سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

فراموش‌خانه‌ی بخشی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : ایران ایلخانی.

عنوان : به علیرضا زرین اقبال،یادآوری دَرهم است،لطفا سوا نکنید.​
به یاد آنها که در برابر باد و طوفان،همچون شمع نیم سوخته روشن و فروزانند.
به علیرضا زرین اقبال،یادآوری دَرهم است،لطفا سوا نکنید.​
​من در ۱۱ دیماه ۹۶ در جریان تظاهرات سراسری،توسط چماقداران دهه ۶۰ و خودسران دهه ۷۰ و آتش به اختیاران دهه ۹۰ به جرم شعار دیکتاتور ببخشید دیگه باید بلند شید در مترو تهران بازداشت شدم و بازپرس شعبه شش زندان اوین،برایم قرار وثیقه صد میلیون تومانی صادر کرد؛فردا دستگیری دوستانم دیوارنویسی کردند که "او را آزاد کنید‌"،شش روز بعد من در قرنطینه‍ی بند چهار زندان اوین، اول با تزریق متادون و سپس با کیسه پلاستیکی خودکشی کردم؛۱۸ دیماه آخوند لباس شخصیِ به نام محمود صادقی که نماینده و عضو کمیسیون آموزش مجلس است،خودکشی مرا رسانه ای کرد و به رئیس دولت تزویر و اسید و مقامات امنیتیش هشدار داد که کهریزک دومی در راهست.۱۹ دیماه در قلعه‌نو شهرری با پدرم همسایه شدم به حضار اعلام کردم که مراسم ختم در روز ۲۲دیماه برگزار خواهد شد؛فردای خاکسپاریم مدیر کل زندان‌های عنوان کرد که من در دستشویی زندان خود را حلق آویز کرده ام.۲۲ دی خانواده ام علت لغو مراسم ترحیم را خنثی سازی عوامل امنیتی قلمداد نمودند و دوستان پرانتزی بر روی دیوار نویسی باز کردند و نوشتند "او را زنده کنید‌"؛روز ۲۶ دیماه سایتها از قول دوستان هم‌بندم،تیتر زدند که مرا در زندان با پلاستیک خفه کرده اند و در مراسم اولین سالگردم ،مادرم مهر سکوتش را شکست و اعلام کرد که "پسرم خودکشی نکرده، او را در زندان بطرز فجیعی مورد ضرب و شتم و اذیت و آزار قرار دادند و سپس کشته اند،وقتی جنازه پسرم را گرفتیم و به او انگ اعتیاد زدند تا حرف نزنیم،ای کاش حرف زده بودیم."

من روز ۲۵ خرداد ۸۸ در حالی همه شعار میدادند "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" ،"اوباما اوباما یا با اونا یا با ما"در میدان آزادی تهران ناپدید شدم،در روز ۳ تیر ماه ۸۸ خانواده‌ام در سردخانهٔ پزشکی قانونی با جسدم مواجه شدند؛خانواده ام بخصوص مادرم فغان می کردند که ربایندگان و قاتلین تلفنی به او اطلاع داده اند که من صحیح و سالم در دانشگاه هتل اوین مشغول تحصیل هستم؛ولی مقامات پزشکی قانونی در گزارش خود قید کرده اند که جسدم را در روز ۳۱ خرداد تحویل گرفته اند و گواهی داده اند که من بر اثر خوردن دو گلوله به قتل رسیده ام؛در تاریخ ۷ تیر در باغ فردوس کرمانشاه به خاک سپرده شدم؛در ۱۵ مرداد ۸۸ اقوام دور نزدیک و دوستان و آشنایان با نواختن تنبور و خواندن سرودهای آئینی مراسم اربعینم را برگزار کردند و از تجمع کنندگان با گل و شیرینی و گاز فلفل و باتوم پذیرایی نمودند؛روز ۱۱ خرداد ۸۹ در سالگرد کشته‌شدنم،دانشجویان دانشگاه علم و صنعت ایران تجمع کردند و سرود "یار دبستانی من"خواندند و شعار دادند"کیانوش عزیزم خون تو پس می گیریم"

من ۱۸ تیر ۷۸ به همراه ۵ نفر دیگر،در خیابان تعامل و تسامح داشتیم شعار می دادیم «آزادی اندیشه با ریش و پشم نمیشه » که یهو مفقود شدیم،من دو سه ماه بعد از ناپدید شدن، به مادرم زنگ زدم که حالم خوب است،فقط دنبال کارم باش؛مادرم الان نزدیک ۲۱ سال است که دنبال مرئی شدن من است و انگار نه انگار که تاکنون تلاش شبانه روزی و بی وقفه فعالین مدنی و انجو ها و نهادهای حقوق بشری،بی ثمر بوده است و سیستم اطلاعاتی بازداشتگاه ها و دیگر نهادهای نیروی انتظامی هم اصل ناپدید شدن مرا نپذیرفته اند و آنهایی هم که پذیرفته اند به او نهیب می زنند و ایراد میگیرند که چرا دنبال استخوان میگردی؟ ​

من در جریان تظاهرات روز ۳۰ خرداد ۶۰ در میدان فردوسی اسیر شدم و روز بعد،پشت بند ۴ با جنازه ای از پس و پیش آش و لاش شده،در زندان اوین به خاک افتادم؛ روز ۳تیر روزنامه‌ها بی هیچ نام و نشانی عکسم را منتشر کردند و از بستگانم خواستند که با شناسامه عکس دار به دادستانی مراجعه کنند و جسدم را تحویل بگیرند؛من روز ۵ تیر در سردخانه پزشکی قانونی شناساسی شدم،۲روز بعد یعنی در روز ۷تیر، رفقا و اخوی ها برایم شب هفتِ باشکوهی گرفتند و دفتر حزب را منفجر کردند؛یکماه بعد در روز ۸ شهریور رجایی و باهنر را با لقا الله محشور نمودند و روز ۵ مهر که مصادف با اربعینم بود،تیشه بر بت جماران نشین زدند و با بانگ بلند ندا سر دادند« مرگ بر خمینی و اهل بیتش» و من با خوردن دو گلوله کشته شدم و حالا یه ۳۸ سالی از کشته شدن من و ۲۱ یکسالی از مفقود شدن سعید من و یه ۹ سالی از ناپدید شدن کیانوش و یه ۱۰ سالی از خودکشی سینا سپری شده و دیگه کسی رد و خط و خبری از ما ندارد و نمی گیرد؛دردمند مادرم ایران ایلخانی،چشم به راه مادرم اکرم نقابی،داغدیده مادرم فاطمه فلاح،عزادار مادرم فاطمه مالایان نژاد...​

ازایران ایلخانی گفتن بود که گفت:اگر بپذیرید که هر گفته ایِ ناگفته ای و هر نوشته ایِ نانوشته ای دارد،لاجرم باید عارض شوم که از فراموشی گریزی نیست و در زمانه ای که قتل و غارت و تجاوز و شرمطلق عادی شده است؛سخن گفتن از تداوم و تکرار و عدم فراموشی و تخریب دیوار‌های فراموشی با یادآوری و مرور،نقض غرض است،چرا که تجارب تاریخی ثابت کرده که هیچ دیواری با یادآوری و تکرار خراب که نشده به کنار،بلکه باعث ترویج ناامیدی و گسترش عادی‌ شدن درد و پذیرش و فراموشی دیوار هم شده است؛بنابراین دیوار‌های عینی و ذهنی را باید با کار مستمر،با تداوم و پیگیری ،با اعتراض گسترده به یک باره فرو ریخت،وگرنه ناگزیریم که حسب معمول صدسالی که به قتل و غارت و تجاوز و روزه و روضه و دعا گذشت،باید حماسه پرشور خلق کنیم و مراسم یادبود و سالگرد بگیریم و برای شهیدان عاشورای کربلا و مشروطیت و جنبش جنگل و قیام ۳۰ تیر و کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و تظاهرات ۱۵خرداد ۴۲ و قیام سیاهکَل و انقلاب ۵۷ و تظاهرات ۳۰ خرداد و قتلعام ۶۷ و قیامهای شهری و کارد آجین شدن نویسندگان و ترور مخالفان برون مرزی و جنایات ۱۸ تیر دهه ۷۰ و مفقودان و اسیران و کشته شدگان ۲۵ خرداد و ۶ دی ۸۸ و خودکشی کردن کرکسها و اغتشاشگران دی ۹۶ و خودزنی داعشی های گلستان پاسداران و غیرذالک سینه بزنیم و قرآن برسر بگیریم و اشک تمساح بریزیم و قیمه نذری بخوریم و بر سگان زنجیری امپریالیسم جهانی و ایادی داخلی و خارجیش لعنت بفرستم و خطی و جناحی بخشی از واقعیت و حقیقت دلخواهمان را عمده کنیم و بر قسمت اعظم واقعیت و حقیقت خاک فراموشی بپاشیم و با بلاهت تمام پیام بدهیم "که شما دهه ۶۰ را اصلا یاد کسی نیار اون سال‌ها رو، ولش کن، تموم شد---" و یک صدسال مشارکت در قتل و غارت و تجاوز را توجیه و تفسیر و نادیده انگاریم و ۳ دهه کار سیاسی و اجرایی و تمام سیاست های ویرانگری که باعث ظهور مموتی و ترامپ شد را فراموش کنیم و با وقاحت بی نظیری مدعی شویم که " بنده یک فرد انقلابی هستم و در اعتراض به سیاست های ۴ سال گذشته صحبت می کنم و اگر اینطور نبود و وضع مثل دوران طلایی و سازندگی و اصلاحات گل و بلبل بود که من وارد انتخابات نمی شدم و همون کار فرهنگی خودم را انجام میدادم‌.​
جهت یادآوری به چکیده ای از کار فرهنگی نخست وزیر جلادجماران توجه بفرمائید تا از سطح فاجعه به عمق فاجعه راهی بجویید.
۲ سال فرمانده ستاد مرکزی و قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیا و ستاد فرماندهی کل قوا.​
۸ سال رئیس بنیاد مستضعفان.​
۵ ماه وزیر امور خارجه.​
۸ سال نخست‌وزیرنظام.​
۸ سال مشاور سیاسی رئیس‌جمهور.​
۸ سال مشاور عالی رئیس‌جمهور.​
۲ سال هم عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده است.​
۹۰۲۲۲ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣۹٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست