سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب ۵۷، حاصل رشد ناموزون جامعه ایران -علاءالدین فتح راضی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٣ بهمن ۱٣۹۵ -  ۱۱ فوريه ۲۰۱۷


 این را مطبوعات و رسانه های غربی از همان اوائل انقلاب بیان میکردند ولی با تسری آن بکل انقلاب، به انکار همه گرایشاتی می پرداختند که برخلاف و یا برضد ماهیت "جمهوری اسلامی در فردای انقلاب بهمن" به پا خاستند. آنها انقلاب ۵۷ را تا حد برداشت خمینی از حکومت اسلامی تقلیل دادند و آنرا انقلاب اسلامی نامیدند. حال آنکه جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب هرگز شعارها وخواسته‌های آن را برنمی‌تابید و برضد انقلاب بود. ازین رو نیروهای انقلابی که همیشه توسط رژیم شاه سرکوب شده بودند در اولین فرصتی که بدست آوردند به سازماندهی مردم پرداختند و مقاومت در برابر ارتجاع اسلامی را شکل دادند. آنها مهرخود را با قیام ٢٢ بهمن و مسلح کردن توده‌ها برانقلاب زدند بطوریکه انقلاب سال ٥٧ ، انقلاب بهمن نامیده شد. آنها مردم را به "نه" گقتن به "جمهوری اسلامی" در رفراندم کذائی ترغیب کردند، برمقاومت توده‌ای دربرابر حکومت نوپای اسلامی دامن زدند و حماسه‌هائی چون "شوراهای ترکمن صحرا" آفریدند وازهمین رو با سرکوب وحشیانه خمینی روبرو شدند، آنهم با شقاومت بی سابقه‌ که سلاخی زندانیان سیاسی در سال ٦٧ نمونه کوچکی از آن بود. هم اینک نیز مبارزه مردم ایران برای دمکراسی بشکل مبارزات اقشار و طبقات گوناگون اذامه دارد که از آن جمله میتوان به مطالبات سندیکائی کارگران و دفاع زنان ایران از حقوق انسانی خود اشاره کرد. ظهورجنبش های ملی نیز که برآمده از انقلاب بودند امروزه برخواست خود برای اجرای اصول ١٥ و ١٩ قانون اساسی جمهوری اسلامی اصرار میورزند و از هر فرصتی برای طرح آن استفاده میکنند.
انقلاب سال ٥٧ در اصل نمونه‍ی یک انقلاب کلاسیک بود که درآن بالائی‌ها نتوانستند بسیاق سابق حکم برانند و پائینی نخواسنتد که بیش از آن به حاکمیت آنان گردن نهند، بهنگامی که جامعه دچار بحران گردیده بود. غرض از بالائی ها بورژوازی کمپرادور بود که بشکل انحصاری در اقتصاد عمل میکرد و پائینی ها تقریبا همه اقشار و طبقات جامعه بودند، شامل بخش های متوسط و کوچک سرمایه داران، بویژه کسبه و بازاریان که ازین خصلت انحصاری حاکمین وابسته به دربار دراقتصاد کشور رنج می بردند و این در حالی بود که اقشار دمکرات میانه در معرض انحصار سیاسی قرار داشتند و با سرکوب و ارعاب از فعالیت سیاسی در جامعه بازمانده بودند.
آنچه که بعدها به توطئه علیه حکومت محمد رضا شاه معروف گردید و از طرف خود او در مصاحبه‌هایش تائید شد چیزی جز خصلت وابستگی (کمپرادوری) رژیم او نبود. در ایران نه شاه که دولت های امپریالیستی در جامه‍ی شرکت های چند ملیتی حکومت میکردند و در نهایت کار تضاد میان آنها بجائی رسید که دیگر بالائی ها نتوانستند بسیاق سابق حکومت کنند. فشار برای ایجاد فضای باز سیاسی در ایران از سوی کارتر نمایانگر این تضادها بود. ولی این تضادها در کنفرانس گوادالوپ به توافقی انجامید که طومار رژیم پهلوی را درهم پیچید. روشن است که شاه درمیانه این قدرت های خارجی امکان مانور اندکی داشت که در مواردی ازآن استفاده میکرد. کمک پانزده میلیون دلاری محمد رضاشاه به مبارزات انتخاباتی جرالد فورد از آن حمله بود که بهای آنرا با خرید هواپیماهای آواکس بمبلغ ١٫٢ میلیارد دلار از جنرال موتورز پرداخت که به الیگارشی مالی حزب دمکرات تعلق داشت.١این کشمکش میان جناح های امریکائی حاکم بر ایران و نیز تقابل آنها با طرف‌های اروپائی در نهایت به سقوط شاه انجامید. جریانات بعدی نشان داد که این عوامل متضاد درهیئت حاکمه بر ایران هرگز قصد سرنگونی شاه را نداشتند. همچنانکه که کارتر درسفری که به ایران داشت گیلاسش را بسلامتی شاه که ایران را به "جزیره آرامش در منطقه تبدیل کرده بود" بالا برد. اما خللی که فضای سبز کارتر در بدنه دیکتاتوری شاه بوجود آورد همچون سوراخی کوچک، به انفجار بادکنک حکومت وی انجامید.

از سوی دیگرانقلاب سال ٥٧ ادامه جنبش مشروطه بود که آن نیز ادامه جنبش تنباکو بشمار میآمد٢. جنبش سبز در سال ١٣٨٤ نیز در ادامه‍ی جنبش هائی بوجود آمد که هر یک مطالبات مشخصی را تعقیب می نمودند: جنبش تنباکو در سال ١٢٧٥خواستار استقلال کشورازاستعمارگران گردید. جنبش مشروطه که بدنبال آن پدید آمد خواست آزادی سیاسی از سلطه پادشاهان مطلق العنان را به شعار استقلال افزود. قرارداد ١٩١٩ وثوق الدوله که ایران را تحت الحمایه انگلیس قرارمی داد با جنبش هائی چون جنبش جنگل در گیلان، جنبش کلنل محمد تقی پسیان در خراسان و جنبش شیخ محمد خیابانی درآذربایجان بازتاب یافت و به چالش کشیده شد. ولی با کودتای سوم اسفند و با روی کار آمدن سلسله‍ی پهلوی این قرارداد بدست عوامل داخلی برقرارگردید. جنبش ملی کردن صنعت نفت هم که سعی در بازگرداندن استقلال کشور داشت با کودتای ٢٨ مرداد ناکام ماند.
انقلاب ١٣٥٧ برمحور همان دو شعار "استقلال و آزادی" که قدمتی صد ساله داشتند شکل گرفت ولی با توجه به رهبری آن توسط بازاریان که آنها را روحانیت و عوامل مذهبی نمایندگی میکردند با جایگزینی گفتمان مشروعه بجای مشروطه، شعار "جمهوری اسلامی" بر آن دوافزوده شد که از همان ابتدا تعبیرهای متفاوتی از آن صورت میگرفت که گفته های متناقض خمینی در پاریس و تهران شاهد این مدعاست. در تقابل با آن جنبش سبزسعی در پایان دادن به این تناقضات نمود و شعار "جمهوری ایرانی" را جایگزین آن نمود: "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" و "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران."
درانقلاب مشروطه در شرایط رشدِ اندک صنایع و مانوفاکتورها بیشتـرین بار تـحولات اقتصادی ـ اجتماعی جامعه بردوش طبقه تـجارت پیشه‍ی بازار بود. تـجار که واردات اندیشه و آراء جهان‌‌‌‌‌ نو شده‍ی غرب را بهمراه کالاهای تولید شده در آن برعهده داشتند بهنگٌام انقلاب مشروطه مهمتـرین پایگٌاه مشروطه خواهان و مدافع جنبش گٌردیدند. چنانکه احـمد کسروی در نوشته هایش بویژه در زندگٌی نامه خود می‌نویسد که پس از انقلاب مشروطیت بازاریان بزرگٌتـرین حامی دمکرات ها بودند. بگٌفته‍ی وی مذهبیون و آنهائیکه لباس روحانیت برتن داشتند به دو بـخش تقسیم شده بودند: شیخی ها و متشرعیـن. بازار طرفدار شـیخی ها بود که با پشت کردن به سنت‌های دینـی و مذهبـی طرف مشروطه را گٌرفته بودند و واپسگٌرایان و فـئـودال ها طرفدار متشرعیـن بودند که سخت به نظام سیاسی جامعه‍ی قدیم که حامی سازمان شیعه بود چسبیده بودند و در مرجعیت شیعه بدنبال مفری برای نـجات آن نظام می‌گٌشتند و بدینسان پرچم ایدئولوژی مشروعه را در برابر مشروطه برافراشتند.
انقلاب مشروطه در ایران بمثابه انقلاب دمکراتیکی که در دوره امپـریالیستـی از سرمایه داری اتفاق افتاد ناگزیر زیر نفوذ ابرقدرت های جهانی, سرنوشت دیگٌری یافت. گذشته از نظام سیاسی پهلوی که از سوی آنان بر جامعه ایران تحمیل گردید طبقه سرمایه‌دار داخلی نیز تحت تاثیر بورژوازی وابسته به اقتصاد کشورهای متروپل به انزوا کشیده شد و آنچه که در ابتدا منادی تغییرات انقلابی مشروطه بود به نیروئی واپسگرا تبدیل گردید. ازین‌راه با کودتای سوم اسفند ١۲٩٩ و تحت فشارهای بورژوازی کمپرادور برآمده از آن که رشد خود را نه در رشد نیروهای داخلی سرمایه که در وابستگی به تحولات سرمایه جهانی میدید بورژوازی خارج انحصارات بتدریج بقهقراء رانده شد تا جائیکه با کودتای ۲۸ مرداد و تن دادن کاشانی که نماینده مذهبی آن بشمار میآمد به اوامر کودتاچیان، بکلی بسراشیب ارتجاع درافتاد و دیگر خط فاصل عوامل پیشرو و واپسگرا درمیان نمایندگان مذهبی آن از میان رفت و بازاریان که همیشه درحمایت از اعتصابات دانشجویان دکان های خود را می بستند طیف وسیعی از روحانیون، از طالقانی و شریعتمداری بگیرید تا خمینی را بنمایندگی خود پذیرفتند.
تحلیل طبقاتی انقلاب ۵۸ و رژیم برآمده از آن ما را به نقش دوگانه ای که خمینی در آن ایفا نمود آگاه ترمی‌سازد. برعکس ادعای افرادی چون بنی صدر که او را به خدعه متهم میکنند خمینی در طول انقلاب همواره صادقانه رفتار نمود و این از همان "هیچ" بزرگی که در هواپیما بیان کرد بخوبی آشکار بود. سال ها زیستن در انزوای تبعید به او آموخته بود که سیاستی پراگماتیستی پیشه سازد و بدنبال پایگاه اجتماعی برای ابراز افکار ایده آلی خود باشد.٣همچنانکه در پانزده خرداد سال٤٢ به نمایندگی از فئودال ها و ملاکین سخن گفت و مجبور یه ترک ایران و زندگی در تبعید گردید. او در نجف ملائی منزوی بود که کاری جز صدور اعلامیه های هرازچند گاهی انجام نمیداد و دراواخر تبعید پانزده ساله اش حتی سعی داشت با وساطت سایر روحانیون از جمله شریعتمداری بایران بازگردد. در آغاز انقلاب که برای او ودیعه ای آسمانی بشمار می آمد یکباره خود را در احاطه روشنفکران لیبرالی همچون بنی صدر، قطب زاده و یزدی یافت وناگزیر توصیه‌های آنها را بکار بست و چهره ای دمکرات از خود بروز داد. در اولین نطق خود در بهشت زهرا نیز برسیاهه ای از آنچه که در پاریس گفته بود تاکید نمود و همچنانکه قول داده بود به قم رفت.
اما خمینی بمحض ورود بکشوردریافت که صحنه گردان اصلی انقلاب همان جمعیت هیئت‌های موتلفه اسلامی ست که خود پس از قائله ٤٢ تشکیل آنها را توصیه کرده بود و همانها بودند که با حمایت مالی بازار تهران، اعتصاب کارگران نفت را سازمان دادند، اعتصابی که کمر رژیم شاه را شکست. خمینی با نزدیکی بآنها از متحدین لیبرال خود و نیروهای اجتماعی حامی آنها روی برتافت و حتی به اعدام آنها در صورت مقاومت دست زد که بازرگان و قطب زاده از جمله نمونه های آنست.
خمینی با وساطت دوستان دیروز و متحدین امروز خود حتی به همکاری با گروه‌هائی چون حجتیه تن داد که در نقطه مقابل نظرات سیاسی او قرار داشتند٤و پذیرفت که از آنها بعنوان گروه‌های فشار حزب الله برای بیرون راندن نیروهای سیاسی دگراندیش از صحنه سیاسی و در نهایت سرکوب آنها استفاده کند. او در طول حیات سیاسی خود بارها چهره عوض کرده بود. در جوانی در مخالفت با مصدق گوی سبقت را از کاشانی ربود. در سال ٤٢ بجانبداری از فئودال ها و بمخالفت با انقلاب سفید برخاست و در بلوای ١٥ خرداد نقش سخنگوی آنها را برعهده گرفت. ازین روی نتوانست حمایت نیروهای مترقی جامعه را که خود زیر سرکوب رژیم شاه بودند بخود جلب نماید. روشنفکران و اقشار میانی جامعه موارد مترقی اصلاحات شاه را به خواسته‌های ارتجاعی خمینی ترجیح دادند و او را در مبارزه محتومش تنها گذاردند. ولی در سال ٥٧ خمینی به کسوتی مترقی درآمد و زبان گویای همان اقشار میانی، روشنفکران و حتی کارگران "نفت" گردید و ازین رو اقبال همگانی یافت و سلطنت پهلوی را واژگون نمود.
خمینی با از استفاده از عدم توازن در رشد جامعه و با تکیه برطبقه ای که تحت فشارسرمایه انحصاری از نظرعینی و ذهنی بقهقراء رفته بود توانست جمهوری اسلامی را برپایه ایدئولوژی "مشروعه" بنا کند که ریشه در دوران صفویه داشت و ازین راه، وجه دیگری از ناسیونالیسم ایرانی را بشکل شیعه بنمایش گذاشت و نیز با استفاده ازهمین رشد ناموزون بود که توانست به حاکمیت خود ادامه دهد. او پس از انقلاب، پای روستائیان را به زندگی سیاسی جامعه باز نمود و بکمک آنان بسرکوب روشنفکران و اقشار میانی و مترقی جامعه پرداخت که در بقدرت رسیدن او سهمی انکارناپذیر داشتند. او با اینکار قدرت خود را تثبیت کرد و توانست حکومت نو بنیاد خود را ازورطه نابودی بیرون کشد و ازتهدیدهای داخلی و مداخله های خارجی همچون جنگ هشت ساله جان سالم بدر برد. ولی درعین حال طبقه متوسط جدیدی را از میان همان روستائیان بازتولید نمود که امروزه بلای جان حکومت اسلامی گشته است. در ایران امروز روستائی نمی توان یافت که فاقد آب و برق و تلفن باشد. ازمیان این روستائیان جمعیت تحصیلکرده ای پدید آمده ست که درمیانشان حتی زنان فیلم ساز نیز دیده میشود. بطور کلی هم که بنگریم نسبت تحصیلکرده‌های پس ازانقلاب معکوس گشته است. اگر پیش از انقلاب تنها ٢٢٫٥٪ جمعیت ایران را قشر تحصیلکرده تشکیل میداد، امروزه با وجود دو برابر شدن جمعیت، بهمین نسبت افراد بیسواد در کشور وجود دارد که میانگین سنی آنها بالای ٥٥ است واین در حالیست که شمار دانشجویان بالغ بر دو میلیون نفرشده اند که اکثریت آنان را دختران تشکیل میدهند. پاسخگوئی به نیازهای کاری و معیشتی این قشر تحصیلکرده چالش عظیمی پیش روی جمهوری اسلامی پدید آورده ست ولی خواست برابر طلبی قشر وسیع زنان حوان و آگاه کشور چیزی نیست که حکومت اسلامی بتواند گریبان خود را از آن رها سازد. پیش از انقلاب آن بخش از گروه های اجتماعی هم چون زنان که میتوانستند از ثمرات آزادی های عطا شده از جانب شاه سود ببردند شمار بسیار اندکی را شامل می‌‌دادند که در برابراعمال حجاب اجباری کاری ازیشان ساخته نبود. روستائیان در آن زمان ٨٠٪ کل جمعیت ایران را تشکیل میدادند که زنان آنها همگی نوعی حجاب برسر داشتند. در شهرهای کوچک نیز وضعیت برهمین منوال بود. حتی در جنوب شهر تهران هم بغیر از دختران دانش آموز مشکل میشد زن بی حجابی را مشاهده کرد. بیشترینشان نیز تنها بهنگام ورور بمدرسه چادرهایشان را جمع میکردند و در کیف هایشان پنهان میساختند تا در بازگشت از کیف درآورده و تا رسیدن بخانه بسرکنند. حق انتخاب کردن و انتخاب شدن برای زنان در پیش از انقلاب که دیگر جای خود دارد وظعیت زنان در پیش از انقلاب نمونه دیگری از رشد ناموزن در جامعه بود.
شاه با ترک ایران، بورژوازی کمپرادوری را که عامل اصلی این رشد ناموزون بود با خود برد و یک بورژوازی کوچک در خارج ازانحصارات از خود به ارث گذاشت که از انقلاب مشروطه بجای مانده بود بی آنکه اجازه رشد و بروز شدن داشته باشد. سرمایه‌داران متوسط و کوچک درزمان شاه تحت کنترل سرمایه‌داران بزرگ وانحصارات وابسته به کشورهای پیشرفته وانحصارات مالی آنها بودند واز فشار ومحدودیت‌هایی که از سوی آنها اعمال میشد رنج میبردند. ازین‌رو حامیان طبقاتی جنبش خمینی وانقلاب سال ٥٧ گردیدند. با رفتن شاه سرمایه‌داران بزرگ وانحصاری نیزکه همواره دست در دست دربار داشتند ایران را ترک گفتند. با بیرون رفتن انحصارات خلائی در ساختار اقتصادی کشور بوجود آمد که نمی‌توانست توسط هیچ یک از سرمایه‌داران خرده‌پا بتنهائی پرشود واین امر ضرورت تجمع آنها را در شرکت‌های تعاونی پیش آورد.
شرکت‌های تعاون و توزیع در اوایل انفلاب جهت پرکردن خلاء ناشی از خروج این سرمایه‌های کلان انحصاری از کشور بوجود آمدند تا بتوانند اقتصاد مملکت را اداره کنند. سرمایه‌دار میانه‌حال وکوچک هرگز توانایی راه اندازی و اداره اقتصاد یک مملکت را نداشت. او در هجره کوچکش در بازار تنها میتوانست امر توزیع را در محدوده کوچکی بانجام برساند. همکاری این صاحبکاران و تاجران کوچک بشکل تعاونی‌هائی که بعد از انقلاب شکل گرفت تنها راه کنترل، پیشبرد وگردانیدن اقتصاد مملکت بود. تولیدکنندگان کوچک نیز ازین قاعده مستثناء نبودند، هرچند در اقتصاد نفتی که صادرات دست بالا را دارد ناگزیر از دنباله‌روی گروه اول بودند که این مسئله را دربالاتکلیفی و ضعف لیبرال‌ها در کسوت حکومت بازرگان دیدیم دربرابر طبقه‌ای که نمایندگان خود را در کسوت حزب جمهوری اسلامی داشت و خواستار جهت‌گیری اقتصاد ایران بنفع سرمایه‌داران تجاری بود.٥
تجربه جوامع در طول تاریخ معاصر نشان میدهد که رشد موزون یک جامعه تنها در سایه سیاست ورزی دمکراتی امکانپزیرست که در آن بخش های مختلف جامعه خود را با تغییرات وفق میدهند و خود نیز بهمراه آنان تغییر میکنند. در چنین شرایطی رشد در جامعه البته آرام تر ولی با ثبات بیشتری همراه خواهد بود. ازین رو پیشرفت اقتصادی در جامعه بدون آزادی های سیاسی ممکن نیست و اگر هم باشد پایدار نخواهد ماند.
اما سیاست غیردمکراتیک رژیم محمد رضا شاه برخلاف این روال ضروری پیش میرفت. اوعلاوه براین طبقه جایگزین واپسگرا که بعنوان شرایط عینی برای خمینی تدارک دیده بود شرایط ذهنی را هم برای حکومت وی فراهم آورده بود و خمینی با استفاده از خلاء قدرتی سیاسی که رژیم با سرکوب همه نیروها و سازمان های سیاسی بوجود آورده بود بحاکمیت دست یافت. سرکوب بی امان و ویرانگری که رژیم بر احزاب و نیروهای سیاسی کشور اعمال میکرد و نیز اغماض وحتی تشویقی که در حق مذهبیون روا میداشت آنها را به جایگزین واقعی حکومت خود تبدیل کرده بود. محمد رضا شاه که حتی یکی و نصفی احزاب "مردم" و "ایران نوین" را تحمل نمیکرد، دست مذهبیون را در ایجاد شبکه سرطانی شیعه در سراسر کشور بازگذاشت بطوریکه بهنگام ترک ایران قریب به ٩٠٫٠٠٠ طلبه را در حوزه‌های علمیه از خود بجای گذاشت و این در حالی بود که حزب عریض و طویل و شه فرموده رستاخیز نتوانست کوچکترین مقاومتی را در برابر ارتجاع رژیم خمینی سازمان دهد وضع زنان در پیش و پس از انقلاب نمونه بارز این ناموزونی چراکه در نبود سازمان‌های سیاسی که بتواند مشارکت آنها را براساس اندیشه و ایدئولوژی هایشان دراداره کشور فراهم آورد این امر برای مردان نیز امری بی معنی و مسخره بود. اینچنین بود که هیچگونه مقاومتی از نیروهای باصطلاح دمکرات طرفدار شاه مشاهده نگردید و خمینی از خلاء قدرت بوجود آمده درجهت پیشبرد عقاید تدوین شده خود سود برد و جمهوری اسلامی را بنیان گذارد.
بدین سان تحلیل عینی از شرایط سیاسی زمان انقلاب گویای آنست که رژیم جمهوری اسلامی بیش ازآنکه نتیجه انقلاب ٥٧ باشد ادامه منطقی رژیم پهلوی و یک ضد انقلاب بود. ولی با وجود تشابهات ناسیونالیستی حکومت های پیش و پس از انقلاب ٥٧ که جایگزینی تاج با عمامه مثال بارز آنست ایندو حکومت تفاوت های ماهوی با یکدیگر دارند. حکومت شاه یک دیکتاتوری امروزی برمبنای حاکمیت انحصارات بین المللی و نمایندگان داخلی آنها بود ولی جمهوری اسلامی دیکتاتوری فاشیستی است که منافع آن دسته از سرمایه داران خارج از انحصارات را نمایندگی میکند که از نظرگاه تاریخی غقب مانده بودند.٦
رشد ناموزون سرمایه در ایران، ورطه عمیقی میان مظاهر پیشرفت و واپسگرائی درهمه زمینه های اجتماعی بوجود آورد که جمهور اسلامی حاصل آن بود. بتعبیری، جامعه ایران به باتلاقی میمانست که رویه آن را نیلوفرهای آبی زیبا پوشانیده بود. خمینی چوب بلندی برداشت وآنرا چنان برهم زد و زیر و رو کرد که همه لای و لجن های آن بروآمد و همه زشتی ها و کاستی ها یش آشکار گردید.

پانویس‌ها :

١. پس از پیروزی دمکرات ها در انتخابات ریاست جمهوری سال فرح پهلوی با وساطت واری ژیسکاردستن توانست ملاقاتی پانزده دقیقه ای با جیمی کارتردست و پا کند که پس از آن دولت خرید ١٫٢ هواپیمای اواکس از آمریکا را اعلام کرد. فرح دیبا باین وسیله توانست جیمی کارتر را راضی کند که شاه را در کاخ سفید بحضور بپذیرد. ملاقاتی که بسبب تظاهرات و نشت گاز اشگ آور به صحن کاخ سفید به افتضاح انجامید و بنمایش نمادینی از درگیری کارتر بنمایندگی حزب دمکرات و شاه بنمایندگی جمهوریخواهان بدل گردید که در نهایت به سقوط شاه انجامید.
٢. جنبش های اجتماعی بر مبنای ضرورت و خواست مبرم توده ها برای انجام تغییرات مشخص یا برای مقاومت دربرابر برخی تغییرات و یا با هدف لغـو این تغییرات بوجود می آیند و تا برآورد این خواسته های مبرم ادامه مییابند هرچند ممکن است اشکال مختلف بخود بگیرند و یا حتی به جنبش های دیگری فرا برویند. جنبش ضد آپارتاید درآفریقای جنوبی نمونه ای ازین جنبش هائی اجتماعی بود که پس از گذشت نزدیک به یک قرن با استفاده از فرصت داخلی و نیز جهانی که فراهم آمده بود ببار نشست و آفریقای جنوبی از بند آپارتاید آزاد گردید.

٣. این پراگماتیسم خمینی را قادرساخت که با مانورهای بجا در میان دو بلوک پرقدرت شرق وغرب آن روزگارچه درقبل و چه پس ازانقلاب سیاستی موفقیت آمیز را پیش برد و در آخر نیز با قبول پایان دادن به جنگ هشت ساله که با تعبیر نوشیدن جام زهر از آن یاد کرد توانست حکومت برپائی خود را نجات دهد.
٤. ولایت فقیه و حکومت اسلامی که خمینی منادی آن بود در تقابل با اندیشه گروه حجتیه قرار داشت که حکومت اسلامی را تنها شایسته امام زمان میدانست و اشاعه ظلم و فساد را برای ظهور وی امری لازم میشمرد.
٥. با رشد سرمایه دراین تعاونی‌ها سرمایه‌داران خرده‌پا نیز بزرگ وبزرگتر شدند و پابپای رشد وفربه‌شدن عادی ومتداول سرمایه‌داران متوسط، عده‌ای با سوءاستفاده ازاهرم‌های حکومتی توانستند به ثروت‌های نجومی دست یابند و خود به انحصارات تبدیل شدند که این به اقتصاد رانتی شهرت یافت. این انحصارات که دیگرتوانایی اداره اقتصاد کشور را در خود میدیدند درعرصه سیاسی به زبان گویای سرمایه‌دارن بزرگ تازه‌پا تبدیل شدند و سردمداران آنها نظیر رفسنجانی بصورت نمایندگان سیاسی أنها درآمدند. خواست نزدیکی و پیوند با سرمایه جهانی هم از سوی همین بخش از سرمایه مطرح شده ست که جهت ایجاد امنیت برای سرمایه در صدد از میان برداشتن همه قید و بندها و سدهای ‌پیش روی آن برآمدند که مراکز چندگانه قدرت از آن جمله است. این رشد سرمایه کوچک به سرمایه بزرگ و انحصاری در طول سی و پنج سال گذشته در ایران، در تاریخ معاصر ‌پدیده تازه‌ای نیست. همین فرآیند بود که مصر دوران عبدالناصر را به مصرانورالسادات تبدیل کرد که خود دست راست ناصر بود. و یا سوهارتو را از بطن رژیم سوکارنو پدید آورد. دعوای امروز میان سردمداران جمهوری اسلامی نیز برهمین اساس قابل تبیین است، هرچند سرنوشت نهایی آن را شرایط خاص جامعه ایران و نیروهای سیاسی - اقتصادی أن تعیین خواهند کرد.
٦. استناد صفت فاشیسم به جمهوری اسلامی تنها بقصد نشان دادن اعمال سبعانه آن نیست. این رژیم همه مشخصه های یک دیکتاتوری توده ای را دارد که همواره شعار مخالفت با هر دو جریان راست و چپ درجامعه را سرمیدهد. در عین حال جمهوری اسلامی از نظر خاستگاه طبقاتی، حاکمیت عقب‌مانده‌ترین اقشار و محافل سرمایه یعنی بازار است که ائتلافی از تشکیلات و احزاب شیعه نماینده سیاسی آنست و به حکومت اسلامی بدون شرکت واقعی مردم در قدرت معتقد است ولی از آنان در پیشبرد خواسته های خود بخوبی استفاده میکند. این همان تعریف گئورگی دیمیترف ازفاشیسم است که باعث اخراج وی از انترناسیونال سوم گردید چراکه کمینترن به پیروی از استالین و با توجه به اقبال خرده‌بور‌ژوازی از دولت فاشیستی تعبیردولت برومری را پذیرفته بودند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست