی گذشته به بیراهه برده است.
گویند: فرض محال محال نیست. پس بیائید فرض را بر این بگذاریم در آینده نزدیک جمهوری اسلامی به پایان راه خود برسد. آیا فکر میکنید این اپوزسیونی که ۴۰ سال است نتوانسته یک اتحاد و ائتلاف نیم بند در میان خود داشته باشد بتواند خود را بعنوان نیروی جایگزین در عرصه-ی افکار عمومی مردم ایران معرفی کند؟ خود را گول نزنیم، پاسخ نه چون آفتاب در مقابل ماست.
اینکه شما در نوشته تان نقطه-ی عزیمت را تغییر رژیم سیاسی در ایران قرار داده اید، اشتباهی فاحش به نمونه ی آنچه در انتهای سال ۱۳۵۷ شد است. از اپوزسیونی که با کمک ذره بین نیز نمی توان درک واحدی در زمینه-ی تغییر در میان نیروهای تشکیل دهنده-ی آن یافت، نمیتوان انتظار تجمیع حول "تغییر" داشت.
فقر فرهنگی و نبود زیر ساختهای لازم بلای جان سیاست پیشه گان ایران است. باقی همه نقش خیال است.
آقای طاهری پور شاید اگر بر رقص قلم شما واقعیات سرد حال حاضر جامعه سیاسی؟! ایران جاری می بود، نمیتوانست اینگونه خوش بچَمَد. بروید-بنشینید-بنوشید و سرخوشانه بر گذشته ای که با نیّت خیر، خطا کردید، بخندید یا بگریید. اما با همان نیّت برای فردای ایران نسخه نپیچید.
شاد و تندرست باشید
۹۰۰٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣۹٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست