سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بررسی پرونده سه قتل در «نظام مقدس»! - احمد مجد

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : ایران ایلخانی.

عنوان : به احمد مجد،مُردن با کِلاش یا مستهلک شدن میان حروف سُربِیِ.
زمان ساعت ۱۹/۵۷ دقیقه،فضا داخلی،مکان اداره آگاهی منطقه شاهپور.​​
سرباز:قربان یه نفر اومده میگه با شما کار داره.​
سردار:مخنث است یا مونث؟​
سرباز:مذکر است.​​
سردار:پیر است یا جوان؟​​
سرباز:نه پیر است نه جوان.​​
سردار:ریخت و قیافه اش چه جوریه؟​
سرباز:تیپ و قیافه اش که مثل دو کاره هاست.​​
سردار:مگه تیپ و قیافه اش چه جوریه؟​​
سرباز:رو پیشونیش اَنگِ و ننگِ و زیر چُونَش ریش بزی.​​
سردار:برو بیارش ببینم این دوکاره کیه که میگی!؟​​
سرباز:چشم قربان.​​
ساعت ۲۰/۱۰دقیقه،فضا داخلی،مکان راهرو اداره آگاهی شاهپور.​​
سرباز ضربه ای به در اطاق می زند و مذکر داخل می شود.​​
سردار پشت میز نشسته و ظاهرا نگاهش روی صفحه تلفن همراه است.​​
مذکر:سلام و علیکم.​​
سردار:علیک السلام.«بفرمائید بشینید»
مذکر:خیلی ممنون.
سردار:قابلی نداره،فرمایش!
مذکر:من زنم و کشتم!​​
سردار:کجا کُشتیش؟
مذکر: تو حمام!
سردار:با چی کشتیش؟​​
مذکر:با اسلحه‌ کمری.​​
سردار:چرا کشتیش؟​​
مذکر:نمی خواستم بکشمش،می خواستم بترسونمش!​
سردار:پس چرا کشتیش؟​
مذکر:‌با هم اختلاف داشتیم،میخواستم طلاقش بدم،منتهی اون طلاق نمیخواست.​​
سردار:چرا میخواستی طلاقش بدی؟​​
مذکر:با هم تفاهم نداشتیم،مدام تهدید میکرد که آبروت می برم.​​
سردار:بخاطر تهدید کشتیش یا بخاطر ترس؟​​
مذکر:بخاطر آبروم.​​
سردار:مگر چه گافی ازت داشت؟​​
مذکر:مهریه اش زیاد بود!​​
سردار:مهریه اش چقد بود؟​​
مذکر:۱۳۶۲ سکه!​​
سردار:با این مهریه نجومی پس چرا نمیخواست طلاق بگیره؟​​
مذکر: پرستوی وزارت اطلاعات بود!
سردار:یعنی زن تو بود و پرستوی وزارت اطلاعات؟
مذکر:بله!
سردار:بله و بلا مرتیکه.«سرباز چایی با خرما»
مذکر:حرف بَدی زدم قربان؟
سردار:مرتیکه من به زنی که کُشتی کاری ندارم،مَنم بودم می کُشتمش؛زنی که با ۱۳۶۲ سکه مهریه طلاق نگیره را باید کُشت!
مذکر:پس چرا عصبانی شدید قربان؟!
سردار:الاغ تو زنت و نکُشتی،تو پرستوی نظام و کُشتی!
مذکر:گفتم که می خواستم بترسونمش!
سردار:با اسلحه رفتی تو حموم که بترسونیش؟!
‌مذکر:اشتباه کردم قربان.
«سرباز با سینی چایی وارد اطاق می شود.​»​
سردار:اشتباه کردم که نشد حرف،چایی تو که خوردی،این فرمها را پُر کن!​​
مذکر:شما میل کنید،من روزه هستم.​​
سردار:از اون و دادن مرتیکه،وقتِ افطاره.
مذکر:زیرلب ذکر میگوید و لب بر لب فنجان چایی می گذارد.​​
سردار:قبول باشه!
مذکر:قبول حق باشه.
مذکر فرمها را پر و امضا می کند،سردار نگاهی به فرمهای پر شده می اندازد و به آرامی از جا بلند می شود و متواضعانه می گوید:قربان شما تشریف ببرید منزل،پرونده،​که تکمیل شد،خبرتان می کنم،در ضمن خودتان را اذیت نکنید،اتفاقیست که افتاده و تیریست که از چله گذشته و پرستویست که بخاک افتاده،بنابراین جای نگرانی نیست!​​
مذکر:از لطف و همکاری شما ممنونم سردار،فرمایشی نیست؟​​
سردار:التماس دعا،سرباز آقای نجفی را تا دم در مشایعت کن!​
سرباز: چشم قربان.​
از ایران ایلخانی گفتن بود که گفت:حکایت قتل و غارت و تجاوز نظامِ سعید پروران،قابل درک است،حکایتی که قابل درک نیست، وقاحت پایوران و بلاهت رکابداران و حقارت سعیدزادهگان تربیونی و دوربینی همیشه مفعولِی است که بخاطر منافع طبقاتی و حزبی و فرقه ای و شخصی شان، ۴ دهه قتل و غارت و تجاوز آشکار دهه ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ و ۹۰ را دیدند و شنیدند و از سر ضعف و جهل و ناتوانی،از سر کج فهمی و حب و بغض،از سر کینه و دشمنی و غرض ورزی،از سر هول و هراس و نیاز،تن به سکوت و حمایت و همرایی و همکاری و مشارکت دادند و با گارد آوانگارد توجیه و تفسیر و تحریف کردند و نعل وارونه زدند و حامی دزد و شاکی و قاضی شدند و شریک توبره و آخور.
۹۰۲٨٣ - تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣۹٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست