سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

رخوت اصلاح طلبان بعداز مرگ "پدرخوانده"!-اردلان فرجی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٣ بهمن ۱٣۹۵ -  ۱۱ فوريه ۲۰۱۷


 عیسا به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سرانگشت
گفتا که "کرا کشتی تا کشته شدی باز؟
تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت؟"
"ناصر خسرو"

اردلان فرجی
علی رغم اینکه بیش از ٨٠ سال سن داشت، برعکس خامنهیی، کمترین بحث و اما و اگرها در باره مرگ وی در میان بود، رفسنجانی مرد. مرگ رفسنجانی، مرگ شخص اول اجرائی دهه شست و دوران تثبیت جمهوری اسلامی در ایران و جعبه سیاه جمهوری اسلامی است. اگرچه شکستن کد و پاسورد رازهای و اسرار مخوف رفسنجانی نیاز به گذر زمان و سرد شدن رخدادهای گرم و خونین سه چهار دهه گذشته و دسترسی به مجموعهای از اسناد و مدارک و شهادت شاهدان عینی و انتشار خاطرات شخص رفسنجانی است، اما تحلیلی کوتاه از تایمینگ و تاثیرات احتمالی کوتاه مدت مرگ عالیجناب سرخپوش را عبث نمی بینم.
آیا رفسنجانی با قدرت دیده از جهان فرو بست؟ به باور من "خیر"! و ابتدای دوران افول وی از قدرت کمیاب در جمهوری اسلامی با مرگ خمینی آغاز شد. رفسنجانی بسیار زیرکانه و بعد از بازگشت خمینی به ایران به او نزدیک شد، ارتباطی قوی با وی ایجاد می کند و حتی منزل شخصی خود را جنب خانه خمینی و در همسایگی او جابجا می کند. از طرف دیگری رابطهای گرم و صمیمی با احمد خمینی برقرار می کند.
اگرچه رفسنجانی خود از اعضاء متوسط سازمان روحانیون مبارز بود که با انجمن حجتیه مهدوی و حزب جمهوری اسلامی –که بعدتر تشکیل شد سه عنصر قدرتمند مدیریت جمهوری اسلامی بودند، اما نزدیکی و اعتماد بی سابقه خمینی به رفسنجانی، زیرکی و دسیسهگری شخصی رفسنجانی او را به شخص اول جمهوری اسلامی تبدیل کرد بود. در آن سالها و برای تحمیل جمهوری اسلامی و تثبیت این رژیم در ایران بیرحمانه و وحشیانهترین سرکوبگریها، کشتارها و ترورهای سیاسی داخلی و خارجی، سانسور و خفقان، حذف مخالفین و درگراندیشان و ... را علیه مردم ایران اعمال کرد و ادامه جنگ ایران و عراق با تمام مصائب آن به مدت قریب به ٨ سال بدین منظور بود که رفسنجانی مسئول تمام جنایتهای آن دوران و حتی تا اواسط دهه هفتاد.


بعداز مرگ خمینی و رهبر شدن خامنهای _که اینگونه پیداست رفسنجانی نقش بسزایی در رهبر شدن خامنهایی داشته_ برخلاف پیشبینیهای رفسنجانی قرق و کنترول مفصل و پستهای حساس قدرت از جمله نیروهای مسلح، وزارت اطلاعات، اقتصاد و رسانه و صداوسیما موقعیت رفسنجانی در قدرت را متزلزل و بی ثبات کرد. اگرچه رفسنجانی همیشه در تلاش برای ابقا در حلقه قدرت و هرگز اصل خویش را که دفاع و تلاش برای ابقای نظام بود را کنار نگذاشت. او اگر در این سالهای اخیر بعد از باختهای پی در پی، پای ثابت تمام انتخابات جمهوری اسلامی بود که تغییر چشمگیری در شیوه حکمرانی و ابقای جمهوری اسلامی با خامنهای و همفکران وی پیدا کرد.
رفسنجانی اگرچه روزگاری برای تثبیت نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه از وحشیانهترین سرکوبگریها ابای نداشت، در این سالهای اخیر در مورد گشایش فضای سیاسی، مصامحه و مدارا و تعامل با مخالفین و فعالیت سازمانهای غیر دولتی و فعالین مدنی سخن می راند. برهمین مبنا بیش از پیش از مرکز قدرت رانده می شد و به طرف جبههی معترضین لایههای بعدی قدرت سوق داده می شد. اما براستی چرا؟ آیا مواضع وی او را از مرکز قدرت رانده بودند یا برعکس رانده شدنش از مرکز قدرت مواضع وی را تغییر داده بودند؟! با نگاهی گذرا بر کارنامه حضور رفسنجانی در تمام انتخابات مختلف از ریاست جمهوری بگیر تا مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان، مصلحت نظام و... و آمادگی برای احراز پستهای حکومتی و دولتی هیچ نشانی از این نیست که مواضع وی او را از از مناصب و پستها دور نگاه داشته باشد و بر عکس این رانده شدن از مرکز قدرت و عدم موفقیت در بازیهای سیاسی خونبار هرم قدرت در نظام جمهوری اسلامی مواضع وی را به سود عدهای از مطالبات جمعی از اصلاحطلبان حکومتی تغییر داده بود.
زوج خامنهای و رفسنجانی در سالهای قبل و بعد از مرگ خمینی و بویژه در سالهای بعد مرگ خمینی تیم و ترکیبی ایدئال جمهوری اسلامی بود: خامنهایی ایدئولوژیک و رفسنجانی پراگمانیست.
منطق پراگماتیستی رفسنجانی برای چند دهه به مثابه غربال و میکسر صدا برای سیگنالهای و صداهای مخالف ایدئولوژیک در سیستم جمهوری اسلامی عمل می کرد که بسیاری از مواقع پشت پرده نقش ایفا می کرد که ریتم و ساختار آن صدا و سیگنالها را مدیریت می کرد. مهمترین نقشی را که شخص دومی در هر سیستمی در آنجا که منطق رفتاری شخص اول بیشتر از رسالت و مضمون و محتوای مشخص ایدئولوژیک نشأت می گیرد (بهترین نمونه برای این متود جمهوری اسلامی می باشد) نقشی بود که رفسنجانی در سیستم و نظام جمهوری اسلامی در دورانهای مختلف ایفا میکرد، بود.
از این منظر مواضع دهه شست و بویژه کشتار زندانیان سیاسی تابستان ٦٧ و تابستان ٨٨ تفاوت چندانی وجود ندارد. در هر دوی این موقعیتها رفتار سیاسی رفسنجانی از نیازهای پراگماتیستی وی در بزهنگاه بحرانها نشات می گیرد. رفسنجانی هرگز اصلاحطلب نبود اما در انتخابات ٨٨ از اصلاح طلبان حمایت کرد و در حقیقت نقش ضربهگیر را برای آنان در برابر حملات جناح حاکم بازی می کرد. این موضع و مواضع بعدترهای وی علیه اصولگرایان از این منطق سرچشمه می گرفت و با این عملکردها در میان قشر متوسط شهری که نیروی سیاسی بزرگی در ایران محسوب می شود به مثابه مسیح و ناجی تبلیغ می شد.


جنبش اعتراضی سال ١٣٨٨ بزنگاه تقاطع یا ترکیب ایدئولوژی/اصولگرا با پراگماتیستی/مصلحتچی در میان خامنهای و رفسنجانیست. خاموش کردن صدای حقیقت و سرکوب جنبش ٨٨ باری دیگر پراگماتیسم و اصولگرا، مصلحت و ایدئولوژی برای خدمت به یکدیگر به میدان آمدند. نتیجهاش انتخابات ١٣٩٢ این پراگماتیسم بود که به درخواست اصولگرایان حاکم توانست مشروعیت از دسته را به دستگاه ایدئولوژیک جمهور اسلامی برگرداند. شاید بی مورد نباشد که انتخابات ٩٢ را به بزرگترین برد حیات سیاسی رفسنجانی قلمداد کرد. لحظهای تاریخی که امیدهای دوران خاتمی و بی امیدی و سرخوردگیهای دوران احمدی نژاد باری دیگر اعتدال و توازن به جمهوری اسلامی بازگرداند. بازگشت کسانی را که رفسنجانی از آنها حمایت می کرد به قدرت تنها بازگشت جناحی از حکومت به قدرت نبود بلکه بازگشت توازن و اعتدال به سیستمی بود که در سراشیبی سرنگونی و ویرانی قرار داشت. اعتدال به هیچ وجه به معنی جناحی از جناحهای جمهوری اسلامی نیست، بلکه فعل و انفعالاتی از دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب و نقطه تعادل این دو جناح است. به عبارتی دیگر رفسنجانی اصلاح طلبان حکومتی رانده شده از قدرت را باری دیگر با اصولگرایان حاکم در دولتی روحانی جمع کرد. در مقالاتی از نویسنده تحت عنوان "انتخابات برای اراده آسمانی؟" در دو شمارههای ١٢٤ و ١٢٥ی "آسو روژهلات" گر گرفتن و امیدواری احزاب و شخصیتهای اصلاح طلب و بویژه در مناصب و پستهای دولتی در کابینه روحانی و اینکه باری دیگر بازی داده شدهاند، مطرح شده است.
اصلاح طلبان سلامتی جسمی رفسنجانی را به امیدی برای خیزش دوباره و قدرتگیری مجدد تبدیل کرده بودند، امیدی که شاید نمودش دولت امید روحانی بود. اما با مرگ رفسنجانی این طیف یتیم شدند. آنان که در انتظار مرگ خامنهای بودند، به این امید که رفسنجانی در بزنگاه و لحظه "موعود" شخصیت نزدیک به این طیف را به رهبری برگزیند. اما آنان که خود را بعداز مرگ پدرخوانده یتیم می بینند این نمایش سوگواری را برای رفسنجانی به راه انداختهاند تا شاید از مرگ وی نیز نهایت استفاده را برده یا حداقل در کوتاه مدت باعث تحریک طرفداران خود گشته _با مظلوم نمایی اینکه اصلاحات دیگر در سیستم پشتوانه بزرگی ندارد و ترسیم تصویری که شاید در آینده فردی تندرو از جناح حاکم به پست ریاست جمهوری برسد_ و آنان را به پای صندوقهای رای انتخابات دور آتی ریاست جمهوری بکشانند. اما آنان نیز می دانند برای ابقا در سیستم و حلقه قدرت نیاز به تائید شورای نگهبان و بیت رهبری و فرماندهان بالای سپاه دارند.
جدا از اندوه خویشاوندان رفسنجانی و خوشحالی مردمانی بسیاری که از وی دچار آسیب شده بودند، در سطح جامعه _و در اینجا منظور طبقه متوسط جامعه است_ مرگ رفسنجانی لحظه اختگی و رخوت و سستیست. این حس ناامیدی و اختگی از آنجا نشات می گیرد که همه امیدها به رفسنجانی و نقش مسیحایی وی برای نجات جامعه آفریده بودند. این خیالبافیها فورموله شد که رفسنجانی دو مشکل و مسئله مهم جامعه (طبقه متوسط) و رژیم جمهوری اسلامی را حل خواهد کرد: حل مسئله ولایت فقیه (بعد از مرگ خامنهای با ایفای نقش مسیحایی در انتخاب یا انتصاب شخصی با اندیشهای دمکراتیکتر و مدرنتر از خامنهای برای پست رهبری) و دوم مسئله رابطه با آمریکا و ادغام شدن در سیستم جهانی و جامعه بین الملل. بعداز برجام و برداشته شدن موانعی چند از تحریمهای قدرتهای جهانی علیه ایران همگان (طبقه مذکور) منتظر مرگ خامنهای بودند که رفسنجانی رسالت دوم خود را به انجام رساند که خود وی به انجام رسید.
اما اکنون و بعداز مرگ رفسنجانی دو پای برجام روحانی یا به عبارتی دیگر رابطه با آمریکا و ادغام در سیستم جهانی با روی کار آمدن ترامپ و قبل از این اتفاق نیز تمدید تحریمهای کنگرس آمریکا علیه ایران برای ١٠ سال آینده و ادامه تحریمها مربوط به پشتیبانی تروریسم از طرف ایران و همچنین نقض حقوق بشر در هواست. روحانی با علم به این مهم با مطرح کردن منشور حقوق شهروندی به عنوان شعار و ترفند کارزار انتخاباتی کمپین انتخاباتی ریاست جمهوری سعی در سرپوش گذاشتن بر این شکست جمهوری اسلامی و تیم وی در برجام است که این خود گویای این حقیقت است. البته عملی شدن منشور حقوق شهروندی روحانی خود بحث مفصلیست که هیچ امیدی بدان نیست و از اکنون مشخص است حقوق شهروندی روحانی نشان دادن سرابیست برای فریب مردم ستم دیده تشنه آزادی ایران. حقوق شهروندی روحانی سواستفاده از احساسات آزادیخواهی مردم ستم دیده ایران برای نیل به آزادیست و دیگر هیچ. و این چنین است که ناامیدی برای تحقق تغییری در راستای بهبود وضعیت موجود در داخل نظام بر بخش چشمگیری از مردم ایران و به ویژه طبقه متوسط سایه افکنده است.
و اما در پایان به باور نویسنده می توان تاثیراتی را که مرگ رفسنجانی به لحاظ سیاسی در کوتاه مدت در چند سناریو برشمرد:
_با مرگ رفسنجانی جناح اصلاح طلب پشتیبان و حامی بنامی را در حلقه قدرت از دست دادند. این می تواند فرصتی برای آزاد گذاشتن دست جناح تندرو و اصولگرای در حاکمیت برای سرکوب اصلاح طلبان باشد. اصلاح طلبانی را که بعد از ٨ سال به حاشیه رانده شدن از حلقه قدرت و منحل کردن چند حزب و گروهای منتصب به اصلاح طلبان در مدت ٣ سال گذشته به حلقههای اولیه قدرت نفوذ کردند با مرگ رفسنجانی ضربهگیر و حامی بنامی در نظام جمهوری اسلامی از دست دادند. بر این مبنا ضربهپذیرتر و ضعیفتر از قبل خواهند شد. در رد صلاحیتهای دوره گذشته مجلس شورای اسلامی، گلایهها و انتقادات رفسنجانی ماثر افتاد و به بسیاری از رد صلاحیتها در بازبینی شورای نگهبان تائید صلاحیت شدند.
_همچنان که در بخشهای از مقاله بدان اشاره شد، استفاده ابزاری از مرگ رفسنجانی برای اصلاح طلبان یکی از سناریوهای پیشبینی شدهای است که این جناح در تلاش باشند با ترسیم فضای سیاسی بدون رفسنجانی و برجسته نمودن احتمال دستیبانی یکی از توندروان جناح حاکم به پست ریاست جمهوری، پای طرفداران خود را از طبقه متوسط به میدان بکشانند. انتخابات سال ١٣٩٦ شاید آن میدان باشد. در انتخابات قبلی رفسنجانی طرفدار و تا حدودی بانی دستیابی روحانی به پست ریاست جمهوری بود. احتمال کنش انگلی اصلاح طلبان و تغذیه آنان از شکست، با مظلوم نمایی، باری دیگر عطف مردم را جذب کرده و عمر این جناح را در حاکمیت برای چند سال دیگر طولانی تر کند.
_رفسنجانی نتوانست اکثریت مجلس خبرگان رهبری را در دست گیرد و احتمال مرگ خامنهای برای انتخاب یا انتصاب جانشین وی، پشت به اتوریته و نفوذ رفسنجانی بسته می شد که حداقل می توانست با تشکیل فراکسیونی ٣٠ نفره در مجلس خبرگان مانع رهبر شدن تندروی می شد، اما اکنون در صورت فرض مرگ خامنهای طول ٨ سال آینده (به فرض سرکار ماندن نظام جمهوری اسلامی در ایران) احتمال رهبر شدن شخص تندروی از جناح اصولگرا بسیار زیاد است. در این زمینه اسامی چون صادق لاریجانی رئیس دستگاه قضائی_که از طرف خامنهای منصوب شده است_ حسن روحانی و شاهرودی به چشم می خورند.
_اصلاح طلبان با مرگ رفسنجانی پشتوانه مهمی را از دست دادند. صدای محمد خاتمی را نیز کاملا را خفه کردهاند. اگر در انتخابات دوره ١٢ ریاست جمهوری ببازد یا به هر نحوی از صحنه سیاسی کنار گذاشته شود، افق اصلاح طلبان در نظام سیاسی ایران برای دراز مدت (با احتساب بر سر کار ماندن رژیم جمهوری اسلامی در ایران) تار خواهد بود.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست