سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در نکوهش رای دادن-قهرمان قنبری


اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۶ -  ۲۱ می ۲۰۱۷


 عید کریسمس مسیحی جایگزین جشنی رومی بنام جشنی سورتانوس شده است که در آن چند روز در طول برگزاری جشن بردگان آزاد می شدند و برده داران برای بردگان سفره بزم و جشن می گستراندند. در این چند روز حاکم بصورت موقت از تخت پایین آمده و خود را از چشم رعیت دور نگه می داشت و جای خود خود را به حاکمی موقتی می داد و در این چند روز أوامر این حاکم موقت اجرا میشد و در پایان جشن حاکم موقت در طی جشنی باشکوه گلوی خود را با چاقو می شکافت و توسط شرکت کنندگان در جشن بصورتی وحشیانه دریده می شد. در واقع این جشن به طُرق مختلف در ایام باستان در کشورهای مختلف اجرا میشد، در آفریقا، در ایران بنام میر نوروزی و در مصر ما با چنین جشنهایی مواجه بوده ایم. اربابان و حاکمان عصر قدیم بسبب ظلم و ستمی که به رعیت روا می کردند آگاه از عمق نفرت و کینه رعیت و برده گان به خود بودند، آنها برای اینکه خود را از نفرت رعیت مصون نگه بدارند این جشن را برگزار می کردند و حاکمی موقتی از خود بردگان انتخاب می کردند تا در پایان جشنی که خودشان خرجشان را تقبل می کردند رعیت با دریدن حاکم دروغین و موقتی کینه و نفرت خود را تسلی ببخشد. برده دار و حاکمان می دانند که اگر خشم و نفرت تاریخی برده گان انباشته شود حاکمیت آنها به خطر می افتد بهمین سبب آنها می خواهند این خشم و نفرت به طریقی تخلیه شود، آنها می دانند که مردم از آنها متنفر هستند ولی از ترس نمی توانند بر علیه شان متحد شده و قیام کنند آنها می دانند که با انباشته شدن این نفرت و کینه، توده مردم می توانند بر علیه شان متحد شده و قیام کرده و دودمان و سلطنت شان را ویران کنند: آنها به سبب آگاهی از این نفرت توده از حاکمان، مترسکی دروغین از خودشان درست کرده و یا اختراع می کنند تا توده مردم با حمله و دریدن و کُشتن این حاکم موقتی و دروغین خشم خود از حاکمان را تخلیه کنند. خشم مردم از حاکمان ارزانی حاکم موقتی میشود و بدین طریق حاکمان اصلی از تیر خشم توده مردم مصون می مانند و به ظلم و ستم و استثمار توده ادامه می دادند.

انتخابات در جمهوری اسلامی ایران دقیقاً بر اساس این رسم قدیمی قابل توضیح است. رژیم ولایت فقیه که آگاه بر خشم و نفرت توده مردم از خویش است و می داند که انباشته شدن این خشم ممکن است دودمانشان را بر باد بدهد بر اساس همین افسانه و یا رسم تاریخی خشم توده مردم از خود را به ناکجااباد منحرف می کنند. در حالی قدرت اصلی جمهوری اسلامی ایران در دست ولایت فقیه و سپاه و قوه قضایه است که حتی به خدا هم جوابگو نیستند آنها بزرگترین ناراضی کشور هستند، مثلاً مرور کوتاه بر خبرگزاری های سپاه و ولایی نشان می دهد که آنها شدیداً منتقد دولت در فساد و بیکاری و بی عملی هستند و بدین طریق دلسوز مردم هستند غافل از آنکه مملکت دست خودشان است و اصولاً اختیاراتشان از پیامبر اسلام در صدر اسلام بیشتر است و هر کاری را میخواهند می توانند با بالا پایین کردن حدیثی مشروع جلوه دهند. در آنور قضیه هم دولتی قرار دارد که ادعا می کند انتخاب آنها ضمانت اجرای " برجام" و رابطه با غرب و بسط آزادی است، اما مسله اینجاست که برجام از سال ١٣٩٠ و دو سال قبل از روی کار آمدن این دولت بدون اطلاع احمدی نژاد با مدیریت مستقیم ولی فقیه و عاملیت مصلحی وزیر اطلاعات وقت و سعید جلیلی شروع شده بود و این دولت فقط زحمت امضایش را کشید. اصولاً این مسله ای روشن است که بدون چراغ سبز خامنه ای این قرارداد یک درصد هم قابلیت امضا نداشت و بدون حمایت رهبری یک صدم هم قابلیت اجرا ندارد.

انتخابات در ایران ساختن مترسکی از حاکمان اصلی و نابود کردن این مترسکها توسط مردمی خشمگین و سرخورده است. مسله اصلی در این است حاکم اصلی که همان ولایت فقیه و أعیان و انصارش است خود را از مسیر خشم مردم دور نگه بدارد و با انداختن انسانهایی درجه چندم جلوی مردم خشمگین، خود را که همان ظالم اصلی هستند از خشم توده مصون نگه بدارند. نظام جمهوری اسلامی در این جا دوگانه سازی عجیبی انجام می دهد، در این دوگانه سازی اصل نظام و ولایت فقیه مصون از تعرض است و بیشتر از به عنوان پناهگاه و آغوش عیسی مسیح رُل سازی می شود. ارباب عصر باستان عاجز از چنین سیستم سازی بود و دوگانه او دوگانه ارباب و رعیت بود، در حالی که ارباب عصر جدید در این دوگانه هم وجود ندارد و هم هر دو دوگانه در نهایت مترسکی مضحک از ارباب عصر جدید( ولی فقیه) هستند. مثلاً رئیسی بعنوان نمادی از جنایت و قتل عام زندانیان سیاسی معرفی میشود یعنی کپی مضحکی از حاکم اصلی، در حالی که رقیب او در همان سالها خواستار به دار آویختن مخالفان در مجلس جلوی چشم هزاران بیننده بود. بالاتر از آن فتوای کشتار این زندانیان را دیوانه ای داده بود که از سالهای حکمرانی او توسط طرفداران همین روحانی به نام دوران طلایی امام یاد میشود. آری در این دوگانه سازی روحانی به مترسکی مضحک از نماد آزادی و دمکراسی و روابط با غرب تبدیل میشود و رئیسی به مترسک شر و کشتار که نوای عدالت صدقه ای می دهد تبدیل میشود. مسله اینجاست که حاکم اصلی اینجا مانند گربه ای است که با طعمه بازی می کند از نظر او این بازی دو سر بُرد است، حتی کسانی که عزیزانشان را توسط حاکم اصلی از دست داده اند با آمدن مترسک شر بر علیه او با مترسک آزادی اتحاد می کنند شکست مترسک شر در این نبرد خشم توده را فروکش می کند و حسی از پیروزی بر شر و شکست شر را بر او می دهد او دیگر هیچ وظیفه ای ندارد خشم او فروکش کرده است، شر و شیطان را از کشورش دور کرده است، او به صورت دروغین حس می کند که انتقام عزیزان کشته شده اش را از جنایتکاران گرفته است. شکست رئیسی برای مخالفان بمثابه اجرای عدالت انگاشته میشود، در واقع این پیروزی که عدالت انگاشته میشود مانند همانند عدالتی است که محمود احمدی نژاد و خود رئیسی و خمینی نویدش را می دادند بی معنی و سراب است. اما واقعیت چیست، رئیسی همان رئیسی ایست، نهادهای امنیتی سر جایش است، قوه قضایه قوانین خود را بر پایه سخنان ولی فقیه که حدیث و آیه حی حاضر است به تصویب می رساند. نهاد نقض کننده ازادی و مشروعیت بخشی به دزدی و فساد و کشتار و تروریسم در دست رئیسی نیست که اپوزسیون ایران شکست او را طلیعه آزادی می داند، این نهاد در دست نامریی رهبری است که اصلاح طلب و اصولگرا با شنیدن نامش صلوات می فرستند. البته واقعیت این است که حمله بر نهاد ولایت فقیه هزینه بر است و همانطور که عرض کردم در این دوگانه سازی او خود را بنوعی نامریی کرده است و حتی حمله بر او بر ذهن خیلی ها جاری نمی شود او بنوعی شکست ناپذیر تصور میشود بهمین خاطر است که غلبه بر مترسک و سایه او چنین به مسله بود و نبود و انتخابات سرنوشت ساز تعبیر می شود.
مسله دیگر هم در این دو گانه سازی نوعی انحراف کاستی ها از نظام ولایت فقیه به سوی اشخاص است، هر چه باشد به قول رهبر انقلاب، این روزها رفتنی است نظام است که می ماند، البته منظور جناب ایشان از نظام نهاد ولایت فقیه است. در حالی که قاچاق و دزدی و غارت و کشتار در نهادی ولایت فقیه تئوریزه و کریستالیزه و تقدس می یابد در این چند روز دزدان و غارتگران دست چندم همدیگر را به چیزی که مایه قوام و اصل اولیه جمهوری اسلامی یعنی شر مطلق است متهم می کنند نکته مهمتر هم این است که جمهوری اسلامی استعداد عجیبی بر این دارد که همه کاسه کوزه ها و ناکامی ها را بر سر شخص دوم مملکت بشکنند و آنها را ضربه گیر و جلیقه ضد گلوله نظام خود بکنند. اگر دقت کرده باشید همه روسای جمهور، جمهوری اسلامی ایران بعداً بعنوان خائن، بی کفایت، دزد و هزار لقب با مسمای دیگر ملقب میشوند، این البته به احتمال زیاد آگاهانه است، اینان مانند بز قربانی هستند و بعنوان سرابی بعنوان ناکفایتی شخصی متهم میشوند تا نظرها را از بی کفایتی حاکم اصلی و سیستم دور بکنند، هر چه باشد هر چند گاهی باید یک انسان دروغین را بعنوان حاکم طعمه خشم مردم ساخت تا احساسات مردم تشفی بیابد و خشم شان خالی شود. حاکمیت این خشم را از خودش که سبب و مسبب اصلی تمام این ناکفایتی و ناکاستی ها است به نفری دست دوم تقلیل می دهد. در واقع سرنوشت روحانی هم مانند سرنوشت خاتمی و احمدی نژاد خواهد بود و اگر رئیسی هم بیاید این نظام پتانسیل آنرا دارد که او را هم به همان راه رئیس جمهوران قبلی هدایت کند. مسله اصلی انحراف خشم مردم از حاکم اصلی و سیستم ولایت فقیه به دیگری است که بود و نبودش چندان توفیری به ادامه نظام ندارد.

اما دلیل اصلی بازی پیر و جوان در این نمایش بی سر ته و بدون نتیجه چیست، سوالی مرکب است و شاید جوابش احتیاج به کنکاشی عمیق داشته باشد. من یکی دو نوشته خواندم که دلیل این امر را با عطف به نظریه سندرم استلکهم قابل توضیح دانسته است. اما واقعیت من شخصاً با این نظر موافق نیستم، این انسانهایی که رای می دهند فارغ از کار خوب و بدشان کم و بیش نزدیکان و دوستان ما هستند در اینها عشق به شکنجه کننده موضوعیت ندارد مسله رای دادن و یا یقه دریدن بر این رای دادن را باید بیشتر ناشی از نفرت و خشم برده از ارباب باید دید، انگیزه اصلی وجود شبحی مترسک گونه از ارباب است که غلبه بر آن بر او احساس سبکی می بخشد. برده عاجز از مبارزه و غلبه بر ارباب اصلی است بهمین خاطر او برای تشفی احساسات خود به غلبه بر شبح ارباب راضی میشود. بالاتر از آن شاید ما دوباره احتیاج داشته باشیم به مارکس رجوع کنیم، شخصیت انسان عصر ما بیشتر منطبق بر شخصیت کارگری است که در پروسه کار با خود و کار و شی تولید شده بیگانه شده است. مثلاً ما با چپ هایی مواجه هستیم که بدون اینکه آماری از طبقه رای دهندگان به رئیسی را داشته باشند با حسی از تحقیر و تمسخر به راحتی می گویند که رای دهندگان به رئیسی مشتی لات و مداح و طبقه فقیر هستند. در حالی که وظیفه و فلسفه وجودی پیدایش چپ، نجات کارگران و فقیران از دست صدقه دهنده گان فقیر پرور و آخوندها بوده است نه تحقیر طبقه فقیر و تبدیل کردن چپ به دنبالچه آخوندها.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست